responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3729
افشار
جلد: 9
     
شماره مقاله:3729


اَفْشار، نام‌ يك‌ گروه‌ بزرگ‌ قومى‌ - عشايري‌ از اقوام‌ ترك‌ زبان‌ ايران‌. افشار در متنهاي‌ قديم‌ به‌ صورتهاي‌ اَوْشار (بدرالدين‌، 20؛ ابوالغازي‌، 27)، اَوشر (رشيدالدين‌، 1/40)، اَوْشَريّه‌، اوشاريه‌ و افشاريه‌ (ابن‌ تغري‌ بردي‌، 14/48؛ مقريزي‌، 4(1)/86، 126، جم ؛ قلقشندي‌، 7/282) نيز آمده‌ است‌.
افشار يكى‌ از نيرومندترين‌ ايلات‌ ترك‌ زبان‌ (فيلد، 49) در تاريخ‌ ايران‌ به‌ شمار مى‌رفته‌ است‌. در زمان‌ سلجوقيان‌ نام‌ افشار چنان‌ وحشت‌انگيز بود كه‌ اقوام‌ تركمان‌، ازبك‌ و تاتار كودكان‌ خود را با گفتن‌ عبارت‌ «اوشار گَلدي‌» (افشار آمد) مى‌ترساندند (قدوسى‌، 18). ايل‌ افشار يكى‌ از ايلات‌ تشكيل‌ دهندة سپاهيانى‌ است‌ كه‌ اقتدار شاه‌ اسماعيل‌ اول‌ صفوي‌ (سل 907-930ق‌) را در ايران‌ استوار كردند و يكى‌ از 32قبيلة اشرافى‌ داراي‌امتيازات‌ ويژه‌ (اروج‌بيك‌، 67) و نيز از ايلات‌ عمده‌ و معتبر قزلباش‌ (ابوالحسن‌ مستوفى‌، 156-157) در دورة صفوي‌ بوده‌ است‌. سران‌ و اميران‌ طايفه‌هاي‌ افشار در جنگهاي‌ پادشاهان‌ صفوي‌ با عثمانيها و ازبكها، در سپاه‌ نادرشاه‌ نقش‌ بزرگ‌ و مهمى‌ داشتند. بخش‌ بزرگى‌ از نيروي‌ سپاه‌ قاجار را نيز مردان‌ طايفه‌هاي‌ ايل‌ افشار تشكيل‌ مى‌دادند (, 2 EI.(I/240
امروزه‌ بيشتر طايفه‌هاي‌ افشار در شهرها و روستاهاي‌ ايران‌ اسكان‌ يافته‌اند و فقط گروههاي‌ كوچكى‌ از آنها شيوة چادرنشينى‌ و كوچندگى‌ را حفظ كرده‌اند و ييلاق‌ و قشلاق‌ مى‌كنند.
خاستگاه‌ قومى‌: نخستين‌بار كاشغري‌ در ديوان‌ لغات‌ الترك‌ (تأليف‌: 466ق‌) از ايل‌ افشار نام‌ مى‌برد و افشارها را از تركان‌ اُغوز يا تركمان‌ و يكى‌ از 22 تيرة آن‌ قوم‌ به‌ شمار مى‌آورد (1/56؛ نيز نك: بدرالدين‌، ابن‌ تغري‌ بردي‌، همانجاها؛ مقريزي‌، 4(1)/86؛ نيز نك: رشيدالدين‌، 1/35-36؛ استرابادي‌، 26؛ شيروانى‌، 106).
اوشر يا اوشار را نام‌ يكى‌ از 4 فرزند يولدوزخان‌، پسر سوم‌ اغوز، و آن‌ را به‌ معنى‌ «چالاك‌ و به‌ شكار جانوران‌ مهوس‌» (رشيدالدين‌، 1/40) و يا كسى‌ كه‌ كاري‌ را به‌ چالاكى‌ انجام‌ مى‌دهد (ابوالغازي‌، 28)، آورده‌اند. قوم‌ افشار ظاهراً نام‌ خود را از نام‌ سر دودمان‌ قومى‌ خود «اَوْشَر» گرفته‌ است‌ (لاكهارت‌، نادرشاه‌، .(17 مقدسى‌ از دهى‌ بزرگ‌ به‌ نام‌ اوشر در تركستان‌ ياد مى‌كند (ص‌ 282). شايد به‌ سبب‌ اقامت‌ گروهى‌ از نياكان‌ افشار در اين‌ ده‌، آن‌ را اوشر مى‌خواندند.
نشان‌ دودمانى‌ - طايفگى‌: هر يك‌ از 22 يا 24 تيرة قوم‌ اغوز (نك: رشيدالدين‌، 1/35) از جمله‌ افشارها، تَمْغا، يا نشان‌ مخصوصى‌ براي‌ خود داشتند كه‌ «فرمانها، خزاين‌ و گله‌ و رمه‌»هايشان‌ را بدان‌ نشانه‌ گذاري‌ مى‌كردند و به‌ اينگونه‌ از يكديگر متمايز مى‌شدند (همو، 1/37). نشان‌ دودمانى‌ - طايفگى‌ افشار را كاشغري‌ (همانجا) به‌ شكل‌ آورده‌ است‌ (نيز نك: رشيدالدين‌، 1/40؛ بدرالدين‌، 20).
ايل‌ افشار يك‌ اونقون‌ يا جانور مقدس‌ نيز داشت‌. اين‌ اونقون‌ ميان‌ افشارها و 3 تيرة ديگر از فرزندان‌ يولدوزخان‌ مشترك‌ بود. رشيدالدين‌ فضل‌الله‌ واژة اونقون‌ را برگرفته‌ از كلمة «انيق‌» تركى‌ و به‌ معناي‌ مبارك‌ نوشته‌ است‌. اونقون‌ ايل‌ افشار «طوشنجيل‌» ناميده‌ مى‌شد كه‌ احتمالاً يك‌ پرندة شكاري‌ بود. افشارها طوشنجيل‌ را مقدس‌ و مبارك‌ مى‌شمردند و شكار و آزار اين‌ پرنده‌ را منع‌ كرده‌ بودند و گوشتش‌ را هم‌ نمى‌خوردند (1/37، 40).
هر يك‌ از تيره‌هاي‌ اغوز مجاز بودند كه‌ به‌ هنگام‌ «طوي‌» (جشن‌، به‌ خصوص‌ جشن‌ عروسى‌) و پختن‌ غذا فقط اندام‌ معينى‌ از گوشت‌ حيوان‌ را به‌ كار برند و بخورند (همو، 1/37- 38). اندام‌ گوشت‌ تعيين‌ شده‌ براي‌ افشار و 3 تيرة ديگر فرزندان‌ يولدوزخان‌ «صاغ‌ اوباحه‌» بود كه‌ كاربرد و خوردن‌ آن‌ براي‌ قبيله‌هاي‌ ديگر قوم‌ اغوز حرام‌ شمرده‌ مى‌شد (همو، 1/40).
به‌ نظر يكى‌ از پژوهشگران‌ ايرانى‌، نظام‌ اونقون‌ پرستى‌ پيش‌ از انتخاب‌ تمغا و شيوة نشانه‌گذاري‌ بر گله‌ و رمه‌ در ميان‌ اقوام‌ اغوز پديد آمده‌ بود. اين‌ پژوهشگر اونقون‌ را مختص‌ به‌ دورة «گردآوري‌ خوراك‌» و گذران‌ زندگى‌ از راه‌ شكار و صيد، و تمغا را مختص‌ به‌ دورة «توليد خوراك‌» و تلاش‌ در اندوختن‌ و حفظ ذخاير، گله‌ و رمه‌ و متمايز كردن‌ آنها از متعلقات‌ ديگران‌، دانسته‌ است‌ (پوركريم‌، 63 -64).
مهاجرت‌ و پراكندگى‌: سرزمين‌ اصلى‌ افشارها دشت‌ قپچاق‌ در تركستان‌ بود. بنابر داده‌هاي‌ تاريخى‌، در اواخر دورة سلجوقى‌ يك‌ دستة بزرگ‌ از افشارها اين‌ سرزمين‌ را ترك‌ كردند و به‌ ايران‌ آمدند. دسته‌اي‌ از افشار به‌ سركردگى‌ يعقوب‌ بن‌ ارسلان‌ افشري‌ ظاهراً پيش‌ از 543ق‌ (دهة 540ق‌) به‌ خوزستان‌ مهاجرت‌ كردند (وصاف‌، 86؛ نيز نك: كسروي‌، 48، حاشية 1).
گريختن‌ يكى‌ از اميران‌ برجستة ايل‌ افشار به‌ نام‌ آيدغدي‌، يا كُشْطغان‌ (برخى‌ مانند بنداري‌ اصفهانى‌ نام‌ او را آيدغدي‌ بن‌ كشطغان‌ نيز آورده‌اند)، معروف‌ به‌ شَمْله‌ يا شومله‌، در 547ق‌ از همدان‌ به‌ خوزستان‌ (بنداري‌،210،262؛راوندي‌،260-261؛ ابن‌اثير،11/163)، و اشارة ابن‌ اثير (11/201) به‌ گرد آمدن‌ جمع‌ بسياري‌ تركمان‌ در خوزستان‌ در 550ق‌، اقامت‌ طايفه‌هايى‌ از ايل‌ افشار را از آغاز دهة 540ق‌، يا حتى‌ پيش‌ از آن‌ تاريخ‌، در خوزستان‌ تأييد مى‌كنند. احمد كسروي‌ نيز بر آن‌ است‌ كه‌ اگر گروهى‌ از افشارها در خوزستان‌ زندگى‌ نمى‌كردند، هيچ‌گاه‌ شومله‌ در آنجا پناه‌ نمى‌گرفت‌ (ص‌ 48). بدليسى‌ نيز در شرف‌نامه‌ از تركان‌ افشري‌ تابع‌ سلجوقيان‌ به‌ سركردگى‌ حسام‌الدين‌ شوملى‌ نام‌ مى‌برد كه‌ حاكم‌ منطقة لر كوچك‌ در خوزستان‌ بود (ص‌ 58).
از قرن‌ 7 تا 10ق‌ از افشارهاي‌ ساكن‌ خوزستان‌ آگاهى‌ درست‌ و روشنى‌ در دست‌ نيست‌. در دورة صفوي‌ باز به‌ نام‌ افشارها و شمار انبوه‌ مردم‌ اين‌ ايل‌ در سرزمين‌ خوزستان‌ در متون‌ آن‌ دوره‌ برمى‌خوريم‌ كه‌ در كهگيلويه‌، رامهرمز، دورق‌، شوشتر و دزفول‌ پراكنده‌ بودند (كسروي‌، 43-44). اسكندربيك‌ در وقايع‌ دورة پادشاهى‌ طهماسب‌ صفوي‌ (سل 930-984ق‌) از حدود 10 هزار خانوار افشار در كهگيلويه‌، به‌ هنگامى‌ كه‌ خليل‌خان‌ افشار حاكم‌ آنجا بود، ياد مى‌كند (ص‌ 140، 227). در اين‌ زمان‌ دو تن‌ از سران‌ طايفه‌هاي‌ افشار خوزستان‌ به‌ نامهاي‌ مهديقلى‌ سلطان‌ و حيدرقلى‌ سلطان‌ در شوشتر و دزفول‌ حكومت‌ مى‌كردند. در 946ق‌، وقتى‌ كه‌ مهدي‌ قلى‌ سلطان‌ سركشى‌ كرد و قلعة شوشتر را گرفت‌ و به‌ غارت‌ مردم‌ در شهرها و روستاها پرداخت‌، حيدرقلى‌ سلطان‌ از جانب‌ حكومت‌ مركزي‌ به‌ دفع‌ او، و پايان‌ بخشيدن‌ به‌ غارتگري‌ مردم‌ طايفة او مأموريت‌ يافت‌ (روملو، 380).
اسكندربيك‌ در عالم‌ آراي‌ عباسى‌ از چند شورش‌ طايفه‌هاي‌ افشار خوزستان‌ در زمان‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ صفوي‌ (سل 996- 1038ق‌) ياد مى‌كند.او يك‌بار (ص‌ 500) به‌شورش‌ افشارهاي‌شوشتر در 1003ق‌، و بار ديگر به‌ طغيان‌ و نافرمانى‌ افشارهاي‌ كهگيلويه‌ و رامهرمز در 1005ق‌ اشاره‌ دارد و در شرح‌ شورش‌ افشارها در رامهرمز از دو طايفة گُندوزلو و اَرَشلو افشار نام‌ مى‌برد (ص‌ 524 - 525). كسروي‌ بجز اين‌ دو طايفه‌، طايفة الپلو را هم‌ از طايفه‌هاي‌ بنام‌ و شناخته‌ شدة ايل‌ افشار در خوزستان‌ معرفى‌ مى‌كند (ص‌ 45، حاشية 3).
ايل‌ افشار در ناحية وسيعى‌ از خاور هويزه‌ تا ناحية دورق‌ در خوزستان‌ مى‌زيستند. دورق‌ پايگاه‌ اصلى‌ اين‌ ايل‌ بود. اعراب‌ كَعبى‌ كه‌ در آغازِ زمامداري‌ِ صفويان‌ پيرامون‌ هويزه‌ و در كنار كرخه‌ بودند، پس‌ از مرگ‌ شاه‌ طهماسب‌ اول‌ به‌ قلمرو افشارها حمله‌ كردند و آنها را بيرون‌ راندند. در دورة شاه‌ عباس‌، امامقلى‌خان‌ والى‌ فارس‌، اعراب‌ قبيلة كعب‌ را از سرزمين‌ ايل‌ افشار بيرون‌ كرد و مردم‌ اين‌ ايل‌ را به‌ سرزمينشان‌ بازگرداند. پس‌ از مرگ‌ نادرشاه‌ (1160ق‌) كعبيها با بهره‌گيري‌ از آشفتگى‌ اوضاع‌ و فريب‌ سران‌ طوايف‌ افشار و كشتن‌ شماري‌ از آنها به‌ كمك‌ نيروهاي‌ رزمندة والى‌ هويزه‌ به‌ دورق‌ حمله‌ كردند و دوباره‌ ايل‌ افشار و طوايف‌ ترك‌ ديگر را از آنجا بيرون‌ راندند. پس‌ از اين‌ واقعه‌، گروهى‌ از طايفه‌هاي‌ افشار به‌ كنگاور و اسدآباد، و گروهى‌ ديگر به‌ اورميه‌ مهاجرت‌ كردند و شماري‌ از آنها نيز كه‌ از طايفة گندوزلو بودند، در همسايگى‌ شوشتر و دزفول‌ سكنى‌ گزيدند (دوبد، 318-319).
گندوزلو تنها طايفة عمدة افشارهاي‌ خوزستان‌ بودند كه‌ رفته‌رفته‌ به‌ صورت‌ يك‌ ايل‌ مستقل‌ درآمدند (فيلد، 51). اين‌ ايل‌ از دورة صفوي‌ تاكنون‌ در خوزستان‌ بازمانده‌اند. قلمرو استقرار و كوچ‌ آنها را از بند داوود تا شوشتر و از شوشتر تا نزديك‌ كوهانك‌ و پيرامون‌ رود دزفول‌ نوشته‌اند (كيهان‌، 2/92). از ده‌ بُلَيتى‌ (نك: كسروي‌، 46: بُلَيده‌ مصغّر بلده‌) در نزديك‌ شوشتر و كنار آب‌ گرگر به‌ عنوان‌ محل‌ خان‌نشين‌ گندوزلوها نام‌ برده‌، و نوشته‌اند كه‌ چراگاه‌ دام‌ اين‌ گروه‌ حوالى‌ رودخانة گرگر و بند قير بوده‌ است‌ (لايارد، 42-43). كسروي‌ براساس‌ آمار كتابچة سرشماري‌ سال‌ 1286ق‌ مى‌نويسد: شمار طايفه‌هاي‌ گندوزلو در ابتدا 12 طايفه‌ بود كه‌ 3 طايفه‌ از آنها در زمان‌ سرشماري‌ از ميان‌ رفته‌ بودند. او نامهاي‌ اين‌ 9 طايفه‌ را ساربان‌، چم‌ كناري‌، آل‌ شالو، خلج‌، عالى‌ كلو، ميرجانى‌، احقانلو، حرحات‌ كهى‌؟ و فيلى‌ آورده‌ است‌ (ص‌ 52). به‌ نوشتة او، گندوزلوهاي‌ شوشتر و روستاهاي‌ پيرامون‌ آن‌ كه‌ شمارشان‌ به‌ هزار خانوار مى‌رسيد، پس‌ از چند نسل‌ زيستن‌ با مردم‌ بومى‌ آن‌ ناحيه‌، زبان‌ تركى‌ را فراموش‌ كرده‌ بودند و همه‌ به‌ گويش‌ شوشتري‌ سخن‌ مى‌گفتند. مردم‌ ايل‌ تا اوايل‌ سدة 14ش‌ شكل‌ زندگى‌ ايلى‌ - عشايري‌ را حفظ كرده‌ بودند و از لحاظ شيوة زندگى‌ و آداب‌ و رسوم‌ و جامه‌ با شوشتريان‌ تفاوت‌ داشتند (ص‌ 46).
دستة دوم‌ افشارها در زمان‌ استيلاي‌ مغولان‌ بر تركستان‌، آنجا را ترك‌ كردند و به‌ غرب‌ ايران‌ رفتند و در آذربايجان‌ سكنى‌ گزيدند (استرابادي‌، 26؛ نيز نك: مينورسكى‌، 8 -9؛ لاكهارت‌، نادرشاه‌، .(17 بنابر روايتى‌، اميرتيمور، گرگين‌ بيك‌ اوصالوي‌ افشار را در 802ق‌ به‌ حكومت‌ منطقة اورميه‌ گماشت‌. او با گروهى‌ از افشارهاي‌ وابسته‌ به‌ طايفة اوصالو (نك: ه د، اصانلو) به‌ توپراق‌ قلعه‌، حاكم‌نشين‌ اورميه‌، رفت‌ (افشار، 11؛ نيز نك: نيكيتين‌، .(71 در وقايع‌ سال‌ 905ق‌، وقتى‌ كه‌ شاه‌ اسماعيل‌ صفوي‌ به‌ آذربايجان‌ و ارزنجان‌ رفت‌، نزديك‌ به‌ 7 هزار سپاهى‌ از ايلات‌ مختلف‌ آنجا، از جمله‌ ايل‌ افشار، در بارگاه‌ وي‌ گرد آمدند (قزوينى‌، 392). شاردن‌ شمار افشارهاي‌ ايران‌ را در دورة صفويان‌ با توجه‌ خاص‌ به‌ افشارهاي‌ خوزستان‌، 88 هزار تن‌ نوشته‌ است‌ .(X/243)
افشارهاي‌ مستقر در خوزستان‌ و آذربايجان‌ به‌ تدريج‌ بنابر خواست‌ خود، يا خواست‌ حكومتها، و يا ستيزه‌هاي‌ ايلى‌ - طايفگى‌ به‌ نواحى‌ ديگر كوچيدند:
افشارهاي‌ اورميه‌: نخستين‌ گروه‌ افشار كه‌ در اورميه‌ استقرار يافتند، افشارهايى‌ بودند كه‌ ظاهراً همراه‌ گرگين‌ بيك‌ در 802ق‌ به‌ آنجا رفتند. پس‌ از مرگ‌ وي‌ پسر ارشدش‌ الامه‌ سلطان‌ و پس‌ از او برادر كهترش‌ يادگار سلطان‌ اوصالو، حكومت‌ اورميه‌ را به‌ دست‌ گرفتند (افشار، 12-13).
نيكيتين‌ بيش‌ از 40 تن‌ از حاكمان‌ اورميه‌ را نام‌ مى‌برد كه‌ از سران‌ طايفه‌هاي‌ افشار قاسملو (16 تن‌)، ايمانلو (5 تن‌)، افشار (6 تن‌)، اوصالو (3 تن‌)، ارشلو (2 تن‌)، پاپالويى‌ و كوسه‌ احمدلو (از هر طايفه‌ يك‌ تن‌) و چند تن‌ از طايفه‌هاي‌ ديگر بودند و از 802ق‌ تا 1264ق‌ و سالها بعد حكومت‌ اورميه‌ را در دست‌ داشتند. برخى‌ از آنان‌ به‌ منصب‌ بيگلربيگى‌ هم‌ رسيدند. همو در جاي‌ ديگر از طايفه‌هاي‌ افشار اورميه‌، 6 طايفة قاسملو، ايمانلو، ارشلو، گندوزلو، بكشلو و كوه‌ گلو را از طوايف‌ عمدة افشار ياد مى‌كند (ص‌ .(105-109 اوبرلينگ‌ نام‌ طايفة كوه‌گلو را احتمالاً منتسب‌ به‌ كهگيلويه‌ مى‌داند و مى‌نويسد كه‌ اين‌ طايفة افشار پس‌ از قتل‌ نادرشاه‌ از منطقة كهگيلويه‌ به‌ اورميه‌ مهاجرت‌ كردند ( ايرانيكا، .(I/585
قاسم‌سلطان‌ از طايفةايمانلوي‌افشار در زمان‌شاه‌عباس‌ اول‌رهبري‌ دسته‌اي‌ از افشارهاي‌ اورميه‌ را برعهده‌ داشت‌. وظيفة او نگهداشتن‌ سپاهى‌ از ايل‌ افشار در مرز غرب‌ ايران‌ و كرمانشاه‌ و پاسداري‌ از مرز بود (اسكندر بيك‌، 925؛ نيز نك: كسروي‌، 50). قاسم‌سلطان‌ ايمانلو رئيس‌ و بنيان‌گذار ايل‌ افشار اورميه‌ بود ( ايرانيكا، .(I/583 شاه‌ عباس‌ او را به‌ رتبة بلند «خانى‌» سرافراز گرداند (اسكندربيك‌، 1007). به‌ سبب‌ دليريها و جنگاوريهاي‌ او و حرمت‌ و حفظ نامش‌، اولاد و احفاد و طايفة زير فرمان‌ و سرپرستى‌ او به‌ طايفة قاسملو شهرت‌ يافتند I/240) , 2 ؛ EIايرانيكا، همانجا).
