responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3535
اشراف‌، ديوان‌
جلد: 9
     
شماره مقاله:3535


اِشْراف‌، ديوان‌ِ، اصطلاح‌ و نيز عنوان‌ ديوانى‌ در ممالك‌ اسلامى‌ كه‌ به‌ طور كلى‌ به‌ معناي‌ نظارت‌ بر امور ادارات‌ و اجزاء دستگاه‌ ديوان‌ سالاري‌ به‌ كار مى‌رفته‌، اما حوزة كاربرد و مصاديق‌ آن‌ متغير بوده‌ است‌. متولى‌ شغل‌ اشراف‌ را مُشرِف‌ (جمع‌ آن‌ مشارف‌، نك: دوزي‌، )، I/750 و خود آن‌ شغل‌ را مشارفه‌ نيز مى‌گفتند (مثلاً نك: ماوردي‌، 110).
دربارة آغاز كاربرد اين‌ عنوان‌ اطلاعى‌ در دست‌ نيست‌ و گزارش‌ افسانه‌ آميز خواندمير (نك: مآثر...، 28) مبنى‌ بر آنكه‌ لهراسب‌ واضع‌ مناصب‌ و وظايف‌ مستوفى‌ و مشرف‌ بوده‌، بى‌ گمان‌ فقط ناظر به‌ خود شغل‌ است‌، نه‌ عنوان‌ آن‌. با اينهمه‌، بايد گفت‌ مشاغل‌ و وظايفى‌ كه‌ مشرفان‌ بر عهده‌ داشتند، قطع‌ نظر از عنوان‌ آن‌، همچون‌ ديگر عناوين‌ و مشاغل‌ ديوانى‌ در عصر اسلامى‌، سابقه‌اي‌ كهن‌تر داشته‌ است‌. شغل‌ اشراف‌ عموماً منصب‌ تفتيش‌ و بازرسى‌ (نك: جواد، 9/ظ) ادارات‌ و اجزاء دستگاه‌ ديوان‌سالاري‌ و حكومت‌ شهرها بود و چون‌ منصب‌ مهم‌ و حساسى‌ به‌ شمار مى‌رفت‌، مشرفان‌ را از ميان‌ مردان‌ برجسته‌ و معتمد دستگاه‌ ديوانى‌ و قضايى‌ بر مى‌گزيدند. چنانكه‌ على‌ بن‌ يوسف‌ آمدي‌، قاضى‌ و هم‌ مشرف‌ شهر واسط بود (ابن‌ ساعى‌، 9/218)، و چون‌ كسى‌ بدين‌ شغل‌ منصوب‌ مى‌شد، خلعت‌ و تشريف‌ مى‌يافت‌ (مثلاً نك: همو، 9/201، 265).
اشراف‌ مدتها خود ديوانى‌ خاص‌ داشت‌. مثلاً در اواخر سدة 3ق‌/9م‌ از ابوعبدالله‌ محمد بن‌ داوود بن‌ جراح‌ ديوان‌سالار مشهور، پيش‌ از وزارتش‌، با عنوان‌ رئيس‌ ديوان‌ اشراف‌ ياد شده‌ (صابى‌، 284)، ولى‌ از وظايف‌ و حدود اختيارات‌ اين‌ ديوان‌ اطلاع‌ دقيقى‌ در دست‌ نيست‌. به‌ گزارش‌ ماوردي‌، «اشراف‌ اوقاف‌» از وظايف‌ دهگانة ديوان‌ مظالم‌ نيز به‌ شمار مى‌رفته‌، و متولى‌ آن‌ مأمور بازرسى‌ و نظر در اوقاف‌ عام‌ و خاص‌ و حسن‌ اجراي‌ شروط واقف‌ و داوري‌ در نزاعهايى‌ بوده‌ كه‌ بر سر اوقاف‌ در مى‌گرفته‌ است‌ (ص‌ 110-111؛ نيز نك: قاسمى‌، 572). برخى‌ ديوانهاي‌ ديگر نيز خود مشرفانى‌ داشتند، مانند ديوان‌ زمام‌ كه‌ يكى‌ از دو بخش‌ آن‌ زير نظر مشرف‌ اداره‌ مى‌شد (ابن‌ ساعى‌، 9/16، 60). افزون‌ بر آن‌، ديوان‌ هر شهري‌ رئيس‌ و نيز مشرفى‌ داشت‌ كه‌ آن‌ را راه‌ مى‌بردند. چنانكه‌ در منابع‌ از مشرفان‌ واسط، بعقوبا، نهر الملك‌ و چند شهر ديگر ياد شده‌ است‌ (همو، 9/70، 73، 87؛ نيز نك: جواد، همانجا) و آنان‌ بيشتر به‌ مسائل‌ مالى‌ مى‌پرداختند. ديوان‌ المخزن‌ را هم‌ كه‌ خود چند بخش‌ داشت‌، مشرفان‌ مختلف‌ اداره‌ مى‌كردند كه‌ از جملة عناوين‌ مناصب‌ آنها بايد به‌ اشراف‌ خزانة دولت‌، اشراف‌ خزانة غلات‌ و اشراف‌ خزانة اسلحه‌ اشاره‌ كرد (ابن‌ طوير، 140؛ ابن‌ ساعى‌، 9/129، 265، 278؛ جواد، 9/ظ، يا).
