responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3567
اشعريان‌
جلد: 9
     
شماره مقاله:3567



اَشْعَريان‌، عنوان‌ طايفه‌اي‌ از عرب‌، شماري‌ از اصحاب‌ پيامبر(ص‌)و گروهى‌از عالمان‌و محدثان‌شيعى‌در سدة2و3ق‌.اشعريان‌ به‌ نبت‌ بن‌ اُدَد بن‌ زيد بن‌ يَشجُب‌ بن‌ عَريب‌ بن‌ زيد بن‌ كهلان‌ معروف‌ به‌ اشعر، منسوبند (كلبى‌، 1/339؛ خليفه‌، 1/329). اشعر 7 پسر داشت‌ كه‌ هر كدام‌ سر سلسلة قبيله‌اي‌ شدند و همه‌ را اشعري‌ مى‌گفتند. مراد از اشعريان‌ در اين‌ مقاله‌ نسل‌ جماهر، يكى‌ از فرزندان‌ اشعر است‌ (نك: كلبى‌، همانجا).
اين‌ اشعريان‌، پيش‌ از اسلام‌ از قبايل‌ نامدار و پر نفوذ در نواحى‌ مختلف‌ يمن‌ از جمله‌ ساحل‌ غربى‌ آن‌ ديار به‌ شمار مى‌رفتند (قمى‌، 283-284؛ على‌، 2/380). گفته‌اند گروهى‌ از اينان‌ در حملة ابرهه‌ به‌ مكه‌ در 570م‌ وي‌ را ياري‌ دادند (ابن‌ فهد، 1/29-30). در منابع‌ اسلامى‌، فضايل‌ بسياري‌ به‌ اشعريان‌ پيش‌ از اسلام‌ نسبت‌ داد، از جوانمردي‌ و نيك‌ خويى‌ آنان‌ ياد كرده‌، و گفته‌اند چنان‌ بودند كه‌ گويى‌ در اموال‌ و املاك‌ و منازل‌ و دارايى‌ خود با مردم‌ سهيم‌ بودند (قمى‌، 280-281).
دربارة زمان‌ گرويدن‌ اشعريان‌ به‌ اسلام‌ اطلاع‌ دقيقى‌ در دست‌ نيست‌. به‌ گفتة صاحب‌ تاريخ‌ قم‌ (همو، 267) نخستين‌ كسى‌ از اينان‌ كه‌ به‌ اسلام‌ گرويد، مالك‌ بن‌ عامر نام‌ داشت‌ كه‌ در مكه‌ پيامبر اكرم‌ (ص‌) را ديدار كرد و مسلمان‌ شد. به‌ گفتة همو (ص‌ 268)، وي‌ نخستين‌ كسى‌ بود كه‌ از يمن‌ به‌ قصد اسلام‌ هجرت‌ كرد. پس‌ از او عدة بيشتري‌ از اشعريان‌ اسلام‌ آوردند و بعدها به‌ مدينه‌ هجرت‌ كردند، اما غالب‌ منابع‌، بدون‌ اشاره‌ به‌ هجرت‌ آنان‌ به‌ مكه‌، آورده‌اند كه‌ در سال‌ هفتم‌ در جريان‌ جنگ‌ خيبر گروهى‌ از اشعريان‌ به‌ سرپرستى‌ ابوموسى‌ اشعري‌ (ه م‌) از يمن‌ به‌ مدينه‌ آمدند و در محضر پيامبر اكرم‌ اسلام‌ آوردند و حتى‌ در غنايم‌ فتح‌ خيبر شريك‌ شدند (ابن‌ سعد، 2/108، 7/434). يك‌ روايت‌ مشهور ديگر حكايت‌ از آن‌ دارد كه‌ اين‌ اشعريان‌ از مسلمانانى‌ بودند كه‌ پيش‌ از آن‌ به‌ حبشه‌ هجرت‌ كرده‌ بودند و در اين‌ زمان‌ به‌ مدينه‌ آمدند (همو، 4/105)، بنابراين‌ اشعريان‌ مذكور مى‌بايست‌ در مكه‌ به‌ اسلام‌ گرويده‌ باشند. به‌ هرحال‌ پيامبر(ص‌) از اشعريان‌ به‌ شايستگى‌ استقبال‌ كرد و در حق‌ آنان‌ دعا فرمود (يحيى‌ بن‌ حسين‌، 71).
اشعريان‌ در مدينه‌، منشأ خدمات‌ بسياري‌ شدند. افزون‌ بر ابوموسى‌ اشعري‌، نامدارترين‌ چهرة اشعريان‌ در زمان‌ پيامبر(ص‌) ابوعامر اشعري‌ است‌ كه‌ در فتح‌ مكه‌ و حنين‌ شركت‌ كرد و در نبرد اخير به‌ شهادت‌ رسيد (ابن‌ سعد، 4/357- 358). فرزند او عامر بن‌ ابى‌ عامر هم‌ از اصحاب‌ بود و در چند پيكار شركت‌ كرد و از جملة راويان‌ به‌ شمار مى‌رود (همو، 4/358). فرزند او مالك‌ بن‌ عامر نيز از نامداران‌ صدر اسلام‌ بود و در پيكار مسلمانان‌ با ايرانيان‌ شركت‌ كرد و نخستين‌ كسى‌ است‌ كه‌ در فتح‌ مداين‌ با اسب‌ از فرات‌ گذشت‌ (قمى‌، 269). يكى‌ ديگر از اشعريان‌ مشهور صدر اسلام‌، ابوبرده‌ عامر بن‌ قيس‌ برادر ابوموسى‌ اشعري‌ از اصحاب‌ و از راويان‌ حديث‌ نبوي‌ است‌ كه‌ بعدها در كوفه‌ ساكن‌ شد (ابن‌ سعد، همانجا؛ خليفه‌، 1/156). برادر ديگر او ابورهم‌ بن‌ قيس‌ از صحابه‌ بود و بعدها در شام‌ اقامت‌ گزيد (ابن‌ سعد، 7/434؛ دربارة شماري‌ ديگر از اشعريان‌ مشهور اين‌ دوره‌، نك: همو، 4/359، 7/441-443؛ خليفه‌، 1/157، 298- 299؛ ابن‌ دريد، 417- 418؛ سمعانى‌، 1/266).
از احوال‌ اشعريان‌ چنين‌ بر مى‌آيد كه‌ پس‌ از پيامبر اكرم‌ (ص‌) و تحولات‌ سياسى‌ نيم‌ قرن‌ اول‌، افراد برجستة آن‌ از نظر اعتقادي‌ و سياسى‌ به‌ دسته‌هاي‌ گوناگون‌ تقسيم‌ گرديدند و در جاهاي‌ مختلف‌ چون‌ عراق‌ و شام‌ و ايران‌ پراكنده‌ شدند، اما شماري‌ از اشعريان‌ مسلمان‌ ساكن‌ يمن‌، پس‌ از رحلت‌ پيامبر(ص‌)، مرتد، و در زمرة اهل‌ رده‌ سركوب‌ شدند (طبري‌، 3/320-321).
نامدارترين‌ اشعريان‌ در كوفه‌ و به‌ طور كلى‌ در عراق‌ ساكن‌ شدند، سعد بن‌ مالك‌ بن‌ عامر اشعري‌ از بزرگان‌ و اشراف‌ اشعري‌ كوفه‌ و همان‌ كسى‌ است‌ كه‌ در ايام‌ خلافت‌ عثمان‌ بن‌ عفان‌، به‌ شراب‌خواري‌ وليد بن‌ عقبه‌، امير كوفه‌، نزد خليفه‌ شهادت‌ داد (قمى‌، 290-291). سائب‌ بن‌ مالك‌ نيز از بزرگان‌ شيعيان‌ كوفه‌ و مردي‌ جنگاور و از ياران‌ مختار بن‌ ابى‌ عبيدة ثقفى‌ بود و در 67ق‌ در مصاف‌ با لشكر مصعب‌ بن‌ زبير كشته‌ شد (همو، 284، 290). فرزندان‌ سعد وسائب‌ در سدة 1ق‌ در امور سياسى‌ عراق‌ و ايران‌ و مبارزات‌ ضد اموي‌ شركت‌ داشتند و بعضى‌ از آنها به‌ امارت‌ برخى‌ از شهرهاي‌ ايران‌ نيز منصوب‌ شدند (همو، 287، 290). پس‌ از قتل‌ محمد بن‌ سائب‌ در كوفه‌ به‌ دست‌ حجاج‌، فرزندان‌ او و ديگر اعضاي‌ خاندان‌ اشعري‌ تحت‌ تعقيب‌ قرار گرفتند و ناچار عراق‌ را رها كردند و به‌ جاهاي‌ ديگر و از جمله‌ به‌ قم‌ كوچيدند.
اشعريان‌ در قم‌: ظاهراًعبدالله‌و احوص‌بن‌سعد نخستين‌اشعريانى‌ بودند كه‌ به‌ قم‌ رفتند و سكنى‌ گزيدند. از آن‌ پس‌ عموزادگان‌ خود، فرزندان‌ سائب‌ را هم‌ به‌ آنجا دعوت‌ كردند و آنان‌ نيز به‌ قم‌ آمدند (همو، 262-263). هر چند تاريخ‌ اين‌ واقعه‌ دقيقاً روشن‌ نيست‌، اما به‌ گفتة صاحب‌ تاريخ‌ قم‌ اين‌ كوچ‌ در 94ق‌ روي‌ داده‌ است‌ (همو، 242). دانسته‌ نيست‌ كه‌ هدف‌ اصلى‌ عبدالله‌ و احوص‌ قم‌ بوده‌ است‌ يا جاي‌ ديگر. به‌ يك‌ روايت‌ (همو، 264)، اشعريان‌ قصد نواحى‌ آذربايجان‌ داشتند تا از آنجا به‌ ارمنيه‌ و يا خراسان‌ بروند، زيرا كه‌ عموزادگان‌ ايشان‌ (احتمالاً نه‌ از نسل‌ اشعر) در آن‌ مناطق‌ صاحب‌ نفوذ و ثروت‌ بودند. برخى‌ نيز گفته‌اند (نك: همو، 261) آنان‌ قصد داشتند به‌ اصفهان‌ بروند، اما مردم‌ قم‌ از آنها خواستند كه‌ در برابر حملات‌ موسمى‌ ديلميان‌ به‌ اين‌ نواحى‌، از آنان‌ دفاع‌ كنند و ايشان‌ با اجابت‌ اين‌ درخواست‌، در قم‌ ساكن‌ شدند. ظاهراً اين‌ نكته‌ كه‌ قم‌ و نواحى‌ آن‌ پيش‌ از آن‌ به‌ وسيلة ابوموسى‌ و ملك‌ بن‌ عامر اشعري‌ فتح‌ شده‌ بود، در تمايل‌ اين‌ اشعريان‌ يا مردم‌ قم‌ به‌ اقامت‌ آنان‌ در اين‌ سرزمين‌ بى‌تأثير نبود، چه‌ اشعريان‌ هواخواهانى‌ در اين‌ سامان‌ داشتند (همو، 260-261). به‌ روايتى‌، حاكم‌ همدان‌ اشعريان‌ را در ناحية قم‌ اسكان‌ داد و آنجا را به‌ آنان‌ فروخت‌ (همو، 263). ظاهراً اين‌ گروه‌ نخستين‌ عربانى‌ هستند كه‌ در قم‌ ساكن‌ شدند. از روايات‌ سمعانى‌ (10/484- 485) و ياقوت‌ (4/175) چنين‌ بر مى‌آيد كه‌ پيش‌ از آن‌ قم‌ وجود نداشته‌، يا از اهميتى‌ برخوردار نبوده‌ است‌ و شهر را اين‌ اشعريان‌ بنياد نهادند؛ اما دلايل‌ تاريخى‌ همچون‌ ذكر آن‌ در وقايع‌ فتوح‌ به‌ عنوان‌ يكى‌ از توابع‌ اصفهان‌ خلاف‌ آن‌ را ثابت‌ مى‌كند (نيز نك: فقيهى‌، 50 -63). با اينهمه‌ مسلم‌ است‌ كه‌ اشعريان‌ قم‌ را به‌ سرعت‌ توسعه‌ دادند و آن‌ را از اصفهان‌ جدا كردند و به‌ صورت‌ شهري‌ مستقل‌ در آوردند و بر اهميت‌ آن‌ افزودند (حسينى‌، 172). مقارن‌ ورود اشعريان‌ همه‌ يا اغلب‌ مردم‌ قم‌ دين‌ زردشتى‌ داشتند (بيك‌ ارباب‌، 18- 19) و اشعريان‌ آتشكدة آنجا را ويران‌ كردند و نخستين‌ مسجد را بر آوردند (قمى‌، 37). ورود اشعريان‌ به‌ قم‌ باعث‌ نفوذ و گسترش‌ اسلام‌ و عقايد شيعى‌ شد. به‌ گزارش‌ قمى‌ (ص‌ 278) نخستين‌ كسى‌ كه‌ تشيع‌ اين‌ طايفه‌ را علنى‌ كرد و به‌ ترويج‌ آن‌ اهتمام‌ ورزيد، موسى‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ سعد اشعري‌ بود.
اگر بتوان‌ در شيعى‌ بودن‌ اشعريان‌ كوفه‌ ترديد كرد، ظاهراً دربارة تشيع‌ اشعريان‌ قم‌ نبايد ترديدي‌ روا داشت‌. اينان‌ چندي‌ پس‌ از درآمدن‌ به‌ قم‌ تشيع‌ خود را آشكار كردند و به‌ تبليغ‌ آن‌ اهتمام‌ ورزيدند و خيلى‌ زود قم‌ را به‌ صورت‌ يكى‌ از پايگاههاي‌ تشيع‌ در آوردند. از ميان‌ اينان‌ عالمان‌ و فقيهان‌ و محدثان‌ و متكلمان‌ بزرگى‌ برخاستند كه‌ نامدارترين‌ آنان‌ تا پايان‌ دورة امامت‌ و آغاز غيبت‌ كبري‌ كم‌ و بيش‌ با امامان‌ عصر خود ارتباط داشتند و از آنان‌ حديث‌ نقل‌ مى‌كردند و گاه‌ برخى‌ از آنها نمايندگى‌ امام‌ عصر خود را در قم‌ رسماً بر عهده‌ داشتند و از اين‌ راهها ياريهاي‌ فراوان‌ به‌ امامان‌ شيعى‌ و فكر و فرهنگ‌ شيعى‌ كردند، خاصه‌ كه‌ اشعريان‌ نفوذ و قدرت‌ خود را در جاهاي‌ ديگر نيز گسترانيدند. مثلاً حمزة بن‌ يسع‌ اشعري‌ علاوه‌ بر امارت‌ قم‌، حكومت‌ قزوين‌ را هم‌ داشت‌ و نيز ساوه‌، فراهان‌، تفرش‌ و كاشان‌ هم‌ به‌ تدريج‌ به‌ قلمرو اشعريان‌ افزوده‌ شد (قمى‌، 263، 279).
به‌ هر حال‌ از امامان‌ شيعه‌ هم‌ سخنان‌ ستايش‌ آميزي‌ در مورد اشعريان‌ قم‌ و به‌ ويژه‌ تنى‌ چند از آنان‌ نقل‌ شده‌ است‌ (نك: مثلاً نجاشى‌، 91، 174، جم؛ كشى‌، 623 - 625؛ جم؛ علامة حلى‌، 15، 75، جم). اصولاً خاندان‌ اشعري‌ از آغاز از نيك‌نام‌ترين‌ خاندانهاي‌ عرب‌ مسلمان‌ به‌ شمار مى‌آمدند. احاديث‌ بسياري‌ از پيامبر اكرم‌(ص‌) در فضايل‌ اين‌ خاندان‌ در پيش‌ از اسلام‌ و بعد از آن‌ نقل‌ شده‌ است‌ (نك: مسلم‌، 2/1944- 1945؛ احمد بن‌ حنبل‌، 4/164). حتى‌ گفته‌اند آياتى‌ از قرآن‌ دربارة اشعريان‌ نازل‌ شده‌ است‌ (قمى‌، 272-277؛ سيوطى‌، 2/36-37). اشعريان‌ قم‌ به‌ لحاظ اعتقادي‌ و كلامى‌ هم‌ از منزلت‌ خاصى‌ در سير تفكر شيعى‌ امامى‌ برخوردارند. از شاخص‌ترين‌ عقايد آنان‌، حساسيت‌ خاص‌ در مورد غلو و غلات‌ است‌. آنان‌ كوچك‌ترين‌ سخن‌ غلو آميزي‌ را دربارة امامان‌ شيعى‌ بر نمى‌تافتند. از اين‌ رو بسياري‌ از راويان‌ را كه‌ به‌ زعم‌ آنان‌ در زمرة غلات‌ بودند، توثيق‌ نمى‌كردند. حتى‌ گاه‌ با آنان‌ به‌ خشونت‌ رفتار مى‌كردند؛ به‌ عنوان‌ نمونه‌ مى‌توان‌ به‌ تبعيد احمد بن‌ محمد بن‌ خالد برقى‌ از قم‌ به‌ وسيلة احمد بن‌ محمد بن‌ عيسى‌ اشعري‌ اشاره‌ كرد (نك: قهپايى‌، 1/138). ظاهراً به‌ همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ اشعريان‌ قم‌ را «سنت‌گرا» خوانده‌اند (نك: دانشنامه‌، 9/1224). البته‌ انديشة معتدلانة «قميون‌»، مورد انتقاد برخى‌ از نامداران‌ شيعى‌ از جمله‌ شيخ‌ مفيد (د 413ق‌) بوده‌ است‌ (ص‌ 5/135-136).
اشعريان‌ قم‌ همچنين‌ به‌ سبب‌ تشيع‌ چندان‌ با دستگاه‌ خلافت‌ اموي‌ و عباسى‌ سازگار نبودند. آنان‌ غالباً والى‌ غير شيعى‌ و نيز قاضى‌ منصوب‌ از جانب‌ خليفه‌ را نمى‌پذيرفتند و به‌ شهر راه‌ نمى‌دادند (قمى‌، 241). آنان‌ به‌ سختى‌ حاضر مى‌شدند به‌ حكومت‌ مركزي‌ خراج‌ دهند و در آن‌ زمان‌ كه‌ به‌ اضطرار تن‌ به‌ اين‌ كار مى‌دادند، باز خمس‌ و وجوهات‌ شرعى‌ را به‌ امام‌ خود مى‌پرداختند (همو، 279). در واقع‌ اشعريان‌ قم‌، عملاً در امور خود مستقل‌ بودند و با دستگاه‌ خلافت‌ گاه‌ كشمكش‌ داشتند و اين‌ كشمكشها گه‌گاه‌ منجر به‌ شورشها و درگيريهاي‌ حاد مى‌شد كه‌ تفصيل‌ آن‌ در منابع‌ تاريخى‌ انعكاس‌ يافته‌ است‌. با اينهمه‌ ميان‌ اشعريان‌ و خلفاي‌ عباسى‌ يكسره‌ دشمنى‌ و خلاف‌ نبود. اينان‌ گاه‌ از سوي‌خليفه‌به‌ امارت‌گمارده‌ مى‌شدند، چنانكه‌در 189ق‌ هارون‌الرشيد با درخواست‌ حمزة بن‌ اليسع‌ اشعري‌ مبنى‌ بر استقلال‌ قم‌ از اصفهان‌ موافقت‌ كرد. حمزه‌ والى‌ قم‌ بود و بعد پسرش‌ على‌ نيز ولايت‌ قم‌ را داشت‌ (همو، 28، 101، 164). عامر بن‌ عمران‌ بن‌ عبدالله‌ اشعري‌ هم‌ از سوي‌ هارون‌ به‌ ولايت‌ قم‌ رسيد (همو، 164). در 225ق‌ اليسع‌ بن‌ حمزة اشعري‌ از طرف‌ معتصم‌ براي‌ تعيين‌ مساحت‌ سرزمين‌ قم‌ به‌ آنجا فرستاده‌ شد (همو، 102).
به‌ گفتة قمى‌ (ص‌ 240-241) اشعريان‌ 280 سال‌ در قم‌ بودند و ساليانى‌ را با عزت‌ و اقتدار زيستند، اما پس‌ از چندي‌ ميانشان‌ اختلاف‌ افتاد و بر ضد هم‌ برخاستند و لاجرم‌ به‌ سستى‌ گراييدند و سرانجام‌ قدرت‌ و شوكت‌ خود را در قم‌ از دست‌ دادند.
مآخذ: ابن‌ دريد، محمد، الاشتقاق‌، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمدهارون‌، قاهره‌، 1378ق‌/1958م‌؛ ابن‌ سعد، محمد، الطبقات‌ الكبري‌، بيروت‌، دارصادر؛ ابن‌فهد، محمد، اتحاف‌ الوري‌ باخبار ام‌القري‌، به‌ كوشش‌ فهيم‌ محمد شلتوت‌، مكه‌، جامعة ام‌ القري‌؛ احمد بن‌ حنبل‌، مسند، استانبول‌، 1401ق‌/1987م‌؛ بيك‌ ارباب‌، محمدتقى‌، تاريخ‌ دارالايمان‌ قم‌، به‌ كوشش‌ مدرسى‌ طباطبايى‌، قم‌، 1353ش‌؛ حسينى‌ قمى‌، محمد، خلاصة البلدان‌، به‌ كوشش‌ مدرسى‌ طباطبايى‌، قم‌، حكمت‌؛ خليفة بن‌ خياط، الطبقات‌، به‌ كوشش‌ سهيل‌ زكار، دمشق‌، 1966م‌؛ دانشنامه‌؛ سمعانى‌، عبدالكريم‌، الانساب‌، حيدرآباد دكن‌، 1382- 1399ق‌/1962- 1979م‌؛ سيوطى‌، الخصائص‌ الكبري‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ طبري‌، تاريخ‌؛ علامة حلى‌، حسن‌، رجال‌، به‌ كوشش‌ محمد صادق‌ بحرالعلوم‌، نجف‌، 1381ق‌/1961م‌؛ على‌، جواد، المفصل‌ فى‌ تاريخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، بيروت‌/بغداد، 1976م‌؛ فقيهى‌، على‌اصغر، تاريخ‌ جامع‌ قم‌، قم‌، حكمت‌؛ قمى‌، حسن‌ بن‌ محمد، تاريخ‌ قم‌، ترجمة حسن‌ بن‌ على‌ قمى‌، به‌ كوشش‌ جلال‌ الدين‌ طهرانى‌، تهران‌، 1361ش‌؛ قهپايى‌، عنايت‌ الله‌، مجمع‌ الرجال‌، قم‌، 1384ق‌؛ كشى‌، رجال‌، اختيار طوسى‌، به‌ كوشش‌ مهدي‌ رجايى‌، قم‌، 1404ق‌؛ كلبى‌، هشام‌، نسب‌ معدواليمن‌ الكبير، به‌ كوشش‌ ناجى‌ حسن‌، بيروت‌، 1408ق‌/1988م‌؛ مسلم‌ بن‌ حجاج‌، صحيح‌، به‌ كوشش‌ محمد فؤاد عبدالباقى‌، استانبول‌، 1401ق‌/1981م‌؛ مفيد، محمد، «تصحيح‌ الاعتقاد»، مصنفات‌ الشيخ‌ المفيد، قم‌، 1371ش‌؛ نجاشى‌، احمد، رجال‌، به‌ كوشش‌ موسى‌ شبيري‌ زنجانى‌، قم‌، 1407ق‌؛ ياقوت‌، بلدان‌؛ يحيى‌ بن‌ حسين‌، غاية الامانى‌، به‌ كوشش‌ سعيد عبدالفتاح‌ عاشور، قاهره‌، 1388ق‌/1968م‌.
حسن‌ يوسفى‌اشكوري‌
(ز) 9/7/75 (ز) ن‌ 1- 12/8/75 (ز) ن‌ 2- 4/9/75

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3567
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست