نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 65
نقل داستان از شيخ صدوق، اظهار مىدارد: شهادت دو كودك با چنين كيفيّتى بعيد به نظر مىرسد. ولى چون شيخ صدوق رئيس محدثان شيعه و مروّج علوم اهل بيت عليهم السلام آن را نقل فرموده و در سند روايتش شمارى از عالمان بزرگ اصحاب ما واقعاند، ما هم متابعت ايشان كرديم، و اين قضيّه را نقل كرديم. واللَّه تعالى العالم. «1» شعرانى گويد: مظالم آن ستمكاران نسبت به آل محمّد بيش از اينها است. اگر در اسناد حديث افراد ضعيفى باشند، از ضعف آنها علم به كذب روايت حاصل نمىشود، تا نقل آن جايز نباشد. «2» در اين ميان ملّا حسين كاشفى در اين باره داد سخن داده شخصيّتهاى بيشترى را در ضمن نقل داستان دخالت داده است. خلاصه كلام كاشفى چنين است: پس از شهادت حضرت مسلم كودكانش به توصيه خود وى در خانه شريح قاضى به سر مىبردند، ابنزياد كه باخبر شد طفلان مسلم در كوفه هستند تهديد كرد كه هر كس آنها را نگهدارى كند و تحويل ندهد هم خون او هدر است، هم اموالش به غارت مىرود. از اين رو شريح بچّهها را خواست. نخست شروع به گريه و ناله كرد و چون سبب را پرسيدند، گفت كه پدرشان به شهادت رسيده است. دو كودك گريستند و گريبان چاك كردند. شريح گفت: گريه نكنيد كه ابنزياد در تعقيب شما است؛ و قصد دستگيرى شما را دارد، من تصميم گرفتهام شما را به امينى بسپارم تا به مدينه برساند. سپس خطاب به پسرش، اسد، كرد و گفت: اين دو را ببر به دروازه عراقين به كاروان عازم مدينه ملحق كن. ولى وقتى رسيدند كاروانيان مقدارى از راه را رفته بودند. اسد شبهى از دور ديد و گفت: اين سياهى كاروانيان است بشتابيد و خود را به ايشان برسانيد و خودش برگشت. بچّهها كه راه را بلد نبودند گم شدند، و به دست كوفيان افتادند و به نزد ابنزياد برده شدند. ابنزياد فرمان داد، تا آنها را زندانى كردند، زندانبان شخصى به نام مشكور و از علاقهمندان به اهل بيت عليهم السلام بود. وى
نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 65