اِشْتْرُتْمان1، رودلف (1877-1960م/1256- 1339ش)، عالم دينى و اسلام
شناس سخت كوش آلمانى كه تحقيقاتش دربارة فرقههاي اسلامى، به ويژه مذاهب
شيعى، شايان توجه است.
اشترتمان در لِنْگِريشِ وستفالى زاده شد. او كه در آغاز دانشجوي رشتة الهيات
بود، به هنگام تحصيل در دانشگاههاي هاله و بُن به مطالعات خاورشناسى
علاقهاي خاص پيدا كرد. پس از پايان يافتن اين دورة تحصيلى، از
1905م/1284ش در مونسْتِر به عنوان معلم، و از 1907 تا 1923م/1286-1302ش در
شول فورتا2 در مقام معلم ارشد و كشيش به كار اشتغال يافت. به منظور
دستيابى مستقيم به مآخذ عربى در زمينة مطالعات خود، اين زبان را نزد كارل
بروكلمان (1868-1956م)، استاد زبانهاي سامى دانشگاههاي برسلاو و هاله، آموخت
(پارت، .(13 در 1923م هلموت ريتر و س. ه . بِكِر، اشترتمان را به سبب
پژوهشهاي علمى وي، در 46 سالگى براي نخستين بار بدون رعايت ضوابط و مقررات
قانونى به سمت استاد شرق شناسى در گيسن برگزيدند (همانجا؛ اشپولر، .(3 در
1927م/1306ش، با همين سمت به دانشگاه هامبورگ منتقل شد و در مقام جانشين
ريتر به تدريس مشغول گرديد و تا 1947م/1326ش كه بازنشسته شد، در اين منصب
باقى ماند. اشترتمان پس از بازنشستگى تا چندين سال ديگر همچنان به تدريس
ادامه داد و تا اندك مدتى پيش از مرگ پژوهش را رها نكرد.
وي در سالهاي 1911-1912م، 1929-1930م و 1952م چند سفر مطالعاتى به سوريه،
فلسطين و يمن كرد. او عضو «جامعة علمى گوتينگن» و «جامعة يواخيم - يونگيوس»
در هامبورگ، و نيز عضو «جامعة اسماعيلى بمبئى» بود (همانجا). اشترتمان از
1927م به تنهايى و از 1948م به بعد مشتركاً با جانشين خود برتولد اشپولر،
سردبير مجلة معروف دِر اسلام 3 بود و شمار بسياري از مقالات خود را در اين
مجله منتشر كرد (همانجا). اشترتمان در مقام يك متأله و كشيش، مجذوب
جنبههاي معنوي اديان بود. آنچه در طول حيات علمى خويش در باب مذاهب
گفته و نوشته، مبتنى بر درك عميق دينى او و به همين دليل، مؤثر و نافذ
بوده است (پارت، .(13 او انسانى جدي و زاهد بود و با ديدي باز نسبت به
مسائل حيات مىنگريست و سخت شيفتة معارف الهى بود.
آثار اشترتمان نمايانگر تعمقى است كه وي در مطالعة فرق اسلامى به كار
گرفته است. او نه تنها يكسره خويش را وقف تحقيق و تتبع كرده بود، ديگران
را هم به كار در اين راه تشويق مىكرد (همانجا). با اينكه زمينة مطالعات
اشترتمان بيشتر دربارة فرقههاي اسلامى بود، اما وي به موضوع ديگري نيز
پرداخت كه گرچه در حاشيه قرار داشت، ولى حائز اهميت بود و آن تاريخ
كليساهاي مشرق زمين بود (همو، .(15 به نظر مىرسد كه اشترتمان به شاخههاي
فرعىتر اديان علاقة بيشتري داشته است، چنانكه بخش اعظم مطالعات اسلامى
خود را دربارة فرقههاي زيديه، نُصيريه، شيعه و امثال آن قرار داد. دربارة
كليساهاي مشرق زمين هم كه در شرايطى نامساعدتر نسبت به كليساهاي اصلى و
مسلط جهان قرار داشت، اشترتمان چندين مقالة تحقيقى به رشتة تحرير درآورد.
اشپولر شاگرد برجسته و همكار اشترتمان معتقد است (ص كه گويا استادش تقدس
اسلامى را در ميان اهل تسنن كمتر مىيافت و به نظرش چنين مىآمد كه جوهر
دين در ميان آنان با مسائل دنيوي درآميخته، و اغلب دستخوش مخاطره شده
است. به زعم او، انگيزههاي مادي جوهر اصيل دين و چهرة حقيقى آن را نسخ و
پنهان كرده است. مطالعات اشترتمان تحت تأثير همين برداشت كلى از تسنن،
به سوي فرقههاي كوچكتر اسلامى، به ويژه تشيع، هدايت شد. اين ديد با
روحية درونگراي اشترتمان سازگاري بيشتري داشت. او با هر نوع گرايش اعتقادي
و اعمال دينى كه رو به سوي عوامل خارجى داشت، بيگانه بود و در برابر غوغا
و شور و شر دنيوي جانب انزوا را مىگرفت. وي آن اندازه به مذهب تشيع
علاقه نشان مىداد كه همهجا، حتى بيرون از مرزهاي آلمان، گفته مىشد:
«هركس بخواهد مكتب تشيع را مطالعه كند، بايد به هامبورگ برود»، چون
اشترتمان بالغ بر 20 سال در دانشگاه اين شهر به تدريس اشتغال داشت (همو،
.(2
اشترتمان كارهاي تحقيقى خود را با مطالعه دربارة عقايد زيديه آغاز كرد و
مقالات استادانهاي در اين باب نوشت. سپس، از پى يك رشته تحقيق طولانى و
مخصوصاً ويرايش متونى چند از شيعة اثناعشري، اين مذهب را در مركز دايرة
پژوهشهاي خود قرار داد، اما در واپسين سالهاي عمر، بيشتر توجهش معطوف
اسماعيليان شد (همانجا).
آثار: 1. «مؤلفات زيديه»، دِر اسلام، 1910م، شم 1، 1911م، شم 2؛ 2. «حقوق
عمومى زيديه1»، استراسبورگ، 1912م؛ 3. «عبادات زيديه2»، استراسبورگ، 1912م؛
4. «مباحثى در باب مبتدعة يزيديه در آثار رمزي اسلامى، يزيد اول در ادبيات
عامة اسلامى»، در اسلام، 1913م، شم 4؛ 5. «مسألة شخصيت زيد بن على در آثار
مكتوب»، در اسلام، 1923م، شم 13؛ 6. «بدر، اُحد و كربلا»، «مجلة آثار شرقى3»،
1926م؛ 7. «شيعة اثنا عشري4»، لايپزيگ، 1926م؛ 8. «مؤلفات
شيعه5»،انتشاراتاتوهاراسوئيتس،1926م؛ 9.«مركزدينى و اعتقادي اباضيه، مؤلفات
اباضيه6»، اتوهاراسوئيتس، 1927م؛ 10. «بربر و اباضيه»، در اسلام، شم 17،
1928م؛ 11. «اصول اعتقادات اسلامى و كتاب اشعري در اين باره»، در اسلام،
1931م، شم 19؛ 12. «آثار خطى و چاپى»، در اسلام، 1933م، شم 21؛ 13. مقالات
«سبعيه» (1924م)؛ «شيعه» (1927م)؛ «تقيه» (1928م)؛ «تشبيه» (1929م)؛
«تعزيه» (1930م)؛ «ثنويه» (1930م)؛ «محمديه» (1933م) و «ظاهريه» (1934م) در
«دائرةالمعارف اسلام7»؛ 14. «تاريخ فرقههاي بدعتگذار اسلامى»، «فرهنگ
اسلامى8»، 1938م، شم 12؛ 15. «پاسخ دروزيها در رد نصيريها»، در اسلام، 1939م،
شم 25؛ 16. «تعاليم سرّي باطنيان طبق كتاب عقايد آل محمد، تأليف محمد بن
حسن ديلمى»، بيبليوتيكا اسلاميكا، استانبول، 1939م، شم 11؛ 17. «متون گنوسى
اسماعيليه: نسخة خطى عربى آمبروزيانا، شم 75 »، H «انتشارات فرهنگستان علوم
گوتينگن»، بخش زبان شناسى تاريخى، 1943م؛ 18. «ميمون بن قاسم طبري:
تقويم جشنهاي نصيريه. متن درسى در باب دولت علويان سوريه»، در اسلام،
1946م، شم 27؛ 19. «اسلام، فِرق9»، «متن علم دين»،برلين، 1948م، ج1؛ 20.
«نصيريه در سورية امروز»، «انتشارات فرهنگستان علوم گوتينگن»، بخش زبان
شناسى تاريخى، 1952م، شم 4؛ 21. «كتاب الكشف» جعفربن منصور اليمن، انتشارات
انجمن پژوهشهاي اسلامى، 1952م، شم 13؛ 22. «نصيريها به روايت نسخة خطى عربى
برلين، شم 4291»، دُكومنتا اسلاميكا، برلين، 1952م؛ 23. «فرقههاي سري شرقى
در تحقيقات غربيان و نسخة خطى شهر كيل شم 19»، انتشارات فرهنگستان آلمانى
علوم، بخش زبان و ادب و هنر، برلين، 1953م؛ 24. «فقه اسماعيليه10»، در
اسلام، 1954 م، شم 31؛ 25. «تفسير اسماعيليه بر قرآن، سورههاي 11-20، نسخة
خطى آمبروزيانا شم 76»، «انتشارات فرهنگستان علوم گوتينگن»، بخش زبانشناسى
تاريخى، 1955م، شم 3، 31؛ 26 . «آراء سري نصيريه، تواريخ و احاديث قديسين
پيامبر»، مباحث فرهنگستان علوم برلين، بخش ادب، زبان و هنر، برلين، 1958م؛
27. «مباهله در حديث و آيينهاي عبادي11»، در اسلام، 1958م، شم 33؛ 28.
«تناسخ نزد نصيريه12»، اُرينس 13، 1959م، ج12.
افزون بر اينها، اشترتمان برشماري از كتابها و مقالات تحقيقى ديگران نقدهايى
نوشته كه عموماً در مجلة در اسلام منتشر شده است (نك: XVII/102,296,
XI/270,XIII/300,XIV/137,190,XVI/280, XXI/292 XIX/33, .(320,
مآخذ:
Der Islam; Paret, Rudi, X Rudolf Strothmann, n , ZDMG, 1961, vol. CXI; Spuler,
B., X Rudolf Strothmann n , Der Islam, 1960, vol. IV.
مجدالدين كيوانى