نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 230
عبداللَّه بن جعفر بن عقيل در كتاب «اسرار الشهادة» آمده است: زهير [بن قين] قبل از كشته شدن عبداللَّه بن جعفر بن عقيل نزد وى آمد و گفت: اى برادر پرچم را به من بده، عبداللَّه پرسيد آيا من در حمل آن كوتاهى كردهام؟ وى گفت: خير ولى من به آن نياز دارم. عبداللَّه پرچم را به زهير سپرد. «1» از گفتوگويى كه نويسنده اين كتاب نقل كرده است چنين برمىآيد كه عبداللَّه بن جعفر بن عقيل نيز در كربلا حضور داشته و به شهادت رسيده است. ولى در منابع كهن و اخير از شهادت او سخنى به ميان نيامده است. عبداللَّه بن حارث نوفلى عبداللَّه بن حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم هاشمى، كنيهاش ابومحمد و لقبش بَيَّه و مادرش هند دختر ابوسفيان است. وى در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به دنيا آمد و مادرش او را نزد ام حبيبه [همسر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و دختر ابوسفيان] آورد. آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نزد امحبيبه آمد، فرمود: اين كيست؟ عرض كرد: عموزاده تو و خواهرزاده من، حضرت كام وى را برداشت و با آب دهان خويش دهان وى را متبرك ساخت و دعايش كرد. عبداللَّه هنگام رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دو سال داشت و احاديثى مرسل از آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم نقل كرده است. «2» برخى نيز وى را از اصحاب امام على عليه السلام دانستهاند. «3» وى كه به روايتى فقيه و ثقه بود، «4» مدتى (در سال 42 ه) از طرف مروان منصب قضاوت مدينه داشت و سپس غزل شد. «5» پس از آن در بصره سكونت گزيد «6» و آنگاه كه نامه يزيد بن معاويه به ابن زياد رسيد، وى پانصد تن از اهل بصره را براى همراهى خود
نام کتاب : پژوهشى پيرامون شهداى كربلا نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 230