نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 248
علىاكبر عليه السلام را به عنوان نخستين شهيد بنى هاشم و شهادت عبداللّه را پس از وى آوردهاند. «1» به روايتى ديگر عبداللّه نزد امام حسين عليه السلام آمد و اجازه ميدان طلبيد، آن حضرت عليه السلام فرمود: هنوز از شهادت مسلم زمان زيادى سپرى نگشته و مصيبت وى از خاطرهها فراموش نشده است، به تو اجازه مىدهم كه دست مادر خويش را گرفته از اين صحنه دشوار بيرون بروى. عبداللّه عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت! من آن كسى نيستم كه زندگى دنياى پست را بر حيات جاودانى ترجيح بدهم، تقاضاى من اين است كه اين جان ناقابلم را براى قربانىات بپذيرى! آن حضرت عليه السلام كه صاحب كرم و كرامت بود، تقاضاى وى را پذيرفت و عبداللّه عازم ميدان شد «2» و اين رجز را مىخواند: الْيَوم الْقى مُسْلِماً وَ هُوَ ابىِ وَ فِتْيَةٌ بادُوا عَلى دِيْنِ النَّبِى لَيْسَ بِقَوْمٍ عُرِفُوا بالْكَذِبِ لكِنْ خِيارٌ وَ كِرامُ انْسَبِ مِنْ هْاشِمِ الساداتِ اهْلِ الحَسَبِ «3» امروز پدرم مسلم و جوانمردانى را كه بر دين پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا رفتند ملاقات مىكنم. آنها مردمانى نبودند كه به دروغ شناخته شده باشند، بلكه نيكانى بزرگزاده از سادات خاندان بزرگ بنى هاشم بودند. وى در سه مرحله نود و هشت نفر را به هلاكت رساند و سپس به دست عَمْرو بنِ صُبَيْحِ صَيداوى و اسد بن مالك به شهادت رسيد. «4» در كيفيت شهادت وى آوردهاند كه عمرو بن صبيح تيرى به سوى وى پرتاب كرد، او دست خويش را بر پيشانى نهاد؛ آن تير آمد و دست و پيشانى را به هم دوخت كه نتوانست از هم جدا كند، تير ديگرى به قلب وى زد و قلب وى را بشكافت «5»، فردى ديگر
نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 248