رنگينتر و جان من عزيزتر از اين عزيزان رزمنده نيست، من بايد تا پايان عمليات اينجا باشم. [1]
ايشان شيفتۀ رزمندگان بود و با تواضعى كمنظير آنان را به جنگ و جهاد ترغيب مىنمود. براى عيادت از مجروحان بسيار مقيّد بود، آنان را در آغوش مىكشيد و دست آنان و هر رزمندهاى را به اين عنوان كه نماينده امام است و امام هم دست رزمندگان را مىبوسد، بوسه مىزد و اين عمل را براى خود افتخار مىدانست. [2]
آيةاللّه اشرفى با ذكر و توسّل به خاندان رسالت درجمع رزمندگان، آنان را در فضاى معنوى و عرفانى خاصّى قرار مىداد. اين مهّم گاه با نامگذارى رمز يك عمليات و گاه با بيان كلامى معنوى به دست مىآمد. پيش از عمليات ظفرمند فتحالمبين، شهيد اشرفى به سپهبد شهيد صياد شيرازى پيشنهاد كرد كه اين عمليات را با رمز «[يا] حضرت زهرا» شروع كنند؛ پيشنهاد ايشان پذيرفته شد و چنين كردند. [3]
ايشان شب عمليات مسلمبن عقيل در منطقه سومار، پس از اقامۀ نماز جماعت بخشى از دعاى كميل را خواند. منظرۀ عجيبى بود؛ رزمندگان به شدت مىگريستند و قطرات باران هم آنان را نوازش مىكرد، ماه هم چشمانداز زيبايى را پديد آورده بود. در بين دعا آن شهيد عزيز خطاب به رزمندگان گفت:
بوى مشك فضا را گرفته است، نمىدانم شما هم احساس مىكنيد. بوى خوشى
[1] . كار به جايى رسيد كه شهيد محلاّتى عبا و عمامه ايشان را برداشت و دست آن شهيد را گرفت و با اصرار سوار ماشين كرد تا به باختران برود. همان، ص 104.
[2] . محراب خونين باختران، ص 106-107.
[3] . همان، ص 102.