در ايران‌ به‌ روزگار غزنويان‌، گروهى‌ از مشرفان‌ در واقع‌ خبرگزارانى‌ بودند كه‌ از سوي‌ امير و سلطان‌ براي‌ گردآوري‌ اخبار چهار سوي‌ قلمرو ايشان‌ يا گردآوري‌ خبر در زمينه‌اي‌ خاص‌ مأمور اين‌ كار مى‌شدند؛ مانند مشرفى‌ كه‌ سلطان‌ محمود براي‌ ارسال‌ اخبار كارهاي‌ فرزندش‌ مسعود گمارده‌ بود (بيهقى‌، 145). شغل‌ گروهى‌ از مشرفان‌ با آنكه‌ تشابه‌ و تداخلى‌ با وظايف‌ بريد داشت‌ و گاه‌ از مشرف‌ و صاحب‌ بريد در كنار هم‌ ياد شده‌ (مثلاً، همو، 149)، ولى‌ در مواردي‌ اشراف‌ بيشتر از بريد اهميت‌ داشته‌ است‌ (همو، 635). با آنكه‌ بيهقى‌ مشرفان‌ رسمى‌ را همان‌ خبرگزاران‌ دولتى‌ دانسته‌ (ص‌ 71، 165، 427) كه‌ در كنار «زمامان‌» اخبار مملكت‌ را به‌ گوش‌ سلطان‌ مى‌رساندند (ص‌ 125) و آورده‌ است‌ كه‌ سلطان‌ مسعود بدين‌ مقصود در قلمرو خود 4 مشرف‌ تعيين‌ كرد (ص‌ 178)، ولى‌ به‌ نظر مى‌آيد كه‌ در آن‌ زمان‌ كارگزاران‌ و نديمان‌ و غلامان‌ را هم‌ پنهانى‌ به‌ جاسوسى‌ و مشرفى‌ مخدومان‌ و رؤساي‌ خويش‌ بر مى‌گماشتند و همين‌ معنى‌ را بيهقى‌ متذكر شده‌، و اين‌ جنبه‌ از «اشراف‌» را سخت‌ نكوهيده‌ است‌ (ص‌ 71، 78، 167). به‌ روايت‌ همو رؤساي‌ بريد سرخس‌ و تخارستان‌ هم‌ پنهانى‌ مأمور جاسوسى‌ در ديوان‌ ابونصر مشكان‌ بودند (ص‌ 176-177). افزون‌ بر آن‌ از مشرفان‌ رسمى‌ دولت‌ در كنار «عامل‌» و صاحب‌ بريد، به‌ عنوان‌ مأموران‌ بازرسى‌ امور مالى‌ يا كسانى‌ كه‌ به‌ گونه‌اي‌ با اين‌ امور سروكار داشتند، هم‌ ياد شده‌ است‌ (همو، 194، 296، 352، 517). از اين‌ جهت‌ گاه‌ وظايف‌ مشرف‌ با مستوفى‌ كه‌ هر دو از كارگزاران‌ اصلى‌ دستگاه‌ دولت‌ بودند، تشابه‌ داشته‌ است‌. نظامى‌ نيز در اين‌ بيت‌ به‌ همين‌ معنى‌ اشاره‌ دارد (ص‌ 37):
مستوفى‌ عقل‌ و مشرف‌ راي‌ در مملكت‌ تو كارفرماي‌
از بيت‌ انوري‌ هم‌ اهميت‌ مشرفان‌ بيشتر هويداست‌ (نك: شهيدي‌، 226):
بى‌ شرف‌ مُهر مشرفان‌ وقوفت‌ كتم‌ عدم‌ را كدام‌ غث‌ و سمين‌ است‌
نزديكى‌ وظايف‌ مشرف‌ و مستوفى‌ به‌ ويژه‌ از آنجا پيداست‌ كه‌ در عصر سلجوقيان‌ ديوان‌ اشراف‌ در ادارة اموال‌ ديوانى‌ و ضبط محاسبات‌ مالى‌ كشور، مكمل‌ ديوان‌ استيفا بوده‌ است‌ (اقبال‌، 31). در منابع‌ اين‌ دوره‌، از ديوان‌ اشراف‌ بارها ياد شده‌ است‌ و گويا رئيس‌ آن‌ را مشرف‌ كل‌ مملكت‌ مى‌ناميدند. مشرف‌ كل‌ كه‌ مورد اعتماد تام‌ امناي‌ دولت‌ بود، در هر شهر و ولايتى‌ نايبى‌ امانت‌دار مى‌نشاند تا هر گونه‌ مخارج‌ كوچك‌ و بزرگ‌ با اطلاع‌ او و از طريق‌ او كارسازي‌ شود (نظام‌ الملك‌، 74). اين‌ نايبان‌ يا مشرفان‌ در حكم‌ بازرسان‌ امور مالى‌ شهرها بودند و همين‌ معنى‌ از فرمانى‌ كه‌ طى‌ آن‌ خواجه‌ عميدالدين‌ به‌ نيابت‌ اشراف‌ جرجان‌ منصوب‌ شد، بر مى‌آيد (اقبال‌، 31-32). اين‌ مشرفان‌ مى‌بايست‌ رسوم‌ معاملات‌ و دقايق‌ محاسبات‌ را مى‌دانستند و امانت‌دار و با كفايت‌ مى‌بودند و پس‌ از ضبط و ثبت‌ درآمدها و مخارج‌، نسخه‌اي‌ از آن‌ را به‌ ديوان‌ اشراف‌ مى‌فرستادند. كارگزاران‌ و متصرفان‌ ولايات‌ زيردست‌ اين‌ مشرفان‌ به‌ شمار مى‌رفتند (همانجا). مقرري‌ ايشان‌ نيز بايد چنان‌ مى‌بود كه‌ مانع‌ دست‌ درازي‌ به‌ اموال‌ دولتى‌ و رشوه‌ خواري‌ شود (نظام‌ الملك‌، همانجا). در قلمرو سلجوقيان‌ آسياي‌ صغير و امارتهاي‌ متعدد كوچك‌ اين‌ منطقه‌ نيز اشراف‌ از مشاغل‌ مهم‌ بوده‌ است‌ و حتى‌ كسانى‌ را مى‌شناسيم‌ كه‌ به‌ «مشرف‌» ملقب‌ بودند (مثلاً نك: ابن‌ بى‌بى‌، 656، 696). با اينهمه‌، در عصر سلجوقيان‌ نيز مانند روزگار غزنويان‌، آن‌ جنبه‌ از شغل‌ اشراف‌ كه‌ مستلزم‌ جاسوسى‌ و خبر رسانى‌ بود، مستحسن‌ شمرده‌ نمى‌شد، چنانكه‌ عميدالملك‌ كندري‌ پيش‌ از حكومت‌ و وزارت‌، مشرف‌ درگاه‌ بود و اخبار مختلف‌ را پنهانى‌ گرد آورده‌، گزارش‌ مى‌داد و چون‌ طغرل‌ اين‌ منصب‌ را در شأن‌ او نمى‌دانست‌، به‌ حكومت‌ خوارزم‌ منصوبش‌ كرد (باخرزي‌، 2/797؛ نيز نك: اقبال‌، 32، حاشيه‌).
اما بايد اينگونه‌ مصاديق‌ و جنبه‌هاي‌ اشراف‌ را از منصب‌ رسمى‌ و مهم‌ اشراف‌ كه‌ اساساً نظارت‌ عاليه‌ بر بسياري‌ از امور دولتى‌ بود، جدا كرد. در عصر خوارزمشاهيان‌، نيكو سيرتى‌ و امانت‌داري‌ شرط مهم‌ احراز منصب‌ رياست‌ ديوان‌ اشراف‌ به‌ شمار مى‌رفت‌ كه‌ حوزة اقتدار وسيعى‌ داشت‌ و مصالح‌ و مهمات‌ رعايا موقوف‌ به‌ رعايت‌ او بود و بايست‌ «در اصلاح‌ احوال‌ رعايا و استقرار اموال‌ ديوان‌» مى‌كوشيد (بهاءالدين‌، 120). مراد از مشرف‌ ممالك‌ در اين‌ دوره‌ (نسوي‌، 255) بايد همين‌ رئيس‌ ديوان‌ اشراف‌ بوده‌ باشد.
شغل‌ اشراف‌ تنها در دستگاه‌ ديوان‌ سالاري‌ خلفا و سلاطين‌ شرق‌ اسلامى‌ نبود، بلكه‌ در تمام‌ سرزمينهاي‌ اسلامى‌ از همان‌ سده‌هاي‌ اوليه‌ با توجه‌ به‌ وظايف‌ مختلف‌ مشرف‌ وجود داشت‌، چنانكه‌ در عصر حكومت‌ امامان‌ رستمى‌ در مغرب‌، از مشرفان‌ ماليات‌ و خراج‌ ياد شده‌ است‌ كه‌ مقرري‌ آنان‌ نيز از همان‌ مالياتها تأمين‌ مى‌شد (عبدالحميد، 309). دربارة اشراف‌ و مشرفان‌ كه‌ مقريزي‌ ( اتعاظ...، 3/118) از آنها به‌ عنوان‌ كارگزاران‌ ديوانى‌ ياد كرده‌، از عصر خلفاي‌ فاطمى‌ به‌ اين‌ سوي‌ اطلاع‌ بيشتري‌ در دست‌ است‌. يكى‌ از انواع‌ اشراف‌ بازرسى‌ كارهاي‌ مأموران‌ دولت‌ بود. مثلاً قاضى‌ القضات‌ مصر كسانى‌ از مشرفان‌ را به‌ اندازه‌گيري‌ آب‌ و بازرسى‌ كارهاي‌ ابن‌ ابى‌ الرداد متولى‌ نهرها و مجاري‌ آب‌ مأمور كرد و آنها گزارش‌ دادند كه‌ وي‌ هزينة لاي‌ روبيها را خود برمى‌داشته‌ است‌ (همان‌، 2/145، 3/121). از همين‌ جا بر مى‌آيد كه‌ گروهى‌ از مشرفان‌ زير نظر قاضى‌ كار مى‌كردند. در اينجا نيز خزاين‌ خلافت‌ مشرفانى‌ داشت‌ كه‌ از «معدَّلين‌» به‌ شمار مى‌رفتند و به‌ ويژه‌ مشرفان‌ انبارهاي‌ غلات‌ از مقرريهاي‌ قابل‌ توجه‌ برخوردار بودند (ابن‌ طوير، 140، 142-143؛ احمد، 3/166، حاشيه‌). در اين‌ دوره‌ همچنين‌ از رئيس‌ اشراف‌ دارالضرب‌ ياد شده‌ كه‌ در عصر الحاكم‌ فاطمى‌، خطيب‌ و امام‌ جامع‌ مصر، اين‌ منصب‌ را داشت‌ (كندي‌، 597). براي‌ طالبيان‌ يا اَشراف‌ مصر هم‌ در اين‌ دوره‌ ديوانى‌ بود كه‌ مشرفان‌، عاملان‌ و نايبانى‌ داشت‌ (مقريزي‌، همان‌، 3/342) و اموال‌ و درآمدهاي‌ وقف‌ شده‌ بر طالبيان‌ زير نظر آنان‌ حفظ و خرج‌ مى‌شد. از مقرري‌ اين‌ مشرفان‌ پيداست‌ كه‌ آنان‌ پس‌ از نقيب‌ طالبيان‌ بالاترين‌ مقام‌ را در اين‌ دستگاه‌ داشتند (ابن‌ طوير، 115).
اشراف‌ شهرها نيز گويا خود از مشاغل‌ بسيار مهم‌ به‌ شمار مى‌رفته‌ كه‌ كسى‌ چون‌ ابو عبدالحسين‌ بن‌ سديد الدوله‌ را كه‌ زمانى‌ وزير المستنصر فاطمى‌ بود، به‌ اشراف‌ اسكندريه‌ گماشتند (مقريزي‌، همان‌، 3/13). در منابع‌ اين‌ دوره‌ از مشرفان‌ جوامع‌ نيز ياد شده‌ كه‌ در برابر ارائة گواهى‌ كار از اوقاف‌ مقرري‌ مى‌گرفتند (ابن‌ طوير، 100-101)، نيز حفظ اموال‌ شرعى‌ گردآوري‌ شده‌ هم‌ بر عهدة مشرفان‌ بود (مقريزي‌، همان‌، 3/88). به‌ گزارش‌ ابن‌ مماتى‌ در عصر ايوبيان‌، وظيفة گروهى‌ از مشرفان‌ از جهتى‌ شبيه‌ «ناظر» مالياتى‌ بود، با اين‌ تفاوت‌ كه‌ مالياتهاي‌ گردآوري‌ شده‌ را پس‌ از تعيين‌ مبلغ‌ و سر به‌ مهر كردن‌، به‌ مشرف‌ مى‌سپردند (ص‌ 298، 302). مقريزي‌ هم‌ از گروهى‌ از مشرفان‌ ياد كرده‌ كه‌ مأمور مساحى‌ و روشن‌ كردن‌ وضع‌ اراضى‌ و باغها بودند ( الخطط، 2/10).
در مغرب‌ و اندلس‌ نيز اشراف‌ جنبه‌ها و مصاديق‌ مختلف‌ داشت‌، اما همه‌، نوعى‌ بازرسى‌ و نظارت‌ را دربر مى‌گرفت‌. مثلاً در اوايل‌ سدة 4ق‌ منذربن‌ سعيد قاضى‌ ثغور شرقى‌ اندلس‌، منصب‌ ولايت‌ و اشراف‌ بر عمال‌ ثغور را نيز داشت‌ (ابن‌ ابار، 1/293؛ قس‌: قاسمى‌، 303). گويا در اين‌ مناطق‌ دستگاه‌ بازرسى‌ دولتى‌ را دارالاشراف‌ مى‌ناميدند كه‌ در شهرهاي‌ مختلف‌ دوايري‌ داشت‌ و رئيس‌ هريك‌ از اين‌ دواير را ظاهراً والى‌ تشريفات‌ يا متولى‌ ديوان‌ اشراف‌ مى‌خواندند (دوزي‌، ؛ I/750 قس‌: زركشى‌، 36-37؛ نك: ماضور، 37، حاشيه‌). به‌ روزگار مرابطون‌ مسئول‌ امور اداري‌ كشور را وزير مشرف‌ مى‌ناميدند كه‌ حوزة اقتداري‌ وسيع‌ داشت‌ (حركات‌، 91 -92). مشرفان‌ شهرها هم‌ نفوذ و اهميت‌ ويژه‌اي‌ داشتند، چندانكه‌ موحدون‌ به‌ كمك‌ و همراهى‌ مشرف‌ فاس‌ توانستند بر آنجا استيلا يابند (ابن‌ خلدون‌، 6(2)/478). در عصر موحدون‌ هم‌ از مشرفان‌ شهرهايى‌ چون‌ غرناطه‌ و اشبيليه‌ ياد شده‌ است‌ (ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 124، 138، 376). اين‌ نكته‌ كه‌ مشرف‌ به‌ ويژه‌ با امور مالى‌ و مالياتى‌ سر و كار بيشتر داشت‌، از آنجا پيداست‌ كه‌ در عصر بنى‌ حفص‌ در افريقيه‌ رئيس‌ گمرك‌ شهر را مشرف‌ مى‌ناميدند و مقرش‌ را دارالاشراف‌ مى‌خواندند (برونشويگ‌، 2/67 - 68).
به‌ روزگار مماليك‌، مصاديق‌ عنوان‌ مشرف‌ و وظايف‌ مشرفان‌ تنوع‌ بيشتري‌ داشت‌ و در منابع‌ اين‌ عصر از انواع‌ مشرفان‌ و تفاوت‌ درجات‌ و مشاغل‌ آنها بيشتر ياد شده‌ است‌. مثلاً قلقشندي‌ (5/454) متولى‌ امور مطبخ‌ سلطان‌ را مشرف‌ ناميده‌ كه‌ يكى‌ از زيردستان‌ «استادار الصحبة» بود. مقريزي‌ (نك: السلوك‌، 1(3)/807) هم‌ از مشرف‌ مطبخ‌ سلطانى‌ ياد كرده‌ است‌. يكى‌ از مباشران‌ ناظر اموال‌ درگذشتگان‌ بى‌ وارث‌ را هم‌ مشرف‌ مى‌ناميدند (قلقشندي‌، 3/460؛ قس‌: ابن‌ اياس‌ 1(2)/106، كه‌ از مشرف‌ ديوان‌ مواريث‌ ياد كرده‌ است‌).
مشرفى‌ كه‌ وظيفه‌اش‌ نظارت‌ بر امور مالى‌ دولت‌ بود، از سوي‌ سلطان‌ يا امير معين‌ مى‌شد (زياده‌،، 1(1)/127) كه‌ ظاهراً برابر همان‌ مشرف‌ ممالك‌ در قلمرو شرقى‌ اسلام‌ بود. چنانكه‌ اشاره‌ شد وظايف‌ مشرف‌ و ناظر از جهاتى‌ مشابه‌ يكديگر بود و بلكه‌ عناوين‌ مشرف‌ و ناظر به‌ جاي‌ هم‌ نيز به‌ كار مى‌رفت‌. مثلاً در سخن‌ ابن‌ اياس‌ (1(1)/459) ناظر عمارت‌، مشرف‌ ناميده‌ شده‌ است‌ و در حدود همان‌ دوره‌ به‌ روزگار حكومت‌ آل‌ كرت‌ در هرات‌ از شغل‌ اشراف‌ و نظارت‌ ديوان‌ اين‌ شهر ياد شده‌ كه‌ هر دو در دست‌ يك‌ تن‌ بود (سيفى‌، 118).
دربارة اشراف‌ و مشرفان‌ به‌ روزگار خلفاي‌ متأخر عباسى‌ و پس‌ از آن‌ عصر مغولان‌، اطلاع‌ دقيق‌تري‌ در دست‌ است‌. پيش‌تر اشاره‌ شد كه‌ برخى‌ از ديوانها خود مشرفانى‌ داشتند كه‌ از رؤساي‌ آنها به‌ شمار مى‌رفتند. چنانكه‌ مشرف‌ ديوان‌ زمام‌ ظاهراً پس‌ از رئيس‌ يا صدر اين‌ ديوان‌، بالاترين‌ مقام‌ را در اين‌ دستگاه‌ داشت‌ و از رجال‌ برجستة دولت‌ به‌ شمار مى‌رفت‌ و در عالى‌ترين‌ مراسم‌ دولتى‌ شركت‌ مى‌جست‌ (ابن‌ فوطى‌، 85؛ نيز نك: II/326-327 , 2 .(EIديوان‌ زمام‌ كه‌ خود به‌ مثابة دستگاه‌ بازرسى‌ به‌ شمار مى‌رفت‌، البته‌ با شغل‌ اشراف‌ كه‌ سپس‌ به‌ كلى‌ جاي‌ زمام‌ را گرفت‌، سخت‌ مرتبط بود و بدين‌سبب‌، در بسياري‌ مواقع‌ مشرف‌ زمام‌ به‌ رياست‌ اين‌ ديوان‌ مى‌رسيد (مثلاً ابن‌ فوطى‌، 37، 101). افزون‌ بر اين‌، دارالتشريفات‌ دربار خلافت‌، مدارس‌، رباطها و جوامع‌ و خزاين‌ نيز هر كدام‌ مشرفان‌ جداگانه‌ داشتند و ديوانهاي‌ شهرها را هم‌ در اين‌ دوره‌ مشرفان‌ در كنار رؤساي‌ آن‌ ديوانها راه‌ مى‌بردند (همو، 27، 28، 37، 47، 69).
منصب‌ اشراف‌ به‌ روزگار مغولان‌ پس‌ از فتح‌ بغداد همچنان‌ از مناصب‌ مهم‌ بود و به‌ تدريج‌ اهميت‌ بيشتري‌ يافت‌، تا آنجا كه‌ وظايف‌ ديوان‌ زمام‌ را به‌ خود اختصاص‌ داد. در عصر هلاكوخان‌ از «اشراف‌ ممالك‌ بغداد» سخن‌ رانده‌اند (وصاف‌، 237) و از آنچه‌ محمد بن‌ هندوشاه‌ نخجوانى‌ دربارة وظايف‌ «مشرف‌ الممالك‌» آورده‌، پيداست‌ كه‌ رياست‌ كل‌ ديوانها با او بوده‌، چنانكه‌ وي‌ را «ضابط امور الدواوين‌و الممالك‌،مدبر مصالح‌الثغور و المسالك‌» شمرده‌است‌(نك: 1(2)/64 - 66). در اين‌ دوره‌ هم‌ بازرسى‌ و نظارت‌ بر امور مالى‌ مهم‌ترين‌ وظيفة مشرف‌ بود كه‌ به‌ تفحص‌ در درآمدها و هزينه‌ها مى‌پرداخت‌، از مقرريها، جامگيها، صدقات‌ و انعامات‌ به‌ خوبى‌ مطلع‌ بود و صدور براتها زير نظر او قرار داشت‌ و بالجمله‌ مى‌توانست‌ در وقت‌ حاجت‌ دربارة همة اين‌ مسائل‌ نظر دهد و سخن‌ گويد (همو، 1(1)/299، 2/111-112). از اشارة وصاف‌ (ص‌ 92) هم‌ بر مى‌آيد كه‌ يكى‌ از وظايف‌ مشرف‌، محاسبة كل‌ درآمدها و مخارج‌ كشور بوده‌ است‌. متولى‌ اين‌ شغل‌ خطير يا منصب‌دار «اشراف‌ ديوان‌ بزرگ‌» در واقع‌ نوعى‌ رياست‌ بر تمام‌ ديوانهاي‌ دولت‌ و امرا و حكام‌ داشت‌. مثلاً ايلخان‌ ابوسعيد وقتى‌ جلال‌الدين‌ محمود را مشرف‌ ممالك‌ كرد، همة امرا و وزيران‌ و حاكمان‌ را دستور داد كه‌ در كارها بدو مراجعه‌ كنند، و ديوانيان‌ را گفت‌ كه‌ مشرف‌ را از تمام‌ امور مطلع‌ سازند و بى‌ موافقت‌ او كاري‌ انجام‌ ندهند. از همين‌ فرمان‌ بر مى‌آيد كه‌ مشرف‌ ممالك‌ نايبانى‌ به‌ شهرها و ولايات‌ مى‌فرستاد كه‌ هر يك‌ از قدرت‌ و نفوذ كافى‌ برخوردار بودند (نخجوانى‌، 2/113-114). خواجه‌ رشيدالدين‌ فضل‌ الله‌ نيز در مواضعى‌ از اشراف‌ و مشرفان‌ سخن‌ رانده‌ است‌ (مثلاً چ‌ تهران‌، 2/1167، 1175، چ‌ باكو، 3/171). از اشارات‌ او پيداست‌ كه‌ مشرفان‌ شهرها از امير و شحنه‌ قدرت‌ بيشتري‌ داشتند (چ‌ باكو، 3/209-210). بازرسى‌ كارهاي‌ وزيران‌ و كارگزاران‌ كشوري‌ نيز از وظايف‌ مشرفان‌ بود و در حقيقت‌ ايلخان‌ خود آنان‌ را براي‌ مأموريتهاي‌ ويژة بازرسى‌ منصوب‌ مى‌كرد. مثلاً اباقاخان‌ براي‌ رسيدگى‌ به‌ امور مالى‌ صاحب‌ ديوان‌ شمس‌الدين‌ جوينى‌، يكى‌ از مدعيان‌ او به‌ نام‌ مجدالملك‌ يزدي‌ را عنوان‌ «مشرف‌ جمع‌ و خرج‌» داد تا به‌ بررسى‌ امور مالى‌ چند سالة كشور كه‌ زير نظر صاحب‌ ديوان‌ بود، بپردازد و دستور داد كه‌ شاهزادگان‌ و امرا در كار او مداخله‌ نكنند (خواندمير، حبيب‌ السير، 3/112).
غير از مشرف‌ ممالك‌ و بازرسان‌ عالى‌رتبه‌ يا مشرفان‌ شهرها و ولايات‌، براي‌ كارهاي‌ مختلف‌ مشرفان‌ ديگري‌ تعيين‌ مى‌شدند. مثلاً از جملة قوانين‌ غازانى‌ آن‌ بود كه‌ در هر «دارالقضاء» مشرفى‌ حضور يابد و به‌ هنگام‌ خريد و فروش‌ املاك‌، شرح‌ و بسط و كيفيت‌ معاملات‌ را در «روزنامچة حال‌» ثبت‌ كند (وصاف‌، 389). مشرفان‌ به‌ويژه‌ در شهرها و ولايات‌ گاه‌ به‌اتكاي‌ مقام‌ خويش‌ به‌مال‌اندوزي‌ مى‌پرداختند(مثلاً نك: سيفى‌، 593). گاه‌ اين‌ مشرفان‌ خود به‌ بازرسى‌ خوانده‌ مى‌شدند و پس‌ از روشن‌ شدن‌ نادرستى‌ حسابشان‌، از شغل‌ خود معزول‌ مى‌گرديدند (ناصرالدين‌ منشى‌، 59، 64).
در دورة امارتهاي‌ كوچك‌ آسياي‌ صغير پيش‌ از تيموريان‌، توليت‌ اوقاف‌ گاه‌ به‌ منصب‌ اشراف‌ منضم‌ مى‌گرديد (آق‌سرايى‌، 74، 140). نجم‌الدين‌ رازي‌ در اين‌ عصر از مستوفى‌ و ناظر و منشى‌ به‌ مثابة حواس‌ ظاهري‌ و باطنى‌ سلطان‌ و مملكت‌ ياد كرده‌ (ص‌ 257)، و مولوي‌ هم‌ محاسب‌ و ناظر «ارزاق‌ جهان‌» را در مقام‌ نسبت‌ به‌ خداوند مشرف‌ خوانده‌ است‌ (3/102). همچنين‌ اهميت‌ شغل‌ اشراف‌ ممالك‌ از اينجا پيداست‌ كه‌ برخى‌ از مشرفان‌ مستقيماً به‌ وزارت‌ رسيده‌اند (وصاف‌، 181).
در دربار سلاطين‌ هند در اين‌ روزگار نيز ديوان‌ اشراف‌ وجود داشت‌ كه‌ فرمانها را پس‌ از صدور از ديوان‌ وزارت‌ ثبت‌ و تأييد مى‌كرد (ابن‌ بطوطه‌، 514). ابن‌ بطوطه‌ همچنين‌ از مشرف‌ در دربار خاقان‌ چين‌ ياد كرده‌ كه‌ در ديوان‌ وزارت‌ در برابر وزير مى‌نشست‌ (ص‌ 643 -644). البته‌ بعيد به‌ نظر مى‌رسد كه‌ در اينجا هم‌ عنوان‌«مشرف‌» و «ديوان‌ اشراف‌» به‌ همين‌ نام‌ موجود بوده‌، بلكه‌ روايت‌ ابن‌ بطوطه‌ ناظر بر شغل‌ و وظايف‌ بعضى‌ از دولتمردان‌ دربار چين‌ بوده‌ است‌. در دستگاه‌ تيموريان‌ نيز مى‌دانيم‌ كه‌ شغل‌ اشراف‌ وجود داشته‌ است‌ و مشرفان‌ را مانند سابق‌ از رجال‌ امين‌ و معتمد انتخاب‌ مى‌كردند تا به‌ گفتة فصيح‌ خوافى‌ با عمال‌ ديوانى‌ در خيانت‌ به‌ اموال‌ دولت‌ همدستى‌ نكنند (2/155).
تنوع‌ مشرفان‌ و وظايف‌ آنان‌ به‌ روزگار صفويه‌ شبيه‌ دورة مماليك‌ مصر و شام‌ است‌. چنانكه‌ در اين‌ عصر از مشرف‌ ايلخى‌، مشرف‌ جبّاخانه‌، مشرف‌ ضرابخانه‌ و شماري‌ ديگر از انواع‌ مشرفان‌ بيوتات‌ سلطنتى‌ چون‌ مشرف‌ خزانه‌، مشرف‌ توپخانه‌، مشرف‌ قوشخانه‌، مشرف‌ قيجاجى‌خانه‌، مشرف‌ شربتخانه‌، مشرف‌ شعرباف‌خانه‌ و مشرف‌آبدار خانه‌ ياد شده‌ كه‌ هر يك‌ وظايف‌ معينى‌ داشتند (ميرزا رفيعا، 301، 303؛ ميرزا سميعا، 62 -63). در اين‌ بيوتات‌، غير از بازرسى‌، تعيين‌ برآورد بودجة مورد نياز و تهية گزارشى‌ در آن‌ باب‌ از وظايف‌ مشرف‌ بود (مينورسكى‌، 122) كه‌ مى‌بايست‌ روزنامجات‌ مخارج‌ بيوتات‌ را ضبط كرده‌، به‌ وزير بيوتات‌ برساند (ميرزا رفيعا، 545؛ ميرزا سميعا، 35)، اما هيچ‌ مخارجى‌ را بدون‌ سند نمى‌بايست‌ در روزنامچه‌ ثبت‌ كند. مشرفان‌ همچنين‌ مخارج‌ 6 ماهة بيوتات‌ را برآورد كرده‌، به‌ وزير بيوتات‌ مى‌دادند تا پس‌ از طى‌ مراحلى‌ بودجة آن‌ تأمين‌ شود (همو، 9 -10). در اينجا مشرفان‌ بيوتات‌ زير دست‌ وزير بيوتات‌ و ناظر بيوتات‌ كار مى‌كردند. مشرف‌ ضرابخانه‌ نيز بايد هرچه‌ را كه‌ هر روز ضرب‌ مى‌شد، مى‌ديد و ثبت‌ مى‌كرد و روزنامچة آن‌ را به‌ معير الممالك‌ مى‌داد (همو، 33). وظيفة گروهى‌ از مشرفان‌ كارگاههاي‌ سلطنتى‌ هم‌ محاسبه‌ و ثبت‌ كارهاي‌ كاركنان‌ بود (مينورسكى‌، 49).
مآخذ: آق‌سرايى‌، محمود، مسامرة الاخبار و مسايرة الاخيار، به‌ كوشش‌ عثمان‌ توران‌، آنكارا، 1943م‌؛ ابن‌ ابار، محمد، التكملة لكتاب‌ الصلة، بغداد، 1956م‌؛ ابن‌ اياس‌، محمد، بدائع‌ الزهور فى‌ وقائع‌ الدهور، به‌ كوشش‌ محمد مصطفى‌، قاهره‌، 1402- 1403ق‌؛ ابن‌ بطوطه‌، رحلة، بيروت‌، 1384ق‌؛ ابن‌ بى‌بى‌، حسين‌، الاوامر العلائية فى‌ الامور العلائية، به‌ كوشش‌ عدنان‌ صادق‌ ارزي‌، آنكارا، 1956م‌؛ ابن‌ خلدون‌، العبر؛ ابن‌ ساعى‌، على‌، الجامع‌ المختصر فى‌ عنوان‌ التواريخ‌ و عيون‌ السير، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ جواد، بغداد، 1353ق‌/1934م‌؛ ابن‌ صاحب‌ الصلاة، عبدالملك‌، المن‌ بالامامة، به‌ كوشش‌ عبدالهادي‌ تازي‌، دارالغرب‌ الاسلامى‌، 1987م‌؛ ابن‌ طوير، مرتضى‌، نزهة المقلتين‌ فى‌ اخبار الدولتين‌، به‌ كوشش‌ ايمن‌ فؤاد سيد، اشتوتگارت‌، 1412ق‌/1992م‌؛ ابن‌ فوطى‌، عبدالرزاق‌، الحوادث‌ الجامعة و التجارب‌ النافعة فى‌ المائة السابعة، بيروت‌، 1987م‌؛ ابن‌ مماتى‌، اسعد، قوانين‌ الدواوين‌، به‌ كوشش‌ عزيز سوريال‌ عطيه‌، قاهره‌، 1411ق‌؛ احمد، محمد حلمى‌ محمد، حاشيه‌ بر اتعاظ الحنفاء (نك: هم، مقريزي‌)؛ اقبال‌، عباس‌، وزارت‌ در عهد سلاطين‌ بزرگ‌ سلجوقى‌، به‌ كوشش‌ محمدتقى‌ دانش‌ پژوه‌ و يحيى‌ ذكاء، تهران‌، 1338ش‌؛ باخرزي‌، على‌، دمية القصر، به‌ كوشش‌ سامى‌ مكى‌ العانى‌، كويت‌، 1985م‌؛ برونشويگ‌، رابرت‌، تاريخ‌ افريقية فى‌ العهد الحفصى‌، بيروت‌، 1988م‌؛ بهاءالدين‌ بغدادي‌، محمد، التوسل‌ الى‌ الترسل‌، به‌ كوشش‌ احمد بهمنيار، تهران‌، 1315ش‌؛ بيهقى‌، ابوالفضل‌، تاريخ‌، به‌ كوشش‌ على‌اكبر فياض‌، تهران‌، 1356ش‌؛ جواد، مصطفى‌، مقدمه‌ بر الجامع‌ المختصر (نك: هم، ابن‌ ساعى‌)؛ حركات‌، ابراهيم‌، النظام‌ السياسى‌ و الحربى‌ فى‌ عهد المرابطين‌، دارالبيضاء، مكتبة الوحدة العربيه‌؛ خواندمير، غياث‌ الدين‌، مآثر الملوك‌، به‌ كوشش‌ هاشم‌ محدث‌، تهران‌، 1372ش‌؛ همو، حبيب‌ السير، به‌ كوشش‌ محمد دبيرسياقى‌، تهران‌، 1353ش‌؛ رشيدالدين‌ فضل‌الله‌، جامع‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ محمد روشن‌ و مصطفى‌ موسوي‌، تهران‌، 1373ش‌؛ همان‌، به‌ كوشش‌ على‌زاده‌، باكو، 1957م‌؛ زركشى‌، محمد، تاريخ‌ الدولتين‌، تونس‌، 1966م‌؛ زياده‌، محمدمصطفى‌، حاشيه‌ بر السلوك‌ (نك: هم، مقريزي‌)؛ سيفى‌هروي‌، سيف‌، تاريخ‌ نامة هرات‌، به‌ كوشش‌ محمدزبير صديقى‌، كلكته‌، 1362ق‌/1943م‌؛ شهيدي‌، جعفر، شرح‌ لغات‌ و مشكلات‌ ديوان‌ انوري‌، تهران‌، علمى‌ و فرهنگى‌؛ صابى‌، هلال‌، الوزراء، به‌ كوشش‌ عبدالستار احمد فراج‌، قاهره‌، 1958م‌؛ عبدالحميد، سعدزغلول‌، تاريخ‌ المغرب‌ العربى‌، اسكندريه‌، 1979م‌؛ فصيح‌ خوافى‌، محمد، مجمل‌ فصيحى‌، به‌ كوشش‌ محمود فرخ‌، مشهد، 1339ش‌؛ قاسمى‌، ظافر، نظام‌ الحكم‌ فى‌ الشريعة و التاريخ‌ الاسلامى‌، بيروت‌، 1987م‌؛ قلقشندي‌، احمد، صبح‌ الاعشى‌، قاهره‌، 1963م‌؛ كندي‌، محمد، الولاة و القضاة، به‌ كوشش‌ رون‌ گست‌، بيروت‌، 1908م‌؛ ماضور، محمد، حاشيه‌ و مقدمه‌ بر تاريخ‌ الدولتين‌ (نك: هم، زركشى‌)؛ ماوردي‌، على‌، الاحكام‌ السلطانية، به‌ كوشش‌ احمد مبارك‌ بغدادي‌، كويت‌، 1409ق‌/1989م‌؛ مقريزي‌، احمد، اتعاظ الحنفاء، به‌ كوشش‌ محمد حلمى‌ محمد احمد، قاهره‌، 1390-1393ق‌؛ همو، الخطط، قاهره‌، 1913م‌؛ همو، السلوك‌، به‌ كوشش‌ محمد مصطفى‌ زياده‌، قاهره‌، 1956م‌؛ مولوي‌، مثنوي‌، به‌ كوشش‌ نصرالله‌ پورجوادي‌، تهران‌، 1363ش‌؛ ميرزا رفيعا، دستور الملوك‌، به‌ كوشش‌ محمدتقى‌ دانش‌ پژوه‌، مجلة دانشكدة ادبيات‌ دانشگاه‌ تهران‌، 1347- 1348ش‌، س‌ 16، شم 3، 5، 6؛ ميرزا سميعا، تذكرة الملوك‌، به‌ كوشش‌ محمد دبيرسياقى‌، تهران‌، 1332ش‌؛ مينورسكى‌، و.، سازمان‌ اداري‌ حكومت‌ صفويان‌، ترجمة مسعود رجب‌نيا، تهران‌، 1334ش‌؛ ناصرالدين‌ منشى‌ كرمانى‌، سمط العلى‌ للحضرة العليا، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌، تهران‌، 1362ش‌؛ نجم‌ الدين‌ رازي‌، عبدالله‌، مرصاد العباد، به‌ كوشش‌ حسين‌ حسينى‌، تهران‌، 1312ش‌؛ نخجوانى‌، محمدبن‌ هندوشاه‌، دستور الكاتب‌ فى‌ تعيين‌ المراتب‌، به‌ كوشش‌ على‌ زاده‌، مسكو، 1964، 1971، 1976م‌؛ نسوي‌، محمد، سيرت‌ جلال‌الدين‌ مينكبرنى‌، به‌ كوشش‌ مجتبى‌ مينوي‌، تهران‌، 1344ش‌؛ نظام‌ الملك‌، حسن‌، سياست‌نامه‌، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌، تهران‌، 1320ش‌؛ نظامى‌ گنجوي‌، ليلى‌ و مجنون‌، به‌ كوشش‌ وحيد دستگردي‌، تهران‌، 1333ش‌؛ وصاف‌، تاريخ‌، به‌ كوشش‌ محمدمهدي‌ اصفهانى‌، تهران‌، 1338ش‌؛ نيز:
Dozy, R., Suppl E ment aux dictionnaires arabes, Beirut, 1968; EI 2 .
صادق‌ سجادي‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 9  صفحه : 3535
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست