اَصْناف
(جمع صِنف، به معناي گونه و نوع)، در اصطلاح يعنى دستههاي مستقلى از
پيشه وران كه فعاليت مشابهى دارند. اين واژه در متون كهن نيز به همين
معنى آمده است (نك: عتبى، 386؛ نيز شيخلى، 65). از روزگار عباسيان به اين
سوي گذشته از صنف، «ارباب مِهن» و «اصحاب حِرف» را نيز به همين معنى به
كار بردهاند (همو، 66). نويسندگان عصر صفويه نيز «اهل حرفت» و «ارباب صناعت»
را معادل صنف آوردهاند (اسكندر بيك، 2/861؛ وحيد، 198). در دورة عثمانى هم
به صاحبان حرف، اصناف مىگفتند («دائرةالمعارف ترك1»، .(XV/432
يكى از مسائل مورد توجه محققان، مقايسة اصول و تشكيلات اصناف در جهاناسلام
با «گيلد2»، يعنى اتحاديههاي پيشهوران و بازرگانان شهرهاي اروپاي قرون
وسطى است كه بهويژه در قلمرو بيزانس توسعه يافته، تقريباً يكى از نهادهاي
مهم مدنى امپراتوري محسوب شدند. اين اصناف وظايف و فعاليتهاي متعددي در
حوزة سياسى و اجتماعى و شغلى خويش داشتند ( كلير...، ؛ XI/516 پيرن، 81 ؛
شوبرگ، 194 -190 )؛ اما تشكيلات و قلمرو فعاليت گيلد در اروپا با آنچه در جهان
اسلام رواج داشت، متفاوت بود. چه، با آنكه از ديدگاه جامعهشناسى، اسلام
اساساً صاحب انديشه و نظرية تمدن شهري بود (استرن، 52 -51 ؛ كلارك، و با ظهور
شمار فراوانى از شهرهاي بزرگ به كمال اجتماعى رسيد، اما دولت اسلامى هرگز
حدود كاملاً مستقلى براي اصناف به رسميت نشناخت؛ چون وظيفة دولت اسلامى با
نقش دولتهاي مسيحى تفاوت داشت. اصناف در قلمرو اسلام از آزادي عمل گيلدها
برخوردار نبودند و دولت اسلامى از طريق ديوانِ حسبه كه وظيفة امر به معروف
و نهى از منكر را بر عهده داشت، بر كلية امور اهل حرفه نظارت مىكرد (كاستلو،
50 -51؛ لويس، .(20-21
شهرهاي اسلامى بهويژه در سرزمينهاي شرقى عموماً از 3 ناحية جدا از هم يعنى
كهندژ، شارستان و ربض تشكيل مىشد. سراي سلطان و ديوانها معمولاً در كهندژ،
مسجد جامع، بازار و خانهها در شارستان، و كاروانسراها و ديگر نهادهاي شهرهاي
بزرگ در ربض واقع بود (اصطخري، 193؛ ناصر خسرو، 12؛ مافروخى، 83؛ كاستلو، 39).
احداث يا گسترش شهرهاي بزرگى چون بصره، كوفه، فُسطاط، قيروان و نيز بغداد و
نيشابور همه مديون تشويق اسلام بر تجمع و تجارت در شهرهاست؛ و از آن سوي
بازرگانان در گسترش مادي و معنوي شهرهاي اسلامى سهم مؤثري داشتند (حتّى،
305 ؛ بومنت، 196 -194 ؛ شوبرگ، .(55
به هر حال، دربارة منشأ اصناف اسلامى از جانب پژوهشگران، فرضيههاي متفاوتى
بيان شده است. برخى آن را گرته برداري از روي تشكيلات صنفىِ ساسانى -
بيزانسى مىدانند. در رأس هر جماعت از پيشهوران، پيش كسوتى وجود داشت. در
عصر امويان و عباسيان در ايران همانند شهرهاي بيزانس، افراد هم حرفه در يك
محله و يك راسته به كار اشتغال داشتند. در يك نوشتة مورخ 542م در كليسايى
سريانى، امضاي «پيش كسوت» (رئيس محترفه) ديده مىشود كه در متن سريانى
به صورت پارسى «كرّوگبد» آمده است (پيگولوسكايا، 313- 315). پس از پيروزي
اعراب بر ايران و بخشهايى از قلمرو روم شرقى، اصناف ساسانى - بيزانسى اين
نواحى فرصتى يافتند تا با پذيرفتن مقررات اسلامى به عنوان نهاد مدنىِ نيمه
مستقل در فضاي جديد به فعاليت خود ادامه دهند (همو، 314؛ لويس، 22 -21 ؛ 1
EI، ذيل صنف؛ گرونه باوم، .(217 در سدة 15م نيز پس از آنكه دولت عثمانى بر
قلمرو بيزانس مستولى گرديد، اصناف بيزانسى با حفظ برخى از ويژگيهاي رومى -
مسيحى خود، با پذيرفتن شكل و وظايف جديد، به عنوان نهادهاي مدنى اسلامى در
قلمرو امپراتوري عثمانى به حيات خود ادامه دادند (لويس، .(27-28
برخى ديگر منشأ اصناف اسلامى را در تبليغات گروههاي مخفى و آشكار باطنى
مذهبان و قرمطى مسلكان مىدانند كه برضد خلفا و برخى تمايلات قوم پرستانة
آنان و نيز طبقات ثروتمند حكومتگر دست به مبارزهاي خشونتآميز زدند. با بسط
تجارت و رونق صنعت از قرن 3ق به بعد و افزايش شمار محترفه، فرقههاي شيعى
- اسماعيلى دست به تبليغ برايجذب نيروهايپيشهوري شهري زدند (گرونهباوم،
همانجا). به گفتة ماسينيون، از آنجا كه قرمطيان يك جنبش شهري محسوب
مىشدند، تلاش مىكردند تا با نفوذ در تشكيلات اهل حرفه آنها را براي پيشبرد
اهداف خود سازمان دهى كنند ( 1 EI، همانجا). اين نكته در سياست نامة خواجه
نظامالملك در داستان خروج محمد نخشبى رئيس باطنيان خراسان و گسترش دامنة
تبليغات او ميان محترفه و ديوانيان و بزرگان بخارا نيز آمده است. در همين
اثر به برخى از رؤساي باطنيان كه در قلمرو اسلام ضمن تبليغ مذهب خود به
حرفهاي مشغول بودند، اشاره شده است (ص 283، 296، 299).
بنابر تحقيقات گرونه باوم، جنبش قرمطى دستكم در چند منطقه موجب گسترش
نظامهاي صنفى شد (همانجا). به گفتة ماسينيون و لويس، دلتنگىمشترك اهلحِرف
و صوفيانخشمگين از ستم بنىعباس عامل پيوند و اتحاد ميان اين دو جماعت
مهمِ شهرنشين گرديد. اگر در برخى مناطق صوفيان در تشكيلات محترفه رسوخ
كردند، در لحسا قرمطيان براي جلب پيشهوران به پشتيبانى مالى از آنان
برخاستند، چنانكه «هر غريب كه بدان شهر افتد و صنعتى داند، چندانكه كفاف او
باشد، مايه بدادندي تا او اسباب و آلتى كه در صنعت او به كار آيد بخريدي و
به مراد خود زرايشان، همان قدر كه ستده بودي، باز دادي» (ناصر خسرو،
148-149). افكار صوفيانه در بسياري از تشكيلات حرفهاي تأثير كرد و گويا در
قرن 5ق/11م اصناف اسلامى برخى از رسوم صوفيان را پذيرفتند.
اخوان الصفا از 5 زاويه به پيشهوران مىنگرند: 1. از جهت موادي كه به كار
مىبرند، زرگر و عطرساز بر ديگران برترند؛ 2. از نظر آنچه مىسازند، سازندگان
ابزارهاي پيچيده از قبيل اسطرلاب والاترينند؛ 3. از جهت كالاي ضروري،
بافندگان و كشاورزان و معماران برترند؛ 4. از نظر سودمندي براي عامة مردم،
گرمابهداران و متصديان كه كارشان براي همة شهر اهميت حياتى دارد؛ 5. از نظر
چابكى و استعداد و نه سودمندي، تردستان، نقاشان و رامشگران مهمترينند (
رسائل...، 1/287- 288؛ نيز نك: شيخلى، 50 -52؛ گرونه باوم، 216 ؛ لويس،
.(24-25
برخى مراسم فتوتيان و صوفيان مانند «كمربستن» و «پوشيدن سراويل» به هنگام
اعطاي رتبة استادي به اهل حِرف و مراسمى كه براي اين كار برپا مىكردند،
قابل توجه است. به گفتة ملاحسين كاشفى: «در اين طريق آن كس را كه ميان
كسى را بندد، او را استاد «شدّ» گويند و شاگرد را كه داعية ميان بستن دارد،
«خلف» گويند و «فرزند طريق» نيز خوانند» (ص 97؛ نيز نك: همدانى، 67؛ شيخلى،
53؛ 1 EI، ذيل شدّ). كاشفى دربارة آداب كسب و حرفه نيز چنين آورده است:
كسب بايد از مال حرام پاك باشد؛ براي ضرورت معاش باشد، نه براي جمع مال؛
كسب را سبب روزي شناسد؛ با حرامخوار معامله نكند؛ در حرفة خود غل و غش و كار
معيوب نكند؛ انصاف نگاه دارد بر كسى كه بهاي متاع را نمىداند، اجحاف نكند؛
اگر اهل ترازوست، كم ندهد و زياده نستاند؛ اگر اهل ذراع است، زياد و كم
ننمايد (ص 261-262).
در رسالات حِسبة قرن 6ق/12م - از قديمترين متون دربارة اصناف پيشهور - به
رؤساي كسبه مانند «عريف»، «امين»، «مقدم» و نيز اجراي فرامين محتسب به
وسيلة محترفه اشاره شده است (لمتن، تداوم...، 370-371). برخى ديگر علت ضعف
نظام صنفى و عدم رشد اصناف را در كشورهاي اسلامى و شرقى، تداوم سازمان
طايفهاي (وبر، 115)، يا تمركز قدرت دولت مىشمارند (كائن، .(51-63 برخى از
خاورشناسان معتقدند كه اصناف اسلامى از يكپارچگى صنفى استواري برخوردار
نبودند. گويتين پس از مطالعة اسناد گنيزه1 در قاهره اعلام كرد كه جست و جو
براي يافتن واژهاي كه در مفهوم معادل گيلد متداول در اروپا باشد، كاري
عبث است؛ فقط دربارة مشاغلى كه نياز به تخصصى ويژه دارد، مثل پزشكى يا
مشاغلى كه احتمال سوء استفاده در آن بسيار است، براي جلوگيري از آن و
ارائة خدمات بهتر انتصاب يك معتمد خودي و اهل فن، سفارش شده است (ص
.(267-268 يكى ديگر از محققان نيز آورده است كه در شهر اسلامى معمولاً از
نهاد صنفى خبري نبود، يا به ندرت يافت مىشد، جامعه فاقد هر گونه هويت
صنفى بود و به اجتماعات روستامانندِ بىشماري تقسيم مىشد كه اعضاي آن در
محلات جداگانة شهرها زندگى مىكردند (كاستلو، 165-166؛ قس: استرن، .(47
اگرچه به سبب متفاوت بودن احوال سياسى، اجتماعى و فرهنگى ميان قلمرو
اسلام و مسيحيت، نهادهاي موجود در اين دو قلمرو نيز طبيعتاً نمىتوانستند
همانند باشند، ولى بايد گفت كه وجود نهادي با عنوان صنف با كارگزاران و
وظيفهدارانى همچون شيخالحرفه،عريف، كدخدا و... همه حكايت از فعال بودن
تشكيلات پيشهوري در شهرهاي اسلامى دارند (گلداشميت، .(102
با توسعة بغداد در سدههاي 3- 5ق/9-11م، شرايط مادي براي احداث بازار و تجمع
پيشهوران در راستههاي مختلف فراهم شد (على، .(101 نخستين نمونة تشكيلات
تقريباً سازمان يافتة پيشهوران اسلامى را مىتوان در بازارهاي محلة كرخ
بغداد در قرن 3ق/9م پيدا كرد (شيخلى، 73-76)؛ چنانكه يعقوبى گزارشى دربارة
بازار كرخ و تفكيك رستهها و اصناف مختلف ارائه كرده است (ص 18؛ نيز نك:
نرشخى، 28-29، 74- 75). ناصرخسرو نيز دربارة بازار اصفهان گزارشى نزديك به
همين مضمون آورده است (ص 166). تخصصى شدن بازارها بر اساس نوع حرفه به
جهات گوناگون از جمله نظارت بر اخلاق و رفتار محترفه و نيز جمعآوري ماليات
به شكل گروهى و ارائة خدمات عمومى بهتر از سوي حكومتهاي قلمرو اسلام حمايت
مىشد (بومنت، 202 -197 ؛ دانشنامه...، 353).
از قرن 4 تا 7ق/10 تا 13م اصناف شهرهاي بزرگ اسلامى مثل بغداد، قاهره و
اصفهان به طور چشمگيري رشد يافتند. دولتها نيز از اين رشد به راههاي
گوناگون از جمله احداث بازارهاي جديد، استخدام اهل حرف و سفارش توليد
اجناس پشتيبانى مىكردند (مثلاً نك: ابن بلخى، 145-146). قاهره در قرن 5ق از
جملة شهرهايى بود كه محترفه در آنجا براي خود تشكيلات صنفى ترتيب دادند.
ناصر خسرو كه در 439ق در آن ديار بوده، از بازار قاهره و اصناف آنجا و
تشكيلات محترفه، اخلاق و وظايف آنها سخن رانده است (ص 94-96). روند رو به
گسترش شهرنشينى و تقويت بنيادهاي مدنى در قلمرو اسلام در حملة مغولان مدتى
متوقف شد (رشيدالدين، 350)، اما سياست احياي اقتصادي دورة غازان خان موجب
رونق نسبى شهرنشينى گرديد (رجب زاده، 126-130، 160- 169).
در زمان جانشينان تيمور، با بازگشت آرامش نسبى به فضاي سياسى - اجتماعى
ايران، بار ديگر كسب و كار پيشهوران رواج يافت و آنان توانستند تشكيلات
صنفى خود را سر و سامان دهند. در اين زمان است كه ابن بطوطه جهانگرد معروف
از شهرهاي اصفهان و شيراز ديدن كرد. وي در سفرنامة خويش گزارشى مختصر دربارة
وضعيت اصناف اين دو شهر آورده، و تصريح كرده است كه هر دسته از پيشهوران
اصفهان رئيس و پيش كسوتى براي خود انتخاب مىكند كه او را «كلو» مىنامند
(ص 211).
اطلاع دربارة وضع اصناف در قلمرو عثمانى، به سبب كثرت منابع و نيز بر اثر
تحقيقات فراوان پژوهشگران غربى بيشتر است. از آنجا كه دولت عثمانى جانشين
امپراتوري بيزانس بود، به طور طبيعى تشكيلات پيشهوري اين امپراتوري نو
بنياد اسلامى تحت تأثير نظام صنفى و شيوة بازارهاي رومى قرار گرفت. نهادهاي
شهريِ سرزمينهاي فتح شده مضمحل نشد، بلكه همة آنها باقى ماندند و آب و رنگ
اسلامى گرفتند (هامر پورگشتال، 1/674).
به انجمنهاي صنفىِ عثمانى «لُنجا2» مىگفتند كه زير نظر دولت اداره مىشد.
اصناف مهم در بازارهاي مركزي شهرهاي پرجمعيت مثل استانبول و بورسه به
كسب و كار مشغول بودند. شرح اصناف استانبول تصويرزندهاي است از زندگى
پرنعمت و متنوع اين شهر بزرگاسلامى. اصناف اين شهر به 57 رسته تقسيم
مىشدند و بر رويهم 001 ،1صنف بودند (لويس، 165). شمار اعضاي واحدهاي صنفى
گاهى به بيش از 12 هزار واحد مىرسيد و گاهى صنفى مانند سازندة وسايل شكنجه،
يك عضو بيشتر نداشت (كاستلو، 51).
هيأت مركزي ناظر بر امور اصناف 6 نفر بودند كه به آنها «ششتايى»ها مىگفتند.
وظيفة هر كدام نظارت و رسيدگى بر قسمتى از امور اهل حرفه بود، بدين قرار: 1.
شيخ الاصناف در رأس «شش تايى»ها قرار داشت. وي از ميان خبرهترين اعضاي
صنف انتخاب، و توسط قاضى محل به دولت معرفى مىشد. شيخالاصناف بر امور
فرهنگى و اخلاق عمومى و حرفهاي محترفه نظارت داشت؛ 2. كهايا (يا كدخدا)ي
صنف اقتدار معنوي فراوان داشت و به لحاظ اهميت پس از شيخالاصناف بود.
كدخدا را اعضاي اصلى از ميان ريش سفيدان انتخاب مىكردند و اگر دولت هم وي
را تأييد مىكرد، به نامش «تعليقه» نوشتهمىشد؛ 3. «ييگيتباشى» درواقع رئيس
مستقيم صنف محسوب مىشد كه رعايت نظم و قانون، سرپرستى مجلس انتخاب
استاد، اجراي احكام مجازات و حفظ صندوق اعانه را در دست داشت؛ 4. «ايشجى
باشى» معاون ييگيت باشى فردي كاردان و وارد به امور فنىِ پيشه بود كه
كيفيت و مرغوبيت توليدات مختلف را زير نظر داشت؛ 5 و 6: دو نفر از خبرگان
شايستة هر صنف مشهور به «اهل خبره» بودند كه به بازار عرضه و تقاضا آشنايى
داشتند و به عنوان نمايندة صنف در گفت و گو و چانهزدن با تجار و خريداران،
شركت مىكردند («دائرةالمعارف ترك»، .(XV/432-433
تصميمات «شش تايى»ها قانونى بود و كدخدا مأمور اجراي آن به شمار مىرفت.
اينان به جرائم صنفى اعضا رسيدگى، و سپس حكم لازم را صادر مىكردند. همين
هيأت صلاحيت رسيدگى به شرايط لازم براي اعطاي درجة استادي به داوطلب اين
مقام را نيز داشت. پس از اعطاي درجة استادي، «شش تايى» ها براي فراهم شدن
تسهيلات مورد نياز استاد جديد كمكهاي نقدي جمعآوري مىكردند (همان، ؛ XV/433
لويس، 181-182).
به روايت اوليا چلبى در 1048ق/1638م به فرمان سلطان مراد چهارم، براي
تهية شرحى از امور جاري شهر استانبول، همة اصناف برحسب اهميتشان از برابر
خانة قاضى رژه رفتند و شيوخ و پيران و نقيبان و آقاها و كهاياها و ييگيت
باشيها همه حاضر شدند. بنابر همين گزارش سلطان به بعضى از اصناف مانند صنف
كفاشان، خياطان و باسمه زنان عنايت خاصى داشت و آنان نيز از اين طريق
نفوذ و اقتداري يافته بودند (همو، 159-160، 173-181).
در نظام صنفى عثمانى «حق» عضويت در تشكيلات پيشهوري و اجازة تأسيس دكان،
به داشتن «گديك1» مربوط مىشد. گديك تذكرهاي بود كه هيأت شش تايى به
استادان صنف مىداد. استاد صنف با اين تذكره مىتوانست كسب و كار خود را در
بازار اصلى راه اندازد. شمار گديك هر صنفى معين و محدود بود. پس از فوت يك
استاد، امكان داشت كه تذكرة وي به فرزند واجد شرايط او برسد؛ در صورتى كه
استاد چنين وارثى نداشت، اين حق زير نظر كدخدا و با اجازة قاضى به استادي
از همان صنف واگذار مىشد. رسم گديك از اواخر قرن 13ق/19م به تدريج
بىاعتبار شد. سلطان سليم سوم در 1220ق/ 1805م در شرايط اعطايِ تذكرة صنف يا
حق داشتن «دستگاه»، اصلاحاتى به عمل آورد. از آن به بعد تنها سلطان حق
صدور اين امتياز را داشت و سرانجام بنابر تنظيماتِ 1277ق/1860م رسم گديك
براي هميشه تعطيل شد («دائرةالمعارف ترك»، .(XV/432-433
علاوه بر اين صنفها، دولت خود به تأسيس كارخانههاي سلطنتى نيز اقدام
مىنمود. هامر پورگشتال به مباشران مطبخ سلطان اشاره دارد كه به 12 صنف
تقسيم شده بودند. مهمترين آنها عبارت بودند از: طاوقچى (خريدار يا فروشندة
مرغ)، مومچى (شماع)، آشچى (طباخ)، رچلچى (مرباساز)، اتمكچى (نانوا)، سودچى
(خريدار يا فروشندة شير)، بوزچى (خريدار يا فروشندة يخ) و جز آنها (3/2147).
به نظر مىرسد كه دولت عثمانى به جاي استقرار يك نظام متمركز اداري،
خودگردانى محدود گروهها و طبقات مذهبى و اجتماعى را ترجيح مىداد. آنچه امروز
خدمات عمومى ناميده مىشود، دستكم در قاهره، دمشق، حلب و تونس توسط اصناف
اجرا مىشد و اين وضع مدت 3 قرن ادامه داشت (ريمون، 34- 35). اين شهرها در
دورة عثمانى بسيار توسعه يافتند. قيصريهها و بازارهاي شهرهاي ياد شده، از
اهميت فوقالعادهاي برخوردار بودند. در حلب در اواخر قرن 11ق/17م نزديك به
130 صنف وجود داشت (همو، 34؛ لاپيدوس، .(199 هر يك از اصناف در راستة
جداگانهاي از بازار متمركز بودند؛ مانند سوق النحاسين (بازار مسگران)، سوق
العلبيه (بازار صندوق سازان) و سوقالفرائين (بازار پوستين دوزها) و جز آنها
كه شمارشان را 56 راسته دانستهاند (ريمون، 42).
بنابر پژوهش اِليا قدسى دربارة نظام صنفىِ دمشق در نيمة دوم قرن 13ق/19م،
هيأتى از ريش سفيدان و كدخدايان، امور هر صنف را زير نظر داشتند. در رأس
اصناف دمشق، «شيخ المشايخ» قرار داشت كه مقام او موروثى بود و هيچكس
نمىتوانست وي را جابهجا يا بركنار كند. شيخالمشايخ اقتدار قضايى فراوان
داشت؛ از جمله اجازة صدور حكم اعدام عضو گنهكار صنف نيز با او بود. با اجراي
تنظيمات در عثمانى، قدرت قانونى از اين مقام گرفته شد و پس از آن شيخ
المشايخ اصناف تنها يك مقام تشريفاتى به شمار مىرفت. شيخ المشايخ تا پيش
از اين تاريخ به علت اشتغالات متعدد معاونى بر مىگزيد كه از طرف وي با
نام «نقيب» به كلية امور اصناف رسيدگى مىكرد. در سلسله مراتب اصنافِ
دمشق، بعد از نقيب، «شيخ الحرفه» قرار داشت. وي از ميان استادان فن توسط
ريش سفيدان صنف و براي تمام عمر انتخاب مىشد. گرچه اين مقام موروثى بود،
اما شيخالحرفة جديد بايد مورد تأييد ريش سفيدان صنف و تصويب نهايى شيخ
المشايخ قرار بگيرد. شيخ الحرفه در كلية امور صنف از جمله مشورت با استادان
براي تعيين قيمت و كيفيت كالا و نيز رسيدگى به كارهاي خلاف صنفىِ محترفه
و ارتقاي داوطلبان مقام استادي نظارت داشت. پس از او معاونش موسوم به
«چاووش» مجري تصميمات رئيس صنف بود (لويس، 34 -33 ؛ ريمون،34). در نظام
صنفى دمشق، شاگرد (مبتدي) پس از چند سال كار نزد استاد به مرتبة «خليفگى»
(صانع) مىرسيد، اما اجازه تأسيس دكان و كسب و كار مستقل نداشت، تا آنكه
مهارتهاي لازم براي نيل به مقام استادي را پيدا مىكرد و در مراسمى سنتى و
روحانى به درستىِ رفتار و حفظ آيين و اخلاق نيكو سوگند مىخورد (لويس، و
مىتوانست مستقلاً به كار بپردازد.
قاهره از ديگر شهرهاي معتبر قلمرو اسلام بنابر اسناد موجود داراي تشكيلات
صنفى بود و در سدة 9ق/15م به گفتة مقريزي 87 بازار و 52 كاروانسرا در آنجا
وجود داشت (2/94-106). در روزگار عثمانيان بازارها به 145 و كاروانسراها به 360
رسيد. در همين زمان در قاهره يك جمعيت فعال 100 هزار نفري در 250 صنف
مختلف به كار صنعت و كسب اشتغال داشتند (ريمون، 34، 40؛ گويتين، .(256
مهمترين منبع اطلاعات دربارة وضعيت اصناف مصر مأخوذ از اسناد بايگانى گنيزه
است كه به سدههاي 4- 8ق/10-13م مربوط مىشود. بنابر مندرجات اين اسناد
مشاغل متنوعى وجود داشت و صنعتگران و محترفه از سرزمينهاي مختلف از اسپانيا
و مراكش گرفته تا ايران در بازارهاي مصر به كسب و كار اشتغال داشتند (همو، و
هر صنفى در بازار، راستة ويژهاي داشت. با اينهمه، به اعتقاد گويتين،
تشكيلات پيشهوري مصر، اساس استواري نداشت و نمىتوان آن را با گيلدهاي
اروپاي غربى برابر دانست. به اعتقاد وي، نظارت بر كلية امور اصناف با محتسب
بود كه براي تأمين امنيت شهر و مايحتاج عمومى از جانب دولت مأمور اين امر
شده بود. دربارة مشاغل ظريف و دقيقى مثل پزشكى و يا مشاغلى كه در آن
احتمال تدليس و فريب بيشتر بود، مسئولى مستقيم، موسوم به «عَريف» به آنها
نظارت مىكرد. به نوشتة او همة صنفها عريف نداشتند، تنها در يكى از اين سندها
به «عريف النقادين» اشاره شده است (ص .(267-270 اما پژوهشهاي برنارد لويس
دربارة اصناف مصر در عهد عثمانى نشان مىدهد كه نظام صنفى نسبتاً مستحكمى در
قاهره وجود داشت و اين تشكيلات تا آغاز قرن حاضر بسيار فعال بود. در نظام
صنفى قاهره، از شيخ المشايخ خبري نيست، وظيفةاو را احتمالاً محتسب
برعهدهداشت. مسئول و كارگردان اصلى اصناف مصر در اين دوره، شيخ الطايفه،
يا شيخ الحرفه بود. وي به كمك انجمن استادان و ريش سفيدان كه «مختاران»
نام داشتند، بر كار اصناف نظارت داشت و هر كجا لازم بود، مستقيماً مداخله
مىكرد. در نظام صنفى قاهرة 3 قرن گذشته، شاگرد بدون گذراندن دورة خليفگى،
با ارائة كاري قابل توجه، توسط انجمن مختاران به استادي مىرسيد. پس از
رسيدن به اين مقام اجازه داشت تا در بازار اصلى شهر دكانى بگشايد (ص
.(34-35
كوزنتسوا مورخ روس كه دربارة وضعيت اصناف در ماوراء قفقاز در قرن 13ق/19م
تحقيقاتى انجام داده، بر آن است كه در شهرهاي اردوباد، نخجوان و ايروان،
اصناف فعال وجود داشتند. در ايروان 26 صنف شامل 722 استاد با نظام صنفى
استوارتري نسبت به اصناف ديگر شهرهاي قفقاز فعاليت مىكردند. رياست روحانى
اصناف با نقيب بود كه گاه او را استاد باشى مىگفتند. نقيب بر امور اخلاقى
محترفه نظارت داشت و اختلافات صنفى آنها را حل و فصل مىكرد. وي با همكاري
استادان و كدخدايان هر صنف، ميزان ماليات را معين مىنمود. اعتبار اصلى هر
صنف به عده و كارآمدي استادان آن صنف بستگى داشت. هر استاد حق داشت يك
يا دو شاگرد داشته باشد. شاگرد پس از گذراندن مراحل شاگردي و كسب صلاحيت،
توسط نقيب با اجراي مراسم خاصى به مقام استادي مىرسيد (ص .(314-315
در ايران با ظهور دولت صفوي به عنوان دولتى يكپارچه، متمركز و قدرتمند،
نظام اصناف روي به تقويت و گسترش نهاد. بر اساس اطلاعات بر آمده از منابع
معتبر ايرانى و بيگانه و با توجه به رونق اقتصادي كشور و توسعة تجارت با
همسايگان و كشورهاي اروپايى و امنيت راههاي داخلى و آرامشى كه پس از
چندين قرن فراهم شد، كسب و كار مردم وضعيت بهتري پيدا كرد و به تبع آن
اصناف پيشهور تسهيلات و شرايط بهتري براي عنوان كردن خود همچون يك نهاد
نيمه مستقل شهري يافتند. با اينهمه، اصناف شهرهاي بزرگ نيز توان و تسهيلات
لازم براي تأمين نيازمنديهاي دستگاه گسترده و مجلل دربار و ديوان صفويه را
نداشتند، ناچار دولت خود به تأسيس «بيوتات سلطنتى»، يا «اصناف شاهى» اقدام
كرد. در تذكرة الملوك از 33 صنف شاهى ياد شده است (ص 12). به گفتة خاكى
خراسانى شاعر عهد شاه عباس دوم، اصنافِ بازار اصفهان نيز به 33 رستة صنفى
تقسيم مىشدند (ص 48). «باشىِ» هر صنفِ شاهى بر صنفِ مشابه خود در بازار
اصفهان رياست داشت. هر پيشهوري كه شرايط لازم عضويت در بيوتات سلطنتى را
به دست مىآورد، از طريق ناظر بيوتات پذيرش او اعلام مىشد (كمپفر، 145 به
بعد؛ شاردن، 7/101- 105؛ براي كاربرد واژة باشى، نك: تاورنيه، 575 به بعد).
به گزارش كشيش دومان1 كه بيش از 40 سال در دورة سلطنت شاه صفى، شاه
عباس دوم و شاه سليمان در اصفهان زندگى كرد، اصناف شامل 40 گروه بودند
(نك: كيوانى، 48 ؛ قس: جزايري، 103-106، كه به حدود 75 صنف اشاره دارد). در
آغاز قرن 14ق/20م به نوشتة جناب (ص 124-126) 222 صنف، و به گفتة تحويلدار
(ص 93-127) 178 صنف در اصفهان فعاليت داشتند (نيز نك: گرينفيلد، .(146-147
اصناف اصلى اصفهان به عنوان ممتازترين كانون فعاليتهاي پيشهوري طى قرون
10-14ق/ 16-20م بدين قرارند: كتابفروشان (مجلدان، باسمهچيان، لاجورد شويان
و مركّبفروشان)، زرگران (سيمكشان، زركشان، طلاكوبان و قلم زنان)، حكاكان،
صرافان، پزشكان، عطاران، شيشهگران، آيينهسازان، زري بافان، گلابتون
دوزان، نقده دوزان، شعربافان، مشگى بافان، عبابافان، بزازان (شال بافان،
كرباس و ماهوت فروشان)، چيتسازان، تيروكمان سازان (تفنگسازان و
باروتفروشان)، خياطان (درزيان، سُقرلاتفروشان، لندرهدوزان، چاقچوردوزان،
جوراببافان، پوستيندوزان و اتوكشان)، خرازي فروشان، نساجان (ندافان و لنگ
بافان)، نجاران (خراطان، شانه سازان، قالب سازان، پاشنه سازان، قاچ
تراشان، صندوق سازان و مجري سازان)، قنادان (شكرريزان و حلوا فروشان)،
شمشيرسازان (كارد و چاقوسازان، فولادگران و زرهسازان)، صباغان (صباغان قدك
و صباغان ابريشم)، زين سازان، آهنگران (قفلسازان، نعلبندان و ريختهگران)،
مسگران (رويگران و دواتگران)، كفش دوزان (ساغري دوز، گرجى دوز و رصافان)،
بنايان (حجاران، معماران، نقاشان ساختمان و گچكاران)، عصاران (عصار ارده و
عصار روغن)، بقالان (سبزي فروشان، حمصيان، خشكه فروشان و رزازان)، فخاران
(كوزهگران و كاشىپزان)، خبازان، دباغان، سمساران، خرده فروشان، علافان،
طباخان (كبابپز، آبگوشت فروش و چلوفروش)، لوافان (خورجين بافان، خياميان و
اكّافان) و علاقه بندان (احرامى فروشان، بوريابافان و جانماز بافان)
(تاورنيه، 596؛ تحويلدار، 93- 128؛ جناب، 123-127؛ كيوانى، .(17-56
دولت صفوي از طريق مداخله در انتخاب رؤساي اصناف و به بهانة ارائة خدمات
عمومى و نيز احداث كارخانههايى چون نساجى و زري بافى و... از نظام صنفى
براي تأمين سود نيز استفادة فراوان مىبرد (سانسون، 190).
از لحاظ تشكيلاتى قديمترين و مقتدرترين فردي كه بر اصناف اسلامى در تمام
قلمرو مسلمانان به عنوان نمايندة تام الاختيار دولت نظارت داشت، محتسب بود.
محتسب و معاونش عريف كه اصلاً مسئول امر به معروف و نهىازمنكر در شهرهاي
اسلامى بودند، به اين نام بركلية امور اصناف نظارت آمرانه داشتند. محتسب بر
اساس احكام فقهى عمل مىكرد (شيخلى، 139-150؛ فقيهى، 366) و مراقب بود كه
سنگهاي ترازو از آهن باشد تا ساييده نشود و سپس آنها را مهر مىنهاد تا اصناف
فقط از همانها استفاده كنند. محتسب مىتوانست به طور ناگهانى از دكانها و
محصولات و توليدات آنها بازديد كند و حتى اجازه داشت شبانگاه دكانها را
گشوده، وارد شود (ابن اخوه، 85، جم؛ نيز نك: فقيهى، 366-373). در سياستنامه
چنين آمده است: «به هر شهري محتسبى بايد گماشت، تا ترازو ها و نرخها راست
مىدارد... و پادشاه و گماشتگان بايد كه دست او قوي دارند كه يكى از قاعدة
مملكت و نتيجة عدل اين است. و اگر جز اين كنند، درويشان در رنج افتند و...
كار شريعت بىرونق گردد و هميشه اين كار يكى از خواص را فرمودندي، يا خادمى
را، يا پير تركى را تا هيچ محابا نكردي و خاص و عام از او بترسيدندي»
(نظامالملك، 60). در دورة صفويان اين منصب گاه به يكى از سادات واگذار
مىشد (اسكندربيك، 1/150). محتسب با 4 معاونش امور بازار و اصناف را زير نظر
داشت (تاورنيه، 612 -614). در تذكرةالملوك تعيين قيمت محصولات يكى از اهم
وظايف محتسب دانسته شده است كه اين كار را به كمك ريش سفيدان صنف
انجام مىداد (ص 10؛ كمپفر، 106). محتسب بر امور گروهها و اصناف خاصى مثل
ملايان، مؤذنان و غسالان هم نظارت داشت. او مىتوانست از برخى اصناف براي
خود ماليات وصول كند (لمتن، جامعه...، 72-73).
در دورة صفوي پس از محتسب، كلانتر از اقتدار معنوي فراوانى در امور اصناف
برخوردار بود. هر چند كلانتر از سوي شاه منصوب مىشد، اما به عنوان ياور و
مدافعِ حقوقِ اهل حرفه عمل مىكرد. كلانتر به نام استادان و كدخدايان
اصناف تعليقه مىنوشت. باشيها با رأي استادان برگزيده مىشدند، آنگاه نقيب،
به نام آنان رضا نامچه مىنوشت و مهر مىكرد. پس بر اساس آن، كلانتر براي
باشيانِ منتخب تعليقه صادر مىكرد و خلعت مىفرستاد. رؤساي اصناف زير نظر
كلانتر مقدار «بنيچه» (ه م) و سهم هر عضو را معين، و امور متعلق به كسب و
كار صنف را حل و فصل مىكردند ( تذكرة الملوك، 47- 48؛ كمپفر، 164؛ سانسون،
61؛ رستمالحكماء، 307). وظايف كلانتر تبريز در دورة قاجار به گفتة محمدتقى
سپهر، نظارت بر اصناف و فعاليت صاحبان حِرف و انتخاب كدخدايان بود (ص
291-293). در اواخر قرن 13ق/19م شغل كلانتري به تدريج اهميت خود را از دست
داد و سرانجام از ميان رفت (لمتن، همان،71).
از نظر رتبه، نقيب پس از كلانتر از اقتدار و احترام فراوانى برخورداربود. وي
از 8ميان سادات صلاحيت دار به حكم شاه انتخاب مىشد (اسكندربيك، 1/144) و
عضو هيأت ارزيابى ماليات اصناف نيز به شمار مىرفت ( تذكرة الملوك، 49).
خدمت و وظيفة اصلى نقيب تشخيص بنيچة اصناف بود كه «به كمك كدخدايان هر
صنف به رضامندي يكديگر بر وفق قانون و حق و حساب ميزان بنيچه را مشخص، و
طوماري نوشته مُهر نموده به سر رشتة كلانتري مىسپارند كه متوجهات ديوانى
هر صنف در آن سال از آن قرار تقسيم و توجيه شود» (همانجا). نقيب در مراسم
«كمر بستن» استادان و ميهمانى آنان نيز حضور مىيافت و به همين سبب او را
«استاد باشى» مىخواندند. هر صنف كه استادي تعيين مىكرد، مىبايست نزد
نقيب، اعتراف به رضامندي نموده، از كلانتر براي وي تعليقه دريافت كنند .
تعيين ريش سفيدان درويشان و معركهگيران با نقيب بود (همان، 49-50؛ تاريخ
اقتصادي...، 446؛ شيخلى، 114-116؛ كوزنتسوا، .(313-315 يكى از نويسندگان در
اواخر سدة گذشته دربارة نقيب معاصر خود آورده است كه منصب نقابت نسلاً بعد
نسل به او رسيده است (تحويلدار، 86).
در تشكيلات اصناف پس از نقيب، كدخدا قرار داشت كه از ميان محترمترين و
آگاهترين استادان به امور صنفى، و به رأي آنان انتخاب مىشد. آنگاه
كلانتر به نام وي تعليقه مىنوشت و نقيب با اهداي جبهاي، وي را به
كدخدايى و ريش سفيدي مفتخر مىكرد ( تذكرة الملوك، 47؛ نك: نصرآبادي، 414).
كدخداي هر صنف يكى از اعضاي هيأت تشخيص ميزان بنيچه و نيز گردآوري آن بود
(تذكرةالملوك، همانجا؛ تاريخ اقتصادي، 446-447). كدخدايان معمولاً در چهار
سوقها به مسائل صنفى رسيدگى مىكردند (نك: بهشتيان، 29). گذشته از امور فنى
و اختلافات حقوقى، كدخدايان به امور اخلاقى اعضا هم توجه داشتند. دولت از
اين نفوذ كدخدايان براي تحميلات مالى بر اصناف استفاده مىكرد؛ گرچه كدخدا
نيز گاه مىكوشيد از آن تحميلات جلوگيري كند (رستم الحكماء، 437).
در سلسله مراتب اصناف ايران از دورة ايلخانان مغول تا صفويه، پس از كدخدا،
«پيشوا»، «مقدم»، يا «كلو» قرار داشت (سيفى، 106؛ ابن بطوطه، 211) كه در دورة
صفوي اين مقام با نام «باشى» در ايران و «ييگيت باشى» در عثمانى دوام
يافت. هر پيشهوري كه مىخواست در بازار اصلى دكانى تأسيس كند، مىبايست
به باشىِ صنف مربوط مراجعه مىكرد و ضمن پرداخت وجهى، نام و نشانى خود را
در دفتر وي ثبت مىگردانيد (شاردن، 4/299).
استادان صنف، يكى از كارآمدترين اعضاي مسلمان را از ميان خود به عنوان
باشى بر مىگزيدند؛ البته شاه نيز در انتخاب چنين مقامى اعمال نفوذ مىكرد.
پس از انتخاب، نقيب رضانامچة وي را مهر مىنمود و به نامش تعليقه مىنوشت
تا او متوجه «رتق و فتق مهمات» اعضا گردد ( تذكرة الملوك، همانجا؛ تاورنيه،
458، 575 -581؛ نيز نك: شاردن، 4/299، 329؛ نصرآبادي، 391؛ هامر پورگشتال،
4/2618). تشخيص ميزان ماليات و سرشكن كردن آن و نيز پذيرش اعضاي جديد و
صدور جواز گشايش دكان عمدتاً با باشى صنف بود. بعد از باشيها، استادان هر صنف
بدنة اصلى اصناف را تشكيل مىدادند، زيرا آنان در مقابل پرداخت حق بنيچه و
ساير مالياتها و پذيرفتن مسئوليتها و محدوديتهاي صنفى حق داير كردن دكان در
بازار اصلى را داشتند. ورود به مجمع استادان فن، كاري جدي و سخت بود.
نوآموز پس از پشت سرگذاشتن دورة شاگردي و سپس خليفگى، نامزد استادي مىشد و
چون استادان در حضور نقيب شايستگى او را تأييد مىكردند، كلانتر به نام وي
تعليقه مىنوشت ( تذكرةالملوك، 49-50؛ نيز نك: تاورنيه، 382-383؛ كوزنتسوا،
.(308-321
بر توليدات صنعتى استادان از طريق «نشان» و «تمغايى» كه داشت، نظارت
مىشد. استاد، به ميل خود شاگردانى را بر مىگزيد؛ در بيشتر موارد پسران، پيشة
پدران را دنبال مىكردند. اگر استادي درمىگذشت و اولاد ذكور نداشت، نشان
استادي در جلسة عمومى استادان صنف، به شخص ديگر منتقل مىشد ( تاريخ
اقتصادي، 449؛ ناصرآبادي، 360؛ اسكندر بيك، 1/175-177). سنّ آغاز شاگردي ميان
12 تا 15 سال بود و عموماً 10 سال طول مىكشيد تا شاگرد فنون لازم را آموخته،
به درجة استادي نائل شود. استاد از نوعى حق «ابوّت» بر شاگردان برخوردار
بود، به همين سبب در پرورش اخلاقى و اسلامى وي سعى فراوان مىكرد
(كوزنتسوا، همانجا). ريش سفيدان كه شوراي اصناف را تشكيل مىدادند در كار
شاگرد و استاد مداخلهاي نداشتند؛ فقط زمانى كه استادي مرتكب قصوري مىشد،
مثلاً در رساندن شاگرد به استادي تعلل مىكرد، شورا حق مداخله پيدا مىكرد،
اما هيچ كدام استاد يا شاگرد، تعهد خاصى نداشتند (شاردن، 4/300؛ تاريخ
اقتصادي، همانجا).
اصناف اسلامى به عنوان يكى از ريشه دارترين نهادهاي شهرهاي اسلامى و از
مدنىترين كانونهاي حفظ و اشاعة بسياري از آداب و رسوم و اخلاق شهرنشينى
بوده است. از آن سوي ارتباطها و مشتركات بسياري ميان فرق اهل فتوت و
صوفيه با اصناف مىتوان يافت. از جملة آداب اجتماعى انجمنهاي پيشهوري
برگزيدن «پير» و «مقدم» و اجراي رسم «شدّ»، همه از رسوم فتوتيان اقتباس
شده است. به رسم اهل فتوت، هر يك از اصناف، يكى از پيامبران را به
عنوان پيرو پشتيبان خود انتخاب كرده بودند: بافندگان شعيب(ع)، خياطان
ادريس(ع)، نجاران نوح(ع)، بنايان ابراهيم(ع)، رنگرزان عيسى(ع) و
بازرگانان حضرت محمد(ص). قرائت فاتحه، خواندن دعا و سوگندخوردن از ديگر
مراسم اهل فتوت بود كه اصناف نيز در جشنهاي اعطاي درجة استادي به اهل
حرفه، از آنان پيروي مىكردند (نك: كاشفى، 96-127؛ شيخلى، 117- 118؛ كيوانى،
.(205-211
اصناف در زنده نگه داشتن آيينهاي سوگواري و اعياد ملى و مذهبى نقش اصلى
داشتند. مراسم عيد نوروز و عيد قربان از جمله آيينهايى بود كه اصناف مشتركاً
و گاهى جداگانه در آن شركت مىكردند و به اشكال مختلف خدمات صنف خود را
به تماشا مىگذاشتند؛ از جمله اجراي رسم آب پاشان توسط صنف مسگران كاشان،
يا تجمع صنف شمشير سازان سالى يك بار بر سر قبر اسعد شمشير ساز، و نيز برپا
داشتن مراسم سوگواري عاشورا در تكية گل بندان اصفهان از جملة فعاليتهاي
اجتماعى و سرگرميهاي اصناف دورة صفويه محسوب مىشد. با مرگ هر يك از اعضا
مراسم سوگواري از طرف صنف برپا مىگرديد و وارث مرد متوفى را از خانه تا
بازار مشايعت مىكردند (تحويلدار، 88 -90؛ لمتن، جامعه، 88 -90؛ كيوانى،
.(190-194
هر صنفى براي خود گويشى مخصوص با اصطلاحات و واژگانى داشت كه براي صنف
ديگر نامفهوم بود، مانند گويش «زرگري»، گويش «مسگري» و... (همو، .(199-200
جناب در آغاز قرن 13ق/19م، از 17 صنف ياد مىكند كه نزد اهل اصفهان مقدس
بودند و اسباب و آلات حرفة آنان در بستن «سردم» به كار گرفته مىشد (ص
127).
شاعران و نويسندگان نوعى ادبيات منظوم و منثور دربارة اصناف پديد آوردند كه
به آن «شهر آشوب» مىگفتند. شاعر و نويسنده در اين نوع ادبيات با به كار
گرفتن نام آلات و ادوات پيشهها و اصطلاحات و ويژگيهاي هر حرفه، به خلق
آثاري سرگرم كننده با مايههاي فراوان طنز مىپرداخت (نك: جزايري، 103-106؛
كيوانى، .(263-295
از جملة اهدافِ دولتهاي اسلامى در پشتيبانى از اهل حرفه و سازمان دهى امور
داخلى آنها، تأمين راههاي مناسبتر براي اخذ مالياتهاي منظم و درآمدهاي
اتفاقى بود. مهمترين مالياتى كه اصناف به صورت منظم و مشتركاً
مىپرداختند، بنيچه نام داشت. پرداخت اين ماليات براي محترفه حقوقى مثل
استفاده از داشتن محل كسب در بازار و داشتن آلات و ادوات حرفة خود را ايجاد
مىكرد (كمپفر، 118؛ اسكندربيك، 1/308، 2/528؛ تذكرةالملوك، 49؛ دايرةالمعارف
فارسى، 1/165؛ كيوانى، .(101-111 در دورة قاجار ماليات صنف را «بنيچهدار»
جمعآوري مىكرد (فسايى، 2/97؛ كوزنتسوا، 98). براي تسهيل در اخذ ماليات
صنفى، هرگاه كه شمار اصناف فزونى مىيافت، چند دسته از كسبه را در يك
گروه صنفى قرار مىدادند. از همين رو، در انتخابات مجلس اول شوراي ملى، از
تهران بيش از 100 جماعت صنفى را به 32 گروه متجانس پخش كردند (اشرف، 26).
در حكومت عثمانى دو نوع محدوديت بر اصناف اسلامى حاكم بود كه بايد آن را
رعايت مىكردند. اين محدوديتها گاه توسط دولت، يا علماي شريعت به اجرا در
مىآمد كه آنها را «انحصار بيع و شراء» مىگفتند (بئر، .(145-148 محدوديتهاي
ديگر علل و انگيزههاي عرفى داشت. بخشى از اين محدوديتها و انحصارات به
صرفه و صلاح محترفه بود و برخى ديگر در جهت حفظ منافع دولت، يا مصالح جامعة
اسلامى اعمال مىشد (همو، .(150-153 در دورة عثمانى بنابر تنظيمات سال
1242ق/1826م، تعيين شمار استادان اصنافِ قايق رانان، بقالان، سقايان،
حلاجان، كتاب فروشان، حكاكان، حماميان و شبگردان با محكمة شريعت بود (همو،
.(148 ميان سالهاي 926-974ق/1520- 1566م، قانون نامهاي تدوين شد كه بر
اساس آن وزن و اندازة باري كه بايد بر يك چهارپا حمل شود، از مقدار معينى
تجاوز نكند؛ قيمت حلويات بايد از روي قيمت عسل و بادام معين شود؛ فروشندگان
ميوههاي خشك و انگور بايد در هر 100 قروش فروش به 10 قروش منافع قناعت
نمايند؛ اجرت بنّا و نجار روزي 5 «اسپر» است و غذاي آنها را هم بايد بدهند؛
حماميها بايد بر قطيفههاي مسلمانان و غير مسلمانان علامت بگذارند (هامر
پورگشتال، 2/1341-1342). در 1148ق/1735م كار صنف حاشيه دوز البسة زنانه را
ماية فساد اخلاق دانسته، آنان را از دكانهايشان كه نزديك مسجد بايزيد
استانبول بود، بيرون كردند (همو، 4/3196).
كريم خان زند در آغاز سلطنت خود مردم را به 4 طبقه تقسيم كرد، و «اهل بيع
و شراء» را در طبقة دوم و «اهل حرفه و كسب» را در سومين طبقه قرار داد (رستم
الحكماء، 309). تاورنيه كه در زمان شاه عباس اول صفوي، سفرنامة خود را
تدوين كرده، مىگويد اصناف جزو طبقة سوم بودند (ص 571). در همين عصر مشاغل
گرانقدر و پاكيزه مانند گوهر فروشان و زرگران در قيصريه (بازار اصفهان) و
مشاغلى مانند زغال فروشان و رنگرزان در قسمتهاي پشت و يا عقب بازار به كار
مشغول بودند (شاردن، 7/129-130، 164، 169).
نقش سياسى و اجتماعى اصناف اسلامى به مراتب از نقش اصناف اروپايى در
زمينة فعاليتهاي اجتماعى مؤثرتر است (نك: كيوانى، 30 -19 ؛ لويس، 30 -23 ؛
گرونه باوم، .(215-216 گاه اصناف در برابر ستم حكومت و اجزاء آن دست به
شورش مىزدند و فرمانروايان را به رسيدگى و احقاقحق وامىداشتند
(نظامالملك، 62؛ هامرپورگشتال، 3/2191-2194؛ لويس، 180-182)، يا بر منافع
صنفى خود پاي مىفشردند و دولت را مجبور به تمكين مىكردند (كيوانى، 159 -158
؛ وحيد، 220- 221).
شركت فعالانة اصناف در نهضت مشروطه، نهضت ملى شدن نفت، و سرانجام انقلاب
اسلامى ايران از نمونههاي برجستة مشاركت سياسى - اجتماعى اصناف و بازاريان
ايران است. تحصن در سفارت انگليس نخستين اقدام دسته جمعى اصناف در جريان
انقلاب مشروطيت به حساب مىآيد (كسروي، 1/110؛ نيز نك: ناظم الاسلام، 1/509
-514، 533 به بعد). انقلاب مشروطة ايران از طرفى نقطة عطف فروپاشى نظام
صنفى سنتى است و از طرف ديگر نخستين بار تشكيلات اصناف به رسميت شناخته
مىشود(اشرف، 27). در اين زمان انجمن مركزي اصناف و انجمنهاي صنفى كه به
دفاع و پشتيبانى از نهضت پرداختند، تأسيس شد (دولت آبادي، 2/116-117) روزنامة
انجمن اصناف به مديريت سيد مصطفى طهرانى از نمايندگان اصناف در مجلس در
همين زمان منتشر گرديد (صدر هاشمى، 1/293؛ دولت آبادي، 2/136).
در پايان قرن 13ق/19م، توليد و شيوة توليد سرمايهداري مسألهاي مهم ميان
كشورهاي اسلامى به حساب مىآمد. ورود سرمايه داري تجاري و صنعتىِ غرب به
كشورهاي اسلامى و كسب هزاران امتياز توسط غربيان موجب تسريع در فرايند
فروپاشى نظام سنتى صنفى در خاور ميانه و ديگر كشورهاي اسلامى گرديد (بومنت،
244 -243 ؛ لويس، .(35 در حكومت عثمانى، اصلاحات و تنظيمات سلطان محمود دوم
(1223- 1255ق/1808- 1839م) و نيز اصلاحات محمد على پاشا در مصر
(1220-1264ق/1805- 1848م) موجب تضعيف نهادهاي سنتى مدنى، از جمله اصناف
گرديد (برگر، 720-722 ,700 ؛ رئيس نيا، 1/166- 168، 210-213). نظام صنفى عثمانى
به طور رسمى در 1277ق/ 1860م تعطيل شد (كاستلو، 60). در مصر نيز حقوق و خود
مختاري اصناف به دواير دولتى منتقل گرديد (همو، 60 -61). اين فرايندها در
تونس، سوريه و اندونزي هم تقريباً به صورت همزمان رخ داد (لويس، .(35
در 1860م مدحت پاشا در جريان ارائة تنظيمات عثمانى در نظام لُنجا و گديك
دگرگونيهايى به وجود آورد. در 1879م، اتاق تجارت و اصناف استانبول ايجاد شد
و در 1909م، اصناف عثمانى داراي نظامنامة جديدي شدند و انجمن جديدي براي
حفظ منافع خود ايجاد كردند. در 1910م نظام نامة ديگري تنظيم شد. سرانجام در
1913م لنجاها و گديكها كاملاً منسوخ گرديدند. در 1924م براي اتاق تجارت و
صنعت اساسنامة جديدي نوشته شد. در 1942م قوانين مربوط به اصناف بار ديگر
تغيير كرد و كلية قوانين قديم باطل شد. امروزه اصناف تركيه در چهارچوب صنف
خود از حقوقى برخوردارند («دائرةالمعارف ترك»، ؛ XV/434 «دائرةالمعارف
ديانت1»، .(II/423-429
در ايران در زمان رضا شاه پهلوي اصناف بيش از پيش استقلال سنتىخودرا
ازدستدادند و تحتنظارتدولتدرآمدند (نك: دانشنامه، 382-383). در پاييز 1304ش
هيأت اتحادية اصناف تهران تأسيس شد (نك: امير طهماسب، 115). در 1326ش،
اتحادية اصناف بازار تهران و در مهرماه 1337 شوراي عالى اصناف تأسيس شد. در
1347ش شوراي عالى اصناف شامل 110 اتحادية صنفى با حدود 120 هزار عضو بود. در
1350ش كلية شوراهاي صنفى در سراسر كشور منحل شد و جاي آنها را اتاقهاي اصناف
گرفت كه در واقع فدراسيونى از كلية اتحاديههاي صنفى در هر محل بود. كار
اين اتاق صدور جواز كسب، ارزيابى مالياتهاي صنفى و جمعآوري آمارهاي لازم
بود (اشرف، 33- 35). اصناف بازارهاي تهران و شهرهاي بزرگ در انقلاب اسلامى
ايران در بهمن 1357ش مشاركتى فعال داشتند.
مآخذ: ابن اخوه، محمد، معالم القربة، به كوشش روبن لوي، كمبريج، 1937م؛
ابن بطوطه، رحلة، به كوشش محمد عبدالمنعم عريان، بيروت، 1407ق/1987م؛ ابن
بلخى، فارسنامه، به كوشش گ. لسترنج و نيكلسن، كمبريج، 1921م؛ اسكندر بيك
منشى، عالم آراي عباسى، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1350ش؛ اشرف، احمد،
«نظام صنفى، جامعة مدنى و دموكراسى در ايران»، گفتگو، تهران، 1375ش، شم 14؛
اصطخري، ابراهيم، مسالك و ممالك، ترجمة كهن فارسى، به كوشش ايرج افشار،
تهران، 1347ش؛ امير طهماسب، عبدالله، تاريخ رضا شاه، تهران، 1355ش؛
بهشتيان، عباس، گنجينة آثار ملى، اصفهان، 1343ش؛ پيگولوسكايا، ن.، شهرهاي
ايران در روزگار پارتيان و ساسانيان، ترجمة عنايتالله رضا، تهران، 1367ش؛
تاريخ اقتصادي ايران، ترجمة يعقوب آژند، تهران، 1362ش؛ تاورنيه، ژان
باتيست، سفرنامه، ترجمة ابوتراب نوري، اصفهان، 1336ش؛ تحويلدار، حسين،
جغرافياي اصفهان، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، 1342ش؛ تذكرة الملوك، به
كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، 1332ش؛ جزايري، عبدالله، تذكرة شوشتر، اهواز،
1328ش؛ جناب، على، الاصفهان، به كوشش عباس نصر، اصفهان، 1371ش؛ خاكى
خراسانى، ديوان، به كوشش ايوانف، بمبئى، 1933م؛ دانشنامة جهان اسلام
(بازار - باژ)، تهران، 1372ش؛ دايرةالمعارف فارسى؛ دولت آبادي، يحيى، حيات
يحيى، تهران، 1361ش؛ رجبزاده، هاشم، آئين كشورداري در عهد وزارت
رشيدالدين فضلالله، تهران، 1355ش؛ رسائل اخوان الصفا، بيروت، دارصادر؛
رستمالحكماء، محمد هاشم، رستم التواريخ، به كوشش محمد مشيري، تهران،
1348ش؛ رشيدالدين فضلالله، تاريخ مبارك غازانى، به كوشش كارل يان،
هارتفرد، 1358ق؛ ريمون، آندره، شهرهاي بزرگ عربى - اسلامى، ترجمة حسين
سلطان زاده، تهران، 1370ش؛ رئيس نيا، رحيم، ايران و عثمانى در آستانة قرن
بيستم، تبريز، 1374ش؛ سانسون، سفرنامه، ترجمة تقى تفضلى، تهران، 1346ش؛
سپهر، محمدتقى، تاريخ دارالسلطنة تبريز، تهران، 1324ق؛ سيفى هروي، سيف،
تاريخ نامة هرات، به كوشش محمد زبير صديقى، كلكته، 1943م؛ شاردن، ژان،
سياحت نامه، ترجمة محمد عباسى، تهران، 1345ش؛ شيخلى، صباح ابراهيم سعيد،
الاصناف فى العصرالعباسى، بغداد، 1976م؛ صدر هاشمى، محمد، تاريخ جرايد و
مجلات ايران، اصفهان، 1363ش؛ عتبى، محمد، تاريخ يمينى، ترجمة ناصح
جرفادقانى، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1345ش؛ فسايى، حسن، فارسنامة ناصري،
تهران، 1313ق؛ فقيهى، علىاصغر، آل بويه و اوضاع زمان ايشان، تهران،
1357ش؛ كاستلو، و.، شهرنشينى در خاورميانه، ترجمة پرويز پيران و عبدالعلى
رضايى، تهران، 1368ش؛ كاشفى، حسين، فتوت نامة سلطانى، به كوشش محمد جعفر
محجوب، تهران، 1350ش؛ كسروي، احمد، تاريخ مشروطة ايران، تهران، 1363ش؛
كمپفر، انگلبرت، سفرنامه، ترجمة كيكاووس جهانداري، تهران، 1363ش؛ كوزنتسوا،
ن. آ.، اوضاع سياسى و اجتماعى - اقتصادي ايران، ترجمة سيروس ايزدي، تهران،
1358ش؛ لمتن، آ.، تداوم و تحول در تاريخ ميانة ايران، ترجمة يعقوب آژند،
تهران، 1372ش؛ همو، جامعة اسلامى در ايران، ترجمة حميد حميد، اصفهان، 1351ش؛
لويس، برنارد، استانبول، ترجمة ماه ملك بهار، تهران، 1350ش؛ مافروخى، مفضل،
محاسن اصفهان، به كوشش جلالالدين حسينى طهرانى، تهران، 1352ق؛ مقريزي،
احمد، الخطط، بولاق 1274ق؛ ناصر خسرو، سفرنامه، به كوشش محمد دبير سياقى،
تهران، 1354ش؛ ناظم الاسلام كرمانى، محمد، تاريخ بيداري ايرانيان، به
كوشش على اكبر سعيدي سيرجانى، تهران، 1362ش؛ نرشخى، محمد، تاريخ بخارا، به
كوشش مدرس رضوي، تهران، 1363ش؛ نصرآبادي، محمد طاهر، تذكره، به كوشش وحيد
دستگردي، تهران، 1361ش؛ نظامالملك، حسن، سيرالملوك (سياست نامه)، به
كوشش هيوبرت دارك، تهران، 1347ش؛ وبر، ماكس، شهر در گذرزمان، ترجمة شيوا
كاويانى، تهران، 1369ش؛ وحيد قزوينى، طاهر، ديوان رضوان، نسخة خطى كتابخانة
مركزي دانشگاه تهران، شم 4344؛ هامر پورگشتال، يوزف، تاريخ امپراتوري
عثمانى، ترجمة ميرزا زكى علىآبادي، به كوشش جمشيد كيانفر، تهران، 1367-
1368ش؛ همدانى، ميرسيدعلى، «فتوت نامه»، معارف اسلامى، تهران، 1348ش، شم
10؛ يعقوبى، احمد، البلدان، بيروت، 1408ق/1988م؛ نيز:
Ali, S. A., X The Foundation of Baghdad n , The Islamic City, ed. A. H. Hourani,
Oxford, 1969; Baer, G., X Monopolies and Restrictive Practices of Turkish Guilds
n , Journal of the Economic and Social History of the Orient, 1970, vol. XIII;
Beaumont, P., The Middle East, A Geographical Study, London, 1970; Berger, M., X
Economic and Social Change n , The Cambridge History of Islam, Cambridge, 1977,
vol.I(B); Cahen, C., X Ya-t-il eu des corporations pro- fessionnelles dans le
monde musulman classique n , The Islamic City, Oxford, 1969; Clark. P., The
Early Modern Town, London, 1976; Collier's Encyclopedia, New York; EI 1 ;
Goitein, S. D., Studies in Islamic History and Institutions, Leiden, 1968;
Goldschmidt, A., A Concise History of the Middle East, London, 1979; Greenfield,
J., Die Verfassung des persischen Staates, Berlin 1904; Grunebaum, G. E.,
Medieval Islam, London, 1971; Hitti, Ph. K., History of the Arabs, London, 1937;
Keyvani, M., Artisans and Guild Life in the Later W afav / d Period, Berlin,
1982; Kuznetsova, N. A., X Urban Industry in Persia During the 18th and Early
19th Century n , Central Asia Review, 1963, vol. II; Lapidus, I. M., X Muslim
Urban Society in Maml = k Syria n , The Islamic City, Oxford, 1969; Lewis, B., X
Islamic Guilds n , The Economic History Review, 1937-1938, vol. VIII; Pirenne,
H., Economic and Social History of Medieval Europe, tr. J. E. Clegg, London,
1958; Sjoberg, G., The Preindustrial City Past and Present, New York, 1965;
Stern, S. M., X The Constitution of the Islamic City n , The Islamic City,
Oxford, 1969; T O rk ansiklopedisi, Ankara, 1968; T O rkiye diyanet vakf o Isl @
m ansiklopedisi, Istanbul, 1995.
مهدي كيوانى