responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3538
اشرس‌ سلمى‌
جلد: 9
     
شماره مقاله:3538


اَشْرَس‌ِ سُلَمى‌، فرزند عبدالله‌، از بنى‌ سليم‌ و از واليان‌ مشهور عرب‌ خراسان‌ به‌ روزگار امويان‌.
هنگامى‌ كه‌ هشام‌ بن‌ عبدالملك‌ به‌ خلافت‌ نشست‌، دولت‌ اموي‌ گرفتار نزاعها و آشوبهاي‌ بسيار بود و به‌ ويژه‌ در خراسان‌ كه‌ از ايالات‌ مهم‌ به‌ شمار مى‌رفت‌. نزاعهاي‌ قبيله‌اي‌ قحطانى‌ و عدنانى‌، فعاليت‌ مبلغان‌ عباسى‌ و كوششهاي‌ خوارج‌ خراسان‌ و ماوراءالنهر اوضاع‌ اين‌ منطقه‌ را نابسامان‌ كرده‌ بود. اسد بن‌ عبدالله‌ قسري‌، والى‌ خراسان‌، خود از عوامل‌ گسترش‌ دامنة اختلاف‌ و نزاع‌ بود (مثلاً نك: ابن‌ اثير، 5/142-143؛ العيون‌...، 89 -90؛ يعقوبى‌، 66؛ طبري‌، 7/50 -51؛ خضري‌بك‌، 536) و هشام‌ نيز از برادر او خالد بن‌ عبدالله‌ والى‌ عراق‌ خواست‌ تا اسد را عزل‌ كند و اشرس‌ را به‌ حكومت‌ گمارد (109ق‌/ 727م‌)، و نيز اشرس‌ را دستور داد كه‌ با نظر خالد كار كند (همو، 7/51 - 52؛ بلاذري‌، فتوح‌...، 428، قس‌: انساب‌...، 3/117) و بدين‌سبب‌، او را نايب‌ خالد در خراسان‌ شمرده‌اند.
از استقبال‌ مردم‌ خراسان‌ از اشرس‌ پيداست‌ كه‌ اسد بن‌ عبدالله‌ چه‌ بيدادها بر مردم‌ روا مى‌داشت‌. گفته‌اند كه‌ مردم‌ آشكارا شادي‌ مى‌كردند و تكبير و تبريك‌ مى‌گفتند و شعرها مى‌سرودند و القاب‌ به‌ اشرس‌ مى‌دادند (طبري‌، همانجا؛ ابن‌ اثير، 5/143؛ ابن‌ شاكر، 265). اشرس‌ نخست‌ با چنان‌ فروتنى‌ به‌ خراسان‌ آمد كه‌ در مقايسه‌ با كردار ستمگرانه‌ و بدخوييهاي‌ او در ايام‌ حكومتش‌ سخت‌ شگفت‌ مى‌نمايد. چه‌ اشرس‌ روشى‌ در حكومت‌ پيش‌ گرفت‌ كه‌ در خراسان‌ او را «جَغز» (غوك‌ - وزغ‌) لقب‌ دادند و بدخوي‌، ضعيف‌ و خيانتكارش‌ خواندند (طبري‌، 7/53).
به‌ هر حال‌ اشرس‌، حكام‌ شهرها را تعيين‌ و روانه‌ كرد و امور ديوانى‌ و قضايى‌ را به‌ شيوة خود سامان‌ داد و اولين‌ بار در خراسان‌ مرزبانى‌ يا پادگانهاي‌ مرزي‌ ايجاد كرد و فرماندهى‌ كل‌ اين‌ مركز را در دست‌ يك‌ تن‌ نهاد (همو، 7/52؛ ابن‌ كثير، 9/259؛ نيز نك: بارتولد، 1/419). در اين‌ ايام‌ اشرس‌ كسانى‌ از ايرانيان‌ و عربها را به‌ ماوراءالنهر فرستاد تا مردم‌ را به‌ اسلام‌ بخوانند و وعده‌ دهند كه‌ جزيه‌ از ايشان‌ برداشته‌ مى‌شود. بدين‌ سبب‌ در سمرقند بسياري‌ از ذميان‌ به‌ اسلام‌ گرويدند، اما يكى‌ از دهقانان‌ آن‌ ديار كه‌ ظاهراً منصبى‌ ديوانى‌ نيز داشت‌، به‌ اشرس‌ نوشت‌ كه‌ كاهش‌ جزيه‌ موجب‌ كاهش‌ درآمد مى‌شود و او را واداشت‌ كه‌ تدابير ديگري‌ براي‌ اخذ جزيه‌ بينديشد (ابن‌ اثير، 5/147؛ بلاذري‌، فتوح‌، 429؛ بارتولد، 1/420)، از اين‌ رو اشرس‌ به‌ عاملان‌ خراج‌ در نواحى‌ مختلف‌ نوشت‌ كه‌ از نومسلمانان‌ نيز جزيه‌ گيرند. اين‌ كار موجب‌ بروز مخالفتهاي‌ جدي‌ از سوي‌ مردم‌ بومى‌ به‌ پشتيبانى‌ عده‌اي‌ از بزرگان‌ عرب‌ در خراسان‌ و ماوراءالنهر شد. اشرس‌ نيز به‌ مقابله‌ برخاست‌ و تنى‌ چند از رؤساي‌ آنان‌ را به‌ حبس‌ انداخت‌ و به‌ آزار و شكنجة دهقانان‌ و بزرگان‌ محلى‌ پرداخت‌ (طبري‌، 7/55 -56؛ ابن‌ اثير، 5/148؛ بلاذري‌، همانجا). از اين‌رو، مردم‌ سغد و بخارا نيز از اسلام‌ روي‌ برتافتند و سر به‌ شورش‌ برداشتند. اشرس‌ به‌ آمل‌ در ساحل‌ غربى‌ جيحون‌ لشكر كشيد و چند ماه‌ آنجا را به‌ محاصره‌ گرفت‌. شورشيان‌ از خاقان‌ ترك‌ مدد خواستند و لشكر تركان‌ به‌ جنگ‌ اشرس‌ آمد (طبري‌، 7/56 -57؛ ابن‌ اثير، 5/149؛ خضري‌ بك‌، همانجا). پس‌ از جنگ‌ و گريزهايى‌ چند، با آنكه‌ شماري‌ از سران‌ لشكر اشرس‌ به‌ قتل‌ رسيدند، اما سرانجام‌ بيكند تسخير شد و اشرس‌ روي‌ به‌ بخارا نهاد. در آنجا سپاه‌ خاقان‌ با شورشيان‌ افشنه‌، فرغانه‌، نسف‌، تاربند و گروهى‌ از مردم‌ بخارا لشكر اشرس‌ را در شهر محاصره‌ كردند. خاقان‌ تركستان‌ در اين‌ ايام‌ هيأتهايى‌ را براي‌ مذاكره‌ و صلح‌ به‌ اردوي‌ مسلمانان‌ فرستاد كه‌ خسرو پسر يزدگرد سوم‌ نيز در آن‌ ميان‌ بود. اين‌ مذاكرات‌ سرانجام‌ به‌ صلحى‌ انجاميد كه‌ به‌ موجب‌ آن‌ مسلمانان‌، شهر كمرجه‌ را به‌ خاقان‌ دادند و خود به‌ سمرقند و دبوسيه‌ رفتند (طبري‌، 7/57 به‌ بعد؛ ابن‌ اثير، 5/151-154؛ ذهبى‌، 304- 305؛ بارتولد، 1/420).
در همين‌ ايام‌ (110ق‌) مردم‌ كُردَر از شهرهاي‌ ماوراءالنهر نيز به‌ سبب‌ فشارهاي‌ مالياتى‌ از اسلام‌ بازگشتند و به‌ جنگ‌ با اشرس‌ پرداختند، اما با اينكه‌ تركان‌ بدانها ياري‌ رساندند، شكست‌ خورده‌، باز مطيع‌ شدند (طبري‌، 7/66؛ ابن‌ اثير، 5/154). در اين‌ ميان‌ (سال‌ 111 يا 112ق‌) اشرس‌ از حكومت‌ خراسان‌ معزول‌ شد. گرديزي‌ (ص‌ 115) آورده‌است‌ كه‌ ستمگريهاي‌ اشرس‌ كه‌موجب‌ شكايت‌ بزرگان‌ عرب‌ خراسان‌ و مردم‌ ماوراءالنهر نزد هشام‌ خليفه‌ و سپس‌ شورش‌ آنها شده‌ بود، موجب‌ عزل‌ او گرديد (نيز نك: ميرخواند، 3/332).
مآخذ: ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ شاكر كتبى‌، محمد، عيون‌ التواريخ‌، حوادث‌ سال‌ 109ق‌، نسخة خطى‌ كتابخانة احمد ثالث‌ استانبول‌، شم 2922؛ ابن‌ كثير، البداية؛ بارتولد، و.، تركستان‌ نامه‌، ترجمة كريم‌ كشاورز، تهران‌، 1352ش‌؛ بلاذري‌، احمد، انساب‌ الاشراف‌، به‌ كوشش‌ عبدالعزيز دوري‌، بيروت‌، 1398ق‌/1978م‌؛ همو، فتوح‌ البلدان‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1865م‌؛ خضري‌ بك‌، محمد، الدولة الاموية، به‌ كوشش‌ محمد عثمانى‌، بيروت‌، 1406ق‌/1986م‌؛ ذهبى‌، محمد، تاريخ‌ الاسلام‌، حوادث‌ سالهاي‌ 101 - 120ق‌، به‌ كوشش‌ عمر تدمري‌، بيروت‌، 1410ق‌/1990م‌؛ طبري‌، تاريخ‌؛ العيون‌ و الحدائق‌، قاهره‌، 1871م‌؛ گرديزي‌، عبدالحى‌، زين‌الاخبار، به‌ كوشش‌ عبدالحى‌ حبيبى‌، تهران‌، 1347ش‌؛ ميرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران‌، 1339ش‌؛ يعقوبى‌، احمد، البلدان‌، بيروت‌، 1408ق‌/1988م‌. غلامرضا جمشيدنژاد

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3538
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست