همچنان كه ملاحظه مىشود، در تمام ابياتى از اين نوع، دشمن تحقير مىگردد و شهامت و شجاعت و نترسى خودى با بزرگنمايى شاعرانه نمايش داده مىشود تا سربازان همصف شاعر بهتر بتوانند هجوم بياورند و سختىها و شكستهاى خود را در غرورى كه شعر در آن مىدمد، فراموش كنند و ضربات مهلك خود را بر پيكر ذليل دشمن بنوازند. حيف است اگر در اين محور از غزل «رجز هجوم» امينپور يادى نشود: ناگه رجز هجوم خواندند
گاه شاعر با سؤالهايى مخاطب را به پاسخ مىكشاند و پاسخ چيزى نيست مگر حضور در جبهه و خدمت و يارى عملى به رزمندگان و سربازانى كه از مرزهاى وطن دفاع مىكنند: با خصم پليد دون چه مىبايد كرد؟
طبيعى است شاعر با گذاشتن پاسخ به عهدۀ مخاطب، اوّلاً، او را در به كمال رساندن شعر و ساخته شدن ادامۀ شعر سهيم مىكند و ثانياً، بىآنكه به طور مستقيم خواننده را به جبهه فرابخواند، عزم رفتن و پيوستن به مدافعان ميهن را در دل مخاطب مىنشاند.
گاه شاعر با قوّت قلب دادن، در خدمت رزمندگان قرار مىگيرد: