مسيحى ارتباط برقرار كند، امّا چنان شيفتۀ فرم و رنگ و شمايل و فضاهاى كليسايى مىشود كه فيلم را ناخواسته در خدمت نمايش فضاهاى عرفانى و عاشقانۀ مسيحى قرار مىدهد تا در خدمت فرهنگ صميمى و مؤمنانۀ بسيجى.
«گذرگاه» كار شهريار بحرانى، «كانىمانگا» از آن سيفاللّه داد و «عقابها» كار ساموئيل خاچيكيان، فيلمهايى از كارگردانهاى آشنا با سينما، امّا ناآشنا با جنگ مىباشند. موفقترين اين چنين فيلمهايى «عقابها» بود كه با فروش 16 ميليون تومانى در سالهاى 63 و 64، پربينندهترين فيلم جنگى بود.
فيلمهايى اين چنين، با توجه به آشنايى سازندگانشان با زبان و امكانات و توانهاى سينما، البته مىتوانستند با ايجاد هيجان و علاقههاى كاذب، به شكلى سطحى و گذرا در خدمت جذب نيرو براى جنگ باشند، امّا از آنجا كه جنگى كه در اين نوع از فيلمها مطرح مىشد، جنگى از نوع هاليوودى با آرتيستبازىها و قهرمانسازىهاى دروغين و غيرواقعى بود و در خدمت اشباع و ارضاى احساسات خطرطلبى و هيجانخواه بيننده قرار داشت، با جنگ واقعى و دفاعى كه در جبههها جريان داشت، فرسنگها فاصله داشت و درست به دليل عدم شناخت واقعىِ جبهههاى جنگ و رزمندگان دفاع مقدّس، نمىتوانستند در خدمت جنگ باشند و اگر هم تأثيرى داشتند، تأثيرى گذرا و كاذب بود. البته سينماى داستانى جنگ بعدها در ادامۀ راه خود به آثار و شخصيتهاى درخشانى رسيد، امّا آنچه اكنون مورد بحث ما است، تأثير و خدمت سينماى جنگ در هشت سال دفاع مقدّس مىباشد.
در پايان بايد گفت سينماى داستانى جنگ از دو ضعف اساسى رنج مىبُرد و همين دو عامل به اين سينما-با همۀ امكانات بالقوهاى كه هنر فيلم داشت - اجازه نداد در هشت سال جنگ بتواند خدمت قابل توجهى به دفاع مقدس بكند.