اُصانْلو، يا اُصالو، نام گروهى ايلى - عشايري از اقوام ترك زبان
ايران. نام اين گروه عشايري در متنهاي تاريخى به صورتهاي گوناگون اوسالو
(اسكندربيك، 2/1085)، اوصالو (افشار، 11)، اسانلو، آسانلو (ظل السلطان، 43، 63)
و اوصانلو (اعتمادالسلطنه، مطلع الشمس، 3/379؛ حكيم الممالك، 30) نيز آمده
است. احتمالاً نام اين گروه عشاير ترك در گذر زمان و كثرت استعمال از صورت
اسا - لو يا اصا - لو به صورت اسان - لو، يا اصان - لو (با افزودن «ن»
ميانجى پيش از پسوند نسبت « لو»، قس: ه د، اينالو، قوم) درآمده، و اكنون به
صورت اصانلو شهرت عام يافته است.
خاستگاه قومى: از خاستگاه قومى اصالو يا اصانلو و زمان آمدن اين گروه عشاير
ترك به ايران اطلاعى در دست نيست. در گزارشى مربوط به افشارهاي حاكم
اورميه به يكى از ملتزمان امير تيمور گوركان به نام گرگين بيك اوصالو
اشاره شده است كه امير تيمور اين سركردة افشار اوصالو را براي سركوب كردها و
عشاير شورشى اورمى، در 802ق به حكومت اورميه گماشت (افشار، همانجا). پس از
او دو فرزندش، الامه سلطان اوصالو و يادگار سلطان اوصالو، يكى پس از ديگري
حكومت اورميه را در دست گرفتند (همو، 12-13). گرگين بيك را از طايفة اصانلوي
وابسته به افشار، و آنها را «افشار اصالو» دانستهاند (نيكيتين، 71 ؛ نيز نك:
ايرانيكا، .(I/583
اسكندربيك منشى در ذكر ارباب مناصب و امراي اويماقات قزلباش در دورة صفوي،
يكى از 3 تن سران ايل افشار را شخصى به نام «امامقلى سلطان اوسالو حاكم
گاورود»، نام مىبرد (همانجا). از اين دو روايت چنين بر مىآيد كه اصانلوها
قبلاً به احتمال، از اقوام تركِ پيوسته به ايل افشار (ه م) بوده، و از سدة
7ق در ايران به سر مىبردهاند. بعدها، اصانلوها با مهاجرت به حوزههاي
جغرافيايى - فرهنگى مختلف ايران و همسايگى و همزيستى با گروههاي قومى و
زبانى ديگر، مانند لر و كرد و فارس و مازندرانى، و گشودن باب پيوندهاي
زناشويى با اعضاي گروههاي غير خودي، بسياري از ويژگيهاي قومى، فرهنگى و
زبانى خود را از دست دادند و ويژگيهاي فرهنگى و زبانى قومهاي ديگر را گرفتند.
پراكندگى جغرافيايى: حوزة جغرافيايى و قلمرو زيست - كوچى عشاير اصانلو، به
سبب پراكندگى طايفهها و تيرههاي آن، دقيقاً مشخص نيست. بنابر اسناد
تاريخى، از جمله تاريخ افشار (افشار، همانجا)، گروهى از اصانلوها به هنگام
حكومت خاندان گرگين بيك احتمالاً در آذربايجان مىزيستند و وابسته به
افشارها بودهاند؛ گروه بزرگى از اصانلوها هم هنگامى كه امامقلى سلطان از
ايل اوسالو، حكومت گاورود كردستان را در دست داشت، همراه طايفة ارشلوي
افشار، در 995ق/ 1587م، اواخر سلطنت خدابنده، در اطراف اصفهان اقامت داشتند
(سومر، 228). شاخهاي از افشار اوسالو هم در نزديك قزوين (همو، 174) و پيرامون
زنجان مىزيستند. اين شاخه از اصانلو، ظاهراً همانهايى هستند كه آقا محمدخان
قاجار آنها را به خوار (گرمسار كنونى) كوچاند (افضل الملك، 139) و خانوارهايى
از آنها را نيز از خوار به مازندران فرستاد ( سفرنامه...، 97؛ نيز نك: ملكونف،
100؛ رابينو، 37). دستهاي از اصانلوها با مهاجران بلوچ و كرد و افغان در يكى
از 4 محلة شهر ساري كه ظاهراً بعدها به محلة اصانلو معروف شد، نشيمن گزيدند (
سفرنامه، 96؛ ملكونف، همانجا) و دستهاي از آنها در دهات اطراف ساري جاي
گرفتند و بعد هم به جاهاي ديگر رفتند (رابينو، همانجا).
ملكونف در سالهاي 1275-1277ق/1858-1860م به سكونت چند خانوار اصانلو، حدود
100 تن در سختسر (رامسر كنونى) اشاره مىكند (ص 143). حدود 50 سال بعد،
رابينو نشانى از آنها در اين شهر نمىبيند (ص 46). طايفهاي از عشاير اصانلو در
سالهاي 1313- 1314ش در فارس به سر مىبردند و به طايفة عملة ايل قشقايى (ه
م) پيوسته بودند و با آنها كوچ مىكردند (فيلد، 264). سندي كه اين خبر را
تأييد كند، به دست نيامد. در نمودار مركز آمار از سازمان اجتماعى ايل قشقايى،
نامى از اصانلو در فهرست تيرههاي وابسته به طايفة عمله و طايفههاي ديگر
قشقايى نيامده است (نك: سرشماري، نتايج، 17). ممكن است اين دسته اصانلوها
به جاهاي ديگر از جمله گرمسار تهران كوچ كرده، يا به تدريج جذب تيرهها و
طايفههاي ديگر قشقايى شده باشند.
در كوچاندن و جابهجا كردن و يا تبعيد عشاير به تهران و نواحى پيرامون آن،
حكومت قاجار دو قصد مهم داشت: يكى تحكيم موقعيت ايلات مطيع در حوالى
پايتخت، و ديگر تحت نظارت داشتن طايفهها و تيرههاي سركش ايلى - عشايري
(هوركاد، 131). مثلاً كوچاندن اين گروه عشايري به مازندران (فيلد، 200-201)
براي مقابله با تجاوزهاي تركمنها بوده است.
جمعيت: اصانلوها يكى از گروههاي عشايري مهاجر به خوار در دورة قاجار بودند.
خوار را بلوكى حارّ باآبى خوشگوار و سرزمينى حاصلخيز توصيف كردهاند كه در
آن ترك و تاجيك و لر با هم مىزيستند (شيروانى، 229-230). شمار جمعيت
اصانلوهاي خوار را در منابع تاريخى به اختلاف از 500 (اعتماد السلطنه، مطلع
الشمس، 3/379)، 600 ( سفرنامه، 9) تا 000 ،1(شيل، و 200 ،1خانوار (كيهان،
2/111) كه در چادر و خانة گلين زندگى مىكردهاند، نوشتهاند. اختلاف ارقام در
آمارها و تخمينى بودن آنها نمىتواند شمار جمعيت اين گروه عشاير ترك كوچنده
و يكجانشين را به درستى نشان دهد. در سرشماري تيرماه 1366ش، شمار عشاير
كوچندة اصانلو در بخش مركزي شهرستان گرمسار (قشلاق) 25 خانوار، و مجموعاً 143
تن آمده است ( سرشماري، جمعيت، 47). ييلاق اين عشاير در بخش فيروزكوه و
بخش مركزي شهرستان دماوند است (نك: همان، 25).
شمار اصانلوهاي كوچانده به مازندران، در زمان آقا محمدخان 150 خانوار (
سفرنامه، 97)، و در آغاز سلطنت ناصرالدين شاه 50 خانه بوده است (شيل، .(396
سازمان ايل: ساختار اجتماعى - اقتصادي و سياسى سازمان ايلى - عشايري اصانلو
و چگونگى گروه بندي و شمار و نام طايفهها يا تيرههاي آن دقيقاً روشن
نيست. در نمودار مجموعة اطلاعات و آمار ايلات و طوايف عشايري ايران (مهر
1361ش)، طايفة اصانلوي استان تهران به 10 تيره به نامهاي قباقلو، قزللر،
كنشلو، جوزكلو، چاپشلو، يوردخانى، ترامش لو، جمورابلو، خالقلو و ميرآخورلو تقسيم
شده است (ص 41). اين سند دربارة منبع كتبى يا شفاهى اين نمودار و چگونگى
به دست آوردن تيرههاي اين طايفه توضيح و اطلاعى نمىدهد.
كوچ: آگاهيهاي ما دربارة چگونگى كوچ و كوچراههاي عشاير اصانلو، و اردوگاههاي
زمستانى و تابستانى آنها بسيار اندك است. برخى از منابع تاريخى قديم، دهات
خوار را قشلاق اصانلوها، و دماوند و لار (حكيم الممالك، 35) و مراتع دهات و
بلنديهاي فيروزكوه را ييلاق آنها ياد كردهاند (افضل الملك، 139).
بنابر يكپژوهشميدانىدر اوايلانقلاباسلامى،دشتهايگسترده در كوهپايههاي
جنوبى البرز زمستانگاه اصانلوهاي كوچنده، و دامنة شمالى كوههاي سه پايه و
قره قاچ البرز و فلات مرتفع فيروزكوه، تابستانگاه آنها بوده است. اصانلوها
همراه عشاير كوچندة عليكاي (يا اليكاي) به ييلاق مىرفتند و اردو مىزدند و
گلههاي خود را در مراتع آن مىچراندند؛ هنگامى كه به خانههاي قشلاقى باز
مىگشتند و در مزارع به كار مىپرداختند، گلههايشان را در حاشية كوير
مىچراندند. از مراتع جبهة مقابل البرز هم كه از روستاييان درة ميانى حبله
رود اجاره مىكردند، براي چراي دامهايشان بهره مىبردند (هوركاد، 140-141).
امروزه از شمار كوچندگان اصانلو - كه زمانى از عشاير كوچندة پرجمعيت منطقه
به شمار مىرفتند - به ميزان بسياري كاسته شده است. قشلاق اين گروه
دهستان ياتري و حومة بخش مركزي شهرستان گرمسار، و ييلاقشان دهستان حومه و
ابرشيوة بخش مركزي فيروزكوه است ( سرشماري، جمعيت، همانجا). از اين آمار،
مىتوان دريافت كه شمار زيادي از اصانلوها، كوچندگى و اقتصاد شبانى را رها
كرده، و دهنشين شدهاند و به اقتصاد زراعى يا بازار كار شهرها روي آوردهاند.
شيوة معيشت: اصانلوهاي خوار قبلاً از راه شترداري و گوسفند چرانى و بافت
گليم، قالى، پلاس، مَفْرَش و خورجين زندگى مىگذراندند ( سفرنامه، 9). بعداً
گليم و قالى بافى را رها كردند (هوركاد، 144) و اغلب به كشت و ورز و دامداري
پرداختند. عشاير كوچندة دامدار، در آغاز سال در كشتزارهاي خود در زمينهاي گرمسار
غلات و پنبه مىكاشتند، و با گرم شدن هوا خانههاي قشلاقى خود را رها
مىكردند و با گلههايشان به كوههاي دماوند مىرفتند. در فاصلة ميان كوچ به
ييلاق و بازگشت به قشلاق، پنبه و غلات به ثمر مىرسيد و در پاييز برداشت
آنها را شروع مىكردند (گابريل، 29-30).
تا چندي پيش، اصانلوهاي كوچنده در قشلاق و ييلاق با بوميان روستايى منطقه
ارتباط نزديك و داد و ستدهاي اقتصادي داشتند. در قشلاق، رابطة عشاير اصانلو با
حبله روديها بود و دامهاي روستاييان دهات درة حبله رود را طبق قرار مدارهاي
محلى در گلههاي خود نگه مىداشتند و به چراي تابستانه مىبردند و
مىپروراندند (هوركاد، 143). در ييلاق، ارتباطشان بيشتر با بوميان فيروزكوه،
به خصوص سوادكوهيها بود (افضل الملك، 31). دامداران عشايري تا پيش از
انقلاب با «شركت سهامى زراعى گرمسار» نيز ارتباط داشتند، و به سبب شيوة
زندگى كوچندگى و آشنايى با فن دامداري سنتى و بهره برداري از مراتع
بلنديهاي البرز و دشتهاي كويري، دامهاي شركت را با گلههاي خود به چرا
مىبردند (هوركاد، 144).
به طور كلى سطح زندگى و معيشت اصانلوهاي كوچندة گرمسار تا آغاز انقلاب
اسلامى، در مقايسه با مردم شهرها به خصوص مردم تهران، بسيار پايين و سخت
بوده است. اصانلوها تا چندي پيش نتوانسته بودند از شيوة دامداري سنتى به
شيوة دامداري نوين گذر كنند و زندگى خود را با مقتضيات روز سازگار نمايند
(همانجا).
سرپرستى: در دورةقاجار،حكومتهاايلخانىو صاحبجمعىايلات و عشاير هر منطقه را
به يكى از رجال و وابستگان دربار مىسپردند. صاحب جمعى عشاير براي ايلخانان
جدا از آوردن شوكت و قدرت، درآمدزا هم بود. ايلخان و صاحب جمع هر ايل و
عشيره چند وظيفه داشت: يكى گرفتن ماليات سرانه از سرشمار دامهاي هر
خانواده كه بخشى از آن را به حكومت مىپرداخت و بخشى ديگر را خود بر
مىداشت. ديگر تعيين شمار سوارانى بود كه هر تيره و طايفه مىبايست براي
خدمت به حكومت به ديوان بدهد (مستوفى، 3/508).
پادشاهان و شاهزادگان قاجار از سواران عشايري براي حفاظت خود و اردوكشيها و
سركوب دشمنان خود استفاده مىكردند (لمتون، .(137 مثلاً در اوايل دورة
ناصرالدين شاه، اصانلوها 250 سوار به ديوان داده بودند ( سفرنامه، همانجا).
همچنين به هنگام سفر شاهزاده مسعود ميرزا ظل السلطان به شبه جزيرة ميان
كاله (آبسكون، آشوراده) در مازندران «300 سوار اسانلو» در جمع اردو، او را
همراهى مىكردند (ظل السلطان، 63). به هنگام شكار در نواحى رودخانة قراآغاچ
فارس نيز سوارانى از اسانلوهاي خوار در التزام او بودند (همو، 224).
به گزارش محرمانة وزارت امور خارجة انگليس، همزمان با انقلاب مشروطة ايران،
حكومت وقت قشونى از 100 سوار اصانلو، همراه چند صد سوار بختياري و 50 نفر
قزاق، براي تعقيب شاهزاده سالارالدوله ترتيب داده بود ( كتاب آبى،
8/2006).
در متون مربوط به دورة قاجار، به نام برخى از ايلخانان و صاحب جمعهاي ايلى
اشاره كردهاند. در دورة ناصرالدين شاه، امين السلطان (ناصرالدين شاه، 217؛
اعتمادالسلطنه، المآثر...، 1/372)، و پس از او محمد قاسم خان وكيل السلطنه،
برادر امين السلطان (بامداد، 5/91، 256؛ نيز نك: اعتمادالسلطنه، همان، 1/396)
ايلخانى و ابواب جمعى عشاير ترك و لر و عرب اطراف تهران، از جمله عشاير
اصانلوي خوار را بر عهده داشتند. مظفرالدين شاه صاحب جمعى اين دسته از
ايلات را به خان خان بصيرالسلطنه، از مقربان و پيشخدمتان خود سپرد (بامداد،
5/91)، و بعد هم شخصى به نام ولى خان (افضل الملك، 32) ايلخانى آنها را بر
عهده گرفت.
از سرپرستان و سركردههاي ايلياتى اصانلو آگاهيهاي جامعى در دست نداريم.
گهگاه به برخى از سركردگان ايل و سواران ايلى اصانلو اشاراتى كردهاند.
مثلاً جليل خان يكى از قديمترين سركردههاي اصانلو بوده است كه در نخستين
سفر ناصرالدين شاه به خراسان، در محرم 1283 از او نام برده، و نوشتهاند:
«جليل خان سركردة اصانلو با سوارة ابواب جمعى خود و محمد جعفر بيك نايب خوار
و كدخدايان و ريش سفيدان اين بلوك»، در ابتداي جلگة خوار به استقبال شاه
آمدند (حكيم الممالك، 30؛ نيز نك: سفرنامه، همانجا). در سفر دوم شاه به
خراسان در 1300ق، سيفالله خان سركردة اصانلوهاي خوار بوده كه به استقبال
مىآيد (ناصرالدين شاه، همانجا).
سيفالله خان يك دسته سوار مركب از 200 صاحب منصب و سوارة اصانلو در اختيار
داشت. اين گروه در دستههاي سوارة ديوانى حضور داشتند (اعتمادالسلطنه،
همانجا). زمانى كه ولىخان، ايلخانى اصانلو را بر عهده داشت، رشيدالسلطنه
طايفة اصانلو را سرپرستى مىكرد و از داعيان و هواخواهان محمدعلى شاه بود
(افضل الملك، 95).
با پراكنده شدن بخش بزرگى از عشاير اصانلو، و دهنشين و زراعت پيشه شدن
بخشى ديگر، ساختار نظام سنتى ايلى - عشايري اصانلو به تدريج سست شد و درهم
ريخت و سلسله مراتب ايلى كم و بيش از ميان رفت. بنابر تحقيق ميدانى
هوركاد، در چند دهة گذشته، جامعة شبانى اصانلو و سازمان اقتصادي آن بسيار
ساده شده است و در هر ده نيرومندترين مردان آن، كوچ عشاير را سر و سامان
مىدهند و زندگى عشاير كوچنده را در ايل راه و اردوگاه مىگردانند (ص 137).
مآخذ: اسكندربيك منشى، عالم آراي عباسى، تهران، 1350ش؛ اعتمادالسلطنه،
محمدحسن، المآثر و الا¸ثار، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1363ش؛ همو، مطلع
الشمس، به كوشش محمد پيمان، تهران، 1362ش؛ افشار محمودلو، عبدالرشيد، تاريخ
افشار، به كوشش محمود راميان و پرويز شهريار افشار، تبريز، 1346ش؛ افضل
الملك، غلامحسين، سفر مازندران و وقايع مشروطه (ركن الاسفار)، به كوشش
حسين صمدي، قائم شهر، 1373ش؛ بامداد، مهدي، شرح حال رجال ايران، تهران،
1350ش؛ حكيم الممالك، علينقى، روزنامة سفر خراسان، تهران، 1356ش؛ رابينو، ه.
ل.، سفرنامة مازندران و استراباد، ترجمة غلامعلى وحيد مازندرانى، تهران،
1343ش؛ سرشماري اجتماعى - اقتصادي عشاير كوچنده (1366ش)، نتايج تفصيلى،
ايل قشقايى، مركز آمار ايران، تهران، 1368ش؛ سرشماري اجتماعى - اقتصادي
عشاير كوچنده (1366ش)، جمعيت عشايري دهستانها، كل كشور، مركز آمار ايران،
تهران، 1368ش؛ سفرنامة استراباد و مازندران و گيلان...، به كوشش مسعود
گلزاري، تهران، 1355ش؛ سومر، فاروق، نقش تركان آناطولى در تشكيل و توسعة
دولت صفوي، ترجمة احسان اشراقى و محمدتقى امامى، تهران، 1371ش؛ شيروانى،
زينالعابدين، بستان السياحه، تهران، 1315ق؛ ظل السلطان، مسعودميرزا، تاريخ
مسعودي، تهران، 1362ش؛ فيلد، هنري، مردم شناسى ايران، ترجمة عبدالله فريار،
تهران، 1343ش؛ كتاب آبى، به كوشش احمد بشيري، تهران، 1369ش؛ كيهان،
مسعود، جغرافياي مفصل ايران، تهران، 1311ش؛ گابريل، آلفونس، عبور از صحاري
ايران، ترجمة فرامرز نجدسميعى، مشهد، 1371ش؛ مجموعة اطلاعات و آمار ايلات و
طوايف عشايري ايران، مركز عشايري ايران، تهران، 1361ش؛ مستوفى، عبدالله،
شرح زندگانى من، تهران، 1371ش؛ ملكونف، سفرنامه... (1858 و 1860م)، ترجمة
مسعود گلزاري، تهران، 1364ش؛ ناصرالدين شاه، سفرنامة خراسان، تهران، 1354ش؛
هوركاد، برنار، «كوچ و اقتصاد شبانى در دامنههاي جنوبى البرز»، ايلات و
عشاير، تهران، 1362ش؛ نيز:
Iranica; Lambton, A. K. S., Landlord and Peasant in Persia, London, 1953;
Nikitin, B., X Les Af l ? rs H Urumiyeh n , JA, 1929, vol. CCXIV; Sheil, M.,
Glimpses of Life and Manners in Persia, New York, 1973.
على بلوكباشى (ز) 25/6/77 (ز) ن 1- 21/7/77 (ز) ن 2- 23/7/77