پس‌ از قاسم‌ سلطان‌ پسرش‌ كلبعلى‌ سلطان‌ سرپرستى‌ طايفه‌ را برعهده‌ گرفت‌ و حكمران‌ اورميه‌ شد (اسكندربيك‌، 1085؛ نيز نك: نيكيتين‌، .(105 كلبعلى‌خان‌ پس‌ از بازگشت‌ پيروزمندانه‌ از جنگ‌ با عشاير كرد متمرد مرزنشين‌ ايران‌ و عثمانى‌، در توپراق‌ قلعه‌نشيمن‌ گزيد. او براي‌ سكنى‌ دادن‌ طايفه‌هاي‌ افشار، براي‌ هر يك‌ بلوك‌ و ناحيه‌اي‌ مخصوص‌ تعيين‌ كرد و در اختيار آنها گذاشت‌ (نك: افشار، 48-49).
نادرشاه‌ كه‌ خود از طايفة قرقلوي‌ افشار ساكن‌ در ابيورد خراسان‌ بود، گروه‌ بزرگى‌ از افشارهاي‌ اورميه‌ را به‌ نواحى‌ ديگر ايران‌ كوچاند: 12 هزار خانوار را به‌ ابيورد خراسان‌، 3 هزار خانوار را به‌ صاين‌ قلعه‌ و 6 هزار تن‌ را براي‌ دفاع‌ از مرزهاي‌ غرب‌ ايران‌ به‌ مرز آذربايجان‌ و خاك‌ عثمانى‌ منتقل‌ كرد (نيكيتين‌، .(88
صاين‌ قلعه‌ (شاهين‌ دژ كنونى‌) در درة رود جغاتو (زرينه‌رود) در جنوب‌ آذربايجان‌ در آغاز قرن‌ 19م‌ (دهة دوم‌ قرن‌ 13ق‌)، بنابر نوشتة راولينسون‌ داراي‌ 300 پارچه‌ آبادي‌ بود كه‌ حدود 500 ،3خانوار افشار همراه‌ طايفه‌هاي‌ ديگر در آنها مى‌زيستند. پس‌ از آمدن‌ گروه‌ بزرگى‌ از طايفة «چهار دولى‌» به‌ جغاتو، بسياري‌ از افشارها ناگزير از ترك‌ اين‌ ناحيه‌ شدند و به‌ اورميه‌ بازگشتند. در 1339ش‌/1960م‌ افشارهاي‌ صاين‌ قلعه‌ كه‌ از 3 طايفة قاسملو، قليچ‌خانى‌ و قرخلو (= قرقِلو) بودند، در 150 آبادي‌ به‌ سر مى‌بردند. شمار بزرگى‌ از آنها تابستانها را با گله‌هاي‌ خود در دامنة كوههاي‌ منطقه‌ مى‌گذراندند ( ايرانيكا، I/583- .(584
از شمار جمعيت‌ افشارهاي‌ اورميه‌ آمار دقيقى‌ در دست‌ نيست‌. خانم‌ شيل‌ كه‌ در سالهاي‌ 1265-1269ق‌/1849-1853م‌ در ايران‌ بوده‌ است‌، شمار آنها را كه‌ مركب‌ از ترك‌ و تات‌ بودند، 7 هزار خانوار مى‌دهد (ص‌ .(396 اوبرلينگ‌ شمار آنها را دست‌ كم‌ 30 هزار تن‌ تخمين‌ زده‌ است‌ كه‌ همه‌ اسكان‌ يافته‌اند ( ايرانيكا، .(I/583
افشارهاي‌ فارس‌: مينورسكى‌استقرارافشارها را در فارس‌مدتها پيش‌ از دورة صفوي‌ دانسته‌، مى‌نويسد: منصوربيك‌ افشار كه‌ اقامتگاهش‌ در كهگيلويه‌ بود، به‌ پاداش‌ كمكش‌ در به‌ تخت‌ نشاندن‌ محمد بن‌ يوسف‌ آق‌ قويونلو در 903ق‌، به‌ حكومت‌ فارس‌ منصوب‌ شد («رژه‌...1»، .(174 روملو مى‌نويسد: منصور بيك‌ در 904ق‌ حكومت‌ آنجا را به‌ دست‌ گرفت‌ (ص‌ 34؛ نيز نك: I/240 , 2 .(EI
افشارها احتمالاً در اوايل‌ دورة صفوي‌ از خراسان‌ (فسايى‌، 2/1440؛ بابن‌، 161)، يا از نواحى‌ مركزي‌ ايران‌ ( ايرانيكا، همانجا) به‌ كازرون‌ فارس‌ مهاجرت‌ كرده‌ بودند (نيز نك: مظلوم‌زاده‌، 2438). سران‌ افشار مدت‌ 250 سال‌ در كازرون‌ حكمرانى‌ كردند. نخستين‌ حاكم‌ از خوانين‌ افشار خواجه‌ پير بداق‌ بود كه‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ او را پس‌ از 1000ق‌ به‌ حكومت‌ كازرون‌ برگماشت‌ و آخرين‌ حاكم‌ عباسقلى‌ خان‌ بود كه‌ تا چند سال‌ پس‌ از 1260ق‌ فرمانروايى‌ داشت‌ (فسايى‌، 2/1440، 1442).
فسايى‌ در فهرست‌ اسامى‌ تيره‌هاي‌ ايل‌ اينالو (ه م‌) و نيز در فهرست‌ تيره‌هاي‌ ايل‌ قشقايى‌ به‌ تيرة «افشار اوشاغى‌» (فرزندان‌ افشار)، و در فهرست‌ تيره‌هاي‌ ايل‌ قشقايى‌ به‌ تيرة «افشار كرمانى‌» اشاره‌ مى‌كند (2/1576، 1582). افشار كرمانى‌ طايفه‌اي‌ از ايل‌ كشكولى‌ كوچك‌ را در اتحادية ايل‌ قشقايى‌ شكل‌ مى‌داد. اين‌ طايفه‌ احتمالاً به‌ هنگام‌ كوچ‌ گروههايى‌ از «لك‌» و ترك‌ به‌ سيرجان‌ كرمان‌، در پى‌ منازعه‌ با حكومت‌ فارس‌ در اواخر نيمة قرن‌ 13ق‌/ اوايل‌ دهة 1830م‌ به‌ قشقاييها پيوسته‌اند ( ايرانيكا، .(I/585 خانم‌ شيل‌ اين‌ گروه‌ را با نام‌ «قاجار افشار» و مركب‌ از ترك‌ و لك‌ معرفى‌ مى‌كند. وي‌ جمعيت‌ آنها را 350 خانوار ذكر مى‌كند كه‌ 250 خانوار از آنها ترك‌ بودند (ص‌ .(398 شمار آنها در 1337ش‌/1958م‌ حدود 129 خانوار بوده‌ است‌ ( ايرانيكا، همانجا).
افشارهاي‌ كهگيلويه‌: طايفه‌هايى‌ از ايل‌ افشار در دورة صفوي‌ در منطقة كهگيلويه‌ استقرار يافته‌ بودند. در گروه‌ سوارانى‌ كه‌ در 936ق‌ به‌ سپاه‌ شاه‌ طهماسب‌ اول‌، براي‌ جنگ‌ با عبيدالله‌خان‌ ازبك‌، پيوسته‌ بودند، 3 هزار سوار دلاور از ايل‌ افشار كهگيلويه‌ و شولستان‌ فارس‌ به‌ سركردگى‌ الوند سلطان‌، حاكم‌ آن‌ ناحيه‌ شركت‌ داشتند (قاضى‌ احمد، 1/200؛ نيز نك: فسايى‌، 1/390). در 940ق‌ نيز الوند سلطان‌ افشار همراه‌ با هزار سوار از افشارهاي‌ كهگيلويه‌ به‌ اردوي‌ شاه‌ طهماسب‌ در دزفول‌ پيوستند و به‌ سوي‌ تبريز رفتند (همو، 1/393).
اسكندربيك‌ شمار افشارهاي‌ كهگيلويه‌ را در زمان‌ شاه‌ طهماسب‌ 10 هزار خانوار، و از خليل‌ بيك‌ افشار به‌ عنوان‌ حاكم‌ وقت‌ كهگيلويه‌ ياد مى‌كند (ص‌ 140). قاضى‌ احمد قمى‌ در وقايع‌ سال‌ 994ق‌ به‌ ارتباط ميان‌ سران‌ طايفه‌هاي‌ افشار كهگيلويه‌ و فارس‌ اشاره‌ مى‌كند (2/857 - 858).
افشارهاي‌ كهگيلويه‌ عمدتاً از دو طايفة گندوزلو و ارشلو بوده‌اند. سران‌ اين‌ دو طايفه‌ در دهمين‌ سال‌ جلوس‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ (1005ق‌) شورش‌ كردند و با گروهى‌ سوار جنگجوي‌ افشار در ناحية رامهرمز گرد آمدند. شاه‌ عباس‌، الله‌ ورديخان‌ حاكم‌ فارس‌ را با سپاهى‌ به‌ رامهرمز فرستاد. وي‌ افشارهاي‌ شورشى‌ را سركوب‌ كرد و بسياري‌ از آنها را كشت‌ (اسكندربيك‌، 524 - 525). پس‌ از اين‌ شكست‌، دورة حكمرانى‌ ايل‌ افشار در كهگيلويه‌ پايان‌ يافت‌ و طايفه‌هاي‌ افشار آنجا را ترك‌ كردند و به‌ مناطق‌ ديگر، از جمله‌ حدود شوشتر و دره‌ خزينه‌ و منصوريه‌ و حومة بهبهان‌ مهاجرت‌ كردند. شماري‌ از افشارها نيز به‌ ايل‌ آقاجري‌ كهگيلويه‌ پيوستند (باور، 24، حاشية 119؛ مينورسكى‌، «اينالو»، .(4 گروه‌ كوچكى‌ از افشارها نيز در كهگيلويه‌ بازماندند كه‌ تا اوايل‌ قرن‌ 13ق‌/19م‌ در آن‌ سرزمين‌ مى‌زيستند ( 2 ، EIهمانجا).
افشارهاي‌خراسان‌: منابع‌تاريخى‌زمان‌مهاجرت‌نخستين‌گروههاي‌ ايل‌ افشار به‌ خراسان‌ را در آغاز دورة صفوي‌ گزارش‌ مى‌دهند. استرابادي‌ در جهانگشاي‌ نادري‌ به‌ مهاجرت‌ ايل‌ قرقلو از آذربايجان‌ به‌ خراسان‌ در زمان‌ شاه‌ اسماعيل‌ اول‌، و سكنى‌ گزيدن‌ آن‌ ايل‌ در شمال‌ خراسان‌ اشاره‌ مى‌كند و مى‌نويسد: نواحى‌ سرچشمة مياب‌ كوبكان‌ در كوهستانهاي‌ جنوبى‌ محال‌ ابيورد ييلاق‌، و اتك‌، شمالى‌ترين‌ ناحية كوبكان‌ يا كوپكان‌، و دستجرد و درّه‌ جَز (دره‌ گز) قشلاق‌ طايفه‌هاي‌ ايل‌ افشار بود (ص‌ 26-27؛ نيز نك: لاكهارت‌، نادرشاه‌، 17 ؛ مينورسكى‌، 9؛ قدوسى‌، 15). گزارشهاي‌ تاريخى‌ ديگر نيز استقرار گروههاي‌ افشار را در اين‌ دوره‌ در خراسان‌ تأييد مى‌كنند. مثلاً خواندمير به‌ فرستادن‌ سپاهى‌ به‌ فرماندهى‌ شاهرخ‌ بيك‌افشار در 919ق‌ به‌ قندهار براي‌ سركوب‌ شجاع‌بيك‌ ياغى‌ و فتح‌ آن‌ ولايت‌ اشاره‌ مى‌كند (نك: 4/541). در وقايع‌ سال‌ 936ق‌، به‌ هنگام‌ گرد آمدن‌ جنگجويان‌ عشاير ترك‌ در سپاه‌ شاه‌ طهماسب‌ از طايفة احمد سلطان‌ِ ايل‌ افشار نام‌ مى‌برند كه‌ مدت‌ 20 سال‌ در خراسان‌، مرو، سرخس‌، مشهد مقدس‌ و طوس‌ با ازبكان‌ مى‌جنگيده‌اند (قاضى‌ احمد، 1/200). اسكندربيك‌ نيز به‌ خسرو سلطان‌ كوراوغلى‌، رهبر افشارها در خراسان‌ اشاره‌ دارد و از مبارزات‌ او پس‌ از مرگ‌ عبيدالله‌خان‌ ازبك‌ (946ق‌) ياد مى‌كند (ص‌ 93، 140).
در دورة شاه‌ عباس‌ اول‌، جمعى‌ ديگر از ايلات‌ و احشامات‌ (= طايفه‌ها) افشار آذربايجان‌ را براي‌ مقابله‌ با حملات‌ و تجاوزات‌ ازبكان‌ به‌ نواحى‌ خراسان‌ كوچاندند. در ميان‌ اين‌ كوچندگان‌، 500 ،4 خانوار نيز از ايل‌ افشار اورميه‌ بودند. اينان‌ نيز در نواحى‌ ابيورد و دره‌ گز اقامت‌ گزيدند (محمدكاظم‌، 1/4- 5). احتمالاً اشارة كسروي‌ به‌ كوچ‌ طايفة قرقلوي‌ افشار در زمان‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ به‌ نواحى‌ ابيورد و نسا، همراه‌ با دسته‌هايى‌ از كردهاي‌ چَمِشْكَزَك‌ِ خوار و ورامين‌ تهران‌، به‌ اين‌ مرحله‌ از كوچ‌ افشارها بوده‌ است‌ (ص‌ 51).
بنابر قولى‌، در دورة صفوي‌ ناحية كوپكان‌ را به‌ پاس‌ وطن‌خواهى‌ و مبارزات‌ ايل‌ افشار و جنگ‌ دليرانة آنها با قواي‌ ازبك‌ و شكست‌ دادن‌ آنان‌، به‌ رسم‌ سيورغال‌ (تيول‌، اقطاع‌) به‌ ايل‌ افشار بخشيده‌ بودند (نك: قدوسى‌، همانجا، به‌ نقل‌ از ژوستن‌).
نادرشاه‌ در حدود 56 هزار خانوار از ايلات‌ فارس‌، عراق‌ و آذربايجان‌ را در 1143ق‌ به‌ خراسان‌ كوچانيد. از اين‌ عشاير، 12 هزار خانوار افشار بودند كه‌ 2 هزار تن‌ از آنها به‌ طايفة قرقلو تعلق‌ داشتند. گروهى‌ از قرقلوها را در مياب‌ كوپكان‌، يورت‌ قديم‌ نادر و جايگاه‌ اولية طايفة قرقلو، جا دادند و بقية افشارها را در كلات‌ نشاندند و براي‌ آنها ييلاق‌ و قشلاق‌ تعيين‌ كردند (استرابادي‌، 179-180). بنابر اطلاعاتى‌ كه‌ استرابادي‌ دربارة طايفه‌هاي‌ افشار خراسان‌ و سركردگان‌ آنان‌ مى‌دهد، طايفه‌هاي‌ پاپالو (ص‌ 43، 504)، اَمِرلو يا اميرلو (ص‌ 43، 541)، قرقلو (ص‌ 249، 371، 377، 411)، كوسه‌ احمدلو (ص‌ 38، 237)، كندرلو يا كوندرزلو (ظاهراً همان‌ گندوزلو) (ص‌ 51، 541) از جمله‌ طايفه‌هاي‌ عمدة افشار در دورة نادري‌ در نواحى‌ مختلف‌ خراسان‌ بوده‌اند.
برخى‌ طايفه‌هاي‌ كنونى‌ افشار ساكن‌ در خراسان‌ را (در 1369 ش‌) اِمبِرْلو يا ايمرلو، ارشلو، اوتانلو، اَيَدلو، ايمانلو (معروف‌ به‌ عبدالملكى‌)، پاپالو، تكللو يا تَكه‌لو، زَنگانلو، سَروَرلو، قِرقلو يا قِرخِلو ياد كرده‌اند كه‌ در نواحى‌ دره‌ گز خراسان‌ پراكنده‌اند (نك: ميرنيا، 25 به‌ بعد). اوبرلينگ‌ به‌ نقل‌ از بروگ‌ به‌ اقامت‌ برخى‌ طايفه‌هاي‌ افشار در جنوب‌ بجنورد، قوچان‌، و نواحى‌ ميان‌ سبزوار و نيشابور اشاره‌ مى‌كند (نك: ايرانيكا، .(I/584
افشارهاي‌ كرمان‌: تاريخ‌ دقيق‌ مهاجرت‌ طايفه‌هاي‌ افشار به‌ كرمان‌ و مبدأ يا مبادي‌ مهاجرت‌ آنها روشن‌ نيست‌. قديم‌ترين‌ خبر از كوچ‌ افشارها به‌ كرمان‌ از زمان‌ به‌ قدرت‌ رسيدن‌ شاه‌ اسماعيل‌ اول‌ به‌ بعد بوده‌ است‌. نخستين‌ گروه‌ افشار ظاهراً طايفة قاسملو بود كه‌ در حدود سال‌ 916ق‌ به‌ سركردگى‌ بيرام‌بيك‌ به‌ كرمان‌ مهاجرت‌ كردند (باستانى‌، 1503- 1505). شاه‌ طهماسب‌ در 933ق‌، شاه‌ قلى‌سلطان‌ افشار، پسر مصطفى‌قلى‌سلطان‌ را كه‌ با طايفةخود در كرمان‌ مى‌زيستند،به‌حكمرانى‌ آنجا گماشت‌ (وزيري‌، تاريخ‌...، 2/600). شاه‌قلى‌ سلطان‌ در 943ق‌ با گروهى‌ از دلاور مردان‌ طايفه‌هاي‌ افشار كرمان‌ به‌ اردوي‌ شاه‌ پيوست‌ و در چهارمين‌ لشكركشى‌ او به‌ خراسان‌ براي‌ سركوب‌ عبيدخان‌ ازبك‌ شركت‌ كرد (همانجا؛ روملو، 357).
افشارهاي‌ كرمان‌ تا زمان‌ كريمخان‌زند قدرت‌ داشتند و تنى‌ چند از سركردگان‌ طوايف‌ اين‌ ايل‌ پس‌ از شاه‌ قلى‌سلطان‌ در كرمان‌ حكومت‌ كردند. آخرين‌ حكمران‌ از اين‌ ايل‌، شاهرخ‌ خان‌ افشار بود كه‌ در 1172ق‌ به‌ دست‌ خدا مرادخان‌، سردار سپاه‌ كريمخان‌ زند كشته‌ شد (سايكس‌، .(67-68
احمدعلى‌ وزيري‌ در جغرافياي‌ كرمان‌ ايل‌ افشار را عمده‌ترين‌ ايلات‌ كرمان‌ و شمار آنها را حدود هزار خانوار، و شامل‌ 300 ،9تن‌ دانسته‌ است‌. وي‌ على‌ قرلو، اشرفلو، قاسملو، پير مرادلو، ره‌ درازلو، حيدرمحمد شاهلو، آمويى‌ (يا عمويى‌)، ميرجانى‌، جانقلى‌ اشاغى‌، فارسى‌مدان‌، صفى‌قلى‌ اولادي‌ و ساربان‌ را از طايفه‌هاي‌ اين‌ ايل‌ برمى‌شمارد و نام‌ چند تن‌ از سرپرستان‌ طايفه‌ها را كه‌ با لقب‌ «سلطان‌» شهرت‌ داشتند، ياد مى‌كند (ص‌ 145).
وزيري‌ در شرح‌ اشتغال‌ و ييلاق‌ و قشلاق‌ مردم‌ طايفه‌هاي‌ افشار مى‌نويسد: اين‌ گروه‌ بيشتر با گوسفندداري‌ زندگى‌ مى‌گذراندند. قشلاقشان‌ بلوك‌ اُرزويه‌، و ييلاقشان‌ بلوك‌ اَقطاع‌ بود. عشاير وقتى‌ كه‌ در اقطاع‌ به‌سر مى‌بردند، به‌ زراعت‌ نيز مى‌پرداختند. در آن‌ زمان‌ در ايل‌ افشار 300 سوار و 700 تفنگچى‌ خوب‌ و پر دل‌ بودند كه‌ در جنگ‌ با چماق‌ و شش‌ پَرْ شركت‌ مى‌كردند و بيش‌ از تفنگچيان‌ ايلات‌ ديگر مهارت‌ نشان‌ مى‌دادند (همانجا).
همو در جاي‌ ديگر، شمارة تيره‌هاي‌ افشار را 52 مى‌آورد، در صورتى‌ كه‌ در فهرستى‌ كه‌ از نام‌ تيره‌ها مى‌دهد، از حدود 80 تيره‌ ياد مى‌كند (همان‌، 198-199). در اين‌ فهرست‌ نام‌ برخى‌ از طايفه‌ها و تيره‌هاي‌ ايلات‌ و عشاير ديگر كرمان‌ كه‌ ظاهراً به‌ ايل‌ افشار پيوسته‌ بودند، از ابواب‌ جمعى‌ ايل‌ افشار و در زمرة طايفه‌ها و تيره‌هاي‌ افشار به‌ شمار آمده‌اند. شماري‌ از اين‌ تيره‌ و طايفه‌ها نيز به‌ خطا جزو ايل‌ افشار قلمداد شده‌اند (نك: باستانى‌، 1500).
افشارهاي‌ كرمان‌ از 3 گروه‌ عمدة جهانشاهى‌، عمويى‌ و ميرحبيبى‌ تشكيل‌ يافته‌ بودند. افشار جهانشاهى‌ احتمالاً به‌ طايفة جهانشاه‌لو از افشارهاي‌ دويرانى‌ خمسة زنجان‌ (فيلد، 203) و افشار اوشاغى‌ِ فسا وابسته‌ بودند. بنابر ادعاي‌ بزرگان‌ طايفه‌ جهانشاه‌لوها قبلاً در شمال‌ غربى‌ ايران‌ مى‌زيستند و پيش‌از آمدن‌ به‌سيرجان‌ كرمان‌ و استقرار در آنجا، زمانى‌ دراز در همسايگى‌ فسا و جهرم‌ فارس‌ سكنى‌ داشتند ( ايرانيكا،.(I/585 فيلد شمار اين‌دسته‌ از افشارها را با عنوان‌ افشارهاي‌سيرجان‌ در 1313ش‌/1934م‌حدود هزار خانوار(ص‌279)، و اوبرلينگ‌ در 1336ش‌/1957م‌حدود 200 ،1خانوار گزارش‌مى‌دهند. اين‌ گروه‌ تا زمان‌ تحقيق‌ اوبرلينگ‌ كوچ‌ مى‌كردند ( ايرانيكا، همانجا).
افشار عمويى‌ را مى‌گويند نادرشاه‌ از اورميه‌ به‌ كرمان‌ كوچاند (همانجا). شمار آنها را سايكس‌ (ص‌ و فيلد (ص‌ 280) 250 خانوار و اوبرلينگ‌ ( ايرانيكا، همانجا) حدود 400 خانوار تخمين‌ زده‌اند. اين‌ دسته‌ از ايل‌ افشار كوچنده‌ بودند.
افشارهاي‌ ميرحبيبى‌ از كوچندگان‌ ساكن‌ نواحى‌ اطراف‌ بردسير بودند. شمار آنها را سايكس‌ 25 خانوار ذكر كرده‌ است‌ (همانجا).
اوبرلينگ‌ بچاقچيهاي‌ كرمان‌ را هم‌ وابسته‌ به‌ ايل‌ افشار آورده‌ است‌ و به‌ نقل‌ از سالخوردگان‌ اين‌ طايفه‌ مى‌نويسد: بچاقچيها از افشارهاي‌ زنجان‌ و ري‌ بوده‌اند كه‌ نادرشاه‌ آنها را به‌ كرمان‌ كوچاند. اين‌ گروه‌ تا 1336ش‌/1957م‌ كوچ‌ مى‌كردند. شمار آنها حدود 500 خانوار بوده‌ است‌ ( ايرانيكا، همانجا).
خانم‌ شيل‌ شمار افشارهاي‌ كرمان‌ را به‌ طور كلى‌ 500 ،1خانوار تخمين‌ زده‌ است‌ (ص‌ .(398 مسعود كيهان‌ شمار افشارهاي‌ كرمان‌ را 5 هزار خانوار كوچنده‌ ياد كرده‌ كه‌ بافت‌، هشون‌، چهار گنبد، گوغر، بردسير و سيرجان‌ ييلاقشان‌، و ازرويه‌ و دشت‌ جيرفت‌ قشلاقشان‌ بوده‌ است‌ (2/94).
بنابر آمار ( سرشماري‌...، 13- 15)، در تيرماه‌ 1366 عشاير كوچندة ايل‌ افشار كرمان‌ داراي‌ 26 طايفه‌ بوده‌ است‌. طايفه‌ها عبارت‌ بودند از اشرفلو، آقاجانلو، ال‌ كستو، بارچى‌، برآوردي‌، پيرمرادلو، جامعه‌ بزرگى‌، جلال‌لو، حمزه‌ خان‌لو، حمزه‌لو، حيدر ممشالو، خلج‌، زرگر، شول‌، صادقى‌، صفى‌ قلى‌ اولادي‌، عمويى‌، فارسى‌مدان‌، قاسم‌ اولادي‌، قره‌ قويونلو، قره‌ گزلو، قوجه‌ بيگلو، گيل‌، مهنى‌، ميرجانى‌ و ميرحبيبى‌. ييلاقات‌ ايل‌ در شهرستانهاي‌ بافت‌، سيرجان‌ و مشيز، و قشلاقات‌ آن‌ در شهرستانهاي‌ بافت‌ و سيرجان‌ و بندرعباس‌ قرار داشت‌. بنابر آمار سال‌ 1366ش‌، جمعيت‌ ايل‌ 074 ،2خانوار (شامل‌ 121 ،12 تن‌) بود (همانجا).
افشارهاي‌ خمسه‌: گروهى‌ از ايل‌ افشار نيز احتمالاً از دورة صفوي‌ در منطقة خمسة زنجان‌ سكنى‌ داشته‌اند. هنري‌ فيلد مى‌نويسد كه‌ ايل‌ افشار همراه‌ ايل‌ ترك‌ زبان‌ دَويران‌ از آذربايجان‌ به‌ خمسه‌ آمدند و با قبايل‌ قزلباش‌ خمسه‌ اتحادية شاهسون‌ (ه م‌) را تشكيل‌ دادند. افشار هاي‌ خمسه‌ را «افشار دَويرانى‌» مى‌ناميدند و با اين‌ عنوان‌ آنها را از «افشار صاين‌ قلعه‌» در آذربايجان‌، و «افشار خرقان‌» در قزوين‌ متمايز مى‌كردند (ص‌ 203).
4 طايفة بديرلو، جهانشاه‌لو، جمعه‌لو و قَرَاُسانلو (= قراصانلو) را از طوايف‌ افشار خمسه‌ نام‌ برده‌اند كه‌ در ناحية ميان‌ ابهر رود و گروس‌ پراكنده‌ بودند. اين‌ طايفه‌هاي‌ افشار تا زمانى‌ كه‌ كوچ‌ مى‌كردند، ييلاقشان‌ بالاي‌ سلطانيه‌ و در شمال‌ خاوري‌ كوهستان‌ طارم‌ و نيز در بخش‌ باختري‌ رودخانة قزل‌ اوزن‌ بود و پس‌ از مالكيت‌ بر زمينهاي‌ ييلاقى‌، در آنجا ده‌نشين‌ شدند و به‌ كشاورزي‌ پرداختند (همانجا). دهستان‌ قشلاقات‌ افشار، در دو سوي‌ رودخانة قزل‌ اوزن‌، در جنوب‌ غربى‌ زنجان‌ را محل‌ استقرار قشلاقى‌ بيشتر طايفه‌هاي‌ افشار خمسه‌ نوشته‌اند ( فرهنگ‌...، 2/212).
ژوبر كه‌ در 1221ق‌/1806م‌، در زمان‌ سلطنت‌ فتحعلى‌شاه‌، به‌ ايران‌ آمده‌ بود، افشارهاي‌ خمسه‌ را از ايلهاي‌ چادرنشين‌ زنجان‌ معرفى‌ مى‌كند و مى‌نويسد: بازار زنجان‌ مركز داد و ستد افشارها بوده‌ است‌ كه‌ قاليها، نمدها و بافته‌هاي‌ پشمين‌ خود را در آن‌ مى‌فروختند و به‌ جاي‌ آنها ماهوت‌ و اسلحه‌ و باروت‌ و ساچمه‌ از بازار مى‌خريدند (ص‌ 154).
هوتوم‌ شيندلر در 1880م‌ به‌ دسته‌اي‌ از افشارها در جلگة اُجارود، ميان‌ زنجان‌ و رود قزل‌ اوزن‌، و در دهكدة چراغ‌ تپه‌ در 32 كيلومتري‌ شمال‌ خاوري‌ تكاب‌ اشاره‌ مى‌كند (نك: ايرانيكا، .(I/584
شمار افشارهاي‌ خمسه‌ سابقاً 5 هزار خانوار بود كه‌ در 1339ش‌/ 1960م‌ به‌ حدود هزار خانوار تقليل‌ يافت‌ (فيلد، همانجا). شيل‌ شمار آنها را 200 خانوار نوشته‌ است‌ (ص‌ .(397
افشارهاي‌ اسدآباد: گروهى‌ از ايل‌ افشار در آباديهاي‌ جلگه‌اي‌ در اسدآباد همدان‌ كه‌ به‌ «جلگة افشار» شهرت‌ دارد، زندگى‌ مى‌كنند ( فرهنگ‌، 5/107؛ جمالى‌، 245). زمان‌ مهاجرت‌ اين‌ گروه‌ از افشارها به‌ اسدآباد روشن‌ نيست‌. اگر فرار شومله‌، يكى‌ از اميران‌ ايل‌ افشار را از همدان‌ به‌ خوزستان‌ قرينه‌اي‌ بر حضور احتمالى‌ شماري‌ از افشارها در همدان‌ بگيريم‌، نشانى‌ از ورود افشارها در دورة سلجوقى‌ به‌ اين‌ ناحيه‌ به‌ دست‌ مى‌آيد. اوبرلينگ‌ حضور افشارها در كرمانشاه‌ را در اوايل‌ دورة صفوي‌ مى‌داند و شمار آنها را در دهة نخست‌ سدة 19م‌ (1216- 1225ق‌) حدود 7 هزار تن‌ ياد مى‌كند ( ايرانيكا، همانجا). گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ نادرشاه‌ پس‌ از آنكه‌ سپاه‌ متجاوز عثمانى‌ را كه‌ تا همدان‌ رخنه‌ كرده‌ بودند، از ايران‌ بيرون‌ راند، گروهى‌ از افشارهاي‌ منتسب‌ به‌ قاسملو، به‌ سرپرستى‌ 4 برادر: زهرمارخان‌، نصرالله‌ خان‌، صالح‌خان‌ و خان‌جان‌ خان‌ را به‌ همدان‌ كوچاند و در جلگة اسدآباد سكنى‌ داد (جمالى‌، 245-246).
پس‌ از مرگ‌ نادرشاه‌ نيز گروه‌ ديگري‌ از طايفه‌هاي‌ افشار از دورق‌ خوزستان‌ به‌ اسدآباد و كنگاور مهاجرت‌ كردند (دوبد، 319). نام‌ «افشاريان‌»، روستايى‌ از روستاهاي‌ كنگاور (نك: فرهنگ‌، 5/16)، ظاهراً به‌ سكنى‌ گزيدن‌ اين‌ دسته‌ از افشارهاي‌ مهاجر خوزستانى‌ در اين‌ روستا اشاره‌ دارد.
افشارهاي‌ تهران‌: گروهى‌ از ايل‌ افشار در مجاورت‌ تهران‌ استقرار يافته‌ بودند و تا اوايل‌ قرن‌ 14ش‌ به‌ ييلاق‌ و قشلاق‌ كوچ‌ مى‌كردند. دامنة كوههاي‌ البرز ييلاق‌ آنها، و اطراف‌ شهريار و غار، در چند كيلومتري‌ جنوب‌ غربى‌ ري‌، قشلاق‌ آنها بود (كيهان‌، 2/112). شيل‌ شمار افشارهاي‌ تهران‌ را 900 خانه‌ و چادر ذكر مى‌كند و قلمرو زندگى‌ آنها را در نواحى‌ ميان‌ تهران‌ و قزوين‌ مى‌داند (همانجا). احتمالاً گروهى‌ از اين‌ دسته‌ افشارها در دهستان‌ افشاريه‌ در جلگة ساوجبلاغ‌ كرج‌ (نك: فرهنگ‌، 1/117) سكنى‌ داشته‌اند كه‌ آن‌ دهستان‌ به‌ نام‌ آنها ناميده‌ شده‌ است‌.
افشارهاي‌ قزوين‌: گروهى‌ از افشارها نيز در دورة صفوي‌ به‌ حوالى‌ قزوين‌ مهاجرت‌ كرده‌، و در آباديهاي‌ پيرامون‌ آن‌ استقرار يافته‌ بودند. اسكندربيك‌ (1/334) به‌ ايلهاي‌ اوسالو (= اُصالو = اُصانلو) و اَمرلوي‌ افشار ساكن‌ در حوالى‌ قزوين‌، در زمان‌ سلطنت‌ سلطان‌ محمد خدابنده‌ (حك 985 تا 996ق‌)، فيلد به‌ دسته‌اي‌ از افشارهاي‌ آذربايجان‌ كه‌ به‌ خرقان‌ قزوين‌ كوچ‌ كرده‌ بودند (ص‌ 203)، و گلريز به‌ افشارهاي‌ ساكن‌ در ناحيه‌اي‌ از قزوين‌ به‌ نام‌ «افشاريه‌» (1/892) اشاره‌ مى‌كند. بنابر نظر گلريز افشارهاي‌ قزوين‌ نزد مردم‌ منطقه‌ به‌ نام‌ شاهسون‌ معروف‌ شده‌ بودند.
پراكندگى‌ ايل‌ افشار تنها به‌ مناطق‌ ياد شده‌ محدود نمى‌شود. گروههايى‌ از اين‌ ايل‌ در چند سدة گذشته‌ به‌ جاهاي‌ ديگري‌ از ايران‌ مانند اصفهان‌، يزد و مازندران‌ نيز كوچيده‌ بودند كه‌ اشاراتى‌ به‌ حضور آنها در آن‌ مناطق‌ جسته‌ گريخته‌ در منابع‌ تاريخى‌ - جغرافيايى‌ آمده‌ است‌ (مثلاً نك: ساروي‌، 100-101؛ شيروانى‌، 106؛ كسروي‌، 50؛ ايوري‌، .(4
مآخذ: ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، النجوم‌؛ ابوالحسن‌ مستوفى‌، گلشن‌ مراد، به‌ كوشش‌ غلامرضا طباطبايى‌ مجد، تهران‌، 1369ش‌؛ ابوالغازي‌، بهادرخان‌، شجرة ترك‌، به‌ كوشش‌ دمزن‌، 1287ق‌/1871م‌؛ اروج‌بيك‌ بن‌ سلطان‌ على‌ بيك‌، دون‌ ژوان‌ ايرانى‌، به‌ كوشش‌ لسترنج‌، ترجمة مسعود رجب‌نيا، تهران‌، 1338ش‌؛ استرابادي‌، محمدمهدي‌، جهانگشاي‌ نادري‌، تهران‌، 1368ش‌؛ اسكندربيك‌ منشى‌، عالم‌ آراي‌ عباسى‌، تهران‌، 1350ش‌؛ افشار محمودلو، عبدالرشيد، تاريخ‌ افشار، به‌ كوشش‌ محمود راميان‌ و پرويز شهريار افشار، تبريز، 1342ش‌؛ بابن‌ و هوسه‌، سفرنامة جنوب‌ ايران‌، ترجمة محمد حسن‌ اعتمادالسلطنه‌، به‌ كوشش‌ هاشم‌ محدث‌، تهران‌، 1363ش‌؛ باور، محمود، كوه‌گيلويه‌ و ايلات‌ آن‌، تهران‌، 1324ش‌؛ باستانى‌پاريزي‌، محمدابراهيم‌، «افشارها در تاريخ‌ و سياست‌ كرمان‌»، ناموارة دكتر محمود افشار، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار و كريم‌ اصفهانيان‌، تهران‌، 1366ش‌، ج‌ 4؛ بدرالدين‌ عينى‌، السيف‌ المهند، به‌ كوشش‌ فهيم‌ محمد شلتوت‌، قاهره‌، 1966-1967م‌؛ بدليسى‌، شرف‌الدين‌، شرف‌نامه‌، به‌ كوشش‌ محمد عباسى‌، تهران‌، 1343ش‌؛ بنداري‌ اصفهانى‌، فتح‌، زبدة النصرة، مختصر تاريخ‌ آل‌ سلجوق‌ عمادالدين‌ كاتب‌، قاهره‌، 1974م‌؛ پوركريم‌، هوشنگ‌، «تركمنهاي‌ ايران‌»، هنر و مردم‌، تهران‌، 1346ش‌، شم 61 -62؛ جمالى‌اسدآبادي‌، ابوالحسن‌، «چند سند از طايفة افشار اسدآباد»، بررسيهاي‌ تاريخى‌، تهران‌، 1354ش‌، س‌ 10، شم 2؛ خواندمير، غياث‌الدين‌، حبيب‌ السير، به‌ كوشش‌ محمد دبيرسياقى‌، تهران‌، 1333ش‌؛ دوبد، س‌.، سفرنامة لرستان‌ و خوزستان‌، ترجمة محمدحسين‌ آريا، تهران‌، 1371ش‌؛ راوندي‌، محمد، راحة الصدور، به‌ كوشش‌ محمد اقبال‌، تهران‌، 1333ش‌؛ رشيدالدين‌ فضل‌الله‌، جامع‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ بهمن‌ كريمى‌، تهران‌، 1338ش‌؛ روملو، حسن‌، احسن‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌، تهران‌، 1357ش‌؛ ژوبر، پ‌. ا.، مسافرت‌ در ارمنستان‌ و ايران‌، ترجمة عليقلى‌ اعتماد مقدم‌، تهران‌، 1347ش‌؛ ساروي‌، محمدفتح‌الله‌، تاريخ‌ محمدي‌، به‌ كوشش‌ غلامرضا طباطبايى‌ مجد، تهران‌، 1371ش‌؛ سرشماري‌ اجتماعى‌ - اقتصادي‌ عشاير كوچنده‌، (1366ش‌)، نتايج‌ تفصيلى‌، ايل‌ افشار، مركز آمار ايران‌، تهران‌، 1368ش‌؛ شيروانى‌، زين‌العابدين‌، بستان‌ السياحة، تهران‌، 1315ق‌؛ فرهنگ‌ جغرافيايى‌ ايران‌ (آباديها)، تهران‌، 1328-1331ش‌؛ فسايى‌، حسن‌، فارس‌نامة ناصري‌، به‌ كوشش‌ منصور رستگار فسايى‌، تهران‌، 1367ش‌؛ فيلد، هنري‌، مردم‌شناسى‌ ايران‌، ترجمة عبدالله‌ فريار، تهران‌، 1343ش‌؛ قاضى‌ احمدقمى‌، خلاصة التواريخ‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ اشراقى‌، تهران‌، 1359ش‌؛ قدوسى‌، محمدحسين‌، نادرنامه‌، مشهد، 1339ش‌؛ قزوينى‌، يحيى‌، لب‌ التواريخ‌، تهران‌، 1363ش‌؛ قلقشندي‌، احمد، صبح‌ الاعشى‌، قاهره‌، 1383ق‌/1963م‌؛ كاشغري‌، محمود، ديوان‌ لغات‌ الترك‌، استانبول‌، 1333ق‌؛ كسروي‌، احمد، كاروند، به‌ كوشش‌ يحيى‌ ذكاء، تهران‌، 1356ش‌؛ كيهان‌، مسعود، جغرافياي‌ مفصل‌ ايران‌، تهران‌، 1311ش‌؛ گلريز، محمدعلى‌، مينودر، قزوين‌، 1368ش‌؛ لايارد، هنري‌ و ديگران‌، سيري‌ در قلمرو بختياري‌ و عشاير بومى‌ خوزستان‌، ترجمة مهراب‌ اميري‌، تهران‌، 1371ش‌؛ محمدكاظم‌، عالم‌ آراي‌ نادري‌، به‌ كوشش‌ محمدامين‌ رياحى‌، تهران‌، 1364ش‌؛ مظلوم‌زاده‌، محمدمهدي‌، «طايفة افشار كازرون‌»، ناموارة دكتر محمود افشار، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار و كريم‌ اصفهانيان‌، تهران‌، 1367ش‌، ج‌ 4؛ مقدسى‌، محمد، احسن‌ التقاسيم‌، ليدن‌، 1906م‌؛ مقريزي‌، احمد، السلوك‌، به‌ كوشش‌ سعيد عبدالفتاح‌ عاشور، قاهره‌، 1972م‌؛ ميرنيا، على‌، ايلها و طايفه‌هاي‌ عشايري‌ خراسان‌، تهران‌، 1369ش‌؛ مينورسكى‌، ولاديمير، تاريخچة نادرشاه‌، ترجمة رشيد ياسمى‌، تهران‌، 1313ش‌؛ وزيري‌ كرمانى‌، احمدعلى‌، تاريخ‌ كرمان‌، به‌ كوشش‌ محمدابراهيم‌ باستانى‌ پاريزي‌، تهران‌، 1364ش‌؛ همو، جغرافياي‌ كرمان‌، به‌ كوشش‌ محمدابراهيم‌ باستانى‌ پاريزي‌، تهران‌، 1353ش‌؛ وصاف‌، تاريخ‌، تحرير عبدالمحمد آيتى‌، تهران‌، 1346ش‌؛ نيز:
Avery, P., X Nadir Shah and the Afsharid Legacy n , The Cambridge History of Iran, 1991, vol. VII; Chardin, J., Voyages, Paris, 1811; EI 2 ; Iranica; Lockhart, L., Nadir Shah, Lahore, 1976; id, X The Persian Army in the W afav / Period n , Der Islam, Berlin, 1959, vol. XXXIV; Minorsky, V., X Ainallu/Inallu n , Rocznik Orientalistyczny, Krak F w, 1953, vol. XVII; id, X A Civil and Military Review in F ? rs in 881/1476 n , Bulletin of the School of Oriental and African Studies, London, 1975, vol. X; Nikitine, B., X Les Af l ? rs d'Urumiyeh n , JA, Paris, 1929, vol. CCXIV; Shiel, M., Glimpses of Life and Manners in Persia, New York, 1973; Sykes, P. M., Ten Thousand Miles in Persia, New York, 1902.
على‌ بلوكباشى‌

افشار در آناتولى‌ و شام‌: تا سپري‌ شدن‌ سدة 5ق‌/11م‌، تاريخ‌ افشار را تنها در مسير تاريخ‌ قوم‌ اغوز (تركمن‌) مى‌توان‌ پى‌جويى‌ كرد و تلاش‌ براي‌ يافتن‌ اسناد تاريخى‌ مستقل‌ در بارة اين‌ شاخه‌ از قوم‌، به‌ نتيجه‌ نرسيده‌ است‌؛ اين‌ سده‌ از آن‌ روي‌ به‌ عنوان‌ نقطة عطفى‌ در تاريخ‌ قبايل‌ اغوز شناخته‌ مى‌شود كه‌ مهاجرت‌ اغوزان‌ به‌ غرب‌ در اين‌ سده‌ روي‌ داده‌ است‌ و در نتيجه‌ تاريخ‌ نگاران‌ توانسته‌اند دربارة قبايل‌ گوناگون‌ اين‌ قوم‌ مطالبى‌ عنوان‌ كنند. در سدة 5ق‌/11م‌ وجود دو سد بزرگ‌ بر سر راه‌ تاخت‌ و تازهاي‌ غزان‌، يعنى‌ دولت‌ قراخانى‌ در ماوراءالنهر و سلجوقى‌ در منطقة خراسان‌ - خوارزم‌، ديگر بار عاملى‌ براي‌ جا به‌ جايى‌ اغوزان‌ بود. عامل‌ مهم‌ ديگر مهاجرت‌ جديد كومانى‌ - قپچاقى‌ از اواخر سدة 10م‌ به‌ سوي‌ غرب‌ بود كه‌ اين‌ رانش‌ را شدت‌ مى‌بخشيد (نك: هروات‌، 45-49).
در طى‌ سالهاي‌ 442-443ق‌/1050-1051م‌، بخشى‌ از جمعيت‌ اغوزان‌، دوباره‌ روي‌ به‌ غرب‌ نهادند و با راندن‌ پچنكها به‌ غرب‌، در زيستگاههاي‌ پيشين‌ آنان‌ در آن‌ سوي‌ اورال‌ جاي‌ گرفتند (همانجا)، اما هنوز اغوزان‌ ساكن‌ در شمال‌ ماوراء النهر، فشار را برخود احساس‌ مى‌كردند. در اواخر دورة سلجوقيان‌ وضع‌ قلمرو آنان‌ موقعيت‌ مناسبى‌ را براي‌ اغوزان‌ فراهم‌ مى‌ساخت‌. اين‌ بار مقصد مهاجران‌ اغوز سرزمينهاي‌ اسلامى‌ در ايران‌ و غرب‌ آن‌ بود و بدين‌ ترتيب‌، با گردش‌ زمان‌ از سدة 5 به‌ 6ق‌، موجى‌ از مهاجرت‌ تركمانان‌ اغوز به‌ ايران‌ و برخى‌ ديگر از سرزمينهاي‌ اسلامى‌ پاي‌ گرفت‌ (وصاف‌، 86).
با اينكه‌ نزديكى‌ آسياي‌ مركزي‌ به‌ مسكن‌ پيشين‌ اغوزان‌ شمال‌ حوزة سيردريا در دشت‌ قپچاق‌، موجب‌ شده‌ است‌ كه‌ بخشى‌ از اغوزان‌ مهاجر در اين‌ مناطق‌ اسكان‌ يابند و از نظر بافت‌ قومى‌ نيز، با نام‌ جديدتر تركمن‌ در سراسر اين‌ منطقه‌، شناخته‌ شده‌اند، اما پى‌ جويى‌ قبايل‌ كهن‌ اغوز، مانند افشار در آسياي‌ مركزي‌ قرين‌ توفيق‌ نبوده‌ است‌. در واقع‌، تغيير رخ‌داده‌ در طبقه‌بندي‌ قوميتهاي‌ تركمن‌ در آسياي‌ مركزي‌ آن‌ اندازه‌ گسترده‌ بوده‌ است‌ كه‌ جز مواردي‌ استثنايى‌، عنوان‌ قبايل‌ شناخته‌ از تركمن‌ در تاريخ‌ متأخر آسياي‌ مركزي‌ كمتر با عناوين‌ كهن‌ قبايل‌ اغوز همخوانى‌ دارد. از اين‌ رو، نبايد در شگفت‌ بود كه‌ چگونه‌ در ميان‌ قبايل‌ تركمن‌ در آسياي‌ مركزي‌ و نيز افغانستان‌، نامى‌ از افشار و بسياري‌ ديگر از قبايل‌ كهن‌ اغوز برجاي‌ نمانده‌ است‌ (مثلاً نك: شاكريم‌، 63 ؛ بارتولد، 579 -574 ؛ ياغمورف‌، 111 ؛ براي‌ بررسى‌ در بارة اغوزان‌ حوزة سير دريا، نك: ژيرمونسكى‌، .(471-483
مورخان‌ مسلمان‌ در طول‌ سده‌هاي‌ نخست‌ آشنايى‌ خود با تركمانان‌، غالباً آنان‌ را جز به‌ نامهايى‌ عام‌ چون‌ «غُز» (اغوز) يا «تركمان‌» نمى‌شناختند و همين‌ نكته‌ موجب‌ گشته‌ تا جز در مواردي‌ اندك‌، چون‌ تاريخ‌ حكومت‌ شمله‌ و جانشينان‌ او در خوزستان‌ (نك: بخش‌ پيشين‌ مقاله‌)، در ثبت‌ وقايع‌ تاريخى‌ مربوط به‌ افشار و ديگر قبايل‌ تركمن‌، از نام‌ قبايل‌ كمتر سخن‌ به‌ ميان‌ آيد. همين‌ ويژگى‌ سبب‌ شده‌ است‌ كه‌ با وجود وفور اخبار راجع‌ به‌ تركمن‌ در متون‌ تاريخى‌ مربوط به‌ سده‌هاي‌ ميانة اسلامى‌، پى‌جويى‌ يك‌ تاريخ‌ پيوسته‌ براي‌ قبيله‌اي‌ مشخص‌ چون‌ افشار با دشواري‌ فراوان‌ روبه‌رو باشد.
گفتنى‌ است‌ كه‌ طوايف‌ گوناگون‌ افشار در خلال‌ قرون‌ متمادي‌ نقشى‌ پى‌گير،ولى‌ نه‌ همواره‌آشكار را در تاريخ‌آناتولى‌ و شام‌برجاي‌نهاده‌اند. اين‌ قبيله‌ اگرچه‌ در بخشهايى‌ از اين‌ مناطق‌ با ثباتى‌ چشمگير تا امروز ادامة حيات‌ داده‌ است‌، اما به‌ علت‌ كمبود گزارشهاي‌ مستقيم‌، بازسازي‌ تصويري‌ از نقش‌آفرينى‌ آن‌ در صحنة تاريخ‌ هنوز با دشواري‌ بسياري‌ روبه‌روست‌. در اين‌ راستا، فاروق‌ سومر در تحقيقاتش‌، توفيق‌ يافته‌ است‌ تا تصويري‌ پايه‌ از اين‌ تاريخ‌ ارائه‌ دهد. وي‌ كه‌ بررسى‌ خود در بارة افشار را نخست‌ طى‌ مقاله‌اي‌ در مجموعة «ارمغان‌ كوپريلى‌» منتشر ساخت‌، توانست‌ مطالعات‌ خود را به‌ نحوي‌ گسترده‌تر و نظام‌يافته‌تر در كتاب‌ «اغوزان‌» (چ‌ 2، 1972م‌) عرضه‌ نمايد (براي‌ برخى‌ منابع‌ در بارة زبان‌ و فرهنگ‌ افشار، نك: II/37-38 .(IA,
افشار در آناتولى‌: به‌ عنوان‌ نقطة آغاز بر حضور افشار در تاريخ‌ آناتولى‌، بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ بر پاية شواهد تاريخى‌، جنگجويان‌ افشار در جريان‌ فتح‌ آناتولى‌ نقشى‌ اساسى‌ ايفا كرده‌اند؛ در واقع‌ بر پاية تحليل‌ مورخان‌، همين‌ ويژگى‌ موجب‌ بوده‌ است‌ تا بازتاب‌ حضور اين‌ قبيله‌ در جغرافياي‌ تاريخى‌ منطقه‌ بسيار گسترده‌ باشد (نك: سومر، 264 ؛ نيز نك: آوِزف‌، .(160
بر پاية نوشتة سلجوق‌نامه‌، از يازيجى‌ اوغلى‌، خاندان‌ قرامان‌ كه‌ در رديف‌ نخستين‌ سلسله‌هاي‌ حكومتگر اسلامى‌ در آسياي‌ صغير شناخته‌ مى‌شوند، خود از منسوبان‌ افشار بوده‌اند (براي‌ نسخة خطى‌ توپكاپى‌، نك: سومر، همانجا). بايد افزود كه‌ بر پاية يك‌ وقايع‌نامة ارمنى‌ از مؤلفى‌ ناشناس‌ پرداخته‌ شده‌ در 699ق‌/1300م‌، شخصى‌ به‌ نام‌ اسلام‌ بيك‌ رئيس‌ ايل‌ افشار در 652ق‌/1254م‌، از حمله‌اش‌ به‌ نواحى‌ مرزي‌ فتح‌ نشده‌ سخن‌ گفته‌ است‌ (نك: كائن‌، 131 )؛ سومر بر آن‌ است‌ كه‌ اين‌ رئيس‌، احتمالاً با حكام‌ خاندان‌ قرامان‌ در ارتباط بوده‌ است‌ (ص‌ .(265
به‌ عنوان‌ نكته‌اي‌ درخور تأمل‌ بايد به‌ رابطه‌اي‌ تاريخى‌ اشاره‌ كرد كه‌ ميان‌ برخى‌ از جمعيتهاي‌ افشار در سواحل‌ جنوب‌ شرقى‌ آناتولى‌، با افشارهاي‌ شام‌ برقرار بوده‌ است‌؛ اگر گزارشى‌ كه‌ قلقشندي‌ در اوايل‌ سدة 9ق‌/15م‌، از وجود افشارها در صفوف‌ تركمنان‌ حلب‌ و نيز طرسوس‌ داده‌ است‌ (7/190، 282)، براي‌ مورخ‌ تنها الهام‌بخش‌ چنين‌ ارتباطى‌ بوده‌ باشد، اما وجود چنين‌ پيوندي‌ در حدود سدة 9ق‌/15م‌، به‌ خوبى‌ دانسته‌ است‌. در حدود همين‌ سده‌، شعبه‌اي‌ مهم‌ از افشار در منطقة سيس‌ (در كيليكيه‌)، شناخته‌ است‌ كه‌ در نتيجة پايگيري‌ بيك‌نشين‌ ذوالقدري‌، و فتح‌ سيس‌ از سوي‌ مماليك‌، از افشارهاي‌ شمال‌ سوريه‌ جدا افتاده‌اند (نك: سومر، همانجا). همچنين‌ در حدود سدة بعد، بايد به‌ تشكل‌ قومى‌ «تركمنان‌ دياربكر» اشاره‌ كرد كه‌ به‌ عنوان‌ يكى‌ از اركان‌ خود، بر قبيلة افشار تكيه‌ داشت‌ و با دو تشكل‌ شامى‌، يعنى‌ «تركمنان‌ حلب‌» (در بردارندة بخشى‌ از افشار) و «افشار ذوالقدري‌» اتحادي‌ تاريخى‌ يافته‌ بود (نك: سطور بعد).
به‌ هر روي‌ بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ بر اساس‌ دفاتر تحرير عثمانى‌، در آناتولى‌ از قرن‌ 10ق‌/16م‌ نامهاي‌ جغرافيايى‌ پرشماري‌ به‌ ثبت‌ رسيده‌ كه‌ از واژة افشار يا تركيبى‌ از آن‌ ساخته‌ شده‌ است‌. در يك‌ مقايسه‌، مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ پس‌ از قبيلة رقيب‌ قايى‌، افشار از نظر كثرت‌ تأثير در نامهاي‌ جغرافيايى‌ منطقه‌ رتبة پسين‌ را داراست‌. چنين‌ نامهايى‌ با پاية افشار، افزون‌ بر مناطق‌ مركزي‌ و غربى‌ آناتولى‌، مانند قسطمونى‌، قونيه‌، كتاهيه‌، آنكارا و قيصريه‌، حتى‌ در روملى‌ نيز ديده‌ مى‌شوند (نك: همو، 264 ,213 ، نيز :434-436 براي‌ سياهة نامها؛ نيز نك: كارابايف‌، 235 ؛ براي‌ بررسى‌ عشيره‌ها، نك: رفيق‌، 47 ,20 ، جم).
افشار در شام‌: در بارة نخستين‌ مراحل‌ راه‌يابى‌ افشار به‌ منطقة شام‌، جز دانسته‌هاي‌ عمومى‌ در باب‌ حضور تركمانان‌، سخن‌ آشكاري‌ نمى‌توان‌ گفت‌. در واقع‌ از حدود سدة 8ق‌/14م‌ است‌ كه‌ افشار به‌ طور خاص‌ در متون‌ تاريخى‌ از خود ردي‌ مشخص‌ برجاي‌ نهاده‌ است‌. در خلال‌ سده‌هاي‌ 8 و 9ق‌/14 و 15م‌، در ميان‌ جناح‌ بوز - اوق‌ از تركمنان‌ ساكن‌ در حلب‌، عينتاب‌ و انطاكيه‌، قبيلة افشار از نظر اهميت‌ در رديف‌ نخست‌ ديده‌ مى‌شود و حتى‌ قبيله‌اي‌ پرتوان‌ چون‌ بيات‌ را تحت‌ الشعاع‌ قرار داده‌ است‌ (سومر، .(265
در آغاز سدة 9ق‌، بياتها و نيز اينالوها، با استفاده‌ از منازعات‌ ميان‌ اميران‌ مملوك‌، به‌ دست‌اندازي‌ پرداختند و از همين‌ رو، چكيم‌ امير مملوك‌، تحرك‌ شديدي‌ را بر ضد آنان‌ سامان‌ داد. با وجود چندي‌ گريز از معركه‌، پس‌ از قتل‌ چكيم‌، آنان‌ به‌ موطن‌ خود بازگشتند و در كشاكش‌ قدرت‌ ميان‌ اميران‌ مملوك‌ به‌ ايفاي‌ نقش‌ پرداختند. در اين‌ ميان‌، گزارشى‌ از سال‌ 811ق‌ ناظر به‌ حضور جماعت‌ افشار در سپاه‌ امير دمرداش‌، نايب‌ حلب‌ (مقريزي‌، 4(1)/86)، گزارشى‌ از سال‌ 812ق‌ حاكى‌ از ايفاي‌ نقش‌ برخى‌ سرداران‌ افشاري‌ به‌ عنوان‌ امير لشكر (ابن‌تغري‌ بردي‌، 13/99) و گزارشى‌ ديگر از سال‌ 820ق‌ مبنى‌ بر حضور جمع‌ كثيري‌ از سربازان‌ افشاري‌ در لشكر سلطان‌ آقباي‌ نايب‌ شام‌ (همو، 14/ 48)، نمونه‌هايى‌ يادكردنى‌ است‌.
مى‌دانيم‌ كه‌ در همين‌ اوان‌، افشارها در اتحاد با بيات‌ و اينالو، به‌ تحركاتى‌ خشونت‌بار روي‌ آوردند و از جمله‌، حمله‌اي‌ را به‌ ناحية ماردين‌ ترتيب‌ دادند. از آنجا كه‌ افشارها و متحدان‌ آنان‌ منافع‌ قراقويونلوها را تهديد مى‌كردند، به‌ هنگام‌ لشكركشى‌ قرايوسف‌ در 821ق‌ به‌ عينتاب‌، با اينكه‌ وي‌ دشمن‌ ديگري‌ را تعقيب‌ مى‌كرد، افشارها منطقه‌ را ترك‌ گفته‌، به‌ ناحية طرابلس‌ گريختند، اما درنگ‌ آنان‌ در طرابلس‌ با استقبال‌ گرمى‌ مواجه‌ نگرديد و ديري‌ نپاييد كه‌ مجموع‌ شرايط، آنان‌ را وادار به‌ بازگشت‌ به‌ موطن‌ ساخت‌ (نك: سومر، همانجا). افشارهاي‌ شام‌ با آق‌قويونلوها روابط حسنه‌اي‌ داشتند و در ميان‌ ياران‌ نزديك‌ اوزون‌ حسن‌، منصور بيك‌ از افشارهاي‌ شام‌ ديده‌ مى‌شد (ابوبكر طهرانى‌، 218، جم).
در طول‌ سده‌هاي‌ 10 و 11ق‌/16 و 17م‌، افشارهاي‌ شام‌ برخى‌ از تشكلهاي‌ قومى‌ جديد را پى‌ريختند كه‌ در آن‌ ميان‌، بايد به‌ تشكل‌ «تركمنهاي‌ حلب‌» با مراكز ثقلى‌ چون‌ افشارهاي‌ كوپك‌ و گوندوز اشاره‌ كرد كه‌ از سدة پيشين‌ به‌ عنوان‌ دودمانهاي‌ غالب‌ در ميان‌ افشار شام‌ ايفاي‌ نقش‌ كرده‌ بودند. تشكل‌ ديگر «افشار ذوالقدري‌» بود كه‌ خود از شعبه‌هايى‌ متنوع‌ تشكيل‌ مى‌يافت‌ و سرانجام‌، بايد به‌ تشكلى‌ با عنوان‌ «بوز الوس‌» اشاره‌ كرد كه‌ از اتحادي‌ ميان‌ اين‌ دو تشكل‌ شامى‌ با تشكل‌ «تركمنهاي‌ دياربكر» پديد آمده‌ بود (نك: سومر، 175-178, .(272-276 به‌ عنوان‌ نكته‌اي‌ ديگر براي‌ تأمل‌ بايد به‌ جاي‌ دادن‌ شماري‌ از قبايل‌، از جمله‌ افشار از سوي‌ دولت‌ عثمانى‌، در نواحى‌ حران‌ و رها اشاره‌ كرد كه‌ در سدة 11ق‌/17م‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ (همو، .(193
گفتنى‌ است‌ كه‌ در گزارشهاي‌ تاريخى‌ مربوط به‌ افشار شام‌ در سده‌هاي‌ 12 و 13ق‌/18 و 19م‌، بيشتر از بازماندگان‌ تشكل‌ «تركمنهاي‌ حلب‌» سخن‌ رفته‌ (براي‌ تفصيل‌، نك: همو، 286 -278 ؛ براي‌ جايگاه‌ افشار در ميان‌ تركمانان‌ شام‌، نيز نك: ساخات‌مرادف‌، 192 ، نيز 208 به‌ بعد).
در اينجا به‌ عنوان‌ اشاره‌اي‌ به‌ جايگاه‌ افشار در ميان‌ تركمنان‌ عراق‌، بايد يادآور شد كه‌ برخى‌ تحليل‌گران‌، ورود قبايل‌ تركمن‌ به‌ عراق‌، به‌ خصوص‌ منطقة موصل‌ در شمال‌ آن‌ سرزمين‌ را همزمان‌ با گسترش‌ مهاجرت‌ تركمنان‌ به‌ ايران‌ و سرزمينهاي‌ غربى‌ آن‌ دانسته‌اند (نك: سومر، 133 -132 ؛ آوزف‌، .(160 با آنكه‌ قوم‌ تركمن‌ تا كنون‌ به‌ عنوان‌ اقليتى‌ كوچك‌ در سرزمين‌ عراق‌ مانده‌ است‌ (نك: بندر اوغلو، سراسر كتاب‌)، نشانه‌اي‌ از تمايز ميان‌ قبيله‌هاي‌ تركمن‌، آنگونه‌ كه‌ در آناتولى‌ و شام‌ به‌ چشم‌ مى‌خورد، ديده‌ نمى‌شود. در اين‌ ميان‌، آنچه‌ به‌ عنوان‌ پايه‌اي‌ براي‌ بررسى‌ جايگاه‌ افشار در عراق‌ درخور توجه‌ است‌، مى‌تواند كاربرد واژة افشار در نامهاي‌ جغرافيايى‌ منطقه‌ باشد (نك: آوزف‌، .(162
مآخذ: ابن‌تغري‌ بردي‌، النجوم‌؛ ابوبكر طهرانى‌، دياربكريه‌، به‌ كوشش‌ نجاتى‌ لوغال‌ و فاروق‌ سومر، آنكارا، 1962-1964م‌؛ بندر اوغلو، عبداللطيف‌، عراق‌ تركمن‌ ديلى‌، بغداد، 1976م‌؛ قلقشندي‌، احمد، صبح‌ الاعشى‌، قاهره‌، المؤسسة المصرية العامه‌؛ مقريزي‌، احمد، السلوك‌، به‌ كوشش‌ سعيد عبدالفتاح‌ عاشور، قاهره‌، 1972م‌؛ وصاف‌، تاريخ‌، تحرير عبدالمحمد آيتى‌، تهران‌، 1346ش‌؛ هروات‌، آندراس‌ پ‌.، پچنگها، كومانها و ياسها، ترجمة رقية بهزادي‌، تهران‌، 1375ش‌؛ نيز:
Barthold, V.V., X Ocherk istorii turkmenskogo naroda n , Sochineniya, Moscow, 1963, vol. II(1); Cahen, C., X Quelques textes n E glig E s concer- nant les Turcomans de R C m au moment de l'invasion mongole n , Byzantion, 1939, vol. XIV; IA; Jirmunskiy, V.M., X Sirderya boyunda Oguzlara dair izler n , Belleten, Istanbul, 1961, vol. XXV; Karabaev, B., X Turkmeny Turtsii n , Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad, 1993; Ovezov, K. & N. Gadzharov, X Turkmeny Iraka n , Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad,1993; Refik, A., Anadoluda T O rk a s iretleri, Istanbul, 1989; S O mer, F., Oguzlar (T O rkmenler), Ankara, 1972; Sakhatmuradov, A., X T O rkmeny Sirii n , Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad,1993; Shakerim Qudaiberdiuly, Tur o k, qyrqyz- qazaq ham khandar shezh o res o , Almaty, 1991; Yagmurov, A., X Turk- meny Afganistana n , Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad, 1993.
بخش‌ مردم‌شناسى‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3729
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست