اِعْتِمادُالسَّلْطَنه، محمدحسن خان (21 شعبان 1259- 18 شوال
1313ق/16سپتامبر1843- 2 آوريل1896م)، دانشمند و سياستپيشة مشهور
عصرناصرالدينشاه و صاحبدههاكتاب.محمدحسنازدودمان مراغهاي بود و پدرش حاج
علىخان كهنخست لقب ضياءالملك داشت و سپس به اعتمادالسلطنه ملقب شد،
حاجب الدولة دربار ناصرالدين شاه بود. خاندان او از ادوار نخست پيدايش
قاجاريه در دربار صاحب عناوين و مشاغلى بودند و جدش موسوم به حسينخان
مقدم مراغهاي چندي پيشخدمت عباس ميرزا نايبالسلطنه بود و چون به تهران
آمد، كارهاي حكومتى را عهدهدار شد. پدر اعتمادالسلطنه نيز به مقامات بلند
سياسى دست يافت، اما در زمان محمدشاه به سبب پارهاي نادرستيها از كار
بركنار شد و اموالش مصادره گرديد و به زندان افتاد و سرانجام به عتبات
عاليات تبعيد شد. چون محمدشاه درگذشت، حاج على خان به تهران بازگشت و
موردتوجه مهد عليا، مادر شاه جديد قرار گرفت و در دربار به سرعت نفوذي به
هم رسانيد، به گونهاي كه ميرزا آقاخان نوري او را جزو نزديكان و محارم
خويش درآورد. حاج علىخان در همان اوان رسماً حاجبالدولة دربار شد و در
توطئه برضد اميركبير با مهد عليا و ميرزا آقاخان نوري همدست بود و وظيفة قتل
اميركبير را برعهده گرفت. در دورة صدارت ميرزا آقاخان نوري كار حاج علىخان
نيز رونق بيشتري يافت، اما چون آقاخان نوري در محرم 1275ق/1859م از صدارت
كنار رفت، او نيز معزول و بيكار شد (خانملك ساسانى، 169؛ كتيرايى، 12،
15-16).
محمدحسن خان اعتمادالسلطنه چهارمين فرزند حاجى علىخان بود و در تهران ديده
به جهان گشود (خان ملك ساسانى، همانجا). همزمان با افتتاح مدرسة دارالفنون
در 1268ق/1852م او جزو اولين شاگردانى بود كه پاي به اين مدرسه نهاد و 12
سال در آنجا به فراگرفتن زبان فرانسه و آموزشهاي نظامى پرداخت. مدتى بعد
عزيزخان سردار كل (وزير جنگ) او را به منصب «وكيلى نظام» منصوب كرد ( شرف،
شم 81؛ آرينپور، 1/264). محمدحسن خان دورة تحصيل در دارالفنون را با دريافت
مدال طلا به پايان رسانيد و با درجة ياوري (سرگردي) جزو ملتزمان دستگاه
وليعهد محمدقاسم ميرزا درآمد، اما محمدقاسم ميرزا در همان اوان كودكى درگذشت
و محمدحسنخان هم به خيل ملتزمان ميرزا محمدخان سپهسالار پيوست (مستوفى،
1/86؛ آرينپور، همانجا). در 1275ق/1859م به منصب سرهنگى ارتقا يافت و چون
پدرش در اين هنگام مورد عفو شاه قرار گرفته، و حكومت خوزستان و لرستان به
او واگذار شده بود، وي نيز به عنوان نايبالاياله و رئيس قشون همراه پدر شد
و چندي حكمرانى شوشتر را در دست گرفت. در 1278ق/1861م به تهران بازگشت و
ژنرال آجودانشاه شد ( شرف، همانجا؛ خان ملك ساسانى، 170؛ بامداد، 3/331).
در 1280ق/1863م زمانى كه حسنعلىخان اميرنظام گروسى وزير مختار ايران در
فرانسه بود، محمدحسن خان به عنوان وابستة نظامى سفارت ايران در پاريس
تعيين شد و دو سال عهدهدار اين سمت بود، اما توقفشدر آنشهر 4سال طول كشيد
و همزمان بهادامةتحصيلپرداخت. در 1284ق از آن كشور مراجعت كرد و با گرفتن
لقب صنيعالدوله، به سمت مترجمى مخصوص شاه برگزيده شد (همو، 3/331، 333؛
افشار، «اجمالى...»، 10).
محمدحسن خان چندي بعد در 1290ق معاون وزير عدليه و مقدم السفرا شد و پس از
آن كه دوران اوج پيشرفت وي بود، به مقاماتى برگزيده شد كه برخى از آنها
به اين شرح است: عضو مجلس شوراي دولتى در 1299ق، مسئول ادارة نامة
دانشوران و ادارة انطباعات در 1298ق و پس از مرگ اعتضادالسلطنه، وزير
انطباعات و رياست دارالترجمه از 1300ق/1883م، عضو انجمن جغرافيايى پاريس در
1295ق/1878م، عضو انجمن آسيايى فرانسه، عضو انجمن آسيايى روس و انجمن
آسيايى لندن در 1303ق/1886م (خانملك ساسانى، 171؛ بامداد، 3/334؛ آرينپور،
1/265).
اعتمادالسلطنه طبعى جاهطلب داشت و همواره در پى كسب مقامات و عناوين
تازه بود، اما تا آنجا كه از منابع برمىآيد، ناصرالدين شاه از سپردن
مسئوليتهاي سياسى مهم به او اجتناب مىكرده است؛ گوآنكه به تعبير
ظلالسلطان (ص 326) وي رئيس جاسوسهاي مخفى شاه بوده است. اعتمادالسلطنه
گذشته از عضويت در مجامع بينالمللى از برخى دولتهاي خارجى چون اتريش،
اسپانيا، آلمان، انگليس، و عثمانى مدالها و نشانهاي متعدد دريافت كرده بود (
شرف، همانجا).
محمدحسن خان در 1304ق/1887م با ياري و پافشاري همسر خود اشرفالسلطنهموفق
بهدريافتلقباعتمادالسلطنه شد(بامداد،3/340) و از اين زمان بر مراتب اعتبار و
اهميت او در دربار ناصري افزوده شد. او در هر 3 سفر ناصرالدين شاه به اروپا
در سالهاي 1290ق/1873م، 1297ق/1880م و 1306ق/1889م جزو همراهان شاه بود و
در سفر سوم سمت ايشيك آقاسىباشى گري (رياست تشريفات) را برعهده داشت
(همو، 3/343؛ نوايى، 5). بهاين ترتيب، او بيش از 25 سال مداوم همنشين
ناصرالدين شاه بود و هر روز ساعتها با او گفت و گو داشت و روزنامههاي
فرانسوي را برايش مىخواند و او را در جريان اخبار جهان قرار مىداد (خان ملك
ساسانى، 172-173).
اعتمادالسلطنه در سالهاي پايانى زندگى خود در فكر افتاد وقايع و حوادث روزانة
زندگى خود و دربار قاجار را به شكل خاطرات تنظيم نمايد. او چون از ثبت علنى
پارهاي اخبار محرمانه واهمه داشت، پنهانى به تدوين آنها پرداخت؛
بدينترتيب كتاب روزنامة خاطرات پديد آمد كه از مهمترين منابع تاريخ ايران
در اواسط دورة قاجاريه است. وي را در اين كار همسرش اشرفالسلطنه نيز ياري
مىرساند و گفتههاي شوهر را مىنوشت (همو، 172).
اعتمادالسلطنه دو همسر اختيار كرد. از همسر اولش دختري به نام عذرا داشت كه
زن ميرزا حسينخان نوايى شد و در جوانى درگذشت؛ همسر دوم او اشرفالسلطنه
دختر عمادالدولة دولتشاهى (نوادة فتحعلىشاه) بود. اما از اين زن فرزندي
نيافت (همو، 174).
اعتمادالسلطنه سرانجام در 53 سالگى و حدود يك ماه پيش از كشته شدن
ناصرالدين شاه در 13 نوروز پس از بازگشت از سياحت و زيارت حضرت عبدالعظيم
به سكتة قلبى درگذشت (صدر هاشمى، 1/310، به نقل از روزنامة اطلاع، شم 391،
مورخ 22 شوال 1313). گروهى مرگ او را مشكوك اعلام كرده، و گفتهاند كه
امينالسلطان وي را مسموم ساخته است (خان ملك ساسانى، 183؛ نيز نك: افشار،
«اجمالى»، 10)، اما ترديد نيست كه او از بيماريهاي گوناگون چون قند، چاقى و
ناراحتى قلبى رنج مىبرده است (همانجا). پيكرش را چندي بعد در وادي السلام
نجف به خاك سپردند (خانملك ساسانى، 169). بر طبق وصيت او، همة دارايى و
كتابخانهاش را ناصرالدين شاه متصرف شد، اما بخشى از آن را به همسرش
بازگرداند و اشرفالسلطنه مخصوصاً پارهاي از كتابهاي وي چون نسخة خطى
روزنامة خاطرات را به كتابخانة آستان قدس رضوي تقديم كرد (همو، 183؛
امينالدوله، 203).با درگذشتاو، تصديوزارتانطباعات و مسئوليتدارالترجمة
دولتى به برادرزادهاش محمدباقر خان اديب الملك واگذار شد و ناصرالدين شاه
لقب اعتمادالسلطنه را نيز به او اعطا كرد. از آن پس روزنامههاي دولتى نيز
به مديريت محمد باقرخان منتشر شدند (صدر هاشمى، همانجا).
اعتمادالسلطنه در دنياي سياست مردي محافظهكار بود و طريق دوستى با روسها را
برگزيد؛ از اينرو، سياستمداران انگليسى مآب آن عصر با او از در دشمنى
درآمدند. او عقيده داشت كه ايران در آن مقطع زمانى با نزديكى به روسيه
مىتواند منافع خود را تأمين كند، اما برخى از محققان عقيده دارند كه وي با
روسيه روابط پنهانى داشته، و خبر آور آنها بوده است و از اينرو ناصرالدين
شاه هم كه از اين رابطه مطلع بود، هيچگاه به وي كاملاً اعتماد نداشت
(صفايى، 236- 238). با اين حال، در چند جاي روزنامة خاطرات تصريح مىكند كه
با وجود حمايت از روسها، مملكت خود را بيشتردوست دارد و رونق و استقلال آن را
با هيچ چيز ديگر معاوضه نخواهد كرد (بامداد، 3/345؛ افشار، همان، 13).
اعتمادالسلطنه عقيده داشت كه با گسترش روزافزون خطر انگليسيها، نزديكى با
روسيه استقلال كشور را حفظ مىكند (كتيرايى، 273-281)؛ چنانكه در ماجراي
تنباكو، در مخالفت با شركت انگليسى تالبوت، به شاه پيشنهاد كرد كه امور
تنباكو را به امينالسلطان واگذار كند و رسالهاي هم در اين باب تأليف كرد و
آن را به شاه تقديم داشت (امينالدوله، 121). او براي ضديت بيشتر با
انگلستان، ناصرالدين شاه را ترغيب بهدعوت از سيدجمالالدين اسدآبادي
نمود،اما سيدجمال هنگام ورود به ايران به خانة امينالضرب وارد شد و وي
سيدجمال را به حضور شاه برد كه اين كار باعث رنجش اعتمادالسلطنه گرديد
(همو، 128؛ بامداد، 3/338).
اعتمادالسلطنه با وجود ارتباط ظاهري مطلوب با امين السلطان در سراسر دوران
زندگانى سياسى خود به وي و ديگر افراد خاندانش نظر خوشى نداشت. انگيزة اصلى
دشمنى او، شايد كسب مقامات و مدارج متعدد امينالسلطان در سالهاي كوتاه بود.
امينالسلطان در جوانى به صدراعظمى رسيد، در حالى كه اعتمادالسلطنه با
تجربيات بيشتر و تحصيل در فرانسه خود را براي احراز اين سمت محقتر
مىدانست. وي اوج دشمنى خود را با امينالسلطان در اثر مشهور خود خلسه نشان
داده است. خلسه يا خوابنامه شرح محاكمة خيالى صدراعظمهاي قاجار از آغاز تا
عصر امينالسلطان است، اما بيشتر صفحات آن به وي اختصاص يافته است. حتى
روزگاري كه امينالسلطان بنا بر ضرورت به روسها نزديك شد و روابط خود را با
دولت انگليس قطع كرد، اعتمادالسلطنه با وجود توصية سفارت روس، دست از دشمنى
با وي برنداشت (همو، 3/344)؛ چنانكه امينالسلطان به شاه گزارش داد تا
مراقب اعتمادالسلطنه باشد، زيرا او اخبار اندرون شاه را به سفارت اطلاع
مىدهد (صفايى، همانجا).
با اينكه اعتمادالسلطنه از نظر سياسى شخصيتى محافظهكار بود، اما در دنياي
دانش و ادب فكري مترقى و روشن داشت. نوع آثاري كه خود تأليف يا ترجمه
كرد و يا ديگران را بدان ترغيب نمود، خواه ناخواه تحولى در انديشهها پديد
آورد (نك: خان ملك ساسانى، 174- 175)، اما گفتهاند كه بسياري از كتابهايى
كه به نام او شهرت يافته، اثر ديگران و به خصوص اعضاي انجمن دارالتأليف
و دارالترجمه است (نك: دنبالة مقاله). محمد قزوينى گويد كه اعتمادالسلطنه با
آنكه زبان فرانسه را به خوبى مىدانست، اما از علوم اسلامى و عربيت و
تاريخ اسلام و دانشهاي مشابه آن به كلى بىبهره بود و كارهايى كه به
نام او شهرت دارد، بيشتر موضوع آنها را وي معين كرده است و چون ديگران
تأليف آن را به انجام مىرساندند، به نام خودش منتشر مىكرد («وفيات...»،
ص 58). ادوارد براون نيز به تبع قزوينى به اين نكته اشاره مىكند و محيط
طباطبايى هم او را بزرگترين استثمارگر علما و فضلاي عصر خويش مىشمارد (نك:
آرينپور، 1/265-266). با اين حال، خان ملك ساسانى - كه نسبت خويشاوندي با
اعتمادالسلطنه داشت - و گروهى از محققان اخير در صحت سخن قزوينى و براون
به ناروا ترديد كردهاند (نك: كتيرايى، 283-292؛ نوايى، 11، 20). با نشر خاطرات
روزانة اعتمادالسلطنه و اعتراف او به اينكه برخى كتابها از جمله المآثر و
الا¸ثار را شمسالعلماء نوشته (نك: روزنامه...، 767)، اكنون ديگر جاي شبهه
نيست كه اعتمادالسلطنه بيشتر اين آثار را شخصاً تأليف نكرده است. به
هرحال، به گفتة مينورسكى افتخار فراهم آوردن اينهمه كتابهاي متنوع نصيب او
شده، ولوآنكه همه را خود پديد نياورده باشد (نك: استوري، 2/699 -700).
اعتمادالسلطنه شخص توانا و پركاري بود. او به زبان فرانسه تسلط داشت و با
عربى هم آشنايى پيدا كرده بود و در اواخر عمر به تكميل آن همت گماشت
(بامداد، 3/335-336؛ افشار، همان، 10). از نظر رفتار اجتماعى، فردي مؤدب بود،
هرچند در بيان عقيده و انتقاد از ديگران بىپروايى نشان مىداد؛ چنانكه گاه
در خاطرات از اينگونه اشارهها دارد و مخبرالسلطنه هدايت هم كه او را ديده،
از كجبينى و بدزبانى او سخن به ميان آورده است (ص 143؛ نيز نك: آرينپور،
1/265). با وجود گفتار ستايشآميز خان ملك ساسانى (ص 171)، كسان ديگر،
اعتمادالسلطنه را شخصى ترسو، متملق و چاپلوس خواندهاند. از جمله ميرزا رضا
كرمانى قاتل ناصرالدين شاه وي را آدم مزوّري خوانده كه به دروغ خود را
جزو هواخواهان سيدجمالالدين اسدآبادي معرفى كرده
است(ناظمالاسلام،1/122؛بامداد،3/338؛براون،90).اعتمادالسلطنه خود نيز گاه به
ضعفهاي اخلاقى خويش اشاره كرده است؛ از جمله در جايى از خاطراتش اشاره
مىكند كه براي افزايش حقوق، تملق شاه را گفته است (نك: افشار، همان، 11).
براي ارزيابى و اظهار نظر قطعى دربارة اعتمادالسلطنه و كارهايش بايد او را با
رجال ديگر آن عصر سنجيد و داوري كرد. او گاه در ترجمة برخى رمانها و داستانها
و به خصوص در روزنامة خاطرات به انتقاد ملايم از اوضاع سياسى آن عصر
مىپرداخت. از سوي ديگر منافعش ايجاب نمىكرد كه يكباره دست از مواجب و
امتيازاتش برداشته، به خيل روشنفكران معارض حكومت در آيد.
اعتمادالسلطنه از پشتيبانان اصلاحات بنيادي كسانى چون ميرزا حسين سپهسالار
بود، چنانكه مدتى مديريت «مكتب مجانى» را كه سپهسالار تأسيس كرده بود،
برعهده داشت. عدة شاگردان اين مدرسه در سال تأسيس، يعنى 1289ق/1872م بيش
از 70 تن بود (آدميت، 456). گفتهاند كه وي اولين كسى بود كه ايجاد سانسور
كتاب و مطبوعات را در ايران پيشنهاد كرد و در نامهاي به ناصرالدين شاه از
ضرورت ايجاد سانسور و اينكه چنين دستگاهى اكنون در ميان همة ملل متمدن
مرسوم است سخن به ميان آورد. ظاهراً ناصرالدين شاه اين پيشنهاد را پذيرفت
و دستور تدوين آييننامة مربوط به آن را صادر نمود ( وحيد، 761). خود او از جملة
اولين كسانى بود كه پيش از تدوين آييننامة سانسور گرفتار آن شدند. از جمله
به دستور شاه نسخههاي كتاب سرگذشت خر يا منطق الحمار را كه وي ترجمه
كرده بود، جمعآوري نمودند (كتيرايى، 296- 298).
آثار: از اعتمادالسلطنه آثار بسياري برجاي مانده كه بيشتر آنها به چاپ
رسيده، و برخى از شهرت فراوان برخوردار شدهاند؛ اما چنانكه اشاره شد، مشهور
است كه بيشتر نوشتههاي او را كارمندان زيردست او در ادارة انطباعات و
دارالترجمه نگاشتهاند و او آنها را با نام خود به چاپ رسانده است. قزوينى
نخستين دانشمندي است كه به صراحت وي را در جايگاه اتهام قرار داده.
آگاهى او از آن نظر مهم است كه وي فرزند ملاعبدالوهاب قزوينى كارمند ادارة
انطباعات بود و با آن مركز آمد و شد مداوم داشت. به تصريح او: مطلعالشمس،
المآثر و الا¸ثار، التدوين فى احوال جبال شروين، تاريخ منتظم ناصري، مرآت
البلدان، تاريخ اشكانيان و تاريخ ساسانيان از جمله آثاري است كه آنها را
كسانى چون محمدحسين فروغى، شمسالعلما عبدالرب آبادي، ميرزا ابوالفضل ساوجى
و چند تن ديگر نوشتهاند. به گفتة همو اين نكته كه اين كتابها به
اعتمادالسلطنه تعلق ندارند، در تهران مورد اتفاق است، اما در بقية نقاط ايران
آن را نمىدانند ( يادداشتها، 8/102-104). اما در اينكه خاطرات و خلسه هر دو
به قلم اوست، كسى ترديد نكرده است. اينك آثار مشهور به نام او، به طور
مختصر معرفى شوند:
1. روزنامة خاطرات. اين كتاب مفصل مجموعة يادداشتهاي روزانة اعتمادالسلطنه و
مشتمل بر حوادث 15 سالة آخر زندگى او، يعنى از آغاز سال 1298 تا 1313ق/1880
تا 1895م است. نويسنده در اكثر مواضع اين اثر، نظريات خود را دربارة شاه و
رجال آن عصر و ديگر دست اندركاران با وضوح و از ديد انتقادي نوشته، و گاه
نيز تندترين انتقادات را متوجه آنان و حتى خود نموده است (منزوي، 6/4329؛
نيز نك: سطور پيشين). اين خاطرات از نظر اشتمال بر مطالب نادر تاريخى، منبعى
سودمند براي تاريخ اواخر عهد ناصرالدين شاه است و در آن نكتههاي خواندنى
دربارة رجال، وضع اجتماعى و زد و بندهاي سياسى آن روزگار به چشم مىخورد.
از اينرو براي پژوهش در تاريخ سياسى و اجتماعى دورة قاجار مأخذي قابل توجه
و سودمند است. بخش كوتاهى از خاطرات اعتمادالسلطنه سالها پيش، و متن كامل
آن نخستينبار در 1345ش به كوشش ايرج افشار براساس نسخة آستان قدس انتشار
يافته است.
2. تاريخ منتظم ناصري. اين كتاب، تاريخ عمومى ايران و ديگر كشورهاي جهان
از سال اول هجرت تا 1300ق/622 تا 1883م است و در 3 مجلد به اين شرح تنظيم
شده است: ج 1: حاوي وقايع سالهاي اول تا 656ق/622 تا 1258م به انضمام
تقويم سال خورشيدي و نيز راهنماي دربار سلطنتى قاجار. اين مجلد در 1298ق
نخستينبار در حيات مؤلف چاپ شده است؛ ج 2: مشتمل بر حوادث سالهاي 657 تا
1194ق/ 1259 تا 1780م و در 1299ق به چاپ سنگى رسيده است؛ ج 3: رويدادهاي
عصر قاجار از 1194 تا 1300ق/1780 تا 1883م به ضميمة تقويم سال 1300ق است و
در همين سال به چاپ رسيده است (استوري، 2/700). تاريخ منتظم ناصري از
جملة معدود كتابها به فارسى است كه در آن وقايع به صورت سال به سال
نوشته شده، و آنگاه نخستينبار تاريخ آسيا و اروپا تؤم آمده است (نك:
كسروي، 164). اين كتاب از اشتباه و لغزش خالى نيست، اما در مجموع اثري
تازه و ابتكاري است و پيش از آن كسى در ايران به اين سبك كتاب تاريخى
ننوشته بود، ولى از نظر محتويات تازگى در آن به چشم نمىخورد.
3. خلسه يا خوابنامه، از جمله كتابهايى است كه بىشك به قلم
اعتمادالسلطنه است و وي آن را در 1309ق نوشته است. نويسنده چون ياراي آن
را نداشته كه انديشهها و مكنونات قلبى خود را دربارة سياستمداران وقت
مستقيم و آشكارا بيان كند، چنين وانمود كرده كه در حالت خواب و بيداري،
پادشاهان ايران، 11 نفر از صدراعظمهاي دورة قاجار از ميرزا ابراهيمخان
اعتمادالدوله تا اتابك امينالسلطان را به بازپرسى كشيده، دربارة آنها داوري
مىكنند؛ به خصوص بخش مهم آن به محاكمه و بازجويى از اتابك اختصاص دارد.
نثر خلسه بر روي هم ساده و روان و تا اندازهاي پخته است و البته جاي
جاي جملهها در هم ريخته و نارساست. نويسنده امثال و اصطلاحات مردم كوچه و
بازار را گاه با زبردستى به كار برده، و بر لطف كلام افزوده است (كتيرايى،
14). خلسه نخستينبار در 1324ش به كوشش محمد شهيد نورايى در مشهد چاپ شد،
سپس محمود كتيرايى دوباره آنرا تصحيح كرد و در 1348ش به چاپ رساند.
4. مرآت البلدان، از جمله آثار مشهور و مهم اعتمادالسلطنه است كه آنرا در 4
مجلد تأليف كرده است. مرآت البلدان مجموعهاي الفبايى در جغرافياي ايران و
مشتمل بر آگاهيهاي ارزنده دربارة شهرها و روستاهاي آن است. اين اطلاعات
متعاقب بخشنامهاي فراهم آمد كه دولت خطاب به حاكمان و فرمانروايان
ايالات و ولايات ايران صادر كرد و براساس آن دانشمندان و محققان هر ديار
موظف به گردآوري اطلاعاتى دربارة محل اقامت خود شدند. آنان گذشته از تدوين
مطالب مندرج در منابع كهن به تحقيقات ميدانى در هر محل دست زدند. از
مجموع اين گزارشها 10 مجلد نسخة عظيم خطى فراهم آمد كه هر بخش به خط
گردآورنده بود. اين دفاتر در مجلدات بزرگى جاي گرفت كه اكنون برجاي مانده
است. بنياد تأليف مرآت البلدان براساس همين يادداشتها و اسناد بود و
اعتمادالسلطنه نيت آن داشت كه يك دوره فرهنگ جغرافيايى براي ايران
فراهم آورد. مرآت البلدان در سالهاي 1294 تا 1297ق در تهران با قطع رحلى
چاپ سنگى شد. در سالهاي اخير مجلدات مرآت البلدان با تصحيح مجدد و مقدمه و
تعليقات به اهتمام عبدالحسين نوايى و هاشم محدث تجديد چاپ شده است. بجز
مباحث جغرافيايى، اعتمادالسلطنه گاه در اين كتاب به درج پارهاي وقايع
تاريخى معاصر نيز پرداخته است.
5. صدر التواريخ، سرگذشت صدراعظمهاي دورة قاجار از آغاز تا اواخر روزگار
ناصرالدين شاه، يعنى احوال 11 تن از ميرزا ابراهيم كلانتر تا ميرزا علىاصغر
امين السلطان را در بردارد. اعتمادالسلطنه اين كتاب را به خواست
امينالسلطان فراهم آورد. برخى گفتهاند كه اين اثر از تأليفات ميرزا
محمدحسين فروغى با دستياري غلامحسينخان اديب الملك است؛ چنانكه در حاشية
صفحه يكى از نسخههاي خطى آن محمدعلى فروغى طى يادداشتى اين اثر را از
پدر خود دانسته است (مشيري، 5؛ منزوي، 6/4345-4346). اين كتاب به تصحيح
محمد مشيري در 1349ش چاپ و در 1357ش تجديد طبع شده است.
6. المآثر و الا¸ثار، تاريخ دوران ناصرالدين شاه و احوال فرزندان و همسران و
سران لشكر و فرمانروايان روزگار او به انضمام شرح رويدادهاي سياسى و جنگها و
ديگر حوادث آن عصر است. اين كتاب در 16 باب، نخستين بار در 1307ق به
روزگار حيات مؤلف به چاپ رسيد (همو، 6/4378) و در 1348ش در تهران تجديد طبع
شد. در سالهاي اخير چاپ منقحى از آن به اهتمام ايرج افشار عرضه شده است.
به گفتة محمد قزوينى سراسر اين اثر از ابتدا تا انتها از آثار قلمى شمسالعلماء
عبدالرب آبادي است («وفيات»، 58).
7. مطلع الشمس، در تاريخ مشهد و ايالت خراسان. ظاهراً بخش اعظم اين كتاب
نيز به قلم شمسالعلماء عبدالرب آبادي است، مگر زندگىنامه، شعر و برخى
جزئيات ديگر كه آن را محمدحسين فروغى و ديگران نگاشتهاند (همانجا).
مطلعالشمس در 3 مجلد به قطع رحلى در تهران از 1300 تا 1302ق به چاپ سنگى
رسيده است. در پايان جلد اول آن، فهرست كتابخانة آستان قدس رضوي ضميمه
شده، و ظاهراً اين فهرست از جمله نخستين فهارس كتب خطى كتابخانهها در
ادوار اخير است. مطلع الشمس در 1362ش به صورت افست تجديد چاپ شد.
8. التدوين فى جبال شروين، در تاريخ و جغرافياي طبرستان قديم است و مشتمل
بر ديباچه و يك مقدمة علمى. در اين مقدمه راجع به اصل و نژاد سكنة قديم
طبرستان و زبان آنها و جغرافياي كنونى سوادكوه و خلاصة حوادث تاريخ
مازندران و علما و رجال آن نواحى سخن رفته است. يك جدول هم دربارة
حكمرانان مازندران ضميمة اين قسمت است. به گفتة كسروي، مؤلف همة مطالب
اين اثر را از كتب و منابع خارجى اقتباس كرده، و گاه در ترجمة اسامى مرتكب
اشتباه شده است (ص 517)؛ اما قزوينى آورده است كه بيشتر اين كتاب نيز به
قلم محمدحسين فروغى است (همان، 58 -59). اين كتاب در 1311ق به خط
محمدصادق تويسركانى به چاپ رسيده است.
9. خيرات حسان، زندگىنامة زنان اسلام و نمونة اشعار زنان شاعر جهان اسلام
است. اعتمادالسلطنه اين كتاب را از اثري تركى به نام مشاهير النسوان كه
نوشتة محمد ذهنى است، ترجمه كرد و در 3 جلد، آنرا در ميان سالهاي 1304 تا
1307ق به چاپ رساند و بعدها در 1311 و 1312ق در حيات خود تجديد چاپ كرد
(مشار، فهرست...، 2/1967). ظاهراً اين كتاب تنها اثر مؤلف است كه در دوران
زندگى خود آنرا تجديد طبع كرده است و معلوم مىشود كه جامعة كتاب خوان آن
روزگار از آن استقبال كردهاند.
10. دُرر التيجان فى تاريخ بنى اشكان، در تاريخ سلسلة اشكانى است كه در
آن روزگار اطلاعات بسيار محدودي از آنان در دست بود. قزوينى گويد كه درر
التيجان را نيز محمدحسين فروغى ترجمه و تأليف كرده است (همانجا). درر
التيجان در سالهاي 1308 تا 1311ق در 3 مجلد در تهران به چاپ سنگى رسيده
است.
11. حجة السعادة فى حجة الشهادة. اين كتاب دربارة حوادث تاريخى مربوط به
واقعة شهادت امام حسين(ع) است كه در 1304ق در تهران و در 1310ق در تبريز
به چاپ رسيده است (مشار، مؤلفين...، 2/595).
12. اوزان و مقادير، رسالهاي در باب مقياس اوزان و مقادير در حجم و كيل و
سطح. اين رساله در 3 فصل است: 1. تواريخ قديمه و جديده؛ 2. اصول قوانين
اوزان و مقادير؛ 3. قانون نگارنده براي اوزان و مقادير، و در پايان نتيجة
خيال نگارنده در 6 فصل كه طى آن پيشنهادهاي خود را ارائه داده است
(منزوي، 1/140). نسخة خطى آن در كتابخانة ملى ملك موجود است (نك: ملك،
2/44).
13. سفرنامة ناصرالدينشاه به خراسان، يادداشتهاي مربوط به دومين سفر
ناصرالدين شاه به مشهد است كه در 1300ق به خط محمدرضا كلهر به چاپ رسيده
است.
14. سفرنامة ناصرالدين شاه به مازندران، در 1314ق در تهران چاپ سنگى شد.
15. «رساله دربارة خانقاه و مقبرة صدرالدين ابراهيم بن سعدالدين حموئى
جوينى». خانقاه مذكور در نزديكى تهران است. متن اين رساله را احمد گلچين
معانى تصحيح كرده، و در مجلة دانشكدة ادبيات و علوم انسانى مشهد (س 7، شم 1)
به چاپ رسانده است.
16. تطبيق لغات جغرافيايى قديم و جديد، در 3 جلد كه در تهران (1308 تا
1311ق) به چاپ سنگى رسيده است. اين كتاب در سالهاي اخير تجديد چاپ شده
است.
17. سرگذشت خر. اين كتاب رمان مانند، ترجمة يك اثر فرانسوي است با تبديل
اسامى فرانسوي به ايرانى و افزودن اشارههاي تلخ انتقادي از اوضاع سياسى
و اجتماعى ايران. احتمالاً اعتمادالسلطنه آن را در انتقاد از سياستهاي
امينالسلطان ترجمه و عرضه كرده است. از اينرو، ناصرالدين شاه در ابتدا
حكم به توقيف آن داد. از اين كتاب با نامهاي الحمار يحمل اسفاراً و منطق
الحمار و منطق الوحش نيز ياد شده است. اين كتاب در تهران (1306ق) بدون قيد
نام نويسنده چاپ سنگى شده است (مينوي، 636 -640).
18. «رساله در شجرة اتراك»، كه در آن نويسنده محض تملق، نسبت شاهان قاجار
را به اشكانيان رساند، اما مقبول طبع ناصرالدين شاه واقع نشد. اين رساله
در مجموعة كتابهاي محسن فروغى شناسايى شده است (افشار، «نكتهاي...»، 190).
19. كتابچة انحصار توتون و تنباكو. اين رساله را در 1303ق و ضمن حوادث مربوط
به جريان تنباكو نگاشته است.
20. جغرافى طالقان. اين كتاب را اعتمادالسلطنه شخصاً در 1301ق گردآوري و
تدوين كرده، و اطلاعات مربوط به جغرافياي قديم و جديد طالقان را همراه با
احوال دانشمندان آنجا بر آن افزوده است (نك: مقدمة جغرافى... ). اين رساله
هنگام سفر نويسنده، همراه شاه، به آن نواحى تأليف شده است و نسخة خطى
آن در كتابخانة ملى است (منزوي، 6/3955). اين رساله به ضميمة كتاب فشندك
در 1341ش به چاپ رسيده است.
21. «قلعة نور»، متن تصحيح شدة آن همراه با حواشى و تعليقات در 1335ش در
مجلة يغما (س 9، شم 3) چاپ شده است.
22. سرگذشت مترس هورتستت انگليسى، كه آن را از تركى به فارسى ترجمه، و در
1304ق چاپ كرده است. اين كتاب با عنوان سرگذشت خانم انگليسى در بلواي
هند نيز در 1318ق در بمبئى به چاپ رسيده است.
23. سياحتنامة كاپيتان آتراس به قطب شمال، ترجمهاي از اثر ژول ورن كه در
1311ق به چاپ رسيده، و در 1321ق به كوشش احمد مستوفى تجديد طبع شده است.
24. طبيب اجباري، ترجمهاي از اثر مولير كه نخستينبار در 1322ق در تهران
چاپ شد.
25. عروس اجباري، ترجمهاي از اثر مولير كه در 1328ق در تهران به چاپ رسيد.
26. كاداستره، مميزي املاك و اراضى و شمار نفوس كه آن را از فرانسه ترجمه
كرده، و در 1307ق به چاپ رسانده است.
27. گرامر، چاپ تهران (1293ق).
28. كشف المطالب، به ضميمة قرآن در 1353ق چاپ شده است.
29. فلاحت و باغبانى، در تهران (1328ق) چاپ شده است.
30. نفع اللسان (لغت فارسى و فرانسه)، در سالهاي 1294 و 1299ق به چاپ
رسيده است.
31. وقايع عظيمه، از بدو خلقت تا زمان ختمى مرتبت (براي همة اين آثار، نك:
مشار، مؤلفين، 2/597 - 599).
32. تاريخ فرانسه، در تهران (1312ق) به چاپ سنگى رسيده است.
33. آئينة سكندري، در شرح حال الكساندر سوم امپراتور روسيه و پدران وي.
نسخهاي از آن كه در 1313ق به دست محمد بن محمدقلى قزوينى كتابت شده، در
آستان قدس رضوي موجود است (نك: آستان...، 3/2).
34. تاريخ انكشاف ينگى دنيا، در تهران (1288ق) چاپ شده است.
35. رذائل مردم انگليس. اين كتاب از متن انگليسى ترجمه شده است.
36. تاريخ بابل و نينوا، در بمبئى (1311ق) چاپ گرديده است.
37. تاريخ هرودت.
38. حديقة فصاحت، منتخب سفرنامة اروپاي ناصرالدينشاه و تاريخ ساسانيان و
سرگذشت يك خانم انگليسى. اين كتاب در كلكته (1905 و 1908م) به چاپ رسيده
است.
39. راه نجات، در تهران چاپ سنگى شده است.
40. سرگذشت مادموازل مونت پانسيو، جلد اول اين ترجمه در 1312ق در تهران به
چاپ رسيد.
افزون بر آثار مفصل ياد شده، چندين روزنامه و نشريه زير نظر اعتمادالسلطنه
منتشر مىشده است. از جمله بايد از روزنامههاي اطلاع و ايران نام برد كه
وي شخصاً مديريت آنها را برعهده داشت. او در 1288ق كه شاه ادارة روزنامهها
را از اعتضادالسلطنه بازپس گرفت، مسئووليتاين مهمرا عهدهدار شد و در
همينسال 3 روزنامةديگر،يعنى دولتى، ملتى و علمى را تعطيل، و به جاي آنها
روزنامة ايران را (هفتهاي 3 بار) منتشر كرد (صدر هاشمى، 1/194، 305). از
روزنامههاي ديگر كه وي منتشر كرده، از مريخ در سالهاي 1296-1297ق، و شرف
در سالهاي 1300-1309ق مىتوان نام برد (استوري، 2/697).
مآخذ: آدميت، فريدون، انديشة ترقى و حكومت قانون، عصر سپهسالار، تهران،
1351ش؛ آرينپور، يحيى، از صبا تا نيما، تهران، 1355ش؛ آستان قدس، فهرست؛
استوري، چارلز، ادبيات فارسى، تحرير روسى برگل، ترجمة يحيى آرينپور و
ديگران، تهران، 1362ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، جغرافى طالقان، تهران،
1301ق؛ همو، روزنامة خاطرات، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1345ش؛ افشار،
ايرج، «اجمالى در احوال مؤلف»، روزنامة خاطرات (نك: هم ، اعتمادالسلطنه)؛
همو، «نكتهاي در باب اعتمادالسلطنه»، راهنماي كتاب، تهران، 1347ش، س 11؛
امينالدوله، على، خاطرات سياسى، به كوشش حافظ فرمانفرماييان، تهران،
1341ش؛ بامداد، مهدي، تاريخ رجال ايران، تهران، 1357ش؛ براون، ادوارد،
انقلاب ايران، ترجمة احمد پژوه، تهران، 1338ش؛ خان ملك ساسانى، احمد،
سياستگران دورة قاجار، تهران، 1338ش؛ شرف، تهران، 1301ق، شم 81؛ صدرهاشمى،
محمد، تاريخ جرائد و مجلات ايران، اصفهان، 1363ش؛ صفايى، ابراهيم، اسناد
سياسى، تهران، 1352ش؛ ظلالسلطان، مسعود ميرزا، تاريخ مسعودي، تهران،
1363ش؛ قزوينى، محمد، «وفيات معاصرين»، يادگار، تهران، آبان 1327، س 5، شم
3؛ همو، يادداشتها، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1358ش؛ كتيرايى، محمود،
تعليقات بر خلسة اعتمادالسلطنه، تهران، 1348ش؛ كسروي، احمد، كاروند، به كوشش
يحيى ذكاء، تهران، 1356ش؛ مستوفى، عبدالله، شرح زندگانى من، تهران،
1341ش؛ مشار، خانبابا، فهرست كتابهاي چاپى فارسى، تهران، 1350ش؛ همو،
مؤلفين كتب چاپى فارسى و عربى، تهران، 1340ش؛ مشيري، محمد، مقدمه بر صدر
التواريخ اعتمادالسلطنه، تهران، 1357ش؛ ملك، خطى؛ منزوي، خطى؛ مينوي،
مجتبى، «سرگذشت خر»، راهنماي كتاب، تهران، 1354ش، س 18، شم 7-9؛
ناظمالاسلام كرمانى، محمد، تاريخ بيداري ايرانيان، به كوشش علىاكبر سعيدي
سيرجانى، تهران، 1357ش؛ نوايى، عبدالحسين، پيشگفتار مرآت البلدان
اعتمادالسلطنه، تهران، 1367ش؛ وحيد، تهران، 1353ش، س 14، شم 201؛ هدايت،
مهديقلى، گزارش ايران، به كوشش محمدعلى صوتى، تهران، 1363ش.
سيدعلى آلداود