آخرين نفس و تا آخرين قطره خون بوده است و امام هم تأكيد كرده بودند كه اگر اين جنگ بيست سال هم طول بكشد ما ايستادهايم. لذا، ضرورى بود كه در مورد سياست جديد توضيحات لازم به مردم داده شود. من پيشنهاد كردم كه من فرمانده جنگ هستم و مسؤوليت آتشبس را به عهده مىگيرم و اعلام مىكنم كه موافق ادامه جنگ نيستم.
بحث اين بود كه امام نگويند. چون هميشه سياست ادامه جنگ حرف امام بود و ما با سياست امام جنگ را ادامه مىداديم. لذا، پيشنهاد كردم اين موضع جديد را من بهعنوان فرمانده جنگ مطرح بكنم. امام فرمودند كه من مىگويم. ما گفتيم كه شما مسؤوليتى در جنگ نداشتيد، فقط سياست جنگ را مىگفتيد، جنگ را ما مديريت مىكرديم. لذا، ما به توافق نرسيديم كه امام دفاع كنند. ايشان گفتند كه شما علما و شخصيتهاى مؤثر را جمع كنيد و آنها را توجيه كنيد كه در چه شرايطى هستيم تا همه دفاع كنند.
احمدآقا به ما خبر دادند كه امام در باره آتشبس نامهاى نوشتهاند، در حالى كه بنا نبود نامهاى بنويسند. امام بعداً به من فرمودند كه من فكر كردم مسألۀ مهمّى است و من هم بايد در آن شركت كنم. بالاخره به جاى اينكه ما توجيه كنيم، امام آن نامه را نوشتند و توجيه كردند. آن نامه مشكل بزرگى را حل كرد. . . اين از مردانگىهاى خود امام بود كه اين كار را كردند، تشخيص درستى هم دادند. [1]
5-1. مكاتبه با رئيسجمهور عراق
تيرگى روابط عراق با كشورهاى مرتجع منطقه و قصد صدام در اشغال كويت، فرصت طلايى مناسبى را براى ايران بهوجود آورد و آن اين كه صدام براى اطمينان از موضعگيرى همسايهاى كه هشت سال جنگ را بر او تحميل