او به جبههها مىرفت كه به گفتۀ خودش، در يك سنگر، رزمندهاى را پيدا كند و دست و روى او را ببوسد و بگويد:
گرچه ما كار رزمى نمىدانيم و در اين زمينهها نمىتوانيم براى شما كارى انجام دهيم، امّا بدانيد كه دل ما با شماست و قلب ما از شما است. [1]
شهيد شاه آبادى لذّت بخشترين فرصتهايش را در كنار رزمندگان مىگذراند؛ اگر در بين روزها دو روزِ تعطيل پيدا مىكرد، بلافاصله به جبهه مىشتافت و حتى اگر اين سفر كوتاه به روحيه دادن حتى به يك رزمنده مىانجاميد، آن را گرانبها مىدانست و مىگفت:
من احساس حقارت مىكنم از اين كه رزمندگان ما اينهمه ايثار مىكنند و ما در برابر آنها كارى نمىتوانيم بكنيم. [2]
وى در آخرين سفرش به جبهههاى جنگ در سال 1363 كه منجر به شهادتش در جزاير مجنون شد، در جمع نيروهاى يكى از لشكرها حضور يافت؛ رزمندگان مشتاق بوسيدن دست و صورتش بودند و برخى از مسؤولان مانع مىشدند كه آن شهيد عزيز فرمود:
اينطور نيست كه آنها (رزمندگان) فقط علاقمند باشند كه روحانيون را ببوسند، بلكه ما هم علاقمنديم آنها را ببوسيم و اگر آنها سرِ ما را بخواهند، من سر خود را تقديمشان مىكنم. [3]
8. آيةاللّه قاضى دزفولى
مرحوم آيةاللّه سيد مجدالدين قاضى، امام جمعۀ دزفول، در زمرۀ راستقامتانى