responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3669
اعتضاد السلطنه‌
جلد: 9
     
شماره مقاله:3669


اِعْتِضادُالسَّلْطَنه‌، عليقلى‌خان‌ (1234 - 1298 ق‌/1819 - 1880م‌)، از شاهزادگان‌ دانشمند و نوانديش‌ اواسط دورة قاجار و پنجاه‌ و چهارمين‌ پسر فتحعلى‌شاه‌ كه‌ در سمت‌ وزارت‌ علوم‌ و رياست‌ ادارة انطباعات‌ و مديريت‌ دارالتأليف‌ دولتى‌، خدمات‌ ارزنده‌اي‌ براي‌ گسترش‌ فرهنگ‌ و حمايت‌ از دانشمندان‌ و روشن‌ كردن‌ افكار و راهنمايى‌ انديشه‌ها به‌ سوي‌ علوم‌ جديد انجام‌ داد. تولد وي‌ را بيشتر منابع‌ در 1234ق‌ ضبط كرده‌اند، اما اگر گزارش‌ ديوان‌بيگى‌ كه‌ مى‌گويد: عليقلى‌ ميرزا در وقت‌ مرگ‌ پدرش‌ (1250ق‌) بيش‌ از 13 سال‌ نداشت‌ (2/1291)، درست‌ باشد، تولد او در 1237ق‌/1822م‌ بوده‌ است‌. مادر عليقلى‌ ميرزا به‌ نام‌ گل‌ پيرهن‌ خانم‌ اصلاً از ارامنة تفليس‌ بود (بامداد، 2/442) و دو پسر ديگر به‌ نامهاي‌ عباسقلى‌ ميرزا و نورالدهر ميرزا و يك‌ دختر به‌ نام‌ خاور سلطان‌ خانم‌ داشت‌ (نوايى‌، 2/1294).
عليقلى‌ ميرزا از همان‌ ايام‌ كودكى‌ به‌ آموختن‌ دانش‌، شوق‌ و رغبت‌ تمام‌ داشت‌ و هرگز از خواندن‌ و نوشتن‌ نمى‌آسود (يغمايى‌، 6). او نخست‌ تحت‌ تربيت‌ و آموزش‌ ميرزا نظرعلى‌ حكيم‌باشى‌ قرار گرفت‌ و پس‌ از آن‌ به‌ خواندن‌ كتب‌ فارسى‌ و ديوانهاي‌ شعراي‌ قديم‌ و معاصر روي‌ آورد و آنگاه‌ به‌ مطالعة جغرافيا و نجوم‌ و ديگر دانشهاي‌ متداول‌ پرداخت‌. هنوز سنين‌ جوانى‌ را مى‌گذراند كه‌ به‌ دستور برادرزاده‌اش‌ محمدشاه‌، سمت‌ كارگزاري‌ و وزارت‌ و پيشكاري‌ مهد عليا همسر شاه‌ و مادر ناصرالدين‌ ميرزا وليعهد را برعهده‌ گرفت‌. اندكى‌ بعد، محمدشاه‌ حكومت‌ خلخال‌ را به‌ او سپرد؛ اما وي‌ پيشكاري‌ ملكه‌ را رها نكرد و برادرش‌ - عباسقلى‌ ميرزا - را به‌ جاي‌ خود به‌ آن‌ شهر فرستاد (هدايت‌، رضاقلى‌، 10/561 -562). به‌تدريج‌ مهد عليا كه‌ زنى‌ هوشمند و زيرك‌ بود، دانش‌ و صميميت‌ و وفاداري‌ عليقلى‌ ميرزا را دريافت‌ و او را در زمرة نزديكان‌ خويش‌ درآورد و پيوندي‌ استوار ميان‌ آن‌ دو برقرار گرديد (يغمايى‌، همانجا).
چون‌ محمدشاه‌ درگذشت‌، پيش‌ از آنكه‌ ناصرالدين‌ ميرزا وليعهد از تبريز به‌ تهران‌ بيايد، مهدعليا زمام‌ امور كشور را در دست‌ گرفت‌ و با همكاري‌ اعتضادالسلطنه‌ كارها را حل‌ و فصل‌ مى‌كرد (سپهر، 3/5؛ خورموجى‌، 36-37) و چون‌ غالب‌ دولتمردان‌ خواهان‌ عزل‌ حاج‌ ميرزا آقاسى‌ بودند، مهد عليا او را وادار به‌ استعفا كرد و مى‌خواست‌ با ياري‌ عليقلى‌ ميرزا يكى‌ از معتمدان‌ خود، يعنى‌ ميرزا آقاخان‌ نوري‌ را به‌ صدارت‌ بنشاند؛ اما اين‌ نقشه‌ عملى‌ نشد و اعتضادالسلطنه‌ در معرض‌ بدگمانى‌ شاه‌ جديد و صدراعظم‌ وي‌ اميركبير قرار گرفت‌ (اقبال‌، 54؛ بامداد، 2/443). بدين‌سبب‌، در سراسر دوران‌ 3 سالة صدارت‌ امير، اگرچه‌ او محترم‌ مى‌زيست‌، منصب‌ مهمى‌ نيافت‌ و كار بزرگى‌ به‌ وي‌ رجوع‌ نشد (اقبال‌، همانجا؛ يغمايى‌، 9).
عليقلى‌ ميرزا در اين‌ دوره‌ فرصت‌ بيشتري‌ يافت‌ تا به‌ كسب‌ دانشهاي‌ نو بپردازد. پس‌ در محضر استادان‌، همچنين‌ از راه‌ معاشرت‌ مداوم‌ با دانشمندان‌ بر ميزان‌ اطلاعات‌ و دانش‌ خود افزود؛ كتابخانة ارزنده‌ و بزرگى‌ نيز براي‌ خود گرد آورد. بدين‌ترتيب‌، هنوز دوران‌ جوانى‌ را طى‌ نكرده‌ بود كه‌ در سلك‌ اهل‌ دانش‌ درآمد و شروع‌ به‌ تأليف‌ كرد (اقبال‌، 55). از معلمان‌ نامور او ميرزا عبدالرحيم‌ هروي‌ بود كه‌ بعدها در زمرة پيروان‌ ميرزا على‌ محمد باب‌ درآمد. اين‌ عبدالرحيم‌ بعدها سبب‌ زحماتى‌ براي‌ اعتضاد السلطنه‌ گرديد؛ چه‌، وقتى‌ دستگيري‌ِ طرفداران‌ باب‌ آغاز شد، ميرزا عبدالرحيم‌ را كه‌ پنهان‌ شده‌ بود، از اعتضادالسلطنه‌ طلب‌ كردند و او ناگزير و از ترس‌ اميركبير نخست‌ وي‌ را تحويل‌ داد؛ اما شفاعت‌ و وساطت‌ كرد تا گناهش‌ را بخشيدند (خورموجى‌، 113؛ نوايى‌، همانجا). چون‌ اميركبير بركنار و كشته‌ شد، مخالفان‌ او از جمله‌ اعتضادالسلطنه‌ به‌ تدريج‌ وارد امور سياسى‌ شدند. چيزي‌ نگذشت‌ كه‌ عليقلى‌ ميرزا مناصب‌ متعددي‌ چون‌ وزارت‌ علوم‌ و رياست‌ دارالفنون‌ را در دست‌ گرفت‌. او در نوروز 1235ش‌/شعبان‌ 1272ق‌ ملقب‌ به‌ اعتضادالسلطنه‌ شد (خورموجى‌، 163؛ بامداد، همانجا) و در اين‌ سال‌ يا سال‌ بعد رياست‌ مدرسة دارالفنون‌ به‌ او محول‌ گرديد (يغمايى‌، 12؛ اعتمادالسلطنه‌، المآثر...، 1/42). وي‌ در طول‌ تصدي‌ رياست‌ دارالفنون‌ خدمات‌ گرانبهايى‌ براي‌ توسعة اين‌ مركز علمى‌ مهم‌ كه‌ نقش‌ بزرگى‌ در بالا بردن‌ سطح‌ دانش‌ كشور داشت‌، انجام‌ داد؛ چنانكه‌ در 1275ق‌/1859م‌ گروهى‌ از درس‌ خواندگان‌ آنجا را براي‌ ادامة تحصيل‌ به‌ اروپا فرستاد (بامداد، همانجا؛ مستوفى‌، 1/86). به‌ هرحال‌ كفايت‌ و كاردانى‌ اعتضادالسلطنه‌ در اين‌ شغل‌ موجب‌ شد كه‌ در 1276ق‌/1860م‌ به‌ هنگام‌ تأسيس‌ وزارت‌ علوم‌، اين‌ وزارتخانة نوين‌ را به‌ او سپارند. اعتضادالسلطنه‌ در اين‌ منصب‌ خدمات‌ بسيار انجام‌ داد. چند روزنامه‌ در همين‌ زمان‌ تأسيس‌ كرد و مقالاتى‌ به‌ فرانسه‌ در آنها انتشار داد. فرستادن‌ دانشجو به‌ اروپا را ادامه‌ داد و براي‌ آشنايى‌ جوانان‌ با تمدن‌ جديد كوششها كرد. در دارالفنون‌ آزمايشگاه‌ مجهزي‌ ايجاد كرد و معلمان‌ فيزيك‌ و شيمى‌ و طبيعى‌ را به‌ تهية برخى‌ مواد شيميايى‌ در كشور برانگيخت‌ (يغمايى‌، 5، 16-17).
از جمله‌ خدمات‌ ديگر اعتضادالسلطنه‌، ايجاد خطوط تلگراف‌ در ايران‌ بود. موضوع‌ اين‌ اختراع‌ را ملكم‌خان‌ كه‌ از جمله‌ مدرسان‌ دارالفنون‌ بود، مطرح‌ ساخت‌ و آوازة آن‌ به‌ گوش‌ شاه‌ رسيد؛ او نيز اعتضادالسلطنه‌را مأمور كرد كه‌ با ياري‌ ملكم‌خان‌ و كرسيس‌1 اتريشى‌، معلم‌ ديگر دارالفنون‌ به‌ تهية ابزارها و وسايل‌ لازم‌ براي‌ ايجاد خط تلگراف‌ در تهران‌ بپردازند. بدين‌گونه‌ در 1274ق‌/1858م‌ بين‌ قصرشاه‌ و باغ‌ لاله‌زار يك‌ خط تلگراف‌ كشيده‌ شد (خورموجى‌، 236؛ افشار، سواد...، 231-232). چند ماه‌ بعد اعتضادالسلطنه‌ مأمور شد كه‌ بين‌ تهران‌ و سلطانيه‌ - ييلاق‌ قاجاريه‌ - خط تلگراف‌ ايجاد كند و بدين‌كار توفيق‌ يافت‌ (همانجا؛ اعتمادالسلطنه‌، تاريخ‌...، 3/1815؛ يغمايى‌، 12-13). اعتضادالسلطنه‌ خود از اين‌ كوششها به‌ تفصيل‌ سخن‌ گفته‌ است‌ (نك: همانجا). او در 1276ق‌ مأمور كشيدن‌ خط تلگراف‌ به‌ تبريز شد و آن‌ كار را در رجب‌ 1277/ژانوية 1861 به‌ اتمام‌ رساند و ميرزا جوادخان‌ سعدالدوله‌ را به‌ رياست‌ تلگرافخانة تبريز گماشت‌ (همو، 14- 15). به‌ سبب‌ اين‌ كوششها، با آنكه‌ اعتضادالسلطنه‌ خود از فن‌ تلگراف‌ اطلاعى‌ نداشت‌، چون‌ وزارت‌ كل‌ تلگراف‌ داير شد، در 1294ق‌ تصدي‌ آن‌را به‌ او دادند (افشار، همان‌، 233-234). ظاهراً آخرين‌ خدمات‌ او در توسعة تلگراف‌ ايران‌ احداث‌ يك‌ خط ديگر از بوشهر تا جلفا، و احداث‌ خطى‌ تا گيلان‌ بود (اعتمادالسلطنه‌، تاريخ‌، 3/1887؛ روزنامه‌...، 1/492).
اعتضادالسلطنه‌ پس‌ از انجام‌ دادن‌ اين‌ خدمات‌ مهم‌ - كه‌ در ايران‌ به‌ كلى‌ تازگى‌ داشت‌ - بيش‌ از پيش‌ موردتوجه‌ قرار گرفت‌؛ چنانكه‌ در 1283ق‌/1866م‌ بجز مشاغل‌ قبلى‌ امور مربوط به‌ صنايع‌ و تجارت‌ و معادن‌ نيز به‌ او محول‌ شد. اعتمادالسلطنه‌ مشاغل‌ او را در همان‌ سال‌ چنين‌ برشمرده‌ است‌: وزارت‌ علوم‌ و صنايع‌ و تجارت‌، رياست‌ مدرسة دارالفنون‌و تلگرافخانه‌،معادن‌،روزنامه‌هاي‌دولتى‌ و علمى‌،باسمه‌خانه‌ هاي‌ تهران‌ و ولايات‌، كارخانجات‌، و حكومت‌ ملاير و تويسركان‌ (همان‌، 3/1884- 1885). حكومت‌ اين‌ شهرها بدان‌ سبب‌ به‌ او داده‌ شده‌ بود كه‌ ماليات‌ و عوايد آنها را به‌ مصرف‌ دارالفنون‌ برساند (خورموجى‌، 300). حكومت‌ بروجرد هم‌ مدتى‌ به‌ او تعلق‌ داشت‌ (اعتمادالسلطنه‌، المآثر، 1/58).
در 1291ق‌/1874م‌ ناصرالدين‌ شاه‌ مجدداً دستگاههاي‌ دولتى‌ را در 6 وزارتخانه‌ متمركز كرد و وزارت‌ علوم‌ و برخى‌ ادارات‌ ديگر را به‌ اعتضادالسلطنه‌ داد (همو، تاريخ‌، 3/1933، 1953). وي‌ افزون‌ بر اينها در تنظيم‌ امور تجارت‌ و پيشه‌وري‌، شيوه‌هايى‌ خردمندانه‌ به‌ كار مى‌بست‌. از خدمات‌ ارزنده‌ و ابتكاري‌ او در اين‌ باره‌ تعيين‌ حدود فعاليت‌ اصناف‌ مختلفى‌ چون‌ صحافان‌، كاغذفروشان‌ و كتاب‌فروشان‌ بود (يغمايى‌، 19).
سالهاي‌ پايانى‌ زندگى‌ اعتضادالسلطنه‌ همراه‌ با شكوه‌ و شهرت‌ فراوان‌ بود. در اين‌ زمان‌ وزارت‌ علوم‌، و تقريباً تمام‌ دواير علمى‌ و فرهنگى‌ كشور تحت‌ تصدي‌ و سرپرستى‌ او قرارداشت‌. زمانى‌ كه‌ اعتضادالسلطنه‌ وزير علوم‌ شد، اين‌ وزارتخانه‌، هيچ‌ تشكيلات‌ و تأسيساتى‌ نداشت‌ (مستوفى‌، 1/87؛ ظل‌ السلطان‌، 176)، اما او از كوشش‌ باز نايستاد و آن‌را فعال‌ گردانيد و توسعه‌ داد. گاه‌ نيز او مأمور كارهايى‌ ديگر چون‌ نظارت‌ بر آبله‌كوبى‌ كودكان‌ در سراسر كشور مى‌شد (اعتمادالسلطنه‌، همان‌، 3/2008). از مشاغل‌ ديگر اعتضادالسلطنه‌ تصدي‌ ادارة بناي‌ِ ديوان‌، مديريت‌ دارالتأليف‌ و رياست‌ ادارة انطباعات‌ بود (همو، المآثر، 1/44، 46). وي‌ گاه‌ تصدي‌ برخى‌ مناصب‌ خود را به‌ ديگران‌ واگذار مى‌كرد، از جمله‌ مسئوليت‌ ادارة تلگرافخانه‌ را به‌ مخبرالدوله‌ و ادارة مدارس‌ را به‌ نيرالملك‌ واگذار كرده‌ بود (صفايى‌، 176).
هنگامى‌ كه‌ ناصرالدين‌ شاه‌ در 1288ق‌ دارالشوراي‌ كبري‌ را تشكيل‌ داد، اعتضادالسلطنه‌ نيز جزو اعضاي‌ اصلى‌ آن‌ بود (يغمايى‌، همانجا؛ بامداد، 2/446). وي‌ در 1290ق‌/1873م‌ با شاه‌ به‌ اروپا رفت‌ و پس‌ از بازگشت‌ - وقتى‌ در صفر 1291/آوريل‌ 1874 به‌ اشاره‌ و تشويق‌ ميرزا حسين‌خان‌ سپهسالار مجلسى‌ به‌ نام‌ مجلس‌ تنظيمات‌ حسنه‌ تشكيل‌ شد - مأمور اجراي‌ اين‌ طرح‌ گرديد و سپس‌ به‌ رياست‌ كل‌ آن‌ منصوب‌ شد (آدميت‌، 218-219؛ يغمايى‌، 19-20). گفتنى‌ است‌ كه‌ وي‌ همواره‌ از برنامه‌هاي‌ اصلاحى‌ ميرزا حسين‌خان‌ سپهسالار نيز جانبداري‌ مى‌كرد (آدميت‌، 251).
اعتضادالسلطنه‌سرانجام‌درشب‌عاشوراي‌ سال‌1298ق‌/12دسامبر 1880م‌ در تهران‌ درگذشت‌ و پيكرش‌ را در صحن‌ شمالى‌ حرم‌ حضرت‌ عبدالعظيم‌ به‌ خاك‌ سپردند (اعتمادالسلطنه‌، المآثر، 1/262؛ هدايت‌، مهديقلى‌، 109).
يگانه‌ پسر اعتضادالسلطنه‌ موسوم‌ به‌ محمدحسن‌ ميرزا، بعدها، يعنى‌ در 1309ق‌/1892م‌ لقب‌ معتضدالسلطنه‌ يافت‌ و در 1322ق‌/1904م‌ حاكم‌ گلپايگان‌ و خوانسار گرديد و در 1307ش‌ درگذشت‌ (بامداد، 5/226-227).
اعتضادالسلطنه‌ مردي‌ نويسنده‌ و اديب‌ و مورخ‌ بود و دانشمندان‌ و اديبان‌ و شاعران‌ را مى‌نواخت‌. خود شعر مى‌سرود و متخلص‌ به‌ فخري‌ بود. گروهى‌ از اديبان‌ و شاعران‌ مشهور آن‌ عصر تحت‌ حمايت‌ او روزگار به‌ سر مى‌بردند. او از حاميان‌ سروش‌ و قاآنى‌ بود و به‌ ويژه‌ با معرفى‌ قاآنى‌ به‌ مهدعليا اسباب‌ اقامت‌ دائمى‌ او را در تهران‌ فراهم‌ ساخت‌ (اعتمادالسلطنه‌، همانجا؛ آرين‌پور، 1/95-96) و زمانى‌ كه‌ اميركبير بر قاآنى‌ خشم‌ گرفت‌ و دستور داد مواجب‌ او را قطع‌ كردند، اعتضادالسلطنه‌ وساطت‌ كرد و شاعر را كه‌ تا حدودي‌ فرانسه‌ مى‌دانست‌، به‌ شغل‌ مترجمى‌ گمارد (همو، 1/100).
وي‌ در مباحث‌ علمى‌ از خود انعطاف‌ نشان‌ مى‌داد. با علما و دانشمندان‌ انجمنها داشت‌ (اعتمادالسلطنه‌، همان‌، 1/261-262) و برخى‌ از شعراي‌ نامدار در ستايش‌ او قصيده‌ها پرداختند (ديوان‌ بيگى‌، 2/1291). جانشين‌ او، يعنى‌ اعتمادالسلطنه‌ با وي‌ مخالفت‌ مى‌ورزيد؛ چنانكه‌ بدگويى‌ او از قائم‌مقام‌ را بهانه‌ ساخت‌ و در صدر التواريخ‌ به‌ انتقاد از وي‌ پرداخت‌ (ص‌ 146-147).
اعتضادالسلطنه‌ از رجال‌ وطن‌خواه‌ عصر قاجار است‌. هرچند مشاغل‌ متعددي‌ پذيرفت‌، اما در واقع‌ انگيزه‌اش‌ خدمت‌ به‌ وطن‌ بود و از زد و بندهاي‌ متداول‌ در دربار مى‌گريخت‌. سياح‌ روشنفكر روحانى‌ آن‌ روزگار با همة انتقاداتى‌ كه‌ از رجال‌ ديگر آن‌ دوره‌ دارد، نسبت‌ به‌ وي‌ لحنى‌ مساعد گرفته‌، و تصريح‌ كرده‌ است‌ كه‌ اعتضادالسلطنه‌ مسئول‌ ضرابخانه‌ بود و چون‌ به‌ شاه‌ پيشكش‌ نداد، توسط امين‌السلطان‌ از آن‌ شغل‌ عزل‌ شد، ولى‌ چيزي‌ نگذشت‌ كه‌ ارزش‌ پول‌ ايران‌ تنزل‌ يافت‌ (ص‌ 78). به‌ گفتة همو، اعتضادالسلطنه‌ از كارهاي‌ اميركبير صدراعظم‌ مقتول‌ ايران‌ حمايت‌ مى‌كرد و او را مسبب‌ آبادانى‌ ايران‌ مى‌دانست‌ (ص‌ 95). وي‌ در دوران‌ تصدي‌ وزارت‌ علوم‌، در پى‌ اصلاح‌ خط فارسى‌ برآمد و در اين‌ زمينه‌ها با آخوندزاده‌ مكاتبه‌ كرد و او نيز فوايد طرح‌ خود را در اصلاح‌ يا تغيير خط فارسى‌ براي‌ وزير علوم‌ مى‌نوشت‌ (آخوندزاده‌، 94، 219). فرهاد ميرزا معتمدالدوله‌ برادر دانشمند اعتضادالسلطنه‌ نيز همواره‌ از وي‌ با احترام‌ ياد مى‌كرد و نامه‌هاي‌ بسيار به‌ او مى‌نوشت‌ (ص‌ 60 -61، 67 - 68، 149-150).
از كسان‌ ديگري‌ كه‌ موردتوجه‌ اعتضادالسلطنه‌ و همنشين‌ او بودند، بايد از يغماي‌ جندقى‌، ميرزا طاهر شعري‌ اصفهانى‌، ميرزا عبدالرحيم‌ هروي‌ و ميرزا احمد طبيب‌ كاشانى‌ نام‌ برد كه‌ برخى‌ از آنها در مدح‌ او شعر مى‌گفتند (يغمايى‌، 15). او همچنين‌ ملاعلى‌ محمد اصفهانى‌ استاد رياضيات‌ قديم‌ را از اصفهان‌ به‌ تهران‌ فراخواند و در دارالفنون‌ به‌ تدريس‌ برگماشت‌ (اعتمادالسلطنه‌، المآثر، 1/268).
اعتضادالسلطنه‌ از نگاه‌ منتقدانش‌ شخصيت‌ چندان‌ موجهى‌ نداشت‌. احتشام‌السلطنه‌ رجل‌ ملى‌ برجستة معاصرش‌ دربارة او مى‌گويد: وزير علوم‌ به‌ عيش‌ و عشرت‌ اشتغال‌ داشت‌ (ص‌ 29). مجدالملك‌ هم‌ ديدگاهها و عملكرد سياسى‌ وي‌ را در دوران‌ وزارت‌ زير ذره‌بين‌ انتقاد قرار داده‌، و به‌ كنايه‌ و تصريح‌ كارهاي‌ او را اسباب‌ خنده‌ و تفريح‌ خارجيان‌ شمرده‌ است‌ (ص‌ 45، 59، 63). اين‌ نظرها در مجموع‌ مقرون‌ به‌ انصاف‌ و بى‌طرفى‌ نيست‌. او در نشر علوم‌ و فنون‌ جديد و ترويج‌ افكار نو و چاپ‌ كتاب‌ سهم‌ بسزايى‌ داشت‌ و خدمات‌ متعددي‌ انجام‌ داد.
از اعتضادالسلطنه‌ كتابخانة مهمى‌ به‌ يادگار ماند كه‌ پس‌ از مرگش‌ ميرزا حسين‌خان‌ سپهسالار آن‌ را خريد و جزو كتابخانة مدرسة خود گردانيد و اكنون‌ در آنجا نگهداري‌ مى‌شود. اعتضادالسلطنه‌ شايد به‌ سبب‌ داشتن‌ افكار نو متهم‌ به‌ بابيگري‌ شده‌ بود؛ البته‌ علايق‌ او به‌ برخى‌ سران‌ بابيه‌ هم‌ از نظرها پنهان‌ نماند. به‌ همين‌ سبب‌ چون‌ فتنة باب‌ درگرفت‌ و اميركبير به‌ سركوب‌ آن‌ پرداخت‌، اعتضادالسلطنه‌ مورد مؤاخذة شديد صدراعظم‌ واقع‌ شد (اقبال‌، 57 - 58).
آثار:
1. اكسير التواريخ‌، كه‌ تاريخى‌ عمومى‌ است‌ در دو جلد. جلد اول‌ از كيومرث‌، نخستين‌ پادشاه‌ افسانه‌اي‌ ايران‌ شروع‌ مى‌شود و تا پايان‌ دولت‌ زنديه‌ را در برمى‌گيرد. جلد دوم‌ كه‌ بخش‌ مهم‌ و ارزندة اين‌ اثر است‌، مشتمل‌ بر تاريخ‌ نخستين‌ پادشاهان‌ قاجار و پيشينة آنهاست‌ و سلسلة حوادث‌ تا سال‌ هشتم‌ پادشاهى‌ محمدشاه‌ ادامه‌ مى‌يابد. افزون‌ بر آن‌، احوال‌ دانشمندان‌ و شاعران‌ و عارفان‌ اين‌ عهد تقريباً به‌ تفصيل‌ در آن‌ ذكر شده‌ است‌. تأليف‌ جلد اول‌ كتاب‌ در سفر هرات‌ در 1253ق‌/ 1837م‌ به‌ دستور محمدشاه‌ صورت‌ گرفت‌ و جلد دوم‌ را مؤلف‌ در 1258ق‌/1842م‌ تنظيم‌ كرد (كيان‌فر، 25، 27). اكسير التواريخ‌ از منابع‌ تاريخى‌ درجه‌ اول‌ عصر قاجار است‌، اما مؤلف‌ براي‌ خوش‌آمد شاه‌ در آن‌ از قائم‌ مقام‌ بدگويى‌ كرده‌ است‌. سالها بعد اعتمادالسلطنه‌ در صدر التواريخ‌ به‌ پاسخ‌ برخاست‌ و او را به‌ غرض‌ورزي‌ متهم‌ كرد (ص‌ 146-147). از اكسير التواريخ‌ دو نسخة خطى‌ در كتابخانه‌هاي‌ مركزي‌ دانشگاه‌ تهران‌، و عارف‌ حكمت‌ مدينه‌ برجاي‌ مانده‌، و در سالهاي‌ اخير جلد دوم‌ براساس‌ نسخة دانشگاه‌ انتشار يافته‌ است‌ (كيان‌فر، همانجا).
2. المتنبئين‌، كتابى‌ در شرح‌ زندگانى‌ مدعيان‌ نبوت‌ چون‌ مانى‌، مزدك‌، به‌ آفريد و ديگران‌ كه‌ با ذكر احوال‌ و كارهاي‌ ميرزاعلى‌ محمدباب‌ پايان‌ مى‌يابد. اهميت‌ اين‌ اثر در همين‌ بخش‌ آخر آن‌ است‌. اعتضادالسلطنه‌ از آن‌رو كه‌ با دسته‌اي‌ از سران‌ بابيه‌ دوستى‌ و ارتباط داشت‌ و خود او چندي‌ در معرض‌ تهمت‌ همكاري‌ با آنان‌ قرار گرفت‌، براي‌ تبرئة خود به‌ تأليف‌ اين‌ اثر پرداخت‌. با اين‌ وصف‌ در بررسى‌ اين‌ واقعه‌ جانب‌ انصاف‌ را نگه‌داشت‌ و به‌ اغراق‌ و گزافه‌گويى‌ روي‌ نياورد. نثر اين‌ كتاب‌ ساده‌ و روان‌ و گويا و بى‌تكلف‌ است‌. بخش‌ آخر آن‌ را عبدالحسين‌ نوايى‌ تصحيح‌ كرده‌، و با عنوان‌ فتنة باب‌ (تهران‌، 1351ش‌) به‌ چاپ‌ رسانده‌ است‌.
3. فلك‌ السعاده‌، كه‌ اعتضادالسلطنه‌ آن‌ را در رد سخنان‌ منجمان‌ و كاهنان‌ و معتقدان‌ به‌ ستاره‌شناسى‌ و سعد و نحس‌ كواكب‌ در 3 «برج‌» و يك‌ «دقيقه‌» نوشته‌ است‌. از مندرجات‌ آن‌، افكار مترقى‌ نويسنده‌ را مى‌توان‌ بازيافت‌. مؤلف‌ اعتقاد به‌ نيك‌ اختري‌ و بد اختري‌ را خاصه‌ از نظر تأثير زيان‌ آورش‌ در زندگى‌ روزمرة آدمى‌ نكوهش‌ مى‌كند. او معتقد به‌ اصالت‌ عمل‌ و اختيار آدمى‌ است‌ و اين‌ رساله‌ را برپاية تحقيقات‌ نيوتن‌ و با توجه‌ به‌ آراء دانشمندان‌ پيشين‌ مسلمان‌ خاصه‌ بيرونى‌ و فارابى‌ نوشته‌، و احكام‌ نجومى‌ را سراسر بى‌معنى‌ دانسته‌ است‌؛ اما پس‌ از تأليف‌ اين‌ كتاب‌ گروهى‌ با او از در دشمنى‌ درآمدند (آدميت‌، 21- 23). تأليف‌ فلك‌ السعاده‌ در 1278ق‌/1861م‌ به‌ پايان‌ رسيد و در همان‌ سال‌ در تهران‌ منتشر گرديد (اقبال‌، 56 -57).
4. تاريخ‌ وقايع‌ و سوانح‌ افغانستان‌، كه‌ نخستين‌ كتاب‌ از آثار ايرانيان‌ عصر ناصري‌ دربارة افغانستان‌ و حوادث‌ آن‌ است‌. اعتضادالسلطنه‌ آن‌ را در 1273ق‌/1857م‌ تأليف‌ كرد و در همان‌ سال‌ در تهران‌ به‌ چاپ‌ رساند. كتاب‌ مشتمل‌ بر جغرافياي‌ افغانستان‌، پيشينه‌ و نژاد افغانها و طوايف‌ آنجاست‌ و مؤلف‌ با تدوين‌ آن‌ احاطة خود را به‌ مسائل‌ تاريخى‌ آن‌ ناحيه‌ نشان‌ داده‌ است‌ (همو، 55). اين‌ اثر در 1365ش‌ به‌ كوشش‌ هاشم‌ محدث‌ تجديد چاپ‌ شده‌ است‌.
5. ترجمة يك‌ فصل‌ از آثار الباقيه‌. اين‌ قسمت‌ را اعتضادالسلطنه‌ با ياري‌ ملاعلى‌ محمداصفهانى‌ به‌ فارسى‌ درآورد و ديباچه‌اي‌ بر آن‌ نگاشت‌. اين‌ اثر به‌ كوشش‌ اكبر داناسرشت‌ با همين‌ عنوان‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌.
6. جغرافياي‌ محال‌ مازندران‌. اعتضادالسلطنه‌ در سفر سال‌ 1285ق‌/1868م‌ كه‌ همراه‌ ناصرالدين‌ شاه‌ به‌ كلاردشت‌ مى‌رفت‌، به‌ تأليف‌ اين‌ كتاب‌ همت‌ گماشت‌. متن‌ بيشتر آن‌ ترجمة مطالبى‌ از معجم‌ البلدان‌ و مراصد الاطلاع‌ دربارة چالوس‌ و كومش‌ (قومس‌) است‌؛ اما خود او هم‌ مطالب‌ ارزنده‌اي‌ بر آن‌ افزوده‌ است‌. از اين‌ اثر چند نسخة خطى‌ در دست‌ است‌ (منزوي‌، 6/3957).
7. رساله‌ در تفصيل‌ رصدخانة مراغه‌، كه‌ محصول‌ بازديد او از آثار بازماندة رصدخانة مراغه‌ و يادگار سفر او با ناصرالدين‌ شاه‌ به‌ اين‌ شهر در 1276ق‌/1859م‌ است‌. كتاب‌ مشتمل‌ بر تاريخ‌ رصدخانة مراغه‌ و معرفى‌ زيجهايى‌ است‌ كه‌ تا آن‌ روز نوشته‌ شده‌ بوده‌ است‌ (همو، 1/293).
8. ديوان‌ اشعار يا جواهر منظومه‌، كه‌ بيشتر با نام‌ شعري‌ و تخلص‌ او، يعنى‌ «فخري‌» شهرت‌ يافته‌ است‌. اين‌ كتاب‌ كه‌ مشتمل‌ بر غزليات‌ و رباعيات‌ و انواع‌ ديگر شعر است‌، تاكنون‌ به‌ چاپ‌ نرسيده‌. دست‌ نويسهاي‌ آن‌ در كتابخانة شمارة 1 مجلس‌ شوراي‌ اسلامى‌ و كتابخانة مركزي‌ و دانشگاه‌ تهران‌ نگهداري‌ مى‌شود (مركزي‌، 12/2596، منزوي‌، 3/2460).
9. تنبيه‌ الخواص‌ فى‌ مقام‌ الاخلاص‌، كه‌ مثنويى‌ عرفانى‌ در حدود 810 بيت‌، و متضمن‌ داستان‌ كلب‌ و شغال‌ است‌. از اين‌ اثر يك‌ دست‌ نويس‌ در دست‌ است‌ (طاهري‌، 6/617؛ منزوي‌، 4/2732).
10. نامه‌ها يا مكاتبات‌ منظوم‌، كه‌ مثنويى‌ به‌ شيوة فرهاد و شيرين‌ وحشى‌ بافقى‌ است‌ و از آن‌ چند نسخه‌ در كتابخانة شمارة 1 مجلس‌ شوراي‌ اسلامى‌ و كتابخانة آستان‌ قدس‌ رضوي‌ در دست‌ است‌ (همو، 4/3268-3269).
11. سرگذشت‌ امام‌زادگان‌ شهر ري‌، در شرح‌ احوال‌ حضرت‌ عبدالعظيم‌ و عبدالله‌ ابيض‌ (مشهور به‌ امام‌زاده‌ عبدالله‌). از اين‌ اثر نسخه‌هاي‌ متعددي‌ در دست‌ است‌ (نك: ملى‌، 6/53؛ ملك‌، 9/199، 201).
12. رسالة سؤال‌ و جواب‌ با حاجى‌ محمدكريم‌ خان‌ شيخى‌ (ملى‌، همانجا).
13. رساله‌ در اوقاف‌ و وقفهاي‌ لازم‌ در قرآن‌ (همانجا).
14. رسالة گفت‌ و گو با اميرنظام‌ گروسى‌ در قرية حصار بوعلى‌ (همانجا).
15. منظومه‌اي‌ كوتاه‌ در 200 بيت‌ در احوال‌ بوذاسف‌ و بلوهر، كه‌ در ديوانش‌ مندرج‌ است‌.
16. جُنگ‌ خطى‌ مفصل‌ موجود در كتابخانة شمارة 1 مجلس‌ شوراي‌ اسلامى‌، كه‌ مشتمل‌ بر رسالات‌ و كتابها و يادداشتهاي‌ متعدد است‌ (افشار، «جنگ‌...»، 718). بخشهاي‌ كوتاهى‌ از اين‌ جنگ‌ در مجلات‌ مختلف‌، از جمله‌ در جهان‌ نو (س‌ 3، شم 1) به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌.
17. جنگ‌ خطى‌ مفصل‌ ديگر كه‌ اكنون‌ در كتابخانة شمارة 2 مجلس‌ شوراي‌ اسلامى‌ نگهداري‌ مى‌شود (دانش‌پژوه‌، 2/259 به‌ بعد).
18. از كارهاي‌ ديگر اعتضادالسلطنه‌ اهتمام‌ در تهية نقشه‌اي‌ براي‌ تهران‌ بود. او به‌ ياري‌ مسيو كرسيس‌ معلم‌ دارالفنون‌ و به‌ دستياري‌ شاگردانش‌ در آن‌ مدرسه‌ اين‌ نقشه‌ را تدارك‌ ديد و آن‌ را به‌ چاپ‌ رساند (سيفى‌، 66؛ كريمان‌، 218). در 1305ق‌/1888م‌ اين‌ نقشه‌ به‌ صورت‌ كامل‌تري‌ تجديد طبع‌ شد (همو، 224).
از خدمات‌ ارزندة ديگر اعتضادالسلطنه‌ ايجاد دايره‌اي‌ به‌ منظور تأليف‌ و تدوين‌ دايرة المعارفى‌ مفصل‌ بود. اين‌ اثر كه‌ ناتمام‌ مانده‌ - و آنچه‌ از آن‌ نگاشته‌ شده‌ است‌، به‌ نامة دانشوران‌ موسوم‌ گرديده‌ - با عضويت‌ 4 تن‌ از معروف‌ترين‌ عالمان‌ آن‌ روزگار، يعنى‌ شمس‌العلما شيخ‌ محمد مهدي‌ عبدرب‌آبادي‌، ميرزا ابوالفضل‌ ساوجى‌، ملاعبدالوهاب‌ قزوينى‌ و ميرزاحسن‌ طالقانى‌ (آرين‌پور، 1/196- 198) تأليف‌ شده‌ است‌. اين‌ اثر مشتمل‌ بر شرح‌ احوال‌ دانشمندان‌ در شاخه‌هاي‌ مختلف‌ علمى‌ است‌.
انجمن‌ دارالتأليف‌ از سال‌ تأسيس‌، يعنى‌ 1294ق‌/1877م‌ تا 1298ق‌/1881م‌ كه‌ اعتضادالسلطنه‌ حيات‌ داشت‌، زيرنظر او بود و پس‌ از مرگش‌ تحت‌ نظارت‌ محمدحسن‌ خان‌ اعتمادالسلطنه‌ وزير انطباعات‌ بعدي‌ درآمد (همو، 1/200؛ اعتمادالسلطنه‌، المآثر، 1/174).
گفته‌ مى‌شود كه‌ اعتضادالسلطنه‌ در انتشار نخستين‌ ترجمة رسالة مهم‌ دكارت‌ به‌ نام‌ گفتار در روش‌ به‌ كار بردن‌ عقل‌ به‌ تأسى‌ از گوبينو نيز كوشش‌ بسيار كرده‌ بود (آدميت‌، 17- 18).
روزنامه‌ها: اعتضادالسلطنه‌ در دوران‌ تصدي‌ وزارت‌ علوم‌ چند نشريه‌ تأسيس‌ كرد. ابتدا روزنامة ملت‌ سنية ايران‌ را كه‌ نخستين‌ شمارة آن‌ در 15 محرم‌ 1283ق‌/30 مة 1866م‌ منتشر شد، بنياد نهاد (صدر، 4/237؛ يغمايى‌، 17). اين‌ نشريه‌ پس‌ از دو شماره‌ به‌ مدت‌ دو ماه‌ تعطيل‌ شد و پس‌ از آن‌ از شمارة سوم‌ با عنوان‌ روزنامة ملتى‌ در چاپخانة دولتى‌ ايران‌ كه‌ در دارالفنون‌ جاي‌ داشت‌، انتشار يافت‌ (صدر، 4/237- 238). اين‌ روزنامه‌ به‌ خط نستعليق‌ ممتاز و چاپ‌ سنگى‌ در قطع‌ رحلى‌ منتشر مى‌شد و جنبة ادبى‌ داشت‌. در هر شماره‌ شرح‌ احوال‌ شعراي‌ قديم‌ و معاصر چون‌ فردوسى‌، خاقانى‌، قاآنى‌ و سروش‌ درج‌ مى‌شد (گلچين‌، 2/632). از اين‌ روزنامه‌ جمعاً 34 شماره‌ انتشار يافت‌.
روزنامة ديگر او به‌ نام‌ روزنامة علمية دولت‌ علية ايران‌ از اول‌ شعبان‌ 1280ق‌/11 ژانوية 1864م‌ به‌ 3 زبان‌ فارسى‌، عربى‌ و فرانسه‌ منتشر مى‌شد (صدر، 4/45؛ بامداد، 2/447). اين‌ روزنامه‌ نخستين‌ نشرية ايرانى‌ مشتمل‌ بر بعضى‌ مقالات‌ به‌زبان‌ فرانسه‌ بود(اعتمادالسلطنه‌، همان‌، 1/161؛ يغمايى‌، 14). نام‌ اين‌ نشريه‌ در دو شمارة نخست‌، روزنامة ملت‌ علية ايران‌ بود و 53 شمارة بعد با عنوان‌ روزنامة علمية دولت‌ علية ايران‌ منتشر شد (بامداد، همانجا).
مآخذ: آخوندزاده‌، فتحعلى‌، الفباي‌ جديد و مكتوبات‌، تبريز، 1357ش‌؛ آدميت‌، فريدون‌، انديشة ترقى‌ و حكومت‌ قانون‌، عصر سپهسالار، تهران‌، 1356ش‌؛ آرين‌پور، يحيى‌، از صبا تا نيما، تهران‌، 1355ش‌؛ احتشام‌ السلطنه‌، خاطرات‌، به‌ كوشش‌ محمدمهدي‌ موسوي‌، تهران‌، زوار؛ اعتمادالسلطنه‌، محمدحسن‌، تاريخ‌ منتظم‌ ناصري‌، به‌ كوشش‌ محمداسماعيل‌ رضوانى‌، تهران‌، 1367ش‌؛ همو، صدر التواريخ‌، به‌ كوشش‌ محمد مشيري‌، تهران‌، 1357ش‌؛ همو، المآثر و الا¸ثار، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار، تهران‌، 1363ش‌؛ افشار، ايرج‌، «جُنگ‌ اعتضادالسلطنه‌»، راهنماي‌ كتاب‌، تهران‌، 1354ش‌، س‌ 18، شم 7-9؛ همو، سواد و بياض‌، تهران‌، 1344ش‌؛ اقبال‌ آشتيانى‌، عباس‌، «اعتضادالسلطنه‌ و ظهور بابيه‌»، يادگار، تهران‌، 1324ش‌، س‌ 2، شم 1؛ بامداد، مهدي‌، شرح‌ حال‌ رجال‌ ايران‌، تهران‌، 1357ش‌؛ خورموجى‌، محمدجعفر، حقايق‌ الاخبار ناصري‌، به‌ كوشش‌ حسين‌ خديوجم‌، تهران‌، 1344ش‌؛ دانش‌پژوه‌، محمدتقى‌ و بهاءالدين‌ انواري‌، فهرست‌ كتابهاي‌ خطى‌ كتابخانة مجلس‌ سنا، تهران‌، 1359ش‌؛ ديوان‌بيگى‌ شيرازي‌، احمد، حديقة الشعراء، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌، تهران‌، 1365ش‌؛ روزنامة دولت‌ علية ايران‌، تهران‌، 1370ش‌؛ سپهر، محمدتقى‌، ناسخ‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ جهانگير قائم‌مقامى‌، تهران‌، 1351ش‌؛ سياح‌، محمدعلى‌، «خاطرات‌»، مجموعة خاطرات‌ و سفرنامه‌هاي‌ ايران‌، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار، تهران‌، 1356ش‌، شم 5؛ سيفى‌ قمى‌ تفرشى‌، مرتضى‌، تهران‌ در آئينة زمان‌، تهران‌، 1369ش‌؛ صدر هاشمى‌، محمد، تاريخ‌ جرايد و مجلات‌ ايران‌، اصفهان‌، 1332ش‌؛ صفايى‌، ابراهيم‌، اسناد نويافته‌، تهران‌، 1349ش‌؛ طاهري‌ شهاب‌، «فهرست‌ نسخه‌هاي‌ خطى‌ مجموعة طاهري‌ شهاب‌»، نسخه‌هاي‌ خطى‌، نشرية كتابخانة مركزي‌ دانشگاه‌ تهران‌، تهران‌، 1348ش‌؛ ظل‌السلطان‌، مسعود ميرزا، خاطرات‌، به‌ كوشش‌ حسين‌ خديوجم‌، تهران‌، 1368ش‌؛ فرهاد ميرزا قاجار، منشآت‌، تهران‌، 1321ق‌؛ كريمان‌، حسين‌، تهران‌ درگذشته‌ و حال‌، تهران‌، 1355ش‌؛ كيان‌فر، جمشيد، مقدمه‌ و حواشى‌ بر اكسير التواريخ‌ اعتضادالسلطنه‌، تهران‌، 1370ش‌؛ گلچين‌ معانى‌، احمد، تاريخ‌ تذكره‌هاي‌ فارسى‌، تهران‌، 1363ش‌؛ مجدالملك‌ سينكى‌، محمد، رسالة مجديه‌، به‌ كوشش‌ سعيد نفيسى‌، تهران‌، 1321ش‌؛ مركزي‌، خطى‌؛ مستوفى‌، عبدالله‌، شرح‌ زندگانى‌ من‌، تهران‌، 1341ش‌؛ ملك‌، خطى‌؛ ملى‌، خطى‌؛ منزوي‌، خطى‌؛ نوايى‌، عبدالحسين‌، مقدمه‌ و حواشى‌ بر حديقة الشعراء (نك: هم، ديوان‌ بيگى‌)؛ هدايت‌، رضا قلى‌، ملحقات‌ روضة الصفاي‌ ناصري‌، تهران‌، 1339ش‌؛ هدايت‌، مهديقلى‌، گزارش‌ ايران‌، به‌ كوشش‌ محمدعلى‌ صوتى‌، تهران‌، 1363ش‌؛ يغمايى‌، اقبال‌، وزيران‌ علوم‌ و معارف‌ و فرهنگ‌ ايران‌، تهران‌، 1375ش‌. سيدعلى‌ آل‌داود

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3669
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست