responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3683
اعراف‌
جلد: 9
     
شماره مقاله:3683


اَعْراف‌، از مفاهيم‌ قرآنى‌ دربارة معاد كه‌ بر جايگاهى‌ ميان‌ بهشت‌ و دوزخ‌ اطلاق‌ مى‌گردد. اين‌ واژه‌ دوبار در قرآن‌ كريم‌ (اعراف‌/ 7/46، 48) به‌كار رفته‌، و همين‌ كاربرد سرچشمة پديد آمدن‌ نظرياتى‌ دربارة اعراف‌ نزد مفسران‌ و ديگر عالمان‌ بوده‌ است‌. در آياتى‌ از سورة اعراف‌ (46 به‌بعد) به‌ دنبال‌ يادي‌ از بهشت‌ و دوزخ‌ چنين‌ آمده‌ است‌: «و بين‌ آن‌ دو حجابى‌ است‌ و بر اعراف‌ مردانى‌ [ايستاده‌]اند كه‌ همه‌ را به‌ چهره‌ بازمى‌شناسند و اهل‌ بهشت‌ را خطاب‌ كنند كه‌ سلام‌ بر شما، آنان‌ داخل‌ در آن‌ نگشته‌اند و اميد آن‌ را دارند، و آنگاه‌ كه‌ چشمان‌ آنان‌ به‌ سوي‌ اهل‌ آتش‌ بازگردد، گويند كه‌ پروردگارا ما را با ستمكاران‌ قرار مده‌؛ و اصحاب‌ِ اعراف‌ مردانى‌ را كه‌ آنان‌ را به‌ چهره‌ مى‌شناسند، خطاب‌ كنند كه‌ آنچه‌ گرد آورديد، شما را بى‌نياز نساخت‌ و آن‌ استكباري‌ كه‌ بر آن‌ بوديد...».
اعراف‌ در لغت‌، جمع‌ «عُرْف‌» است‌ و عرف‌ كاربردهايى‌ گوناگون‌ دارد؛ از جمله‌ اينكه‌ بخش‌ زبَرين‌ كوه‌ و تودة شن‌، و نيز رستنگاه‌ِ موي‌ در پشت‌ گردن‌ جانوران‌ و گاه‌ انسان‌ را عرف‌ گويند (ابن‌ منظور، ذيل‌ عرف‌) كه‌ در هر دو كاربرد به‌ فارسى‌ آن‌ را «يال‌» خوانند. اعراف‌ِ بادها و ابرها كه‌ به‌ بخش‌ زبرين‌ يا پيشين‌ آنها اطلاق‌ مى‌شده‌ است‌، نيز نزديك‌ به‌ همين‌ معناست‌ (نك: ازهري‌، 2/347).
در تفسير آيات‌ ياد شده‌، برخى‌ از مفسران‌ مفهوم‌ لغوي‌ِ عُرف‌ را «هر چيز بلند پايه‌ و مرتفع‌» دانسته‌اند (نك: طبري‌، 8/136؛ ابن‌ قتيبه‌، 168؛ ازهري‌، 2/346) و بر همين‌ پايه‌، اعراف‌ِ موردنظر در آيات‌ را همان‌ حجاب‌ ميان‌ بهشت‌ و دوزخ‌ (اعراف‌/ 7/46) شمرده‌، و غالباً در تفسير اين‌ حجاب‌، آن‌ را سوري‌ (= ديواري‌) ميان‌ آن‌دو دانسته‌اند (طبري‌، 8/136-137؛ فرّاء، 1/379؛ ابن‌قتيبه‌، همانجا).برخى‌ ديگر از مفسران‌، با در نظر داشتن‌ كاربردهاي‌ شناخته‌ شدة عُرف‌، اعراف‌ را بخش‌ زبرين‌ از سورِ حائل‌ ميان‌ بهشت‌ و دوزخ‌ دانسته‌اند (نك: ازهري‌، همانجا؛ فخرالدين‌ رازي‌، 14/87؛ ابن‌ منظور، همانجا، به‌ نقل‌ از زجّاج‌؛ سيوطى‌، 3/86، به‌ نقل‌ از سعيد بن‌ جبير).
در برخى‌ از روايات‌ از مفسران‌ كهن‌، چون‌ روايتى‌ از حسن‌ بصري‌، سُدّي‌ و زجاج‌، بدون‌ توضيحى‌ روشن‌، اعراف‌ از ريشة «معرفت‌» به‌ مفهوم‌ شناخت‌ مشتق‌ دانسته‌ شده‌ است‌ (نك: طبري‌، 8/136؛ فخرالدين‌ رازي‌، سيوطى‌، همانجاها) و اين‌ نكته‌ از سوي‌ متفكرانى‌ چون‌ صدرالدين‌ شيرازي‌ موردتوجه‌ قرار گرفته‌ است‌، چنانكه‌ وي‌ در عرشيّه‌ (ص‌ 278) احتمال‌ اشتقاق‌ اعراف‌ از «عِرفان‌» را موردتوجه‌ قرار داده‌، و افزوده‌ است‌ كه‌ اهل‌ اعراف‌ كاملان‌ در علم‌ و معرفتند كه‌ هر گروه‌ از مردمان‌ را به‌ چهره‌ باز مى‌شناسند (براي‌ پيشنهاد قرائت‌ اِعراف‌ به‌ كسر، نك: بِل‌، .(48 به‌ هر تقدير، اينكه‌ اعراف‌ ديواري‌ يا حائلى‌ ميان‌ بهشت‌ و دوزخ‌، يا بخش‌ زبرين‌ چنين‌ حائلى‌ است‌، در منابع‌ تفسيري‌ بسيار تكرار شده‌ است‌، اما دربارة اين‌ حائل‌ كمتر توضيحى‌ در منابع‌ ديده‌ مى‌شود. مجاهد از مفسران‌ تابعين‌ اشاره‌ كرده‌ كه‌ اين‌ حائل‌، سوري‌ است‌ كه‌ داراي‌ دروازه‌اي‌ است‌ (نك: طبري‌، سيوطى‌، همانجاها). در راستاي‌ همين‌ تفسير، برخى‌ از عالمان‌ متأخرتر، سورِ اعراف‌ را همان‌ سورِ ياد شده‌ در سورة حديد (57/13) دانسته‌اند كه‌ خداوند در آخرت‌ ميان‌ مؤمنان‌ و منافقان‌ قرار مى‌دهد و آن‌ سور را دروازه‌اي‌ است‌ كه‌ باطن‌ِ آن‌ مشرف‌ بر بهشت‌ و در بردارندة رحمت‌ است‌ و ظاهر آن‌ روي‌ به‌ عذاب‌ آتش‌ دارد (نك: ابن‌ عربى‌، 4/475؛ صدرالدين‌ شيرازي‌، همانجا؛ نيز بل‌، .(43
در حديثى‌ مرفوع‌ چنين‌ آمده‌ است‌ كه‌ اعراف‌ ديوار بهشت‌ است‌ و در آن‌ نهرها جريان‌ دارد و درختان‌ و ميوه‌ها مى‌رويد (سيوطى‌، 3/88). برخى‌ از مفسران‌ اعراف‌ را به‌جاي‌ ديوار، توده‌هاي‌ ريگ‌ يا تپه‌اي‌ فاصل‌ ميان‌ بهشت‌ و جهنم‌ دانسته‌اند (نك: قمى‌، 1/231؛ طبري‌، همانجا؛ سيوطى‌، 3/86). سعيد بن‌ جبير از تابعين‌، اعراف‌ را كوهستانى‌ ميان‌ آن‌ دو انگاشته‌ (همانجا)، و ابن‌ لهيعه‌ فراسوي‌ اين‌ كوهستان‌ به‌ دره‌اي‌ اشاره‌ داشته‌ است‌ (همانجا). گاه‌ تصوري‌ غريب‌ بر اين‌ پايه‌ وجود داشته‌ است‌ كه‌ در آخرت‌، كوه‌ اُحُد بين‌ بهشت‌ و جهنم‌ قرار داده‌ خواهد شد و در اين‌ باره‌ به‌ حديثى‌ در ستايش‌ اين‌ كوه‌ تمسك‌ شده‌ است‌ (نك: قرطبى‌، 7/213). گاه‌ نيز در روايات‌ ميان‌ اعراف‌ و پل‌ صراط پيوندي‌ برقرار گشته‌، و اعراف‌ جايگاهى‌ مرتفع‌ از «صراط» (نك: حسكانى‌، 1/199؛ طبري‌، 4/652، به‌ نقل‌ از ثعلبى‌؛ قرطبى‌، همانجا) و گاه‌ همان‌ صراط دانسته‌ شده‌ است‌ (سيوطى‌، همانجا).
مفسران‌ بيش‌ از آنكه‌ اعراف‌ را موردبحث‌ قرار دهند، به‌ گفت‌وگو دربارة «اصحاب‌ اعراف‌» پرداخته‌اند. گروهى‌ بر آنند كه‌ اعرافيان‌ در جايگاهى‌ برتر از دوزخيان‌ و فروتر از بهشتيان‌ قرار دارند. براساس‌ نظريه‌اي‌ مشهور كه‌ از صحابيانى‌ چون‌ ابن‌ عباس‌، حذيفه‌، ابن‌ مسعود و جمعى‌ از تابعين‌ مانند شعبى‌، ضحاك‌، سعيد بن‌ جبير و نيز در برخى‌ روايات‌ از امامان‌ شيعه‌ چون‌ امام‌ باقر و امام‌ صادق‌(ع‌) نقل‌ شده‌ است‌، اهل‌ اعراف‌ طايفه‌اي‌ از اهل‌ ايمان‌ هستند كه‌ گناهان‌، ايشان‌ را از بهشت‌ دور كرده‌ و حسنات‌، آنان‌ را از آتش‌ دوزخ‌ نگاه‌ داشته‌ است‌ و گاه‌ در تبيين‌ مطلب‌ چنين‌ گفته‌ شده‌ كه‌ گناهان‌ آنان‌ با حسناتشان‌ برابر گشته‌ است‌. برپاية اين‌ نظريه‌، اينان‌ سرانجام‌، به‌ لطف‌ خداوند آمرزيده‌ شده‌، به‌ بهشت‌ وارد خواهند شد (نك: فراء، 1/380؛ عياشى‌، 2/18؛ طبري‌، 8/136- 138؛ كلينى‌، 2/381، 403، 408؛ سيوطى‌، 3/86 - 88).
گاه‌ در روايات‌، اصحاب‌ اعراف‌ آن‌ دسته‌ از مؤمنان‌ دانسته‌ شده‌اند كه‌ برخلاف‌ خواست‌ پدران‌ خود به‌ جنگ‌ رفته‌، در راه‌ خدا كشته‌ شده‌اند و دست‌ آخر به‌ بهشت‌ در خواهند آمد (طبري‌، 8/138-139؛ سيوطى‌، 3/88). برخى‌ نيز اين‌ گروه‌ ميانى‌ بين‌ بهشتيان‌ و دوزخيان‌ را دارندگان‌ عُجب‌ (همو، 3/89، از حسن‌ بصري‌)، وامداران‌ (همانجا، از مسلم‌ بن‌ يسار)، يا زنازادگان‌ (قرطبى‌، 7/212، از ابن‌ عباس‌) پنداشته‌اند. همچنين‌ گفته‌ شده‌ كه‌ اعراف‌ مسكن‌ مردمانى‌ است‌ كه‌ در زمين‌ از تكليف‌ فارغ‌ بوده‌اند و اعمالى‌ كه‌ آنان‌ را مستحق‌ بهشت‌ و يا مستوجب‌ عذاب‌ جهنم‌ كند، ندارند (نك: مفيد، 107). در روايتى‌ از امامان‌ شيعه‌(ع‌) نيز بدون‌ ذكر صريح‌ از اعراف‌، چنين‌ آمده‌ است‌ كه‌ جنّيان‌ِ ايمان‌ آورده‌ بهشت‌ را در نمى‌يابند و خداوند را ميان‌ بهشت‌ و دوزخ‌ جايگاهى‌ است‌ كه‌ از آن‌ِ جنيان‌ مؤمن‌ و شيعيان‌ اهل‌ فسق‌ است‌ (قمى‌، 2/200).
برخلاف‌ تفاسير ياد شده‌، برخى‌ از مفسران‌، اصحاب‌ اعراف‌ را از بلند پايه‌ترين‌ بهشتيان‌ مى‌دانند كه‌ به‌ منظور شفاعت‌ يا شهادت‌ بر فراز اعراف‌ جاي‌ گرفته‌اند (با گفتار منتسب‌ به‌ ابن‌ عربى‌ كه‌ علت‌ عدم‌ حضور آنان‌ در بهشت‌ را تجرد از صفات‌ نفس‌ و طيبات‌ آن‌ و رويكرد به‌ شهود ذاتى‌ مى‌داند، مقايسه‌ شود، تفسير، 1/434- 435). روايات‌ بسياري‌ به‌ نقل‌ از امام‌ على‌، امام‌ باقر و امام‌ صادق‌(ع‌)، غالباً در متون‌ امامى‌، حكايت‌ از آن‌ دارند كه‌ اصحاب‌ اعراف‌ همانا پيامبر اكرم‌ (ص‌) و اهل‌ بيت‌ اويند كه‌ مؤمنان‌ را به‌ چهره‌ از منكران‌ باز مى‌شناسند و پيروان‌ حق‌ را ياري‌ رسانده‌، به‌ بهشت‌ روانه‌ مى‌سازند (براي‌ اينگونه‌ روايات‌، نك: صفار، 515 -520؛ عياشى‌، همانجا؛ فرات‌، 46؛ قمى‌، 1/231؛ كلينى‌، 1/184؛ ابن‌ بابويه‌، معانى‌ الاخبار، 59؛ حسكانى‌، 1/198؛ به‌ عنوان‌ باور مذهبى‌، نك: ابن‌ بابويه‌، الاعتقادات‌، 70؛ مفيد، 106-107). در مقام‌ مقايسه‌ بايد به‌ روايتى‌ با گرايش‌ هاشمى‌ به‌ نقل‌ از ابن‌ عباس‌ اشاره‌ كرد كه‌ در آن‌ اصحاب‌ اعراف‌ْ عباس‌، حمزه‌، على‌(ع‌) و جعفر دانسته‌ شده‌اند (نك: حسكانى‌، 1/198-199؛ طبرسى‌، 4/652، به‌نقل‌ از ثعلبى‌).
در برخى‌ تفاسير ديگر، اصحاب‌ اعراف‌ به‌ گروهى‌ از پيامبران‌ (قرطبى‌، 7/212، از زجاج‌)، گواهانى‌ عادل‌ از هرامت‌ كه‌ در محكمة آخرت‌ بر اعمال‌ مردم‌ شهادت‌ دهند (همانجا؛ طوسى‌، 4/411)، مؤمنان‌ با فضيلت‌ (قرطبى‌، 7/211؛ طوسى‌، همانجا)، مردمان‌ با تواضع‌ ( مصباح‌ الشريعة، 72-73)، يا جمعى‌ از دانشمندان‌ صالح‌ (طبري‌، 8/139؛ سيوطى‌، همانجا، از مجاهد) تفسير شده‌ است‌. غريب‌ آن‌ است‌ كه‌ ابومجلز از مفسران‌ تابعين‌، اعرافيان‌ را مردانى‌ از ملائكه‌ انگاشته‌ است‌ كه‌ اهل‌ بهشت‌ را از دوزخيان‌ باز مى‌شناسند (نك: طبري‌، همانجا؛ سيوطى‌، 3/88 -89).
در روايتى‌ از امام‌ صادق‌(ع‌)، گونه‌اي‌ از جمع‌ ميان‌ اين‌ دو دسته‌ تفاسير، يعنى‌ جمع‌ ميان‌ مؤمنان‌ برگزيده‌ و گناهكاران‌ در اعراف‌ ديده‌ مى‌شود. برپاية اين‌ روايت‌، خداوند پس‌ از روانه‌ ساختن‌ نيكوكاران‌ به‌ بهشت‌، از هر امتى‌ پيامبران‌ و خليفگان‌ پيامبران‌ را در كنار گناهكاران‌ آن‌ امت‌ بر فراز اعراف‌ جاي‌ مى‌دهد و پس‌ از گذران‌ مراحل‌ تنبّه‌ گناهكاران‌، به‌ شفاعت‌ پيامبران‌ و خليفگان‌ از گناهان‌ِ ايشان‌ درگذشته‌، آنان‌ را به‌ بهشت‌ وارد مى‌سازد (براي‌ اينگونه‌ روايات‌، نك: طوسى‌، همانجا؛ نيز قمى‌، 1/231-232؛ به‌ عنوان‌ باور مذهبى‌، نك: ابن‌ بابويه‌، الاعتقادات‌، همانجا).
در روايت‌ عبدالله‌ بن‌ حرث‌ از ابن‌ عباس‌ چنين‌ آمده‌ است‌ كه‌ وقتى‌ خداوند بر آن‌ شود تا از گناهان‌ اعرافيان‌ درگذرد، آنان‌ را به‌سوي‌ نهري‌ به‌ نام‌ «نهر حيات‌» روانه‌ مى‌سازد كه‌ چون‌ بدان‌ آب‌ تن‌ شويند، رنگ‌ چهرة آنان‌ بهبود يابد و آنگاه‌ كه‌ به‌ نزد خداوند حاضر گردند، درخواست‌ ورود آنان‌ به‌ بهشت‌ اجابت‌ مى‌گردد. آنان‌ مسكينان‌ بهشت‌ خوانده‌ مى‌شوند و بر بالاي‌ سينة ايشان‌ نشانه‌اي‌ است‌ سپيد كه‌ آنان‌ را از ديگر بهشتيان‌ بازمى‌شناساند (نك: طبري‌، 8/138؛ سيوطى‌، 3/87 - 88). به‌گفتة ابن‌ عربى‌، تنها تكليفى‌ كه‌ در روز قيامت‌ هنوز برجاست‌، سجود است‌ و آنگاه‌ كه‌ اصحاب‌ اعراف‌ به‌ سجود خوانده‌ شوند و سجده‌ آورند، كفة حسنات‌ ايشان‌ بر كفة گناهان‌ سنگينى‌ مى‌يابد و از همين‌رو آنان‌ به‌ بهشت‌ درمى‌آيند (نك: 4/475، 7/392- 395؛ نيز صدرالدين‌ شيرازي‌، الشواهد...، 311).
با نگاهى‌ مجدد به‌ آيات‌ قرآنى‌ دربارة اعراف‌، بايد گفت‌ برپاية تفاسيري‌ كه‌ اصحاب‌ اعراف‌ را گناهكاران‌ ميان‌ بهشتيان‌ و دوزخيان‌ دانسته‌اند، آنجا كه‌ آمده‌ است‌: «داخل‌ آن‌ [بهشت‌] نشده‌اند، ولى‌ اميد آن‌ را دارند و هنگامى‌ كه‌ چشم‌ ايشان‌ به‌ سوي‌ دوزخيان‌ مى‌افتد، مى‌گويند پروردگارا ما را با ظالمان‌ قرار مده‌»، اصحاب‌ اعراف‌ فاعل‌ دانسته‌ شده‌اند، در حالى‌ كه‌ برپاية تفاسيري‌ كه‌ اصحاب‌ اعراف‌ را مؤمنان‌ برگزيده‌ و گواهان‌ شمرده‌اند، فاعل‌ِ اين‌ عبارات‌، بهشتيان‌ هستند كه‌ تا آن‌ لحظه‌ به‌ بهشت‌ وارد نشده‌اند و اميد ورود به‌ آن‌ را دارند.
به‌ هر روي‌، تصور منزلى‌ ميان‌ بهشت‌ و دوزخ‌، در اديان‌ كهن‌ نيز پيشينه‌ دارد. در بخشهاي‌ گوناگون‌ اوستا و ديگر كتب‌ دينى‌ زرتشتى‌، واژة اوستايى‌ «ميسوانه‌» يا واژة پهلوي‌ «هَمِستَكان‌» نام‌ جايگاهى‌ است‌ در جهان‌ بازپسين‌ كه‌ هرگاه‌ كسى‌ نيكيها و بديهايش‌ همسنگ‌ گردد، بدان‌ جايگاه‌ درمى‌آيد. ميسوانه‌ در لغت‌ به‌ معنى‌ آميخته‌ است‌ و آن‌ جايگاه‌ از آن‌ جهت‌ بدين‌ واژه‌ ناميده‌ شده‌ كه‌ كردار اهل‌ِ آن‌ آميخته‌اي‌ از نيكى‌ و گناه‌ است‌ و همستكان‌ كه‌ در لغت‌ به‌ معنى‌ «هميشه‌ يكسان‌» بوده‌، از آن‌ جهت‌ بر جايگاه‌ ياد شده‌ اطلاق‌ گرديده‌ كه‌ كردار نيك‌ و بد مردمان‌ِ آن‌ با يكديگر برابر است‌ (نك: پورداود، 181-184). از جمله‌ اوصافى‌ كه‌ دربارة همستكان‌ در آثار زرتشتى‌ آمده‌، عبارتى‌ در كتاب‌ پهلوي‌ مينوي‌ خرد (فصل‌ 6، بند 18-19) حاكى‌ از آن‌ است‌ كه‌ در آنجا «به‌ جز سرما و گرما آنان‌ را هيچ‌ آفت‌ ديگري‌ نيست‌».
در معتقدات‌ مسيحيان‌ نيز منزلى‌ بين‌ بهشت‌ و دوزخ‌ وجود دارد كه‌ به‌ لاتينى‌ آن‌ را پورگاتوريوس‌1 خوانند كه‌ به‌معنى‌ پاك‌كننده‌ است‌.شخصى‌ كه‌ خطاي‌ بخشش‌ ناپذيري‌ دارد، اما به‌ هنگام‌ مرگ‌ مشمول‌ رحمت‌ خداوندي‌ شده‌ است‌، در اين‌ جايگاه‌ مى‌ماند و درنگ‌ او تا زمان‌ داوري‌ نهايى‌ خواهد بود و سرانجام‌ پاك‌ شده‌، به‌ بهشت‌ مى‌رود. آنچه‌ از توضيحات‌ مكتوب‌ و نقاشيهاي‌ مسيحى‌ مى‌توان‌ دريافت‌ آن‌ است‌ كه‌ در تصور ايشان‌ پورگاتوريوس‌، حد فاصلى‌ ميان‌ بهشت‌ و دوزخ‌ است‌ كه‌ ساكنان‌ آن‌ از سويى‌ دوزخيان‌، و از دگرسو بهشتيان‌ را نظاره‌ مى‌كنند كه‌ با تلقيهاي‌ اسلامى‌ دربارة اعراف‌ قابل‌ مقايسه‌ است‌ (نك: باستين‌، 1039 -1034 ؛ هريس‌، .(837
در فرهنگ‌ اسلامى‌، واژة اعراف‌ به‌ عنوان‌ منزلى‌ بين‌ بهشت‌ و دوزخ‌ شهرت‌ چندانى‌ نيافته‌، و به‌ ويژه‌ در متون‌ متأخر، اصطلاح‌ «برزخ‌» - كه‌ كاربرد اصلى‌ آن‌ براي‌ عالم‌ ميان‌ مرگ‌ و قيامت‌ است‌ - به‌ عنوان‌ معادل‌ِ اعراف‌ (به‌ معنى‌ ياد شده‌) به‌كار رفته‌ است‌ (مثلاً نك: تهانوي‌، 1/114؛ دوزي‌، .(I/71
در اصطلاح‌ صوفيه‌، اعراف‌ مقام‌ شهود حق‌ در هر چيزي‌ از ممكنات‌ است‌، در حالى‌ كه‌ به‌ صفاتى‌ متجلى‌ است‌ كه‌ آن‌ شى‌ء مظهر آنهاست‌ و اين‌ همان‌ مقام‌ اِشراف‌ بر اطراف‌ است‌ كه‌ از آية 46 سورة اعراف‌ (7) الهام‌ گرفته‌ شده‌ است‌ (نك: عبدالرزاق‌، 9؛ جرجانى‌، 14؛ تهانوي‌، 1/314).
مآخذ: ابن‌بابويه‌، محمد، الاعتقادات‌، به‌كوشش‌ عصام‌ عبدالسيد، قم‌، 1413ق‌؛ همو، معانى‌ الاخبار، به‌كوشش‌ على‌اكبر غفاري‌، قم‌، 1361ش‌؛ ابن‌ عربى‌، محيى‌الدين‌، الفتوحات‌ المكية، به‌ كوشش‌ عثمان‌ يحيى‌، قاهره‌، الهيئة المصرية العامه‌؛ ابن‌ قتيبه‌، عبدالله‌، تفسير غريب‌ القرآن‌، به‌ كوشش‌ احمد صقر، بيروت‌، 1398ق‌/1978م‌؛ ابن‌ منظور، لسان‌؛ ازهري‌، محمد، تهذيب‌ اللغة، به‌كوشش‌ عبدالله‌ محمدهارون‌ و ديگران‌، قاهره‌، 1384ق‌/1964م‌؛ پورداود، ابراهيم‌، «همستكان‌»، تعليقات‌ بر خرده‌ اوستا، بمبئى‌، 1310ش‌/1931م‌؛ تفسير، منسوب‌ به‌ محيى‌الدين‌ ابن‌ عربى‌، به‌كوشش‌ مصطفى‌ غالب‌، بيروت‌، 1978م‌؛ تهانوي‌، محمداعلى‌، كشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، كلكته‌، 1862م‌؛ جرجانى‌، على‌، التعريفات‌، قاهره‌، 1306ق‌؛ حسكانى‌، عبيدالله‌، شواهد التنزيل‌، به‌كوشش‌ محمدباقر محمودي‌، بيروت‌، 1393ق‌/1974م‌؛ سيوطى‌، الدر المنثور، قاهره‌، 1314ق‌؛ صدرالدين‌ شيرازي‌، محمد، الشواهد الربوبية، به‌كوشش‌ جلال‌الدين‌ آشتيانى‌، مشهد، 1346ش‌؛ همو، عرشيه‌، اصفهان‌، 1341ش‌؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات‌، تهران‌، 1404ق‌؛ طبرسى‌، فضل‌، مجمع‌ البيان‌، صيدا، 1333ق‌؛ طبري‌، تفسير؛ طوسى‌، محمد، التبيان‌، به‌كوشش‌ احمد حبيب‌ قصير عاملى‌، نجف‌، 1383ق‌/1964م‌؛ عبدالرزاق‌ كاشانى‌، اصطلاحات‌ الصوفية، لاهور، 1981م‌؛ عياشى‌، محمد، تفسير، تهران‌، 1381ق‌؛ فخرالدين‌ رازي‌، محمد، التفسير الكبير، بيروت‌، داراحياء التراث‌ العربى‌؛ فراء، يحيى‌، معانى‌ القرآن‌، به‌كوشش‌ احمد يوسف‌ نجاتى‌ و محمدعلى‌ نجار، قاهره‌، 1972م‌؛ فرات‌ كوفى‌، تفسير، نجف‌، 1354ق‌؛ قرآن‌ كريم‌؛ قرطبى‌، محمد، الجامع‌ لاحكام‌ القرآن‌، بيروت‌، 1965م‌؛ قمى‌، على‌، تفسير، نجف‌، 1386-1387ق‌؛ كلينى‌، محمد، الكافى‌، به‌كوشش‌ على‌اكبر غفاري‌، تهران‌، 1391ق‌؛ مصباح‌ الشريعة، منسوب‌ به‌ امام‌ جعفر صادق‌(ع‌)، بيروت‌، 1400ق‌/ 1980م‌؛ مفيد، محمد، تصحيح‌ اعتقادات‌ الامامية، قم‌، 1413ق‌؛ مينوي‌ خرد، ترجمة احمد تفضلى‌، تهران‌، 1354ش‌؛ نيز:
, R. J., X Purgatory n , New Catholic Encyclopedia, San Francisco etc., 1967, vol. XI; Bell, R., X The Men on the A q r ? f n , The Moslem World, Princeton, 1932, vol. XXII; Dozy, R., Suppl E ment aux dictionnaires arabes, Leiden, 1881; Harris, C., X State of the Dead (Christian) n , ERE, vol. XI.
احمد پاكتچى‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3683
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست