responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : امر به معروف و نهى از منكر نویسنده : سروش، محمد؛ مقدم نیا    جلد : 1  صفحه : 126
عثمان دويست دينار توسط دو تن از غلامانش براى ابوذر فرستاد و به او پيغام داد كه از آن براى رفع نيازهاى خويش استفاده كند. ابوذر پرسيد آيا به هر يك از مسلمين به همين مقدار پرداخته است؟ گفتند نه! گفت من نيز يكى از مسلمين هستم و هر چه سهم آنان باشد براى من نيز كافى است. گفتند: عثمان مى‌گويد: اين پول از ثروت خالص خودم مى‌باشد و قسم ياد كرده كه با حرام آميخته نشده و جز از راه حلال به دست نيامده است. جواب داد: من نيازى به اين پول‌ها ندارم، زيرا اكنون از غنى‌ترين مردم هستم! پرسيدند: خدا ترا عافيت دهد، ما كه در خانه‌ات چيزى نمى‌يابيم! پاسخ داد: آرى در زير اين پوشش كه مشاهده مى‌كنيد، يك گرده نان جو هست كه تا چند روز مرا كفايت است. بنابر اين پول‌ها را مى‌خواهم چه كنم (و امّا اينكه گفتم من غنى‌ترين مردم هستم براى اين است كه) من با ولايت على بن ابى طالب و عترت طاهرين او كه راه حق را در مى‌نوردند احساس بى نيازى مى‌كنم .... «1» همين عزّت نفس و مناعت طبع ابوذر بود كه او را وا مى‌داشت تا بدون اندك واهمه‌اى بر ثروت اندوزان جامعه بشورد و بر سر آنان فرياد كشد. چنان كه در دوران اقامت خود در شام همه روزه بر در كاخ سبز معاويه حاضر مى‌شد و با صداى بلند فرياد مى‌كشيد: أَتَتْكُمُ الْقِطارُ بِحَمْلِ النَّارِ، اللَّهُمَّ الْعَنِ الْامِرينَ بِالْمَعْرُوفِ التَّاركينَ لَهُ، اللَّهُمَّ الْعَنِ النَّاهينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْمُرْتَكِبينَ لَهُ «2»

نام کتاب : امر به معروف و نهى از منكر نویسنده : سروش، محمد؛ مقدم نیا    جلد : 1  صفحه : 126
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست