بود و در پيوستن زهير به امام حسين (ع) نقش مهمّى را ايفا كرد. زهير به علّت دشمنى با امام على (ع) و خاندانش، هنگام بازگشت از حجّ سعى داشت با اباعبداللَّه (ع) ملاقات نكند. ولى پس از ديدار با فرستاده سيّدالشهدا (ع) مات و مبهوت شد و در فكر فرو رفت. دلهم كه شاهد ماجرا بود فرياد زد: سبحان اللَّه! پسر پيامبر (ص) تو را مىطلبد و تو امتناع مىورزى؟ در پى اين سخن زهير متحوّل شد و به جانب خيمهگاه امام حسين (ع) رفت و هنگام نبرد با شهادت، سعادت ابدى را از آنِ خود كرد. چون زهير مىخواست عازم ميدان شود دلهم به او گفت: خدا يار و ياورت باشد و تو را به خوشبختى برساند. ولى از شما تمنّا دارم روز قيامت نزد جدِّ حسين (ع) مرا نيز به ياد آورى. «1» به گفته مورّخان، زهير هنگام جنگ، از طلاق و بيرون رفتن همسرش از كربلا سخن مىگفت. ولى با توجّه به كلام ابن سعد و ابن عساكر كه دلهم پس از شهادت زهير، غلامش شجره را براى تكفين وى فرستاد «2» مىتوان گفت، دلهم از كربلا نرفته و در كاروان اسيران حاضر بوده است. 34- رباب رباب، دختر امرىء القيس و همسر پاكدامن امام حسين (ع) است. «3» اين بانوى نامدار و با فضيلت، از نظر جمال، ادب و عقل سرآمدِ زنان عصر خود بود. «4» چون پدرش، مسلمان شد، امام على (ع) وى را براى سيدالشهدا (ع) خواستگارى و آن حضرت با او ازدواج كرد. «5» ثمرهى اين پيوند مبارك دو فرزند به نام عبدالللَّه و سكينه بود كه عبداللَّه در كربلا در مقابل ديدگان مادر به فيض شهادت رسيد و سكينه نيز همراه اسيران به شام رفت. «6»