وسيعى از تماشاگران ايران را جذب كرده بودند و به كنجكاوىهاى آنها و عطش آنها كه در جبهه چه مىگذرد، پاسخ مىدادند، و از همين راه نيز در خدمت به اهداف دفاع مقدّس مفيد بودند. آقاى فرهاد مهرانفر در تعريف سينماى مستند مىگويد:
خوشبختانه سينماى مستند به عنوان پيشروترين بخش هنر سينما، آزاد از همۀ اين قيود، با قلمرويى به وسعت همۀ تجربههاى اين هنر صدساله، گونهها و كوششهاى بسيارى در كارنامۀ درخشان خود دارد، و خطاست تا با صدور تعريفى يكتا، كالبدى تنگ براى آن بنا كنيم، امّا صرفاً به آن جهت كه مبنايى پيش رو باشد، نتيجهاى از تلاش ارزشمند «حميد نفيسى» در كتاب سينماى مستند مىگيريم. . . . او در جان كلام، هنر سينماى مستند را «تفسير خلاّقانۀ واقعيّت» مىداند كه مسلمّاً جامعترين توصيف به حقيقت اين كنش هنرى است. [1]
در بارۀ تعريفى كه آقاى مهرانفر با استناد به حميد نفيسى از سينماى مستند ارائه داد، آقاى ضابطى جهرمى مىگويد:
در سينماى مستند عامل سرگرمى يا مطرح نيست يا هدفى فرعى به شمار مىرود. هدف عمدۀ فيلم مستند، طرح مسائل زندگى، تبيين آن، افزايش ميزان شناخت تماشاگر از فرهنگ، تاريخ، جامعه، و تمدن بشرى و حتّى آگاهى دادن به او به طريق مستقيم براى مقابله با دشوارىهاى زندگى و سازگارى با شرايط يا چيرگى بر آنها است. بنابراين، موضوع فيلم مستند، موضوعى واقعى، عينى و ملموس است. [2]