responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3634
اصول‌ خمسه‌
جلد: 9
     
شماره مقاله:3634

اُصول‌ِ خَمْسه‌، عنوانى‌ براي‌ 5 اصل‌ اعتقادي‌ معتزله‌ شامل‌ توحيد، عدل‌، وعد و وعيد، منزلةٌ بين‌المنزلتين‌، و امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر.

اعتقاد به‌ اين‌ اصول‌، اختصاصى‌ به‌ معتزله‌ ندارد، چنانكه‌ برخى‌ از اين‌ عناصر به‌ تنهايى‌ وجه‌ مميز فرقه‌اي‌ ديگر به‌ شمار رفته‌اند. ابوالحسين‌ خياط (د پس‌ از 300ق‌/912م‌) كه‌ اثر او از قديم‌ترين‌ متون‌ بازماندة معتزلى‌ است‌، در اين‌ باره‌ مى‌گويد: «گروه‌ بسياري‌ با ما در باب‌ توحيد موافقند، اما به‌ جبر اعتقاد دارند، و بسياري‌ نيز در توحيد و عدل‌ با ما همداستانند، اما در موضوع‌ وعيد و اسماء و احكام‌ با ما موافق‌ نيستند؛ هيچ‌ يك‌ از ايشان‌ شايستگى‌ عنوان‌ اعتزال‌ را ندارند، مگر آنكه‌ به‌ تمامى‌ اين‌ اصول‌ پنج‌ گانه‌ مؤمن‌ باشند» (ص‌ 126؛ نيز نك: مسعودي‌، 3/222-223). اما نحوة فهم‌ معتزله‌ از اين‌ اصول‌ - با توضيحى‌ كه‌ مى‌آيد - از آنچه‌ گروههاي‌ ديگر، و عمده‌ترين‌ آنها اهل‌ سنت‌ و اصحاب‌ حديث‌، نيز باور داشته‌اند، كم‌ و بيش‌ متمايز بوده‌ است‌:

1. توحيد كه‌ اصلى‌ بلامنازع‌ در عقايد اسلامى‌ است‌، در نظام‌ فكري‌ معتزله‌ تأكيدي‌ است‌ بر نفى‌ هر آنچه‌ با شائبة شرك‌، و تركيب‌ و حدوث‌ در ذات‌ خداوند و تشبيه‌ او به‌ مخلوقات‌ همراه‌ است‌ (اشعري‌، 155- 156؛ قاضى‌ عبدالجبار، شرح‌...، 128-129، المجموع‌...، 1/26-27؛ ملاحمى‌، 501 -504). بخش‌ بزرگى‌ از ميراث‌ عقلى‌ معتزله‌ بحثهاي‌ مربوط به‌ توحيد است‌ كه‌ از عوامل‌ مهم‌ گسترش‌ آنها مقابله‌ با مكاتب‌ غيراسلامى‌ بوده‌ است‌. به‌ عقيدة معتزله‌ تصديق‌ به‌ صفات‌ الهى‌ را نبايد به‌ اين‌ معنا دانست‌ كه‌ علاوه‌ بر ذات‌ خداوند، صفاتى‌ كه‌ به‌ او نسبت‌ داده‌ مى‌شوند، از حقيقتى‌ مستقل‌ برخوردارند، بلكه‌ اصل‌ توحيد ايجاب‌ مى‌كند كه‌ صفات‌ خدا عين‌ ذات‌ او باشند. صفت‌ «قديم‌» اختصاصى‌ترين‌ صفت‌ خداست‌ و بجزذات‌، به‌ صفات‌ ديگر نبايد هستيهاي‌ جداگانة قديم‌ نسبت‌ داد (اشعري‌، 164- 165، 177؛ قاضى‌ عبدالجبار، شرح‌، 182-184، 195 به‌ بعد؛ شهرستانى‌، 1/44-45). اهل‌ سنت‌ و جماعت‌ اين‌ عقيده‌ را در حكم‌ نفى‌ صفات‌ الهى‌ دانسته‌اند (نك: بغدادي‌، الفرق‌...، 68؛ شهرستانى‌، 1/46). جنبة ديگر تمايز معتزله‌ از جريان‌ سنت‌ گرا اين‌ است‌ كه‌ آنان‌ هر صفتى‌ را كه‌ مستلزم‌ جسم‌ بودن‌ يا انسان‌ گونه‌ بودن‌ است‌ و در ظاهر متون‌ دينى‌ به‌ خداوند نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌، به‌ معانى‌ ديگر تأويل‌ مى‌كردند (اشعري‌، 157، 211، 212، 218؛ قاضى‌ عبدالجبار، همان‌، 217-232؛ شهرستانى‌، 1/45). از مهم‌ترين‌ مصاديق‌ اين‌ ديدگاه‌ انكار رؤيت‌ خدا به‌ چشم‌ سر است‌ كه‌ اصحاب‌ حديث‌ به‌ استناد برخى‌ آيات‌ قرآن‌، به‌ وقوع‌ آن‌ در آخرت‌ ايمان‌ داشته‌اند (اشعري‌، 157، 216؛ قاضى‌ عبدالجبار، همان‌، 232 به‌ بعد؛ بغدادي‌، اصول‌...، 97- 98). از ديگر فروع‌ اصل‌ توحيد - كه‌ سرانجام‌ حادترين‌ رويارويى‌ معتزله‌ با مخالفان‌ و ماجراي‌ محنه‌ را به‌ بار آورد - اعتقاد به‌ مخلوق‌ بودن‌ قرآن‌ است‌، بدين‌ معنى‌ كه‌ نه‌ تنها هيچ‌ چيز جز ذات‌ الهى‌ قديم‌ و ازلى‌ نيست‌، بلكه‌ كلام‌ و كتاب‌ الهى‌ پديده‌اي‌ است‌ زبانى‌ و حادث‌ به‌ ارادة خداوند (اشعري‌، 191-193، 516، 582؛ قاضى‌ عبدالجبار، همان‌ 528 به‌ بعد، المجموع‌، 1/327- 328، 334).

2. عدل‌ خداوند نيز در ديدگاه‌ مسلمانان‌، اصلى‌ شبهه‌ناپذير است‌، اما معتزله‌ با تأكيد بر اين‌ اصل‌ دربارة اينكه‌ ملاك‌ عادلانه‌ بودن‌ افعال‌ الهى‌ چيست‌، با اهل‌ سنت‌ و اصحاب‌ حديث‌ اختلاف‌ داشته‌اند. در نظر عموم‌ اهل‌ سنت‌ هيچ‌ حكم‌ و قانونى‌، همانند جهان‌ مخلوق‌، از دايرة اراده‌ و حكم‌ خداوند بيرون‌ نيست‌ و تعيين‌ نيك‌ و بد افعال‌ نيز به‌ خواست‌ و تشريع‌ الهى‌ بستگى‌ دارد. بنابراين‌، هيچ‌ ضابطه‌اي‌ حق‌ مطلق‌ خداوند را در تشريع‌ احكام‌، و در افعال‌ خويش‌ محدود نمى‌سازد، جز آنچه‌ خود او ما را از آن‌ خبر داده‌ است‌ (نك: اشعري‌، 291-292؛ بغدادي‌، همان‌، 145-149). معتزله‌ در مقابل‌ بر اين‌ اعتقاد بودند كه‌ عقل‌ انسانى‌ به‌ درك‌ احكام‌ كلى‌ اخلاقى‌ تواناست‌ و كار شريعت‌ تأييد و تعيين‌ حدود دقيق‌ آنها بوده‌ است‌. از اين‌ عقيده‌ به‌ «حسن‌ و قبح‌ عقلى‌» تعبير مى‌شود. بر اين‌ مبنا، معيارهاي‌ عرفيى‌ كه‌ آدميان‌ در مورد عدالت‌ و به‌ طور كلى‌ دربارة نظام‌ ارزشى‌ افعال‌ انسانى‌ باور دارند، معيارهايى‌ عام‌ است‌ كه‌ فعل‌ خداوند از آنها مستثنى‌ نيست‌. بنابراين‌، اگر مثلاً تكليف‌ مالايطاق‌ يا كيفر دادن‌ كسى‌ به‌ دليل‌ عمل‌ غيرارادي‌ او در ميان‌ انسانها كاري‌ ناعادلانه‌ و قبيح‌ است‌، به‌ همين‌ گونه‌، نمى‌توان‌ پذيرفت‌ كه‌ پروردگار عادل‌ - كه‌ عمل‌ قبيح‌ از او سر نمى‌زند - با بندگانش‌ چنين‌ رفتار كند (قاضى‌ عبدالجبار، شرح‌، 132-133، 302، 313، 400- 401، المجموع‌، 1/228، 253-261؛ شهرستانى‌، همانجا). مهم‌ترين‌ نتيجة اين‌ ديدگاه‌ به‌ مسألة كهن‌ و پيچيدة جبر و اختيار باز مى‌گردد، چنانكه‌ از مهم‌ترين‌ وجوه‌ شناسايى‌ معتزله‌ نفى‌ جبر، و اعتقاد به‌ سهم‌ حقيقى‌ انسان‌ در افعال‌ خويش‌ است‌ (قاضى‌ عبدالجبار، شرح‌، 332 به‌ بعد، المجموع‌، 1/356-363؛ شهرستانى‌، 1/47). معتزله‌ به‌ سبب‌ اين‌ اعتقاد مورد رد و انتقاد شديد اهل‌ سنت‌ و اصحاب‌ حديث‌ بوده‌، و به‌ شرك‌ و انكار قضا و قدر الهى‌ متهم‌ شده‌اند (بغدادي‌، الفرق‌، 68؛ شهرستانى‌، 1/43؛ نيز نك: ه د، قدريه‌). برخى‌ از ديگر عقايد مشهور معتزله‌ مانند اينكه‌ فعل‌ خداوند بهترين‌ است‌ و او با حفظ اصل‌ اختيار و تكليف‌ بيشترين‌ خيرها را به‌ بندگانش‌ مى‌رساند (نك: ه د، اصلح‌، نيز لطف‌)، از مصاديق‌ اصل‌ عدل‌ به‌ شمار مى‌آيند (نك: ابوالقاسم‌ بلخى‌، 64؛ اشعري‌، 247؛ قاضى‌ عبدالجبار، شرح‌، 518 -519، المجموع‌، 2/227 به‌ بعد).

3. براساس‌ اصل‌ وعد و وعيد، خداوند مؤمنان‌ را به‌ آنچه‌ وعده‌ داده‌ است‌، پاداش‌ مى‌دهد (وعد)، و كافران‌ و فاسقان‌ را به‌ سزاي‌ موعودشان‌ كه‌ خلود در آتش‌ است‌، مى‌رساند (وعيد). بنابراين‌، مؤمنانى‌ كه‌ به‌ گناه‌ آلوده‌ شده‌اند، از كيفر الهى‌ جز به‌ توبه‌ رهايى‌ نمى‌يابند، اما جزاي‌ آنان‌ از كافران‌ خفيف‌تر است‌ (همو، شرح‌، 135-136؛ شهرستانى‌، 1/45). اين‌ اصل‌ نيز در كليت‌ خود عقيدة خاص‌ معتزله‌ نيست‌ و اعتقاد ضروري‌ به‌ صادق‌ بودن‌ خداوند آن‌ را ايجاب‌ مى‌كند. اما ويژگى‌ معتزله‌ در اين‌ است‌ كه‌ تحقق‌ وعده‌هاي‌ الهى‌ و نظام‌ مكافات‌ عمل‌ را لازمة اصل‌ عدل‌، و تابع‌ ضرورتى‌ حاكم‌ بر فعل‌ الهى‌ دانسته‌اند، در حالى‌ كه‌ به‌ اعتقاد اهل‌ سنت‌ اگرچه‌ خداوند از وعده‌اش‌ تخلف‌ نمى‌كند، هيچ‌ اصلى‌ مالكيت‌ مطلق‌ او را بر ثواب‌ و عقاب‌ محدود نمى‌سازد (قاضى‌ عبدالجبار، همان‌، 136، 614 -621؛ بغدادي‌، اصول‌، 237، 239). جنبة مهم‌ اين‌ اصل‌ معتزلى‌ تأكيد بر مسئوليت‌ عقلى‌ و عملى‌ انسان‌ و آزادي‌ او در تعيين‌ سرنوشت‌ ابدي‌ خويش‌ است‌، زيرا علاوه‌ بر اينكه‌ تحقق‌ وعد و وعيد نتيجة عادلانة اعمال‌ است‌، برپاية اعتقاد به‌ حسن‌ و قبح‌ عقلى‌، آنچه‌ ثواب‌ و عقاب‌ را به‌ دنبال‌ مى‌آورد، محدود به‌ عملى‌ است‌ كه‌ انسان‌ با آگاهى‌ از تكليف‌ الهى‌ خويش‌ انجام‌ مى‌دهد.

4. بنابر اصل‌ منزلةٌ بين‌ المنزلتين‌، شخص‌ مؤمنى‌ كه‌ به‌ گناه‌ كبيره‌ دست‌ بزند، مادام‌ كه‌ توبه‌ نكرده‌ است‌، نه‌ مؤمن‌ شمرده‌ مى‌شود و نه‌ كافر، بلكه‌ حكمى‌ ميان‌ آن‌ دو دارد (ابوالقاسم‌ بلخى‌، همانجا؛ اشعري‌، 269-270، 274؛ قاضى‌ عبدالجبار، همان‌، 137-140، 697 - 698). مسألة مرتكب‌ كبيره‌ كه‌ به‌ نحوة تلقى‌ متكلمان‌ از مفهوم‌ «ايمان‌» وابسته‌ است‌ و از آن‌ در مبحث‌ «اسماء و احكام‌» (ه م‌) سخن‌ مى‌رود، سابقه‌اي‌ دراز در بحثهاي‌ كلامى‌ داشته‌، و بيش‌ از مسائل‌ ديگر داراي‌ نتايج‌ عملى‌ بوده‌ است‌. عقيدة معتزله‌ در اين‌ باره‌ واكنشى‌ در برابر دو گرايش‌ِ يكسونگرانة رايج‌ در آن‌ زمان‌ است‌: نخست‌ عقيدة خوارج‌ كه‌ گناه‌ كبيره‌ را باعث‌ زوال‌ ايمان‌ مى‌شمردند و حكم‌ به‌ كفر گناهكاران‌ مى‌دادند؛ و ديگري‌ گرايشى‌ كه‌ به‌ «ارجاء» شهرت‌ داشته‌ است‌ و معتقدانش‌ مرجئه‌ ناميده‌ شده‌اند. در اين‌ نگرش‌ عمل‌ از ايمان‌ جداست‌ و مرتكب‌ كبيره‌ را مى‌توان‌ در عين‌ فسق‌، مؤمن‌ شمرد (خياط، 164-167؛ اشعري‌، 86، 132 به‌ بعد؛ شهرستانى‌، 1/114، 139). ديدگاه‌ معتزله‌ در واقع‌ نتيجة توالى‌ فاسدي‌ است‌ كه‌ آنان‌ در اين‌ داوريهاي‌ مطلق‌ تشخيص‌ داده‌اند. اصل‌ منزلةٌ بين‌ المنزلتين‌ در عين‌ آنكه‌ به‌ ظاهر با اشكالى‌ منطقى‌ روبه‌ روست‌، زمينه‌اي‌ براي‌ كوششهاي‌ معتزله‌ در توضيح‌ مفهوم‌ ايمان‌ بوده‌ است‌ (نك: اشعري‌، 266-269؛ قاضى‌ عبدالجبار، همان‌، 707-709، 727-729).

5. امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر كه‌ از واجبات‌ دينى‌ است‌، در كلام‌ معتزلى‌ تأكيد بيشتري‌ مى‌يابد. ويژگى‌ اين‌ تكليف‌ در نظر معتزله‌ دامنة گستردة آن‌ است‌ كه‌ همة افعال‌ فردي‌ و اجتماعى‌ را در برمى‌گيرد. معتزله‌ تأكيد داشتند كه‌ همة مؤمنان‌ در حد توان‌ خود مكلف‌ به‌ اقامة احكام‌ شرعند و بايد در امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر به‌ حسب‌ لزوم‌، شيوه‌هاي‌ مختلف‌ اجراي‌ آن‌ را كه‌ شامل‌ قيام‌ مسلحانه‌ نيز هست‌، به‌ كار گيرند (ابوالقاسم‌ بلخى‌، 64؛ اشعري‌، 278، 451، 466؛ قاضى‌ عبدالجبار، همان‌، 741-746). اين‌ حكم‌ به‌ معنى‌ آزادي‌ و مسئوليت‌ اجتماعى‌ عموم‌ مؤمنان‌، و نفى‌ مشروعيت‌ ذاتى‌ اعمال‌ حاكمان‌ است‌. بدين‌گونه‌، اصل‌ امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر - كه‌ در ذيل‌ آن‌ از مبحث‌ امامت‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آمده‌ است‌ - ديدگاه‌ سياسى‌ معتزله‌ را باز مى‌تاباند (براي‌ توضيح‌ بيشتر دربارة اين‌ اصول‌، نك: ه د، معتزله‌).

معتزله‌ اعتقاد به‌ اصول‌ خمسه‌ و دعوت‌ همگان‌ به‌ آن‌ را تكليفى‌ مى‌شمردند كه‌ اصل‌ امر به‌معروف‌ و نهى‌ از منكر بر خود آن‌ جاري‌ است‌. با تمسك‌ به‌ اين‌ اصل‌ بود كه‌ آنان‌ در واداشتن‌ ديگران‌ به‌ پذيرش‌ اصول‌ خمسه‌ از به‌كار بستن‌ سخت‌ترين‌ روشهايى‌ كه‌ براي‌ امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر قائل‌ بودند، ابايى‌ نداشتند (اشعري‌، 466؛ قاضى‌ عبدالجبار، همان‌، 747).

بحث‌ در اينكه‌ طرح‌ كدام‌ يك‌ از اين‌ اصول‌ از جهت‌ تاريخى‌ بر ديگر اصول‌ مقدم‌ بوده‌ است‌، ارتباط مستقيمى‌ با موضوع‌ خاستگاه‌ و تاريخچة اعتزال‌ دارد. بنابر روايتهاي‌ گوناگونى‌ كه‌ دربارة منشأ عنوان‌ «معتزله‌» و عقايد شاخص‌ نخستين‌ معتزليان‌ آمده‌ است‌، پيدايش‌ اين‌ گروه‌ را مى‌توان‌ بيش‌ از عوامل‌ ديگر به‌ زمينه‌اي‌ سياسى‌ نسبت‌ داد. اگر در درستى‌ حكاياتى‌ كه‌ دربارة چگونگى‌ ظهور معتزله‌ نقل‌ شده‌ است‌، ترديد كنيم‌، آنچه‌ از غالب‌ اخبار به‌ دست‌ مى‌آيد، اين‌ است‌ كه‌ آنان‌ در اوايل‌ كار به‌ واسطة داوري‌ خاصى‌ در مسألة مسلمانان‌ گناهكار شهرت‌ يافتند، يعنى‌ آنچه‌ در اصل‌ منزلةٌ بين‌ المنزلتين‌ بيان‌ شده‌ است‌. اين‌ موضوع‌ به‌ ويژه‌ ناظر بود به‌ عرصة كردارها و منازعات‌ شخصيتهاي‌ معتبر در تاريخ‌ اسلام‌ كه‌ بحث‌ در ايمان‌ يا كفر برخى‌ از آنها از زمانهاي‌ پيش‌ صف‌بنديهاي‌ عمده‌ را در جامعة مسلمانان‌ سبب‌ شده‌ بود (نك: مسعودي‌، 3/222، 4/22؛ سيدمرتضى‌، 1/165-167؛ شهرستانى‌، 1/47-49؛ نالينو، 180 به‌ بعد؛ گارده‌، 50 ,47 -46 ؛ نيز نك: ه د، معتزله‌).

اجماع‌ معتزليان‌ بر اصول‌ خمسه‌، البته‌ به‌ معنى‌ وحدت‌ نظر تفصيلى‌ نيست‌ و تنوع‌ عقايد و آراء آنان‌ را در زمينة اين‌ اصول‌ كه‌ گاه‌ به‌ اختلافهاي‌ شديدي‌ نيز منجر شده‌ است‌، مى‌توان‌ از ويژگيهاي‌ معتزله‌ به‌ شمار آورد (نك: اشعري‌، 157- 278). علاوه‌ بر اين‌، مفهوم‌ «اصل‌» در اصطلاح‌ «اصول‌ خمسه‌» بيش‌ از آنكه‌ بر كليت‌ و اهميت‌ منطقى‌ اين‌ 5 موضوع‌ دلالت‌ كند و اجزائى‌ هم‌ ارز را در منظومه‌اي‌ فكري‌ نشان‌ دهد، حاصل‌ تأكيد معتزله‌ بر اين‌ معانى‌ و فهم‌ خاصى‌ از آنهاست‌، چنانكه‌ برخى‌ از آنها را مى‌توان‌ فرع‌ برخى‌ ديگر محسوب‌ كرد. به‌ همين‌ دليل‌، آنان‌ در اين‌ باره‌ اعتبارهاي‌ متفاوتى‌ قائل‌ شده‌اند. از جمله‌ قاضى‌ عبدالجبار - كه‌ خود كتابى‌ دربارة اصول‌ خمسه‌ نوشته‌ است‌ - در كتاب‌ بزرگ‌ المغنى‌ همة عقايد معتزله‌ را ذيل‌ دو اصل‌ بنيادي‌ توحيد و عدل‌ جاي‌ داده‌ است‌ كه‌ با شهرت‌ معتزله‌ به‌ «اهل‌ عدل‌ و توحيد» نيز مناسبت‌ دارد. به‌ نظر وي‌ عامة مردم‌ بايد دست‌ كم‌ به‌ اين‌ دو اصل‌ معرفت‌ داشته‌، و از اصول‌ ديگر نيز به‌ نحو اجمال‌ - از آن‌ رو كه‌ اين‌ علم‌ اجمالى‌ لازمة معرفت‌ صحيح‌ به‌ توحيد و عدل‌ است‌ - آگاه‌ باشند (نك: مانكديم‌، 123-124). وي‌ از سوي‌ ديگر در رساله‌اي‌ كه‌ «المختصر فى‌ اصول‌الدين‌» نام‌ گرفته‌ است‌، از توحيد، عدل‌، نبوت‌ و شرايع‌ به‌ عنوان‌ اصول‌ چهارگانة دين‌ سخن‌ مى‌گويد و عقيده‌ به‌ وعد و وعيد، منزلةٌ بين‌ المنزلتين‌ و امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر را نتايج‌ اصل‌ عدل‌ به‌ شمار مى‌آورد (1/197، 198) و در عين‌ حال‌ در باب‌ شرايع‌ به‌ آنها مى‌پردازد.

مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ ميان‌ معتزله‌ تا مدتها در برشمردن‌ اصول‌ بنيادي‌ عقايدشان‌ روش‌ واحدي‌ وجود نداشته‌، و استفاده‌ از چارچوب‌ اين‌ 5 اصل‌ براي‌ بيان‌ عقايد، در جريان‌ تكامل‌ مكتب‌ اعتزال‌ شكل‌ گرفته‌ است‌، چنانكه‌ دليلى‌ نمى‌توان‌ يافت‌ كه‌ بنيان‌گذاران‌ انديشة معتزلى‌ بر عقايد خود در مسائل‌ گوناگون‌ چنين‌ نامهايى‌ نهاده‌ باشند و چه‌ بسا كه‌ در همة اين‌ موضوعات‌ پنج‌گانه‌ به‌ بحث‌ و نظر نپرداخته‌اند. از قديم‌ترين‌ شواهد كاربرد اصطلاح‌ اصول‌ خمسه‌ رسالة كوتاهى‌ است‌ به‌ همين‌ عنوان‌ از قاسم‌ بن‌ ابراهيم‌ رسّى‌، فقيه‌ و متكلم‌ زيدي‌ معتزلى‌ (د 246ق‌/860م‌) كه‌ در آن‌ بدون‌ ذكر عنوانى‌ براي‌ هر يك‌ از اصول‌ به‌ بيان‌ 5 اصل‌ در اين‌ موضوعات‌ مى‌پردازد: توحيد، عدل‌، صادق‌ بودن‌ خداوند در وعد و وعيد، اينكه‌ قرآن‌ فصل‌ محكم‌ است‌ و خلافى‌ در آن‌ راه‌ ندارد، حرمت‌ تصرف‌ در اموال‌ و اقدام‌ به‌ تجارت‌ در صورتى‌ كه‌ منجر به‌ تعطيل‌ حكمى‌، يا غصب‌ مالى‌ شود (قاسم‌ بن‌ ابراهيم‌، 1/168-169).

محتواي‌ اين‌ اصول‌ مؤيد اين‌ نكته‌ است‌ كه‌ قالب‌ معروف‌ اصول‌ خمسه‌ دست‌ كم‌ در تعاليم‌ طبقة نخست‌ معتزليان‌ بيان‌ نشده‌ است‌. به‌ همين‌ دليل‌، از اينكه‌ اصطلاح‌ اصول‌ خمسه‌ در برخى‌ گزارشهاي‌ مربوط به‌ خاستگاه‌ معتزله‌ به‌ كار رفته‌ است‌، نمى‌توان‌ نتيجه‌اي‌ دربارة سابقة آن‌ به‌ دست‌ آورد. از اين‌ نمونه‌ است‌ روايت‌ ملطى‌ (د 377ق‌/987م‌) دائر بر اينكه‌ بشر بن‌ معتمر، پيشواي‌ معتزلة بغداد به‌ بصره‌ رفت‌ و نزد دو شاگرد واصل‌ بن‌ عطا، بنيان‌گذار مكتب‌ معتزله‌، كلام‌ معتزلى‌ را فرا گرفت‌ و «اعتزال‌ و اصول‌ خمسه‌ را به‌ بغداد آورد» (ص‌ 42-43).

از ابوالهذيل‌ علاف‌ (د ح‌ 230ق‌/845م‌) نيز كه‌ پايه‌گذار كلام‌ فلسفى‌ معتزله‌ است‌، رساله‌اي‌ با عنوان‌ الاصول‌ الخمسه‌ گزارش‌ شده‌ است‌ (نك: فان‌ اس‌، ، III/223 به‌ نقل‌ از نسخة خطى‌ بحرالكلام‌ ابوالمعين‌ نسفى‌؛ قس‌: ملطى‌، 43، كه‌ گويا مقصود وي‌ از كتاب‌ الحجة ابوالهذيل‌ كه‌ مى‌گويد: آن‌ را دربارة «اصول‌» نوشت‌، همين‌ اثر بوده‌ است‌). به‌ گفتة نسفى‌، در روزگار ابوالهذيل‌ معتزليان‌ به‌ هر كس‌ مى‌رسيدند، پنهانى‌ از او مى‌پرسيدند: آيا اصول‌ خمسة [ابوالهذيل‌] را خوانده‌اي‌؟ اگر مى‌گفت‌ آري‌، مى‌دانستند كه‌ او بر مذهب‌ ايشان‌ است‌ (نك: فان‌ اس‌، همانجا). نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ هشام‌ بن‌ عمرو فوطى‌ شاگرد ابوالهذيل‌ علاف‌ و جعفر ابن‌ حرب‌ (د 226ق‌/841م‌) نيز هر يك‌ اثري‌ با اين‌ عنوان‌ داشته‌اند (ابن‌ نديم‌، 214؛ ابن‌ مرتضى‌، 73). با اينهمه‌، چنانكه‌ دربارة اثر قاسم‌ رسى‌ گفته‌ شد، نمى‌توان‌ يقين‌ داشت‌ كه‌ دربارة تعيين‌ اصول‌ ميان‌ ابوالهذيل‌ و معاصران‌ او نيز اجماعى‌ وجود داشته‌ است‌. اما اصول‌ خمسه‌ با عناوين‌ مشهور آن‌ قطعاً در نيمة دوم‌ قرن‌ 3ق‌/9م‌ معرف‌ عقايد معتزلى‌ بوده‌ است‌، چنانكه‌ كسانى‌ چون‌ اشعري‌ (ص‌ 278، جم) و مسعودي‌ (3/221-222) از آنها سخن‌ گفته‌اند.

يكى‌ از آثار مهم‌ در كلام‌ معتزله‌ - كه‌ ساختاري‌ برپاية اصول‌ خمسه‌ دارد - شرح‌ الاصول‌ الخمسة قاضى‌ عبدالجبار همدانى‌ (د 415ق‌/ 1024م‌) است‌. دربارة متن‌ مبناي‌ اين‌ كتاب‌ نظرهاي‌ مختلفى‌ طرح‌ شده‌ است‌. از جمله‌ برخى‌ احتمال‌ داده‌اند كه‌ كار قاضى‌ عبدالجبار، شرح‌ و تكملة رساله‌اي‌ از ابوعلى‌ ابن‌ خلاد در توضيح‌ اصول‌ خمسه‌ بوده‌ است‌ (نك: عثمان‌، 27- 28؛ 625 I/562, ؛ GAS, دربارة اثر ابن‌ خلاد، نك: قاضى‌ عبدالجبار، «فضل‌...»، 324؛ ابن‌ مرتضى‌، 105).

مآخذ: ابن‌ مرتضى‌، احمد، طبقات‌ المعتزلة، به‌كوشش‌ زوزانا ديوالد ويلتسر، بيروت‌، 1380ق‌/1961م‌؛ ابن‌ نديم‌، الفهرست‌؛ ابوالقاسم‌ بلخى‌، عبدالله‌، «ذكر المعتزلة»، فضل‌ الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزلة، به‌كوشش‌ فؤاد سيد، تونس‌، 1406ق‌/1986م‌؛ اشعري‌، على‌، مقالات‌ الاسلاميين‌، به‌ كوشش‌ هلموت‌ ريتر، بيروت‌، 1400ق‌/1980م‌؛ بغدادي‌، عبدالقاهر، اصول‌الدين‌، استانبول‌، 1346ق‌/1928م‌؛ همو، الفرق‌ بين‌ الفرق‌، به‌كوشش‌ محمد زاهد كوثري‌، قاهره‌، 1367ق‌/1948م‌؛ خياط، عبدالكريم‌، الانتصار، به‌كوشش‌ نيبرگ‌، قاهره‌، 1344ق‌/1925م‌؛ سيدمرتضى‌، على‌، امالى‌، به‌كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1373ق‌/1954م‌؛ شهرستانى‌، عبدالكريم‌، الملل‌ و النحل‌، به‌كوشش‌ عبدالعزيز محمد وكيل‌، قاهره‌، 1387ق‌/1968م‌؛ عثمان‌، عبدالكريم‌، مقدمة شرح‌ الاصول‌ الخمسة (نك: هم ، قاضى‌ عبدالجبار)؛ قاسم‌ بن‌ ابراهيم‌ رسى‌، «الاصول‌ الخمسة»، رسائل‌ العدل‌ و التوحيد، به‌كوشش‌ محمد عماره‌، بيروت‌، 1408ق‌/ 1988م‌؛ قاضى‌ عبدالجبار، شرح‌ الاصول‌ الخمسة، به‌ كوشش‌ عبدالكريم‌ عثمان‌، قاهره‌، 1384ق‌/ 1965م‌؛ همو، «فضل‌ الاعتزال‌»، فضل‌ الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزلة، به‌كوشش‌ فؤاد سيد، تونس‌، 1406ق‌/1986م‌؛ همو، المجموع‌ فى‌ المحيط بالتكليف‌، تدوين‌ حسن‌ بن‌ احمد ابن‌ متويه‌، به‌ كوشش‌ ژ.ژ. هوبن‌، بيروت‌، 1965-1981م‌؛ همو، «المختصر فى‌ اصول‌ الدين‌»، رسائل‌ العدل‌ و التوحيد، به‌كوشش‌ محمد عماره‌، بيروت‌، 1408ق‌/1988م‌؛ مانكديم‌، احمد، [ تعليق‌ ] شرح‌ الاصول‌ الخمسة (نك: هم ، قاضى‌ عبدالجبار)؛ مسعودي‌، على‌، مروج‌الذهب‌، به‌ كوشش‌ يوسف‌ اسعد داغر، بيروت‌، 1385ق‌/1965م‌؛ ملاحمى‌ خوارزمى‌، محمود، المعتمد فى‌ اصول‌ الدين‌، به‌كوشش‌ مكدرموت‌ و مادلونگ‌، لندن‌، 1991م‌؛ ملطى‌، محمد، التنبيه‌ و الرد على‌ اهل‌ الاهواء و البدع‌، به‌كوشش‌ محمد زاهد كوثري‌، قاهره‌، 1368ق‌/1949م‌؛ نالينو، كارلو آلفونسو، «بحوث‌ فى‌ المعتزلة»، ترجمة عبدالرحمان‌ بدوي‌، ضمن‌ التراث‌ اليونانى‌، قاهره‌، 1965م‌؛ نيز:

Gardet, L. and M. Anawati, Introduction H la th E ologie musulmane, Paris, 1970; GAS; Van Ess, J., Theologie und Gesellschft im 2. und 3. Jahrhundert Hidschra, Berlin, 1992.

محمدجواد انواري‌

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3634
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست