اُقَيْشِر، مغيرة بن عبدالله، يا مغيرة بن اسود (د ح 80ق/699م)، از
تيرة خُرَيم از قبيلة اسد، شاعر بنىاميه. به شهادت شعرهايى از خود او،
كنيهاش ابومُعرِض بود (ابن قتيبه، 352؛ ابوالفرج، 11/251؛ نويري، 4/52). به
گفتة منابع، وي را بدان سبب اقيشر خواندهاند كه چهرهاي سرخگون (اقشر)
داشته است، اما اين لقب وي را خوش نمىآمد و هرگاه كسى او را بدين نام
مىخواند، به هجو شاعر گرفتار مىشد (ابن قتيبه، 352-353؛ ابوالفرج، 11/253؛
ابوعبيد، 1/261).
اقيشر اهل كوفه بود و از آنجا كه شعري در وصف مسجد سماك بن مَخرمة اسدي در
زمان خليفه عمر سروده است، مىتوان پنداشت كه در اوايل اسلام به دنيا
آمده است (ابوالفرج، 11/251؛ نيز نك: ذهبى، 3/224؛ ابن حجر، 3/500)؛ هرچند كه
ابوالفرج تولد او را در عصر جاهلى نيز ممكن مىداند، اما در اين صورت بايد عمر
او را نزديك به 100 سال فرض كنيم.
اقيشر به پيروي از قبيلة خود، با بنى تميم ستيز داشت و پيوسته آنان را هجو
مىگفت (ابوالفرج، 11/254، 258-259، 266؛ نويري، 4/53 - 55) و حتى زمانى كه
يكى از تميميان به نام مطر بن ناجية يربوعى در زمان ضحاك بن قيس، والى
كوفه شد، باز از استهزاي ايشان دست برنداشت (ابن قتيبه، 353؛ ابوالفرج،
11/271-272). وي از همان آغاز در كوفه به هرزهدرايى و بادهنوشى معروف شد
(همو، 11/253؛ مرزبانى، معجم...، 273) و گفتهاند حتى پيوسته به دنبال باده
به شهر حيره مىشتافت و از مأموران حكومت نيز بيمى به دل راه نمىداد
(ابوالفرج، 11/257، 264؛ مرزبانى، الموشح، 200).
گويند روزي قيس بن محمد بن اشعث، از بزرگان كوفه در ازاي مديحهاي، 300
درهم به اقيشر پاداش داد؛ شاعر نپذيرفت و از او خواست كه مال را به پيشكار
خود بسپارد تا او روزانه 2 يا 3 درهم به وي بپردازد (ابن حبيب، 249؛ رقيق
نديم، 215؛ عباسى، 3/245-246).با اينهمه،هر كس از دادن صله و اجابتتقاضاي
شاعر سرباز مىزد، سخت موردهجو قرار مىگرفت (ابوالفرج، 11/258، 263؛ نويري،
4/53 - 55؛ عباسى، 246، 249). گويند وي چندان شيفتة خمر بود كه گاه جامههاي
خود را نيز در راه آن مىفروخت (ابوالفرج، 11/266-267؛ آبى، 521 -522؛ عباسى،
3/247). از برخى اشعار او چنين برمىآيد كه زمانى به قصد جنگ راهى شام شد،
اما در ميان راه از سپاه كناره گرفت، مركب خود را فروخت و باده خريد
(ابوالفرج، 11/274-276؛ ياقوت، بلدان، 4/35-36).
اقيشر در حيره بارها به جرم شرابخوارگى به چنگ مأموران حكومت افتاد، اما
او هميشه درصدد انكار برمىآمد و خود را تبرئه مىكرد (ابن قتيبه، 354؛
ابوالفرج، 11/257، 267- 268؛ رقيق نديم، 401؛ نويري، 4/52).
دانسته نيست كه وي از چه زمانى به دربار امويان راه پيدا كرد، اما يك بار
بشر بن مروان، حاكم بصره و كوفه را در حضور ايمن بن خريم شاعر مدح گفته،
و ايمن نيز شعر وي را ستوده است (ابوالفرج، 11/270). اقيشر به دربار
عبدالملك (حك 61 -86ق) نيز رفت و آمد مىكرد و او را مدح مىگفت (مرزبانى،
الموشح، 172). حتى يك بار در حضور خليفه شعر زيبايى در وصف باده سرود و شعر
چندان زيبا بود كه خليفه هم شعرش را ستود و هم در او گمان شرابخوارگى برد
(ابوالفرج، 11/269؛ نويري، 4/54). با اينهمه، از آنجا كه او برخى از واليان
بنىاميه را هجو گفته (ابن قتيبه، 353؛ دينوري، 314)، و از طرف ديگر در رثاي
مصعب بن زبير نيز شعر سروده (بلاذري، 5/343)، شايد بتوان گفت كه زمانى به
مكتب زبيريان تمايل داشته است؛ اما تنها سند در اين باب، همين دو قطعه شعر
است.
عامل مرگ وي را عبدالله بن اسحاق بن طلحه دانستهاند، چه شاعر وي را
بسيار هجو مىكرد و زمانى كه اقيشر از حيره به سوي كوفه بازمىگشت، عبدالله
غلامان خود را به قتل او فرمان داد. ايشان شاعر را گرفتند، به آتشخان حمام
در بيرون كوفه بردند و چندان در معرض دود و آتش نهادند تا كشته شد (ابن
حبيب، 249-250؛ نويري، 4/55 - 56؛ عباسى، 249-250). اما شعر او از يادها نرفت و
عبدالملك چون از مرگ شاعر مطلع شد، 3 بيت از اشعار او را كه به خاطر داشت،
براي چند تن از اسديان برخواند (ابوالفرج، 11/257- 258). شعر او را پس از آن
نيز راويان نقل مىكردند و گويى انتشار گستردهاي نيز داشت (نك: همو، 11/273).
با اينهمه، اقيشر را ديوانى نبود، زيرا هيچيك از نويسندگان كهن به چنين
چيزي اشاره نكردهاند. آنچه اينك از او باقى مانده، حدود 160 بيت است كه
در مآخذ پراكنده است. خليل دويهى آنها را گردآوري كرده، و در مجموعهاي به
چاپ رسانده است (بيروت، 1991م). علاوه بر اين، بنا به قول ياقوت ( ادبا،
6/2483)، ابوجعفر محمد بن حبيب (د 245ق) كتابى با عنوان شعر الاقيشر داشته
كه در آن اشعار شاعر را جمعآوري كرده بوده است.
مآخذ: آبى، منصور، نثر الدر، به كوشش سيدهحامد عبدالعال، قاهره، 1989م؛ ابن
حبيب، محمد، «اسماء المغتالين»، نوادر المخطوطات، به كوشش عبدالسلام هارون،
قاهره، 1374ق/1954م، شم 6؛ ابن حجر عسقلانى، احمد، الاصابة، قاهره، 1982م؛
ابن قتيبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، ليدن، 1902م؛ ابوعبيد بكري، عبدالله،
سمط اللا¸لى، به كوشش عبدالعزيز ميمنى، قاهره، 1354ق/1936م؛ ابوالفرج
اصفهانى، الاغانى، قاهره، 1963م؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، بغداد،
1936م؛ دينوري، احمد، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر، بغداد،
1960م؛ ذهبى، محمد، تاريخ الاسلام، قاهره، 1368ق؛ رقيق نديم، ابراهيم،
قطب السرور، به كوشش احمد جندي، دمشق، 1969م؛ عباسى، عبدالرحيم، معاهد
التنصيص، به كوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، بيروت، 1367ق/1947م؛ مرزبانى،
محمد، معجم الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1379ق/1960م؛ همو،
الموشح، به كوشش محبالدين خطيب، قاهره، 1385ق؛ نويري، احمد، نهاية الارب،
قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومى؛ ياقوت، ادبا؛ همو، بلدان .
رضوان مساح