responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3581
اشنهى‌
جلد: 9
     
شماره مقاله:3581



اُشْنُهى‌، يا اشنوي‌، تاج‌الدين‌ محمود بن‌ حداد (يا خدا داد، نك: دانش‌پژوه‌، 50 -51؛ عابدي‌، 824؛ انصاري‌، 770)، عارف‌ سدة 6 و 7ق‌/12 و 13م‌. نسبت‌ او در مآخذ به‌ صورتهاي‌ شنهى‌، شنوي‌ و اشنوئى‌ (سهروردي‌، 8، 98، 137؛ واعظ، 37؛ جامى‌، 360؛ نيز نك: حمدالله‌، 673) و جز آنها (نك: ياقوت‌، 1/285؛ سمعانى‌، 1/276) آمده‌ است‌. برخى‌ نيز ابشيهى‌ آورده‌اند (كربن‌، 24) كه‌ بى‌گمان‌ تصحيف‌ اشنهى‌ است‌. فرزند او صدرالدين‌ محمد در اشعار خود «شنوئى‌» و «اشنهى‌» تخلص‌ مى‌كرده‌ است‌ (نك: مايل‌ هروي‌، 15-16).
تاريخ‌ ولادت‌، وفات‌ و جزئيات‌ زندگى‌ اشنهى‌ روشن‌ نيست‌، اما از مجموع‌ آگاهيهاي‌ پراكنده‌ چنين‌ بر مى‌آيد كه‌ وي‌ از مريدان‌ شمس‌الدين‌ محمد بن‌ عبدالملك‌ ديلمى‌ بوده‌ است‌؛ با برخى‌ قراين‌ موجود تاريخ‌ وفات‌ وي‌ را مى‌توان‌ پس‌ از 589ق‌ دانست‌. حكايتى‌ نيز آورده‌اند كه‌ از مضمون‌ آن‌ چنين‌ برمى‌آيد كه‌ اندكى‌ پس‌ از روزبهان‌ بقلى‌ (د 606ق‌/ 1209م‌)، اشنهى‌ خود پيري‌ مرشد و راهبر به‌شمار مى‌رفته‌ است‌ (شرف‌الدين‌، 27- 28). حمدالله‌ مستوفى‌ نيز نام‌ او را جزو مشايخ‌ عهد مغول‌ آورده‌ است‌ (ص‌ 670، 673). از اين‌رو مى‌توان‌ تولد او را در اواسط نيمة دوم‌ سدة 6ق‌/12م‌ انگاشت‌.
نسبت‌ وي‌ نشان‌ مى‌دهد كه‌ زادگاه‌ او به‌ احتمال‌ بسيار، «اُشنُه‌» (نك: ه د، اشنويه‌)، قصبه‌اي‌ در آذربايجان‌، نزديك‌ اروميه‌ (ياقوت‌، 1/284) بوده‌ است‌، يا آنكه‌ اجداد او در آن‌ منطقه‌ مى‌زيسته‌اند. عبداللطيف‌ فرزند روزبهان‌ ثانى‌ در روح‌ الجنان‌ (ص‌ 208) روايتى‌ در باب‌ كرامات‌ شيخ‌ روزبهان‌ بقلى‌ نقل‌ كرده‌ كه‌ بنابر آن‌، اشنهى‌ در «قصبة اشنوه‌» اقامت‌ داشته‌، و در آنجا صاحب‌ خانقاهى‌ بوده‌ است‌ (قس‌: شرف‌الدين‌، همانجا).
اشنهى‌ مريدانى‌ نيز داشت‌ و از آن‌ ميان‌ يكى‌ ابوالمعالى‌ سيف‌الدين‌ باخرزي‌ (د 646ق‌) از مشايخ‌ سدة 6 و 7ق‌ بود كه‌ در هرات‌ از دست‌ اشنهى‌ خرقه‌ گرفت‌ (فصيح‌، 2/316)، ديگري‌ خواجه‌ امام‌الدين‌ داوود بن‌ محمد بن‌ روزبهان‌ فريد (د 671ق‌) بود كه‌ به‌ نجم‌الدين‌ كبري‌ ارادت‌ داشت‌ و در عين‌ حال‌ از اشنهى‌ اجازة دعوت‌ و ذكر و ارشاد يافته‌ بود (جنيد، 352)؛ شيخ‌ محمد گهرزنى‌، از مشايخ‌ سدة 7ق‌ نيز از مريدان‌ اشنهى‌ بوده‌ است‌ (نك: اسفراينى‌، 62).
اشنهى‌ از مشايخ‌ بزرگ‌ اوايل‌ سدة 7 و هم‌ روزگار جوان‌ترِ روزبهان‌ بقلى‌ محسوب‌ مى‌شده‌ است‌ و با توجه‌ به‌ آنچه‌ دربارة مريدان‌ او گفته‌ شد، وي‌ احتمالاً در نيمة اول‌ سدة 7ق‌ در هرات‌ وفات‌ يافته‌ است‌. آرامگاه‌ وي‌ نيز در همان‌ شهر در مقبرة سلطان‌ مجدالدين‌ قرار دارد (جامى‌، واعظ، همانجاها).
آثار: از اشنهى‌ 3 رسالة عرفانى‌ و نيز اشعاري‌ برجاي‌ مانده‌ است‌:
1. رسالة غاية الامكان‌ فى‌ دراية المكان‌ يا غاية الامكان‌ فى‌ معرفة الزمان‌ و المكان‌، كه‌ در كهن‌ترين‌ نسخة موجود، عنوان‌ آن‌ به‌ صورت‌ نخست‌ آمده‌، و كلمة «الزمان‌» بعدها به‌ آن‌ افزوده‌ شده‌ است‌ (مايل‌ هروي‌، 18-19). اين‌ رساله‌ چنانكه‌ از عنوان‌ آن‌ پيداست‌، به‌ بحث‌ در حقيقت‌ زمان‌ و مكان‌ مى‌پردازد. تأليف‌ اين‌ رساله‌ به‌ كسان‌ ديگري‌ نيز نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌. اين‌ اثر در يك‌ مجموعة نسخة خطى‌ متعلق‌ به‌ سدة 9ق‌ در كنار تمهيدات‌ عين‌ القضات‌ آمده‌، و به‌ همين‌ سبب‌ آن‌ را به‌ عين‌القضات‌ نسبت‌ داده‌اند (نك: فرمنش‌، «الف‌، ب‌، و، ز»). در برخى‌ نسخه‌هاي‌ اين‌ رساله‌، نام‌ مؤلف‌ شيخ‌ محمود شبستري‌ آمده‌ است‌ (نك: موحد، 11) و همچنين‌ وقتى‌ كه‌ متن‌ غاية الامكان‌ در تهران‌، نخستين‌بار در 1311ش‌ همراه‌ رسائل‌ شاه‌ نعمت‌الله‌ ولى‌ به‌ چاپ‌ رسيد، ناشر كتاب‌، عبدالحسين‌ ذوالرياستين‌ آن‌ را به‌ خواجه‌ محمود بن‌ محمد دهدار عيانى‌ اشنوي‌ منسوب‌ كرد (آقابزرگ‌، 16/8؛ مشار، 2/1658، 2361؛ دانش‌پژوه‌، 51؛ مايل‌ هروي‌، 19). به‌ نظر مى‌رسد كه‌ نسبت‌ اشنوي‌ در اينجا موجب‌ خلط و اشتباه‌ شده‌ است‌. در 1401ق‌، نذر صابري‌ اين‌ رساله‌ را با مقدمه‌اي‌ به‌ زبان‌ اردو، به‌ نام‌ تاج‌الدين‌ اشنوي‌ در پاكستان‌ چاپ‌ كرد و بار ديگر در 1403ق‌، لطيف‌الله‌، همين‌ رساله‌ را با ترجمة اردوي‌ آن‌، به‌ نام‌ عين‌القضات‌ به‌ چاپ‌ رساند (نوشاهى‌، 183- 185). واپسين‌ چاپ‌ اين‌ رساله‌ از آن‌ِ نجيب‌ مايل‌ هروي‌ است‌ كه‌ آن‌ را ضمن‌ مجموعة آثار فارسى‌ تاج‌الدين‌ اشنوي‌ تصحيح‌ و منتشر كرده‌ است‌. رسالة غاية الامكان‌، يك‌ مقدمه‌ و 4 فصل‌ دارد. اشنهى‌ در مقدمة اين‌ رساله‌ خاطر نشان‌ كرده‌ است‌ كه‌ آن‌ را براي‌ ردّ اتهامات‌ كسانى‌ كه‌ او را از اصحاب‌ تشبيه‌ شمرده‌، و كافرش‌ خوانده‌اند، نوشته‌ است‌ (ص‌ 48- 49). فصل‌ نخست‌ به‌ توحيد و مراتب‌ آن‌ اختصاص‌ دارد و روش‌ فلاسفه‌ و معتزله‌ در علم‌ توحيد در آن‌ رد شده‌ است‌. در فصل‌ دوم‌، مؤلف‌ دربارة مكان‌ خداوند سخن‌ گفته‌، و وجود آن‌ را براساس‌ ادلة نقلى‌ و شرعى‌ اثبات‌ نموده‌ است‌. او در فصل‌ سوم‌ به‌ بحث‌ در انواع‌ مكان‌ پرداخته‌، و فصل‌ چهارم‌ را به‌ بيان‌ انواع‌ زمان‌ و تبيين‌ زمان‌ خداوند اختصاص‌ داده‌ است‌.
از ديدگاه‌ اشنهى‌ مكان‌ 3 قسم‌ است‌: 1. مكان‌ جسمانيات‌؛ 2. مكان‌ روحانيات‌، كه‌ هر كدام‌ اقسامى‌ دارد؛ 3. مكان‌الله‌ تعالى‌. او وجود خداوند را در مكانهاي‌ جسمانى‌ و روحانى‌ محال‌ مى‌داند و مكانى‌ را براي‌ او اثبات‌ مى‌كند كه‌ لايق‌ ذات‌ مقدسش‌ باشد و اين‌ مكانى‌ است‌ فوق‌ همة مكانها. به‌ گفتة اشنهى‌ «همة آن‌ مكان‌ قرب‌ در قرب‌ است‌»، هيچ‌ بعدي‌ ندارد - نه‌ طول‌، نه‌ عرض‌ و نه‌ عمق‌ - و همة نامتناهيها نقطه‌اي‌ از آن‌ مكانند (ص‌ 66).
به‌ اعتقاد اشنهى‌ زمان‌ نيز 3 گونه‌ است‌: 1. زمان‌ جسمانيات‌، 2. زمان‌ روحانيات‌، 3. زمان‌ حق‌ تعالى‌. زمان‌ جسمانيات‌ خود دو مرتبه‌ دارد: الف‌ - زمان‌ جسمانيات‌ كثيف‌ كه‌ از حركت‌ افلاك‌ ايجاد مى‌شود و روز و ماه‌ و سال‌ نتيجة آن‌ است‌ (ص‌ 74- 75)، ب‌ - زمان‌ جسمانيات‌ لطيف‌ كه‌ زمانهاي‌ طولانى‌ِ جسمانيات‌ كثيف‌ در آن‌ كوتاه‌ خواهد بود. زمان‌ روحانيات‌ نيز انواع‌ گوناگون‌ دارد. اما آنچه‌ از اين‌ نوع‌ در نظر اشنهى‌ اهميت‌ دارد، زمان‌ ملائكه‌ است‌ كه‌ نسبت‌ به‌ زمانهاي‌ ديگر كوتاه‌ است‌ (همانجا) و سرانجام‌ زمان‌ حق‌ تعالى‌ است‌ كه‌ گذشته‌ و آينده‌ را در آن‌ راه‌ نيست‌ و به‌ ازل‌ و ابد محيط است‌. اين‌ زمان‌ يكى‌ است‌ و انواع‌ ندارد (ص‌ 76). اشنهى‌ سپس‌ با اشاره‌ به‌ معراج‌ پيامبر (ص‌)، اعتقاد معتزله‌ در باب‌ معراج‌ را كه‌ مى‌گويند در خواب‌ بوده‌ نه‌ در بيداري‌، و با ديدة سِرّ بوده‌ نه‌ به‌ ديدة سَر، رد مى‌كند (ص‌ 77-82).
بسياري‌ از عارفان‌ سده‌هاي‌ 7 و 8ق‌ از آراء اشنهى‌ دربارة مكان‌ و زمان‌ بهره‌ جسته‌، و تحت‌ تأثير آن‌ بوده‌اند. از مشهورترين‌ و مهم‌ترين‌ ايشان‌ مى‌توان‌ عبدالعزيز بن‌ محمد نسفى‌ (د 661ق‌)، شيخ‌ محبوب‌ الهى‌ (د 725ق‌) و خواجه‌ احمد بن‌ محمد پارساي‌ حافظى‌ بخاري‌ (د 822ق‌) را ياد كرد (مايل‌ هروي‌، 20-21).
2. «پاسخ‌ به‌ چند پرسش‌»، رساله‌اي‌ است‌ در پاسخ‌ به‌ سؤالاتى‌ كه‌ ياران‌ اشنهى‌ در راه‌ ميان‌ مكه‌ و مدينه‌ از او كرده‌ بودند. وي‌ نيز پاسخ‌ ايشان‌ را به‌ صورت‌ رساله‌اي‌ به‌ عربى‌ نوشته‌ كه‌ چندي‌ بعد توسط ابومنصور اصفهانى‌، عارف‌ سدة 7ق‌، مترجم‌ عوارف‌ المعارف‌، به‌ فارسى‌ برگردانده‌ شده‌ است‌.
موضوع‌ اين‌ رساله‌، نفس‌، دل‌ و سِرّ و پيوند ميان‌ آنهاست‌. اشنهى‌ نفس‌ انسان‌ را ذات‌ و حقيقت‌ وجودي‌ او دانسته‌ كه‌ غايت‌ آفرينش‌ عالم‌ و آدم‌ است‌ و هموست‌ كه‌ خليفة خداوند در ميان‌ مخلوق‌ است‌ (ص‌ 88). اشنهى‌ در اين‌ رساله‌ حالاتى‌ را كه‌ سبب‌ مى‌شود تا نفس‌ به‌ صورت‌ امّاره‌، لوّامه‌ و مطمئنه‌ درآيد، برشمرده‌ است‌ (ص‌ 90) و سپس‌ به‌ دل‌ پرداخته‌، و آن‌ را لطيفه‌اي‌ غيبى‌ دانسته‌ كه‌ جايگاه‌ محبت‌ الهى‌ نيز همانجاست‌ (ص‌ 92). اما سِرّ، لطيف‌ترين‌ لطيفة انسان‌ است‌ كه‌ خاصيتش‌ فنا شدن‌ در انوار جلال‌ الهى‌ است‌ (ص‌ 93).
3. «تحقيق‌ الروح‌». اين‌ رساله‌ چنانكه‌ از عنوان‌ آن‌ برمى‌آيد دربارة حقيقت‌ روح‌ است‌، ولى‌ نويسنده‌ در آن‌ به‌ مسائل‌ ديگري‌ از قبيل‌ خلق‌ قرآن‌ و موضوع‌ وحدت‌ و كثرت‌ نيز پرداخته‌، و از انواع‌ سلوك‌ در طريق‌ عرفان‌ سخن‌ گفته‌ است‌. تنها نسخة اين‌ رساله‌ به‌ كوشش‌ نجيب‌ مايل‌ هروي‌ در مجلة معارف‌ (تهران‌، 1369، شم 2) به‌ طبع‌ رسيده‌ است‌.
4. اشعار. از اشنهى‌ اشعاري‌ نيز برجاي‌ مانده‌ كه‌ بيتهايى‌ از آنها در متون‌ بازمانده‌ از سدة 7ق‌ به‌ چشم‌ مى‌خورد. بيشترين‌ بخش‌ از اشعار موجودِ اشنهى‌ در ترجمة فارسى‌ عوارف‌ المعارف‌ آمده‌ است‌ (مثلاً نك: سهروردي‌، 8، 10، 85، 93، جم ؛ نيز نك: شروانى‌، 110). بجز چند بيت‌ پراكنده‌، بقية اين‌ اشعار كه‌ به‌ بيش‌ از 200 بيت‌ مى‌رسد، غزلياتى‌ است‌ با محتواي‌ عرفانى‌ و شامل‌ مواعظ و حكم‌. در سراسر اشعار او تعبيرات‌ و استعارات‌ عارفانه‌ و عاشقانه‌ ديده‌ مى‌شود كه‌ البته‌ خالى‌ از تكرار مضمون‌ نيست‌. اين‌ اشعار نيز ضمن‌ مجموعة آثار فارسى‌ او به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌.
صدرالدين‌ محمد اشنهى‌: وي‌ عارف‌ و واعظ مشهور سدة 7ق‌ و فرزند تاج‌الدين‌ محمود اشنهى‌ است‌ كه‌ ظاهراً در اواخر سدة 6ق‌ زاده‌ شده‌، و در هرات‌ و شيراز زيسته‌ است‌ (وصاف‌، چ‌ 1269ق‌، 2/158؛ مايل‌ هروي‌، 11). او را مردي‌ دوستدار حكمت‌ و جامع‌ علوم‌ معقول‌ و منقول‌ شمرده‌اند (وصاف‌، همانجا؛ احمد زركوب‌، 57، 58) و ظاهراً به‌ همين‌ سبب‌، در زمان‌ اتابك‌ ابوبكر بن‌ سعد زنگى‌ (حك 623 - 658ق‌) كه‌ گويا با حكمت‌ و فلسفه‌ ميانه‌اي‌ نداشت‌، از شيراز رانده‌ شد و در عراق‌ سكنى‌ گزيد. خود وي‌ در شعري‌ به‌ اين‌ مهاجرت‌ اجباري‌ اشاره‌ كرده‌، و از اتابك‌ و بارگاهش‌ به‌ تلخى‌ ياد نموده‌ است‌ (وصاف‌، چ‌ 1269ق‌، 2/159، چ‌ 1346ش‌، 93). گفته‌اند كه‌ شهاب‌الدين‌ عمر سهروردي‌ (د 632ق‌) را كه‌ در اواخر عمر نابينا شده‌ بود، به‌ مجلس‌ وعظ صدرالدين‌ بردند، و او سخنان‌ اشنهى‌ را موردتحسين‌ قرار داد (همانجاها). تاريخ‌ و محل‌ وفات‌ وي‌ نيز دانسته‌ نيست‌، ولى‌ از آنجا كه‌ ابومنصور اصفهانى‌ عوارف‌ را در 660ق‌ ترجمه‌ كرده‌، و در آن‌ نام‌ صدرالدين‌ را همراه‌ عباراتى‌ چون‌ «رحمةالله‌ عليه‌» ياد كرده‌، پيداست‌ كه‌ وي‌ پيش‌ از 660ق‌ درگذشته‌ است‌. صدرالدين‌ اشنهى‌ از شيفتگان‌ روزبهان‌ بقلى‌ شيرازي‌ (د 606ق‌) بوده‌، و سخنانى‌ از او در بزرگداشت‌ روزبهان‌ نقل‌ شده‌ است‌ (شرف‌الدين‌، 28).
مجموعه‌اي‌ از نوشته‌ها و تقريرات‌ عرفانى‌ صدرالدين‌ با عنوان‌ تحفة اهل‌ الوصول‌ فى‌ علم‌ الفصول‌ كه‌ پس‌ از وفات‌ وي‌ ظاهراً توسط ابومنصور اصفهانى‌گردآوري‌ شده‌،به‌دست‌ آمده‌ است‌ و اكنون‌ نسخه‌اي‌ از آن‌ در تهران‌ موجود است‌ (دانش‌پژوه‌ و منزوي‌، 3/355- 356). اشعاري‌ نيز از وي‌ برجاي‌ مانده‌ كه‌ در ترجمة عوارف‌ المعارف‌ نقل‌ شده‌ است‌ (نك: سهروردي‌، 109، 115، 122).
مآخذ: آقابزرگ‌، الذريعة؛ احمد زركوب‌، شيرازنامه‌، به‌ كوشش‌ بهمن‌ كريمى‌، تهران‌، 1310ش‌؛ اسفراينى‌، عبدالرحمان‌، كاشف‌ الاسرار، به‌ كوشش‌ هرمان‌ لندلت‌، پاريس‌، 1986م‌؛ اشنهى‌، محمود، «پاسخ‌ به‌ چند پرسش‌»، «غاية الامكان‌ فى‌ دراية المكان‌»، مجموعة آثار فارسى‌، به‌ كوشش‌ نجيب‌ مايل‌هروي‌، تهران‌، 1368ش‌؛ انصاري‌، قاسم‌، «تاج‌الدين‌ اشنهى‌ و ترجمة نوشته‌اي‌ از او»، آينده‌، تهران‌، 1362ش‌، س‌ 9، شم 10؛ جامى‌، عبدالرحمان‌، نفحات‌ الانس‌، به‌ كوشش‌ محمود عابدي‌، تهران‌، 1370ش‌؛ جنيد شيرازي‌، شد الازار، به‌ كوشش‌ محمد قزوينى‌ و عباس‌ اقبال‌، تهران‌، 1328ش‌؛ حمدالله‌ مستوفى‌، تاريخ‌ گزيده‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌، تهران‌، 1362ش‌؛ دانش‌پژوه‌، محمدتقى‌، تعليقات‌ بر روزبهان‌ نامه‌، تهران‌، 1347ش‌؛ همو و علينقى‌ منزوي‌، فهرست‌ كتابخانة سپهسالار، تهران‌، 1356ش‌؛ سمعانى‌، عبدالكريم‌، الانساب‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ معلمى‌، حيدرآباددكن‌، 1382ق‌/1962م‌؛ سهروردي‌، عمر، عوارف‌ المعارف‌، ترجمة ابومنصور اصفهانى‌، به‌ كوشش‌ قاسم‌ انصاري‌، تهران‌، 1364ش‌؛ شرف‌الدين‌ ابراهيم‌، «تحفة العرفان‌»، ضميمة روزبهان‌ نامه‌، به‌ كوشش‌ محمدتقى‌ دانش‌پژوه‌، تهران‌، 1347ش‌؛ شروانى‌، جمال‌ خليل‌، نزهة المجالس‌، به‌ كوشش‌ محمدامين‌ رياحى‌، تهران‌، 1364ش‌؛ عابدي‌، محمود، تعليقات‌ بر نفحات‌ الانس‌ (نك: هم ، جامى‌)؛ عبداللطيف‌ بن‌ روزبهان‌ ثانى‌، «روح‌ الجنان‌ فى‌ سيرة الشيخ‌ روزبهان‌»، ضميمة روزبهان‌نامه‌، به‌ كوشش‌ محمدتقى‌ دانش‌پژوه‌، تهران‌، 1347ش‌؛ فرمنش‌، رحيم‌، مقدمه‌ بر احوال‌ و آثار عين‌القضاة، تهران‌، 1338ش‌؛ فصيح‌ خوافى‌، مجمل‌ فصيحى‌، به‌ كوشش‌ محمود فرخ‌، مشهد، 1340ش‌؛ كربن‌، هنري‌ و محمدمعين‌، مقدمه‌ بر عبهر العاشقين‌ روزبهان‌ بقلى‌، تهران‌، 1360ش‌؛ مايل‌ هروي‌، نجيب‌، مقدمه‌ بر مجموعة آثار فارسى‌ (نك: هم ، اشنهى‌)؛ مشار، خانبابا، فهرست‌ كتابهاي‌ چاپى‌ فارسى‌، تهران‌، 1352ش‌؛ موحد، صمد، مقدمه‌ بر مجموعة آثار شيخ‌محمود شبستري‌، تهران‌، 1365ش‌؛ نوشاهى‌، عارف‌، «كتابون‌ پر نقد و نظر»، دانش‌، اسلام‌آباد، 1364ش‌، س‌ 1، شم 1؛ واعظ ، عبدالله‌، مقصد الاقبال‌ سلطانيه‌، به‌ كوشش‌ نجيب‌ مايل‌ هروي‌، تهران‌، 1351ش‌؛ وصاف‌، تاريخ‌، به‌ كوشش‌ محمدمهدي‌ اصفهانى‌، بمبئى‌، 1269ق‌؛ همان‌، تحرير عبدالمحمد آيتى‌، تهران‌، 1346ش‌؛ ياقوت‌، بلدان‌. كيانوش‌ صديق‌
(ب‌) و ن‌ * 1 * ب‌ و ن‌ * 2 * ب‌

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3581
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست