responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3629
اصم‌
جلد: 9
     
شماره مقاله:3629


اَصَم‌ّ، ابوبكر عبدالرحمان‌ بن‌ كيسان‌ بن‌ جرير اموي‌ (د200 يا 201ق‌/816 يا 817م‌)، متكلم‌، فقيه‌ و مفسر معتزلى‌. دربارة سرگذشت‌ او اطلاعات‌ محدودي‌ در دست‌ است‌. با آنكه‌ او از چهره‌هاي‌ مشهور و از سركردگان‌ معتزله‌ به‌ شمار مى‌رفت‌، ولى‌ به‌ سبب‌ آراء خاصى‌ كه‌ در باب‌ امامت‌ و اَعراض‌ داشت‌، معتزله‌ او را يك‌ معتزلى‌ تمام‌ عيار نمى‌دانستند و به‌ او به‌ چشم‌ بيگانه‌ نظر مى‌كردند (ابن‌ نديم‌، 214؛ قاضى‌ عبدالجبار، «فضل‌...»، 267).
اصم‌ در روزگار خود چهره‌اي‌ شناخته‌ شده‌ بود و مأمون‌ با وي‌ مكاتبه‌ مى‌كرد، با اينهمه‌، روزگار را به‌ سختى‌ مى‌گذرانيد و از تقرب‌ به‌ دربار خليفه‌ ابا مى‌كرد و صبر در فقر را پيشة خود ساخته‌ بود (همانجاها). ابوالهذيل‌ علاف‌ (ه م‌) هم‌ با آنكه‌ به‌ وي‌ تمايلى‌ نداشت‌ و به‌ او لقب‌ «خَربان‌» (مُكاري‌) داده‌ بود، بارها با او به‌ مناظره‌ پرداخت‌ (نك: ملطى‌، 43). او همچنين‌ با هشام‌بن‌حكم‌ مناظره‌هايى‌ داشت‌ (قاضى‌ عبدالجبار، همانجا). اصم‌ را پرهيزگارترين‌ مرد زمان‌ خود خوانده‌اند (نك: همانجا). به‌ گفتة قاضى‌ عبدالجبار اصم‌ در بصره‌ مسجدي‌ داشت‌ و در آنجا 80 شيخ‌ با او نماز مى‌گزاردند (همانجا). از شاگردان‌ او ابن‌ عليه‌ (د 193ق‌) را مى‌توان‌ نام‌ برد (همانجا).
اصم‌ داراي‌ تأليفات‌ فراوانى‌ بوده‌ كه‌ به‌ گفتة ملطى‌ (همانجا) تا آن‌ زمان‌ بى‌سابقه‌ بوده‌ است‌. متأسفانه‌ هيچ‌يك‌ از آثار وي‌ باقى‌ نمانده‌ است‌ (براي‌ فهرست‌ آثار او، نك: ابن‌ نديم‌، همانجا) و تنها خلاصه‌اي‌ از آراء او را در عباراتى‌ كوتاه‌ و به‌ نحو پراكنده‌ در منابع‌ مختلف‌ مى‌يابيم‌. در اينجا عقايد وي‌ به‌ طور دسته‌بندي‌ شده‌ و منظم‌ توضيح‌ داده‌ مى‌شود:
منزلتى‌ ميان‌ دو منزلت‌: يكى‌ از اصول‌ پنجگانة معتزله‌ (نك: ه د، اصول‌ خمسه‌) اين‌ بود كه‌ مرتكب‌ گناه‌ كبيره‌ فاسق‌ است‌. او را نه‌ مؤمن‌ مى‌شمردند و نه‌ كافر. اصم‌ بر خلاف‌ ساير معتزله‌ اين‌ اصل‌ را قبول‌ نداشت‌ و بر آن‌ بود كه‌ ايمان‌ مجموعه‌اي‌ از همة طاعتهاست‌ و مرتكب‌ كبيره‌ به‌ سبب‌ گناهش‌ فاسق‌ است‌، ولى‌ چون‌ به‌ توحيد اعتقاد دارد و طاعت‌ مى‌ورزد، مؤمن‌ است‌ و از دايرة ايمان‌ بيرون‌ نمى‌رود (اشعري‌، 269-270).
وعد و وعيد: معتزله‌ جملگى‌ معتقد بودند كه‌ مرتكب‌ گناه‌ كبيره‌ اگر بدون‌ توبه‌ از دنيا برود، تا ابد در آتش‌ دوزخ‌ گرفتار خواهد شد. دربارة عقيدة اصم‌ دربارة اين‌ اصل‌، دو روايت‌ متعارض‌ وجود دارد: به‌ روايت‌ اشعري‌ (ص‌ 278) او فاسق‌ را دشمن‌ خدا و اهل‌ آتش‌ مى‌دانست‌؛ اما ابن‌ حزم‌ (4/80) مى‌گويد كه‌ او معتقد بود همة مؤمنان‌ در بهشتند، هر چند كه‌ گناهان‌ كبيرة بسياري‌ مرتكب‌ شده‌ باشند.
امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر: همگى‌ معتزله‌ اتفاق‌ نظر دارند بر اينكه‌ در صورت‌ توانايى‌ و امكان‌، امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منكر به‌ وسيلة دست‌، زبان‌ و حتى‌ شمشير واجب‌ است‌. به‌ عبارت‌ ديگر هرگاه‌ بتوان‌ اهل‌ بغى‌ را با اسلحه‌ از ميان‌ برداشت‌ و حق‌ را اقامه‌ كرد، چنين‌ كاري‌ واجب‌ است‌. اما اصم‌ نظر ديگري‌ دارد و مى‌گويد: اگر مردم‌ شخص‌ عادلى‌ را به‌ عنوان‌ امام‌ بپذيرند و از او اطاعت‌ كنند، در اين‌ صورت‌ قيام‌ كردن‌ برضد اهل‌ بغى‌ واجب‌ است‌، ولى‌ اگر چنين‌ امري‌ متحقق‌ نشد، قيام‌ واجب‌ نيست‌ (اشعري‌، 278، 451).
امامت‌ و سياست‌: همگى‌ متكلمان‌ در اينكه‌ امامت‌ امري‌ لازم‌ است‌، ترديدي‌ ندارند، اما اصم‌ در اين‌ ميان‌ نظر خاصى‌ دارد و مى‌گويد: اگر مردم‌ مراعات‌ حال‌ يكديگر را بكنند و حقوق‌ هم‌ را زير پا نگذارند، نيازي‌ به‌ وجود امام‌ نيست‌ (همو، 460). اصم‌ از متكلمانى‌ است‌ كه‌ امامت‌ مفضول‌ بر فاضل‌ را قبول‌ دارد. البته‌ دليل‌ اعتقاد او به‌ جواز امامت‌ مفضول‌ با ادلة ساير كسانى‌ كه‌ به‌ اين‌ امر معتقدند، تفاوت‌ دارد. دليل‌ او اين‌ است‌ كه‌ فرض‌ كنيد مردم‌ در زمانى‌ خاص‌ مردي‌ را به‌ امامت‌ برمى‌گزينند كه‌ به‌ نظرشان‌ در زمان‌ بيعت‌ با او، از ديگران‌ فاضل‌تر است‌، اما امكان‌ دارد كه‌ بعدها كسى‌ در ميان‌ امت‌ ظهور كند كه‌ از او فاضل‌تر باشد. فاضل‌تر بودن‌ از ديگران‌ براي‌ هيچ‌ كس‌ امر ثابتى‌ نيست‌، چرا كه‌ شخص‌ مى‌تواند امروز مفضول‌ باشد و فردا فاضل‌ گردد و يا امروز جاهل‌ باشد و فردا عالم‌ گردد. از سوي‌ ديگر اين‌ كار هم‌ شدنى‌ نيست‌ كه‌ به‌ محض‌ اينكه‌ در ميان‌ امت‌ شخصى‌ پديد آمد كه‌ از امام‌ وقت‌ فاضل‌تر بود، امام‌ را خلع‌ كنند و او را به‌ جايش‌ بگذارند، چه‌، در اين‌ صورت‌ مردم‌ پيوسته‌ بايد يكى‌ را خلع‌ كنند و ديگري‌ را بنشانند. اين‌ كار افزون‌ بر اينكه‌ به‌ هرج‌ و مرج‌ مى‌كشد، مورد تأييد شريعت‌ اسلام‌ نيز نيست‌. پس‌ امامت‌ مفضول‌ بدين‌ لحاظ جايز است‌ ( مسائل‌...، 59 -61).
عقيدة اصم‌ دربارة خلفاي‌ راشدين‌ اين‌ است‌ كه‌ امامت‌ ابوبكر، عمر و عثمان‌ بر حق‌ بود. او برخلاف‌ معتزله‌، امامت‌ على‌(ع‌) را درست‌ نمى‌دانست‌، چرا كه‌ به‌ نظر او مردم‌ به‌ آن‌ راضى‌ نبودند و اجماعى‌ در مورد آن‌ صورت‌ نگرفت‌. او پس‌ از على‌(ع‌) امامت‌ معاويه‌ را بر حق‌ مى‌داند و دليلش‌ اين‌ است‌ كه‌ مسلمانان‌ بر امامت‌ وي‌ اتفاق‌ نظر داشتند (اشعري‌، 456؛ قاضى‌ عبدالجبار، المغنى‌...، 20(2)/60، 61).
اصم‌ دربارة جنگ‌ على‌(ع‌) با طلحه‌ و زبير و معاويه‌ بر آن‌ است‌ كه‌ اگر على‌(ع‌) انگيزه‌اش‌ اين‌ بوده‌ كه‌ شرايطى‌ را براي‌ مردم‌ فراهم‌ كند تا شخصى‌ را به‌ امامت‌ برگزينند، كار شايسته‌اي‌ انجام‌ داده‌ است‌. او دربارة جنگيدن‌ آنان‌ نيز با على‌(ع‌) همين‌ گونه‌ داوري‌ مى‌كند (اشعري‌، 453، 457- 458).بدين‌سان‌، او از داوري‌ دربارة طرفين‌ اين‌ جنگها و نسبت‌ دادن‌ آنان‌ به‌ حق‌ يا باطل‌، تن‌ زده‌ است‌ (سعد بن‌ عبدالله‌، 13؛ مفيد، 63).
طبيعيات‌: اصم‌ اساساً وجود اَعراض‌ را انكار مى‌كرد و مى‌گفت‌ جز جسمى‌ كه‌ داراي‌ طول‌ و عرض‌ و عمق‌ است‌، امر ديگري‌ را نمى‌توان‌ اثبات‌ كرد. حركت‌، سكون‌، فعل‌، قيام‌، قعود، افتراق‌، اجتماع‌، رنگ‌، صوت‌، طعم‌ و رائحه‌ همة اينها چيزي‌ غير از جسم‌ نيست‌. صاحب‌ نظران‌ دربارة اين‌ عقيدة اصم‌ دو تفسير مختلف‌ دارند: برخى‌ معتقدند كه‌ او وجود اعراض‌ ياد شده‌ را قبول‌ دارد، ولى‌ آنها را براي‌ جسم‌ ضروري‌ مى‌داند، اما برخى‌ ديگر اين‌ گفتة اصم‌ را اينگونه‌ تفسير مى‌كنند كه‌ او هيچ‌ عَرضى‌ را به‌ هيچ‌ وجه‌ قبول‌ ندارد (اشعري‌، 343-344). بدين‌ قرار، او استطاعت‌ و عجز را چيزي‌ غير از شخص‌ مستطيع‌ و شخص‌ عاجز نمى‌دانست‌ (همو، 242؛ ابن‌ حزم‌، 3/34). نظر او دربارة كلام‌ خدا ( قرآن‌ ) نيز بى‌ارتباط با نظريه‌اش‌ دربارة اعراض‌ نيست‌. از نظر او قرآن‌ يك‌ جسم‌ است‌ و محال‌ است‌ كه‌ قرآن‌ عرض‌ باشد، چرا كه‌ امكان‌ ندارد خداوند يا شخص‌ ديگري‌ عرضى‌ را به‌ وجود آورد (اشعري‌، 588).
ناگفته‌ نبايد گذاشت‌ كه‌ اصم‌ داراي‌ ديدگاه‌ حسى‌ است‌. براي‌ آشنايى‌ با اين‌ ديدگاه‌ بايد از ساير آراء او از جمله‌ رأيش‌ در باب‌ انسان‌، روح‌ و نفس‌ مدد جست‌. كوتاه‌ترين‌ عبارتى‌ كه‌ ديدگاه‌ حسى‌ او را صراحتاً بيان‌ مى‌دارد، اين‌ است‌ كه‌ مى‌گويد: لا اَعْرِف‌ُ الاّ ما شاهَدْتُه‌ُ بِحَواسّى‌: من‌ به‌ چيزي‌، جز آنچه‌ با حواس‌ خويش‌ دريافته‌ باشم‌، باور ندارم‌ (نك: ابن‌ حزم‌، 5/201). بدين‌سان‌، «نفس‌» همين‌ بدن‌ است‌، نه‌ چيزي‌ جز آن‌ (نك: اشعري‌، 335) و انسان‌ جز همين‌ جسد داراي‌ طول‌ و عرض‌ و عمق‌ چيز ديگري‌ نيست‌ و حيات‌ و روح‌ چيزي‌ جز جسد نيست‌. انسان‌ جوهر واحدي‌ است‌ كه‌ روح‌ ندارد (نك: همو، 331، 335-336؛ ابن‌ حزم‌، 4/122).
مآخذ: ابن‌ حزم‌، على‌، الفصل‌ فى‌ الملل‌ و الاهواء والنحل‌، به‌ كوشش‌ محمد ابراهيم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عميره‌، حجاز، 1402ق‌/1982م‌؛ ابن‌ نديم‌، الفهرست‌؛ اشعري‌، على‌، مقالات‌ الاسلاميين‌، به‌ كوشش‌ هلموت‌ ريتر، ويسبادن‌، 1400ق‌/1980م‌؛ سعد بن‌ عبدالله‌ اشعري‌، المقالات‌ و الفرق‌، به‌ كوشش‌ محمدجواد مشكور، تهران‌، 1361ش‌؛ قاضى‌ عبدالجبار، «فضل‌ الاعتزال‌»، فضل‌ الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزلة، به‌ كوشش‌ فؤاد سيد، تونس‌، 1393ق‌/1974م‌؛ همو، المغنى‌ فى‌ ابواب‌ التوحيد و العدل‌، به‌ كوشش‌ عبدالحليم‌ محمود و سليمان‌ دنيا، قاهره‌، الدار المصرية للتأليف‌ و الترجمه‌؛ مسائل‌ الامامة، منسوب‌ به‌ ناشى‌´ اكبر، به‌ كوشش‌ فان‌ اس‌، بيروت‌، 1971م‌؛ مفيد، محمد، الجمل‌، به‌ كوشش‌ على‌ ميرشريفى‌، قم‌، 1371ش‌؛ ملطى‌، محمد، التنبيه‌ و الرد، به‌ كوشش‌ محمدزاهد كوثري‌، مكتب‌ نشر الثقافة الاسلاميه‌، 1368ق‌/1949م‌.
فريبا جايدرپور

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3629
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست