اُشونه، شهري از استان اشبيليه در جنوب اندلس (اسپانيا)، در 85 كيلومتري جنوب شرقى مركز اين استان، واقع در عرض شمالى 37 و 14 و طول غربى 5 و 7 XL/983) EUE, ؛ بريتانيكا، ميكرو، .(VII/619 نام اين شهر در منابع اسلامى عموماً اشونه، و گاه به صورت اسپانيايى آن اسونه1 (نويري، 5/331 و حاشية 6) و يا نزديك به شكل قديم لاتينى2، ارسونه (مكناسى، 185 و حاشية 1) آمده است. قدمتاشونهبهعصر روميانو حتىپيشاز آنبازمىگردد( بستانى، 14/255؛ XL/984 .(EUE, به گفتة ابوعبيد بكري، اشونه بر اساس تقسيمات اداري منسوب به قسطنطين، از شهرهاي استان ششم به مركزيت اشبيليه بوده است (2/893، كه به خطا اشبونه چاپ شده است؛ مونس، 543). بعدها در دورة اسلامى نيز چنين بوده است (نك: اميرعلى، 123). ابن سعيد مغربى اشونه را در شمار كورههاي اشبيليه دانسته كه ميان آن شهر وغرناطه واقع است (1/232، 317). با اين حال ياقوت (1/285) و ابن عبدالمنعم حميري (ص 60) آن را دژ يا كورهاي از استجه، و سلفى (ص 124) دژي از توابع قرطبه خواندهاند. ادريسى اشونه را اقليمى كوچك خوانده كه از شمال به استجه، و از جنوب به ريّه محدود مىشود. در اين اقليم دژهايى مانند شهرهايى آباد چون اشونه و لوره بوده، و از دژ آباد و پر جمعيت اشونه تا استجه نيم روز مسافت بوده است (2/537، 572). اشونه كه در كوهپايهاي در كنار جلگهاي وسيع واقع است، پس از فتحاسلامى، محل استقرار گروههايىاز قبايلبربر مصمودهو صنهاجه چون بنى طريف، بنى عبدالوهاب و بنى طاهر شد. بنى عبدالوهاب تيرهاي پر جمعيت و ثروتمند از خويشاوندان طارق بن زياد بودند كه چندي آوازه يافتند و از ميان آنان سرداران و كاتبان و فقيهانى برخاستند (ابن حزم، 500 -502). پس از تثبيت قدرت عبدالرحمان الناصر (حك 300-350ق) در شهرها و نواحى اندلس، كورة اشونه و توابع آن نيز به حكومت امويان گردن نهاد (ابن حيان، چ مادريد، 5/180-181) و در دورة امارت و خلافت او كارگزارانى چند چون عريب بن سعد، از قرطبه به حكومت اشونه منصوب شدند (مراكشى، محمد، 5(1)/143؛ براي ديگر واليان، نك: ابن حيان، همان، 5/253، 355، 391، 489). همچنين در زمان جانشين او، حكم المستنصر (حك 350-366ق)، طى مراسمى كه در 360ق در قرطبه برگذار شد، مردم كورة اشونه نيز مراتب فرمانبرداري خود را ابراز نمودند (همو، چ بيروت، 56 -57، 201). با آغاز عصر طوايف در اندلس، حاجب ابوعبدالله محمد بن عبدالله برزالى در 404ق/1013م در قرمونه ادعاي استقلال كرد و بر استجه و اشونه و شهرهاي ديگر چيره شد (ابن عذاري، 3/311)، اما در اواخر 430ق قاضى ابوالقاسم محمد بن اسماعيل بن عباد (د 433ق) حاكم اشبيليه و سر دودمان بنىعباد، متصرفات برزالى را ضميمة قلمرو خود ساخت، ولى برزالى از بنى حمود و بنى زيري، حاكمان مالقه و غرناطه، ياري خواست و لشكر اشبيليه را هزيمت داد و در اوايل 431ق حكومت خود را بازيافت (حميدي، 29؛ ضبى، 25؛ مراكشى، عبدالواحد، 61؛ عنان، دول...، 39، 47، 150). اما سلطة بنى برزال بر اين منطقه ديري نپاييد و پس از مرگ ادريس بن يحيى العالى (446-447ق) حاكم حمودي مالقه، بنى زيري سلطة خود را بر مناطق وسيعى از جنوب اندلس، از جمله بخشى از توابع اشبيليه چون اشونه و قرمونه بسط دادند. با اينهمه بنى برزال (عزيز المستظهر) از سوي بنى زيري، همچنان در قرمونه فرمانروايى داشتند، تا آنكه حاكم عبادي اشبيليه، المعتضد بالله ابوعمرو عباد بن محمد در 459ق، توابع اشبيليه را از دست آنان خارج كرد (مراكشى، عبدالواحد، 69؛ ابن عذاري، 3/312؛ عنان، همان، 47، 151). پس از سقوط قرطبه در 633ق/1236م به دست مسيحيان، اشونه از جمله شهرهايى بود كه به طاعت آنان درآمد و اهالى متعهد شدند كه ماليات بپردازند (همو، عصر...، 2/424- 425). بعدها تلاشهايى براي بازپس گيري شهرهاي جنوب اندلس از جمله اشونه صورت گرفت. امير غرناطه ابوعبدالله محمد (از بنى احمر يا بنى نصر) در 771ق/1369م با كمك لشكريان مسلمان، اشونه را گشود، اما به علت فقدان آب آشاميدنى ناگزير آنجا را ترك كرد (ابن خطيب، 2/90؛ نيز نك: نويري، 5/331). چنين مىنمايد كه در زمان مأموريت مكناسى به اندلس (1193ق/1779م) اشونه ديگر وسعت و اهميت پيشين را نداشته است، زيرا وي از آن به عنوان روستا ياد كرده است. به گفتة همو در آن تاريخ هنوز برخى از آثار اسلامى در آنجا پا برجا بوده است (ص 185). از اشونه محدثان، فقيهان و اديبانى برخاستهاند كه نام آنان در كتب تراجم آمده است. از آن ميان مىتوان از شاعر و اديب، غانم بن وليد مخزومى اشونى (د 470ق)، و عبدالرحمان بن محمد بن عبدالملك (د 564ق) فقيه، محدث و اديب ياد كرد (سلفى، ياقوت، همانجاها؛ ابن ابار، 239-240، 258؛ ضبى، 346؛ نيز نك: ابن فرضى، 1/58، 63، 125، 2/49، 202). مآخذ: ابن ابار، محمد، المعجم، مادريد، 1885م؛ ابن حزم، على، جمهرة انساب العرب، بيروت، 1403ق/1983م؛ ابن حيان قرطبى، حيان، المقتبس، به كوشش عبدالرحمان على حجى، بيروت، 1384ق/1965م؛ همان، به كوشش شالميتا و ديگران، مادريد، 1979م؛ ابن خطيب، محمد، الاحاطة فى اخبار غرناطه، به كوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، 1394ق؛ ابن سعيد مغربى، على، المغرب فى حلى المغرب، به كوشش شوقى ضيف، قاهره، 1953م؛ ابن عبدالمعنم حميري، الروض المعطار فى خبر الاقطار، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1975م؛ ابن عذاري مراكشى، احمد، البيان المغرب، به كوشش لوي پرووانسال، بيروت، دارالثقافه؛ ابن فرضى، عبدالله، تاريخ العلماء و الرواة للعلم بالاندلس، قاهره، 1373ق/1954م؛ ابوعبيد بكري، عبدالله، المسالك و الممالك، به كوشش وان لوان و فره، تونس، 1992م؛ ادريسى، محمد، نزهة المشتاق، بيروت، 1409ق/1989م؛ اميرعلى، تاريخ عرب و اسلام، ترجمة فخر داعى گيلانى، تهران، 1320ش؛ بستانى؛ حميدي، محمد، جذوة المقتبس، به كوشش محمدبن تاويت طنجى، قاهره، 1372ق/1952م؛ سلفى، احمد، اخبار و تراجم اندلسية، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1963م؛ ضبى، احمد، بغية الملتمس، مادريد، 1884م؛ عنان، محمد عبدالله، دول الطوائف، قاهره، 1380ق/1960م؛ همو، عصر المرابطين و الموحدين، قاهره، 1384ق/1964م؛ مراكشى، عبدالواحد، المعجب فى تلخيص اخبار المغرب، به كوشش محمد سعيد عريان و محمد عربى علمى، قاهره، 1368ق/ 1949م؛ مراكشى، محمد، الذيل و التكملة لكتابى الموصول و الصلة، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1965م؛ مكناسى، محمد، الاكسير فى فكاك الاسير، به كوشش محمد فاسى، رباط، 1965م؛ مونس، حسين، فجرالاندلس، قاهره، 1959م؛ نويري، محمد، الالمام، به كوشش عزيز سوريال عطيه، حيدرآباد دكن، 1393ق/ 1973م؛ ياقوت، بلدان؛ نيز: Britannica, 1978; EUE. محمدرضا ناجى (ز) 28/11/75 (ز) ن 1- 19/1/76 (ز) ن 2- 23/1/76