responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 3517
اشبيليه‌
جلد: 8
     
شماره مقاله:3517


اِشْبيليّه‌، نام‌ معرب‌ ايالت‌ سويل‌ در جنوب‌ غربى‌ اسپانيا در كرانة رود گواذا لكيوير.
اشبيليه‌ از تاريخى‌ بسيار كهن‌ برخوردار است‌. مطالعات‌ باستان‌ شناختى‌ نشان‌ مى‌دهد كه‌ فينيقيها در هزارة دوم‌ ق‌م‌ پس‌ از تأسيس‌ شهرهاي‌ صور و صيدا در كرانة خاوري‌ درياي‌ مديترانه‌، وارد مغرب‌ و اندلس‌ شدند و مستعمراتى‌ در آنجا بنا كردند كه‌ يكى‌ از آنها اشبيليه‌ بود و چون‌ در سرزمينى‌ پهناور و پست‌ واقع‌ شده‌ بود، آن‌ را اسفلا يا اسپلا در عبري‌: اشفيلا ناميدند عبادي‌، 4- 5؛ EUE,LV/816 ؛ نيز نك: ابن‌ كردبوس‌، 39؛ حميري‌، 9 و بعدها در دورة روميان‌ به‌ هيسپاليس‌ تغيير نام‌ يافت‌ چمبرز، ؛ XII/445 كلير، ؛ XX/620 بريتانيكا، ؛ XVI/580 ، EUE همانجا. اين‌ نام‌ به‌ صورت‌ سويليا نيز آمده‌ است‌ XXIII/158 , 3 BSE. اشبيليه‌ در دورة روميان‌ مركز ايالت‌ بتيكا و اقامتگاه‌ خاندانهاي‌ اشرافى‌ و ثروتمند بود و از بزرگ‌ترين‌ مراكز تمدن‌ و فرهنگ‌ به‌ شمار مى‌رفت‌ دوزي‌، 220 ؛ .WNGD در 11م‌ واندالها اشبيليه‌ را مركز حكومت‌ خود قرار دادند و سپس‌ ويزيگوتها نزديك‌ به‌ قرن‌ بر آنجا حكومت‌ كردند تا سرانجام‌ در 3ق‌/12م‌ به‌ دست‌ مسلمانان‌ فتح‌ شد و از آن‌ پس‌ اشبيليه‌ ناميده‌ شد صاعد اندلسى‌، 2 -3؛ 1 EI؛ اينترنشنال‌، ؛ XVI/374 قس‌: ابن‌ خلدون‌، تاريخ‌، / 52-53.
جغرافى‌نگاران‌ مسلمان‌، اشبيليه‌ را جزو اقليم‌ چهارم‌ و يكى‌ از 8 ايالت‌ اندلس‌ دانسته‌، و از آن‌ به‌ عنوان‌ شهري‌ پر خير و بركت‌ با ميوه‌هاي‌ فراوان‌ ياد كرده‌اند ابن‌ كردبوس‌، 29؛ مقدسى‌، 94؛ ابن‌ حوقل‌، 10.اين‌شهرازروزگاران‌كهن‌به‌حاصل‌خيزي‌ومحصولات‌كشاورزي‌ فراوان‌ به‌ خصوص‌ زيتون‌، پنبه‌، نيشكر و انگور شهرت‌ داشته‌ است‌ و بسياري‌ از محصولات‌ آن‌ را به‌ افريقيه‌ و ديگر سرزمينها مى‌برده‌اند نك: حميري‌، 1؛ ياقوت‌، /95.
موسى‌ بن‌ نصير در 4ق‌ پس‌ از فتح‌ شذونه‌ و قرمونه‌، اشبيليه‌ را كه‌ مهم‌ترين‌ بندر و مركز تجارت‌ اندلس‌ به‌ شمار مى‌رفت‌، محاصره‌ كرد و پس‌ از يك‌ يا چند ماه‌ آنجا را به‌ تصرف‌ درآورد؛ سپس‌ بخشى‌ از سپاهيان‌ خود را به‌ فرماندهى‌ عيسى‌ بن‌ عبدالله‌ بر آنجا گماشت‌ و خود براي‌ تصرف‌ شهر مارده‌ رفت‌ ابن‌ قوطيه‌، 5؛ اخبار...، 4- 5؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /4؛ شحنه‌، º لوي‌ پرووانسال‌، .I/25 هنگامى‌ كه‌ موسى‌ مارده‌ را در محاصره‌ داشت‌، شماري‌ از مسيحيان‌ اشبيليه‌ كه‌ به‌ شهرهاي‌ لبله‌ و باجه‌ گريخته‌ بودند، سر به‌ شورش‌ نهادند و به‌ اشبيليه‌ حمله‌ كردند. موسى‌ پس‌ از فتح‌ مارده‌ فرزندش‌ عبدالعزيز را با سپاهى‌ روانة اشبيليه‌ كرد و آنجا را باز پس‌ گرفت‌ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /5؛ اخبار، 6؛ مونس‌، 5. در اواخر 5ق‌ خليفة اموي‌، وليد بن‌ عبدالملك‌، موسى‌ را به‌ دمشق‌ فراخواند. موسى‌ نخست‌ حكومت‌ اندلس‌ را به‌ عبدالعزيز سپرد و خود روانة دمشق‌ شد ابن‌ قوطيه‌ ، 6؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /3؛ مقري‌، /76-77. عبدالعزيز اشبيليه‌ را مقر حكومت‌ خود گردانيد و پس‌ از تصرف‌ بخشهايى‌ از شرق‌ و غرب‌ اندلس‌ تا اقيانوس‌ اطلس‌ و با از ميان‌ برداشتن‌ مخالفان‌، پايه‌هاي‌ حكومت‌ مسلمانان‌ را در اندلس‌ استوار ساخت‌، اما طولى‌ نكشيد كه‌ در 7 يا به‌ گفته‌اي‌ 8ق‌ به‌ اشارة سليمان‌ بن‌ عبدالملك‌ حك 6- 9ق‌ به‌ دست‌ سپاهيان‌ خود در مسجد اشبيليه‌ به‌ قتل‌ رسيد ابن‌ قوطيه‌، 6-7؛ اخبار، 7- 8؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /3-4؛ مقري‌، /80-81؛ مونس‌، 30؛ آل‌ على‌، 8 - 9.
پس‌ از عبدالعزيز، بزرگان‌ اشبيليه‌ ايوب‌ بن‌ حبيب‌ لخمى‌ خواهرزادة موسى‌ را به‌ حكومت‌ برداشتند، اما چون‌ عبدالله‌ يا محمد بن‌ يزيد از سوي‌ خليفة دمشق‌ به‌ حكومت‌ افريقيه‌ گماشته‌ شد، در 8ق‌ ايوب‌ را عزل‌ كرد و حر بن‌ عبدالرحمان‌ ثقفى‌ را به‌ جاي‌ وي‌ گماشت‌. حر و به‌ گفته‌اي‌ ايوب‌ در 9ق‌ مقر حكومت‌ اندلس‌ را از اشبيليه‌ به‌ قرطبه‌ منتقل‌ كرد ابن‌ قوطيه‌، 7؛ اخبار، 8- 9؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /5؛ مقري‌، /35؛ بستانى‌، 4/2.
با انتقال‌ مركز حكومت‌ به‌ قرطبه‌، از شكوفايى‌ و پيشرفت‌ اشبيليه‌ كاسته‌ نشد، اما از آتش‌ شورشها و جنگهاي‌ داخلى‌ نيز در امان‌ نماند. اختلافات‌ و كشمكشهاي‌ ميان‌ قبايل‌ مختلف‌ عرب‌ كه‌ از مدتها پيش‌ آغاز شده‌ بود و هر كدام‌ در آرزوي‌ به‌ دست‌ گرفتن‌ حكومت‌ در اندلس‌ بودند، در زمان‌ حكومت‌ ابوالخطار حُسام‌ بن‌ ضرار حك 25- 28ق‌ به‌ اوج‌ خود رسيد. وي‌ براي‌ كاستن‌ و يا دست‌ كم‌ محدود كردن‌ اختلافات‌، هر يك‌ از اين‌ قبايل‌ را در يكى‌ از شهرهاي‌ اندلس‌ اسكان‌ داد. از جمله‌ دمشقيان‌ را در البيره‌، و اهل‌ حمص‌ را در اشبيليه‌ جاي‌ داد و از آن‌ پس‌ اشبيليه‌ را حمص‌ نيز ناميدند. اين‌ سياست‌ ابوالخطار براي‌ مدتى‌ آرامش‌ را به‌ شهرهاي‌ اندلس‌ بازگرداند، اما چون‌ خود تعصب‌ شديدي‌ نسبت‌ به‌ يمنيان‌ داشت‌ و به‌ ديگر قبايل‌ سخت‌ مى‌گرفت‌، دوباره‌ آتش‌ اختلافات‌ ميان‌ قبايل‌ شعله‌ور شد ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /3-4؛ مقري‌، /37؛ مونس‌، 61-62؛ دوزي‌، .146 ثوابة بن‌ سلامة جذامى‌ والى‌ اشبيليه‌ در 27ق‌ در جنگى‌ كه‌ ميان‌ وي‌ و ابوالخطار درگرفت‌، پيروز شد و ولايت‌ اندلس‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. پس‌ از وفات‌ ثوابه‌ در 29ق‌ يوسف‌ بن‌ عبدالرحمان‌ فهري‌ والى‌ اندلس‌ شد. در روزگار وي‌ عروة بن‌ وليد با مسيحيان‌ پيمان‌ بست‌ و سپاهى‌ گرد آورد تا اشبيليه‌ را از چنگ‌ يوسف‌ به‌ در آورد، اما طولى‌ نكشيد كه‌ يوسف‌، عروه‌ را شكست‌ داد و اشبيليه‌ را بازپس‌ گرفت‌ اخبار، 8؛ ابن‌ قوطيه‌، 4- 5؛ ابن‌عذاري‌،چ‌ بيروت‌،/5؛مقري‌،/38،/6؛لوي‌ پرووانسال‌، .I/49-50
در پى‌ شدت‌ يافتن‌ آشوبهاي‌ داخلى‌ در اندلس‌، عبدالرحمان‌ بن‌ معاويه‌ از بازماندگان‌ دولت‌ اموي‌ كه‌ به‌ مغرب‌ گريخته‌ بود، در 38ق‌ وارد سواحل‌ غربى‌ اندلس‌ شد و به‌ ياري‌ گروهى‌ از اهالى‌ اشبيليه‌ كه‌ نزد وي‌ آمده‌، و با او بيعت‌ كرده‌ بودند، شهرهاي‌ مالقه‌ و اشبيليه‌ را تصرف‌ كرد و با شكست‌ دادن‌ يوسف‌ بن‌ عبدالله‌ فهري‌ والى‌ اندلس‌ و نيز تصرف‌ قرطبه‌ رسماً حكومت‌ اندلس‌ را به‌ دست‌ گرفت‌ و سلسلة امويان‌ اندلس‌ را بنياد نهاد. وي‌ قرطبه‌ را پايتخت‌ خويش‌ قرار داد و حكومت‌ اشبيليه‌ را در 41ق‌ به‌ عبدالملك‌ بن‌ عمر مروانى‌ سپرد ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /4- 9؛ ابن‌ خلدون‌، تاريخ‌، /63-64؛ مقري‌، /27- 29. از اين‌ پس‌ اشبيليه‌ به‌ عنوان‌ دومين‌ شهر بزرگ‌ اندلس‌ همواره‌ از سوي‌ مخالفان‌ داخلى‌ و دشمنان‌ خارجى‌ تهديد مى‌شد و تقريباً همة شورشهايى‌ كه‌ در سدة ق‌ پايه‌هاي‌ حكومت‌ اندلس‌ را لرزاند، به‌ گونه‌اي‌ با اشبيليه‌ در ارتباط بود؛ زيرا علاوه‌ بر موقعيت‌ سوق‌الجيشى‌ و حساس‌ اشبيليه‌، وجود گروههاي‌ بسياري‌ از يمنيان‌ در اين‌ شهر كه‌ از ديرباز انديشة حكومت‌ بر اندلس‌ را در سر داشتند، بر شدت‌ آشوبها و شورشهاي‌ داخلى‌ مى‌افزود. از 43 تا 57ق‌ شورشهاي‌ متعددي‌ در اشبيليه‌ رخ‌ داد كه‌ بيشتر از سوي‌ همين‌ قبايل‌ طرح‌ ريزي‌ و يا تقويت‌ مى‌شد. نخستين‌ شورشى‌ كه‌ حكومت‌ امويان‌ را در اندلس‌ به‌ مخاطره‌ انداخت‌، به‌ دست‌ رزق‌بن‌نعمان‌غسانى‌ انجام‌ گرفت‌ كه‌ چون‌عبدالرحمان‌ ابن‌ معاويه‌ وي‌ را در 43ق‌ از حكومت‌ جزيرة الخضراء عزل‌ كرد، سر به‌ شورش‌ نهاد و پس‌ از تصرف‌ شهر شذونه‌، به‌ ياري‌ يمنيان‌ بر اشبيليه‌ دست‌ يافت‌. عبدالرحمان‌ با سپاهى‌ به‌ مقابلة وي‌ شتافت‌ و پس‌ از چند روز محاصره‌، اشبيليه‌ را آزاد ساخت‌ اخبار، 2؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /0 - 5؛ محمدحسين‌، 5-6. سپس‌ در 46ق‌ علاء بن‌ مغيث‌ يَحصُبى‌ كه‌ از سوي‌ ابوجعفر منصور حك 36- 58ق‌ خليفة عباسى‌ حمايت‌ مى‌شد، براي‌ رها ساختن‌ اندلس‌ از چنگ‌ امويان‌ از افريقيه‌ راهى‌ غرب‌ اندلس‌ شد و نخست‌ شهر باجه‌ را به‌ تصرف‌ درآورد؛ سپس‌ به‌ ياري‌ مخالفان‌ حكومت‌، به‌ ويژه‌ قبايل‌ يمنى‌ بر اشبيليه‌ دست‌ يافت‌ و آمادة حمله‌ به‌ قرطبه‌، پايتخت‌ خلافت‌ گرديد. عبدالرحمان‌ بن‌ معاويه‌ كه‌ در اين‌ هنگام‌ در شرق‌ اندلس‌ سرگرم‌ جنگ‌ بود، به‌ قرطبه‌ بازگشت‌ و در قلعة قرمونه‌ نزديك‌ اشبيليه‌ بر شورشيان‌ تاخت‌ و با كشتن‌ علاء بن‌ مغيث‌ غائله‌ را پايان‌ داد و اشبيليه‌ را آزاد ساخت‌ اخبار، 3-4؛ ابن‌ اثير، /75؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /1 -2؛ ابن‌ خلدون‌، همان‌، /66.
در 49ق‌ يكى‌ ديگر از سران‌ قبايل‌ يمن‌ به‌ نام‌ سعيد يحصبى‌ معروف‌ به‌ مطري‌ در لبله‌ سر به‌ شورش‌ نهاد و به‌ خونخواهى‌ علاء بن‌ مغيث‌ اشبيليه‌ را تصرف‌ كرد. عبدالرحمان‌ از قرطبه‌ روانة اشبيليه‌ شد و آنجا را از دست‌ شورشيان‌ بازپس‌ گرفت‌ اخبار، 6؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌بيروت‌، /3؛ ابن‌ خلدون‌، همان‌، /66-67. در همين‌ سال‌ يك‌ بار ديگر قبايل‌ يمن‌ به‌ سركردگى‌ ابوالصباح‌ يحيى‌ بن‌ يحصبى‌ در اشبيليه‌ سر به‌ شورش‌ نهادند. عبدالرحمان‌، ابوالصباح‌ را براي‌ مذاكره‌ به‌ قرطبه‌ فرا خواند و او را به‌ حيله‌ به‌ قتل‌ رساند اخبار، همانجا؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /3 -4. در 56ق‌ حياة بن‌ مُلامس‌ والى‌ اشبيليه‌ به‌ ياري‌ عبدالغافر يحصبى‌ به‌ خونخواهى‌ ابوالصباح‌ قيام‌ كرد و اشبيليه‌ و استجه‌ و بيشتر نواحى‌ غرب‌ اندلس‌ را به‌ تصرف‌ درآورد، اما اندكى‌ بعد عبدالرحمان‌ اشبيليه‌ را باز پس‌ گرفت‌ 57ق‌ و هواداران‌ وي‌ را قتل‌عام‌ كرد اخبار، 8؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /5.
پس‌ از اين‌ شورشهاي‌ پى‌ در پى‌ ظاهراً اشبيليه‌ تا حملة نُرمانها آرام‌ بود. در ذيحجة 29 در روزگار عبدالرحمان‌ بن‌ حكم‌، نرمانها كه‌ در منابع‌ اسلامى‌ از آنان‌ به‌ نام‌ مجوس‌ ياد شده‌، در سواحل‌ اشبونه‌ فرود آمدند و پس‌ از تصرف‌ شهرهاي‌ ساحلى‌ در محرم‌ 30 وارد اشبيليه‌ شدند و به‌ قتل‌ عام‌ مردم‌ و غارت‌ شهر پرداختند. عبدالرحمان‌ با سپاهيان‌ خود به‌ مقابلة آنان‌ شتافت‌ و در نزديكى‌ اشبيليه‌ در محلى‌ به‌ نام‌ طلياطه‌ نرمانها را شكست‌ داد و اشبيليه‌ را آزاد ساخت‌ يعقوبى‌، 10؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌بيروت‌، /7 - 8؛ ابن‌ دلايى‌، 8- 9؛ ابن‌ خطيب‌، 0؛ مقري‌، /45-46. پس‌ از اين‌ واقعه‌ عبدالرحمان‌ جامع‌ اشبيليه‌ را كه‌ توسط نرمانها به‌ آتش‌ كشيده‌ شده‌ بود، بازسازي‌ كرد و دور شهر ديواري‌ استوار كشيد و با ساختن‌ برجها و قلعه‌هاي‌ مستحكم‌ اشبيليه‌ را از سوي‌ جنوب‌ و غرب‌ ايمن‌ ساخت‌. همچنين‌ براي‌ تقويت‌ ناوگان‌ دريايى‌ خود و مقابله‌ با حملات‌ احتمالى‌ نرمانها كه‌ از سواحل‌ جنوب‌ و جنوب‌ غربى‌ اشبيليه‌ را تهديد مى‌كردند، كارگاههاي‌ كشتى‌سازي‌ تأسيس‌ كرد ابن‌ قوطيه‌، 8، 2 -3؛ حميري‌، 0؛ محمدحسين‌، 3 - 5؛ مونس‌، 88؛ آل‌ على‌، 62.
در اوايل‌ روزگار اميرعبدالله‌ بن‌ محمد حك 75-00ق‌ دو قبيلة قدرتمند و پرنفوذ يمنى‌ يعنى‌ بنى‌ خلدون‌ و بنى‌ حجاج‌ كه‌ از دشمنان‌ كينه‌توز امويان‌ به‌ شمار مى‌رفتند، در اشبيليه‌ با يكديگر متحد شدند و پس‌ از كشمكش‌ و جنگهاي‌ بسيار اوضاع‌ را به‌ دست‌ گرفتند. امير عبدالله‌ چند بار سپاهيانى‌ براي‌ بازپس‌ گرفتن‌ اشبيليه‌ روانه‌ ساخت‌، اما هر بار با شكست‌ مواجه‌ شد ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /25-26؛ ابن‌ خطيب‌، 4- 5؛ سالم‌، 69-70، تا اينكه‌ ناچار حكومت‌ اشبيليه‌ را به‌ دست‌ كريب‌ بن‌ عثمان‌ از بنى‌ خلدون‌ و ابراهيم‌ بن‌ حجاج‌ از بنى‌ حجاج‌ سپرد. به‌ تدريج‌ ميان‌ كريب‌ و ابراهيم‌ دشمنى‌ بروز كرد و هر كدام‌ پنهانى‌ در صدد از ميان‌ برداشتن‌ ديگري‌ بود، تا اينكه‌ در 86ق‌ ابراهيم‌ بن‌ حجاج‌ با كشتن‌ كريب‌ و برادرش‌ خالد بر اشبيليه‌ و نواحى‌ آن‌ كاملاً سيطره‌ يافت‌ و به‌ كمك‌ عمر بن‌ حفصون‌ كه‌ از مخالفان‌ سرسخت‌ امويان‌ اندلس‌ بود، پايه‌هاي‌ حكومت‌ خود را استوار ساخت‌ ابن‌ قوطيه‌، 16، 19-23؛ ابن‌ حيان‌، /2 -3؛ ابن‌ عذاري‌، همانجا؛ ابن‌ خلدون‌، تاريخ‌، /93، 95-96؛ محمدحسين‌،9 - 5؛لوي‌پرووانسال‌، ؛ I/364-366 دوزي‌، .372
ابراهيم‌ در 92ق‌ فرزندش‌ عبدالرحمان‌ را به‌ جانشينى‌ خود برگزيد و فرزند ديگرش‌ محمد را بر قرمونه‌ گماشت‌ ابن‌ قوطيه‌، 22-23. وي‌ تا 98ق‌ به‌ گفته‌اي‌: 88ق‌، نك: ابن‌ عذاري‌، چ‌بيروت‌، /29 با اقتدار بر اشبيليه‌ حكومت‌ كرد. دربارش‌ شكوه‌ و جلال‌ خاصى‌ داشت‌ و بر شيوة پادشاهان‌، نديمان‌ و شاعران‌ و خنياگران‌ فراوانى‌ را نزد خود گرد آورد. يكى‌ از مداحان‌ وي‌ ابن‌ عبدربه‌ صاحب‌ العقد الفريد بود كه‌ مدايح‌ بسياري‌ به‌ وي‌ تقديم‌ داشت‌ نك: ابن‌ دلايى‌، 03-04؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /27- 28؛ محمدحسين‌، 5- 9.
پس‌ از ابراهيم‌ فرزندش‌ عبدالرحمان‌ به‌ حكومت‌ اشبيليه‌ رسيد و پس‌ از مرگ‌ وي‌ در 01ق‌ مردم‌ اشبيليه‌ يكى‌ ديگر از سران‌ بنى‌ حجاج‌ به‌ نام‌ احمد بن‌ مسلمه‌ را به‌ حكومت‌ برداشتند ابن‌ دلايى‌، 04؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /29-30، 63؛ ابن‌ خطيب‌، 5؛ دوزي‌، .373 محمد بن‌ ابراهيم‌ والى‌ قرمونه‌ كه‌ حكومت‌ اشبيليه‌ را حق‌ قانونى‌ خود مى‌دانست‌، سر از طاعت‌ احمد بن‌ مسلمه‌ برتافت‌ و به‌ امير عبدالرحمان‌ ابن‌ محمد حاكم‌ قرطبه‌ پيوست‌ و چون‌ عبدالرحمان‌ وي‌ را وعدة حكومت‌ اشبيليه‌ داد، سپاهى‌ از لبله‌ و شذونه‌ گردآورد و احمد بن‌ مسلمه‌ را در اشبيليه‌ به‌ حصار كشيد. از سوي‌ ديگر عبدالرحمان‌ گروهى‌ را به‌ فرماندهى‌ بدر بن‌ احمد روانة اشبيليه‌ كرد و آنان‌ به‌ حيله‌ وارد شهر شدند و احمد بن‌ مسلمه‌ را وادار به‌ تسليم‌ كردند ابن‌ حيان‌، /0-3؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /30-31، 63؛ حميري‌، همانجا. بدر بن‌ احمد پس‌ از تصرف‌ اشبيليه‌ چندي‌ در آنجا به‌ اصلاح‌ امور پرداخت‌ و سپس‌ سعيد بن‌ منذر قرشى‌ را به‌ حكومت‌ آنجا گماشت‌. محمد بن‌ ابراهيم‌ كه‌ از مدتها پيش‌ چشم‌ به‌ حكومت‌ اشبيليه‌ دوخته‌ بود، چون‌ سعيد بن‌ منذر را به‌ جاي‌ خود بر مسند قدرت‌ ديد، از اطاعت‌ عبدالرحمان‌ سرباز زد و براي‌ تصرف‌ اشبيليه‌ سپاهى‌ روانه‌ ساخت‌. بدر به‌ مقابلة او شتافت‌ و او را به‌ سختى‌ شكست‌ داد. با شكست‌ محمد بن‌ ابراهيم‌ حكومت‌ بنى‌ حجاج‌ بر اشبيليه‌ و قرمونه‌ به‌ پايان‌ رسيد ابن‌ حيان‌، /1 -3؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /64، 65.
پس‌ از سقوط حكومت‌ اموي‌ در اندلس‌، هر يك‌ از حاكمان‌ محلى‌ براي‌ خود حوزة فرمانروايى‌ مستقلى‌ تشكيل‌ دادند كه‌ در تاريخ‌ اندلس‌ به‌ ملوك‌ الطوايف‌ معروف‌ است‌. اشبيليه‌ در اين‌ دوره‌ به‌ دست‌ بنى‌ عباد افتاد و بر خلاف‌ ديگر شهرهاي‌ اندلس‌ كه‌ همه‌ گرفتار آشوبها و كشمكشهاي‌ داخلى‌ بودند، از شكوه‌ و عظمت‌ خاصى‌ برخوردار شد و نزديك‌ به‌ نيم‌ قرن‌ در زمينه‌هاي‌ سياسى‌، نظامى‌ و شعر و ادب‌ و هنر درخشيد ابن‌ خلدون‌، مقدمه‌، 23؛ خالص‌، 16-17.
در 14ق‌ ابوالقاسم‌ محمد بن‌ اسماعيل‌ بن‌ عباد قاضى‌ اشبيليه‌ با اتكا بر رؤساي‌ خاندانهاي‌ عربى‌ و تأييد مردم‌ شهر قدرت‌ را يكسره‌ در دست‌ گرفت‌ و با مستقل‌ ساختن‌ آن‌، دولت‌ بنى‌ عباد را در آنجا تأسيس‌ كرد. وي‌ پس‌ از آنكه‌ رقيبانش‌ را از ميان‌ برداشت‌، به‌ گسترش‌ قلمرو خود پرداخت‌، به‌ ويژه‌ از ناحية غرب‌ اندلس‌ كه‌ آن‌ را جزئى‌ از اشبيليه‌ به‌ حساب‌ مى‌آورد و در آنجا براي‌ خود رقيبى‌ نيرومند نمى‌ديد. نخستين‌ برخورد شديدي‌ كه‌ ابن‌ عباد در آن‌ شركت‌ داشت‌، نبرد او با بنى‌ افطس‌ از حاكمان‌ بطليوس‌ بود. وي‌ با وجود دشمنى‌ با بربرها با محمد بن‌ عبدالله‌ برزالى‌ حاكم‌ قرمونه‌ پيمان‌ دوستى‌ داشت‌ و اين‌ سياست‌ را از آن‌ جهت‌ برگزيده‌ بود كه‌ اولاً قرمونه‌ دژ شرقى‌ اشبيليه‌ بود و ثانياً برزالى‌ خود از بنى‌ حمود كه‌ در صدد تصرف‌ قرمونه‌ بودند، بيمناك‌ بود. و چون‌ ميان‌ ابن‌ عباد و منصور بن‌ افطس‌ حاكم‌ بطليوس‌ بر سر دستيابى‌ بر شهر باجه‌ كشمكش‌ در گرفت‌، ابن‌ عباد فرزند خود اسماعيل‌ را در رأس‌ سپاهى‌ به‌ جنگ‌ او فرستاد و برزالى‌ نيز به‌ ياري‌ او برخاست‌ و اسماعيل‌ شهر باجه‌ را به‌ محاصره‌ گرفت‌ و بسياري‌ از سپاهيان‌ ابن‌ افطس‌ را كشت‌ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /94-96؛ عنان‌، دول‌...، 1-6.
بار ديگر در 25ق‌ سپاهيان‌ اشبيليه‌ به‌ فرماندهى‌ اسماعيل‌ بن‌ عباد رهسپار سرزمينهاي‌ ابن‌ افطس‌ شدند، اما سرانجام‌ از بنى‌ افطس‌ شكست‌ خوردند و اسماعيل‌ به‌ اشبونه‌ گريخت‌ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /02-03، 14-16؛ عنان‌، همان‌، 6؛ دوزي‌، 01 -00 º شحنه‌، 59 ؛ 1 EI. پس‌ از اين‌ شكست‌ يحيى‌ بن‌ حمود ملقب‌ به‌ المعتلى‌ كه‌ بر مالقه‌ حكم‌ مى‌راند، قرمونه‌ را از چنگ‌ محمد بن‌ عبدالله‌ برزالى‌، هم‌پيمان‌ ابن‌ عباد، درآورد و با حملات‌ پى‌ در پى‌ بر اراضى‌ اشبيليه‌ حكومت‌ ابن‌ عباد را تهديد كرد. در 27ق‌ ابن‌ عباد سپاهى‌ به‌ فرماندهى‌ فرزندش‌ اسماعيل‌ به‌ قرمونه‌ فرستاد. سپاهيان‌ اشبيليه‌ به‌ ياري‌ طايفه‌اي‌ از بربرها قرمونه‌ را محاصره‌، و پس‌ از نبردي‌ سخت‌ كه‌ به‌ كشته‌ شدن‌ يحيى‌ بن‌ حمود انجاميد، شهر را تصرف‌ كردند و ابن‌ عباد حكومت‌ آنجا را دوباره‌ به‌ محمد بن‌ عبدالله‌ برزالى‌ باز گرداند. اما ديري‌ نپاييد كه‌ ميان‌ ابن‌ عباد و برزالى‌ اختلاف‌ افتاد و ابن‌ عباد سپاهى‌ روانة قرمونه‌ كرد و آنجا را به‌ تصرف‌ درآورد و سپس‌ بر شهر استجه‌ در شرق‌ قرمونه‌ دست‌ يافت‌ و هر دو شهر را ضميمة اشبيليه‌ كرد. برزالى‌ به‌ ياري‌ حاكمان‌ غرناطه‌ و مالقه‌ كه‌ هر دو از توسعه‌طلبى‌ حاكم‌ اشبيليه‌ بيمناك‌ بودند، سپاهى‌ فراهم‌ آورد و در 31ق‌ به‌ اشبيليه‌ هجوم‌ برد. در نبردي‌ كه‌ ميان‌ دو سپاه‌ درگرفت‌، سپاهيان‌ اشبيليه‌ شكست‌ خوردند و اسماعيل‌ بن‌ عباد كشته‌ شد ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /03؛ عنان‌، همان‌ 6- 9؛ دوزي‌، .602-605
پس‌ از محمد بن‌ اسماعيل‌ فرزندش‌ ابوعمرو ملقب‌ به‌ المعتضد بالله‌ در 33ق‌ به‌ حكومت‌ اشبيليه‌ رسيد. وي‌ فرمانروايى‌ خود را با از ميان‌ برداشتن‌ مخالفان‌ داخلى‌ آغاز كرد و با تصرف‌ شهرهاي‌ شلب‌، لبله‌ و شنتمريه‌ در غرب‌ و جزيرة الخضراء در جنوب‌ به‌ گسترش‌ قلمرو خود پرداخت‌ ابن‌ خطيب‌، 55؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /04، 31. وي‌ در مدت‌ حكومت‌ خود بر همة امارتهاي‌ كوچك‌ و بزرگ‌ غرب‌ و جنوب‌ اندلس‌ دست‌ يافت‌ و به‌ حكومت‌ بربرها در شرق‌ و جنوب‌ شرقى‌ اندلس‌ پايان‌ داد و بدين‌ ترتيب‌ در روزگار وي‌ اشبيليه‌ بخش‌ اعظم‌ اراضى‌ اندلس‌ قديم‌ را در برگرفت‌ و مثلث‌ جنوبى‌ شبه‌ جزيره‌ تا كرانة وادي‌الكبير را شامل‌ گرديد. سپس‌ در امتداد وادي‌ الكبير به‌ سمت‌ غرب‌ تا نواحى‌ جنوبى‌ پرتغال‌ و سواحل‌ اقيانوس‌ اطلس‌ گسترش‌ يافت‌ و به‌ بزرگ‌ترين‌ ممالك‌ طوايف‌ و قوي‌ترين‌ نيروي‌ نظامى‌ اندلس‌ مبدل‌ شد. يكى‌ از حوادث‌ تاريخى‌ روزگار وي‌ حملة پادشاه‌ كاستيل‌ قشتاله‌ بود كه‌ چون‌ گسترش‌ روزافزون‌ اشبيليه‌ و قدرت‌ نظامى‌ آن‌ وي‌ و ديگر مسيحيان‌ را بيمناك‌ ساخته‌ بود، در 45ق‌ به‌ اراضى‌ اشبيليه‌ و بطليوس‌ حمله‌ برد و معتضد را مجبور به‌ پرداخت‌ خراجى‌ گزاف‌ كرد ابن‌ عذاري‌، چ‌ بيروت‌، /09-14، 30-31؛ وات‌، 09؛ عنان‌، دول‌، 9- 8؛ 1 EI.
پس‌ از معتضد فرزندش‌ محمد ملقب‌ به‌ المعتمد على‌الله‌ در اشبيليه‌ بر تخت‌ نشست‌. نخستين‌ اقدام‌ معتمد پس‌ از رسيدن‌ به‌ حكومت‌، تصرف‌ قرطبه‌ بود. در آن‌ هنگام‌ مأمون‌ بن‌ ذوالنون‌ با سپاهيانش‌ شهر قرطبه‌ را تهديد مى‌كرد. عبدالملك‌ بن‌ جهور حاكم‌ قرطبه‌ دست‌ ياري‌ به‌ سوي‌ معتمد دراز كرد و معتمد سپاهى‌ به‌ كمك‌ وي‌ فرستاد و در 62ق‌ سپاهيان‌ اشبيليه‌ بر قرطبه‌ دست‌ يافتند و از آن‌ پس‌ اين‌ شهر تا 67ق‌ ضميمة اشبيليه‌ شد. معتمد فرزند خود عباد ملقب‌ به‌ سراج‌ الدوله‌ را به‌ امارت‌ قرطبه‌ گماشت‌ ابن‌ خطيب‌، 57- 58؛ كُنده‌، .II/177-178 سپس‌ در 66ق‌ سپاهى‌ به‌ جيان‌ كه‌ از مهم‌ترين‌ شهرهاي‌ شمال‌ غرناطه‌ به‌ شمار مى‌رفت‌، روانه‌ ساخت‌ و آنجا را به‌ تصرف‌ درآورد. امير غرناطه‌ عبدالله‌ بن‌ بلقين‌ كه‌ حكومت‌ خود را در معرض‌ خطر مى‌ديد، از مسيحيان‌ ياري‌ جست‌ و با آلفونسوي‌ ششم‌ پادشاه‌ كاستيل‌ عقد دوستى‌ بست‌ و سپس‌ به‌ كمك‌ آنان‌ به‌ قلمرو ابن‌ عباد حمله‌ كرد و برخى‌ از متصرفات‌ وي‌ را بازپس‌ گرفت‌. معتمد نيز وزير خود ابن‌ عمار را نزد آلفونسو فرستاد و با او پيمان‌ بست‌ تا در فتح‌ غرناطه‌ او را ياري‌ دهد. آنگاه‌ با سپاهى‌ عظيم‌ رهسپار غرناطه‌ شد، اما سپاهيان‌ غرناطه‌ در مقابل‌ وي‌ به‌ سختى‌ پاي‌ فشردند و معتمد كاري‌ از پيش‌ نبرد عنان‌، همان‌، 3؛ كنده‌، II/192-193 ؛ 1 EI.
معتمد در اين‌ روزگار توانسته‌ بود قلمرو اشبيليه‌ را گسترش‌ دهد و بزرگ‌ترين‌ مملكت‌ طوايف‌ را در نيمة جنوبى‌ شبه‌ جزيرة اندلس‌ به‌ وجود آورد. حد شرقى‌ اشبيليه‌ تدمير، و حد غربى‌ آن‌ اقيانوس‌ اطلس‌ بود. همچنين‌ از جنوب‌ به‌ شمال‌ از ساحل‌ وادي‌ يانه‌ تا سرزمين‌ فرنتره‌ جزو اشبيليه‌ به‌ شمار مى‌رفت‌. با اين‌ حال‌ معتمد در صدد فتوحات‌ ديگر و گسترش‌ هر چه‌ بيشتر قلمرو خود بود، تا اينكه‌ آلفونسو در 74ق‌ عهد شكنى‌ كرد و اراضى‌ اشبيليه‌ را مورد تاخت‌ و تاز قرار داد و روستاهاي‌ بسياري‌ را ويران‌ كرد و به‌ گفته‌اي‌ اشبيليه‌ را تصرف‌ كرده‌، روز در آنجا به‌ قتل‌ و غارت‌ پرداخت‌. اين‌ حادثه‌ و نيز سقوط طليطله‌ در 75ق‌ به‌ دست‌ مسيحيان‌، اركان‌ حكومت‌ معتمد را به‌ لرزه‌ انداخت‌ نك: ابن‌ ابى‌ زرع‌، 43-44؛ ناصري‌، /2-4؛ عنان‌، همان‌، 1؛ از اين‌ رو وي‌ دست‌ ياري‌ به‌ سوي‌ ابويعقوب‌ يوسف‌ بن‌ تاشفين‌ حاكم‌ مرابطون‌ در مغرب‌ دراز كرد و به‌ گفته‌اي‌ در 79ق‌ به‌ همراه‌ ديگر امراي‌ طوايف‌ با ابن‌ تاشفين‌ ملاقات‌ كرد ابن‌ ابى‌ زرع‌، 43، 45؛ ناصري‌، /4. يوسف‌ بن‌ تاشفين‌ با سپاهى‌ عظيم‌ به‌ اندلس‌ آمد و در نخستين‌ نبرد با آلفونسو در 79ق‌ در محلى‌ به‌ نام‌ زلاقه‌ در نزديكى‌ بطليوس‌ سپاهيان‌ آلفونسو را به‌ سختى‌ شكست‌ داد ابن‌ ابى‌ زرع‌، 46-47؛ شحنه‌، 72 ؛ 1 EI.
ابن‌ تاشفين‌ پس‌ از نبرد زلاقه‌ سپاهيانى‌ به‌ خدمت‌ معتمد بن‌ عباد گماشت‌ و خود به‌ مغرب‌ بازگشت‌، اما چون‌ مسيحيان‌ دوباره‌ بر نواحى‌ اشبيليه‌، مرسيه‌ و لورقه‌ دست‌ يافتند و به‌ قتل‌ و غارت‌ پرداختند، بار ديگر معتمد از يوسف‌ بن‌ تاشفين‌ كمك‌ خواست‌ و او در 81ق‌ با سپاهيان‌ خود به‌ اندلس‌ آمد، اما به‌ سبب‌ اختلافاتى‌ كه‌ ميان‌ حكام‌ اندلس‌ افتاده‌ بود، كاري‌ از پيش‌ نبرد و به‌ مغرب‌ بازگشت‌. ابن‌ تاشفين‌ كه‌ دريافته‌ بود دولتهاي‌ ضعيف‌ طوايف‌ توانايى‌ رويارويى‌ با حملات‌ پادشاه‌ كاستيل‌ را ندارند و چنانچه‌ اندلس‌ به‌ دست‌ مسيحيان‌ افتد، بلاد مغرب‌ نيز از تهديد آنان‌ در امان‌ نخواهد ماند، در صدد تصرف‌ اندلس‌ برآمد و در 83ق‌ سپاهى‌ فراهم‌ آورد و به‌ قصد برانداختن‌ ملوك‌ الطوايف‌ روانة اندلس‌ شد. سپاهيان‌ وي‌ در 84ق‌ پس‌ از فتح‌ غرناطه‌ به‌ فرماندهى‌ سيري‌ بن‌ ابى‌ بكر اشبيليه‌ را محاصره‌ كردند و پس‌ از ماه‌ بر آن‌ دست‌ يافته‌، به‌ حكومت‌ بنى‌ عباد در اشبيليه‌ پايان‌ دادند ابن‌ خطيب‌، 63-64؛ ابن‌ ابى‌ زرع‌، 52- 55؛ ابن‌ كردبوس‌، 06-07؛ ناصري‌، /3 -4؛ دوزي‌، .713-716
دوران‌حكومت‌ بنى‌عباد بر اشبيليه‌ از درخشان‌ترين‌دوره‌هاي‌تاريخ‌ اين‌ شهر به‌ شمار مى‌آيد. آنان‌ علاوه‌ بر استقلال‌ بخشيدن‌ به‌ اين‌ شهر و گسترش‌ قلمرو آن‌، در عمران‌ و آبادانى‌ آن‌ نيز بسيار كوشيدند. شهركها و قصرهاي‌ باشكوهى‌ كه‌ در آنجا بنا نهادند، در تاريخ‌ شهرت‌ فراوان‌ دارد. يكى‌ از اين‌ قصرها معروف‌ به‌ «القصر المبارك‌» در مشرق‌ وادي‌ الكبير بود كه‌ بر شكوه‌ و جلال‌ شهر افزود. ديگري‌ قصر الزاهى‌ است‌ كه‌ به‌ برگذاري‌ مراسم‌ و محافل‌ خاص‌ دربار اختصاص‌ داشته‌ است‌. همچنين‌ شعر و ادب‌ و هنر در اين‌ دوره‌ در اشبيليه‌ رونق‌ فراوان‌ يافت‌ و بيشتر افراد اين‌ خاندان‌ خود در نظم‌ و نثر داراي‌ نبوغ‌ بودند و دربار آنان‌ جولانگاه‌ شاعران‌، اديبان‌ و انديشمندان‌ بود و وزيران‌ و دولتمردان‌ خود را از ميان‌ آنان‌ برمى‌گزيدند؛ به‌ خصوص‌ معتمد در عالم‌ شعر مقامى‌ ارجمند داشت‌ و خود يكى‌ از شاعران‌ بنام‌ اندلس‌ به‌ شمار مى‌رود ابن‌ خطيب‌، 57؛ عنان‌، دول‌، 5؛ نصر، .222
پس‌ از سقوط اشبيليه‌ به‌ دست‌ مرابطون‌، سيري‌ بن‌ ابى‌ بكر حكومت‌ اندلس‌ را بر عهده‌ گرفت‌ و تا 07ق‌ بر آنجا حكم‌ راند ابن‌ ابى‌ زرع‌، 62؛ عنان‌، عصر...، /31. در 16ق‌ تميم‌ فرزند يوسف‌ حاكم‌ اشبيليه‌ و غرناطه‌ شد و سال‌ بعد ابوبكر بن‌ على‌ بن‌ يوسف‌ به‌ جاي‌ وي‌ به‌ حكومت‌ اشبيليه‌ رسيد و تا 22ق‌ بر آنجا حكم‌ راند؛ تا اينكه‌ على‌ بن‌ يوسف‌ بن‌ تاشفين‌ وي‌ را عزل‌ كرد و عمر بن‌ سيري‌ را به‌ جاي‌ او گماشت‌. در 23 ق‌ امير تاشفين‌ سپاهيان‌ اشبيليه‌ را به‌ فرماندهى‌ عمر به‌ جنگ‌ كاستيلها روانه‌ ساخت‌، اما آنان‌ در اين‌ نبرد به‌ سختى‌ شكست‌ خوردند و به‌ اشبيليه‌ بازگشتند. از اين‌ رو على‌ بن‌ يوسف‌، عمر را از حكومت‌ اشبيليه‌ عزل‌ كرد و ابوزكريا يحيى‌ بن‌ على‌ الحاج‌ را به‌ جاي‌ وي‌ گماشت‌ عنان‌، همان‌، /31-33.
پس‌ از آنكه‌ موحدون‌ با تصرف‌ مراكش‌ به‌ كار مرابطون‌ پايان‌ دادند، حملات‌ خود را به‌ شبه‌ جزيرة اندلس‌ آغاز كردند و پس‌ از تصرف‌ جنوب‌ غربى‌ اندلس‌، اشبيليه‌ را محاصره‌ كردند و سرانجام‌ در 41ق‌ آنجا را گشودند. عبدالمؤمن‌ خليفة موحدي‌، عبدالعزيز و عيسى‌ برادران‌ ابن‌ تومرت‌ را به‌ حكومت‌ اشبيليه‌ گماشت‌، اما ظلم‌ و ستم‌ آنان‌ باعث‌ نارضايتى‌ مردم‌ شد و عبدالمؤمن‌ در 49ق‌ يا به‌ گفته‌اي‌ 51ق‌ به‌ درخواست‌ برخى‌ از بزرگان‌ اشبيليه‌ فرزندش‌ ابويعقوب‌ يوسف‌ را به‌ حكومت‌ اشبيليه‌ گماشت‌ ابن‌ ابى‌ زرع‌، 95؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /3-4؛ عنان‌، همان‌، /28- 29. در اين‌ زمان‌ هرج‌ و مرج‌ نواحى‌ اشبيليه‌ را فرا گرفت‌ و اهالى‌ لبله‌ و طلياطه‌ و حصن‌ القصر و بطليوس‌ سر به‌ شورش‌ نهادند و از اطاعت‌ موحدون‌ خارج‌ شده‌، به‌ مرابطون‌ پيوستند. خليفه‌ عبدالمؤمن‌ براي‌ سرو سامان‌ دادن‌ به‌ اين‌ اوضاع‌، سپاهى‌ به‌ فرماندهى‌ يوسف‌ بن‌ سليمان‌ روانة اندلس‌ كرد. يوسف‌ شورشيان‌ را سركوب‌ كرد و دوباره‌ آنان‌ را به‌ اطاعت‌ موحدون‌ وادار نمود عنان‌، همان‌، /29.
در 52ق‌ ابويعقوب‌ با سپاهى‌ مجهز به‌ مقابلة مسيحيانى‌ كه‌ از ديرباز چشم‌ به‌ اشبيليه‌ دوخته‌ بودند، شتافت‌، اما در برابر تهاجم‌ سنگين‌ آنان‌ تاب‌ نياورد و بسياري‌ از سپاهيان‌ و فرماندهانش‌ كشته‌ شدند و ابويعقوب‌ با زحمت‌ بسيار خود را از مهلكه‌ رهانيد و به‌ اشبيليه‌ باز آمد ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /7- 8. در 54ق‌ محمد ابن‌ مردنيش‌ پس‌ از تصرف‌ جيان‌ و بياسه‌، قرطبه‌ را به‌ محاصره‌ كشيد، اما اندكى‌ بعد به‌ گمان‌ اينكه‌ اشبيليه‌ بى‌ دفاع‌ و آمادة تسليم‌ است‌، از محاصرة قرطبه‌ دست‌ كشيد و روانة اشبيليه‌ شد. سپاهيان‌ اشبيليه‌ به‌ دفاع‌ از شهر برخاستند و پس‌ از نبردي‌ سنگين‌ حلقة محاصره‌ را شكسته‌، ابن‌ مردنيش‌ را عقب‌ راندند ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 5 - 8؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /0-1؛ ابن‌ خطيب‌، 61.
ابو يعقوب‌ تا 58ق‌ بر اشبيليه‌ حكم‌ راند و چون‌ پدرش‌ عبدالمؤمن‌ وفات‌ يافت‌، راهى‌ مغرب‌ شد و وارث‌ تاج‌ و تخت‌ وي‌ گرديد. در 61ق‌ خليفة جديد ابوعبدالله‌ بن‌ ابى‌ ابراهيم‌ را به‌ ولايت‌ اشبيليه‌ كه‌ تا اين‌ زمان‌ بدون‌ والى‌ بود، گماشت‌ ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 63، 17؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /4، 8، 7. وي‌ هنوز در اشبيليه‌ كاملاً استقرار نيافته‌ بود كه‌ گروهى‌ از مسيحيان‌ شنترين‌ در نواحى‌ اشبيليه‌ دست‌ به‌ غارت‌ و كشتار مردم‌ زدند. وي‌ سپاهى‌ را به‌ طلياطه‌ در جنوب‌ شرقى‌ لبله‌ روانه‌ ساخت‌ و آنان‌ را شكست‌ داده‌، اسيران‌ و غنايم‌ بسياري‌ به‌ چنگ‌ آورد همو، چ‌ تطوان‌، /7 - 8؛ عنان‌، عصر، /0. هنوز چند ماه‌ از حكومت‌ ابوعبدالله‌ بر اشبيليه‌ نگذشته‌ بود كه‌ خليفه‌ وي‌ را عزل‌ كرد و برادر خود ابوابراهيم‌ اسماعيل‌ بن‌ عبدالمؤمن‌ را به‌ ولايت‌ آنجا گماشت‌ ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /8، 3؛ عنان‌، همانجا.
اشبيليه‌ در زمان‌ خلافت‌ ابويعقوب‌ به‌ مقر حكومت‌ موحدون‌ در اندلس‌ مبدل‌ گرديد. سپاهيان‌ در آنجا سازمان‌ مى‌يافتند و آمادة جنگ‌ مى‌شدند. درواقع‌ اشبيليه‌ دومين‌ پايتخت‌ موحدون‌ به‌ شمار مى‌رفت‌. خليفه‌ ابويعقوب‌ از 66ق‌ به‌ مدت‌ سال‌ در اشبيليه‌ اقامت‌ داشت‌ و طى‌ اين‌ مدت‌ علاوه‌ بر سازماندهى‌ و فرماندهى‌ جنگها، در عمران‌ و آبادانى‌ آنجا به‌ ويژه‌ ساختن‌ پلها و مساجد و قصرهاي‌ با شكوه‌ بسيار كوشيد. از جمله‌ در 67ق‌ پل‌ بزرگى‌ بر روي‌ وادي‌الكبير احداث‌ كرد كه‌ پل‌ ارتباطى‌ ميان‌ اشبيليه‌ و طريانه‌ به‌ شمار مى‌رفت‌. همچنين‌ مسجدي‌ به‌ نام‌ «الجامع‌ الاعظم‌» در آنجا بنا كرد كه‌ آثار آن‌ تا به‌ امروز پابرجاست‌ و نيز ديوار شهر و بسياري‌ از بناهاي‌ قديمى‌ را بازسازي‌ كرد و شهر را از لحاظ دفاعى‌ استحكام‌ بخشيد ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 65-67، 13، 70، 77، 82؛ ابن‌ ابى‌ زرع‌، 11؛ عنان‌، همان‌، /0-4، 37. وي‌ در مدت‌ اقامت‌ خود در اشبيليه‌ شهرهايى‌ را كه‌ در شرق‌ و غرب‌ اندلس‌ به‌ دست‌ مسيحيان‌ و هم‌ پيمان‌ آنان‌ ابن‌ همشك‌ افتاده‌ بود، بازپس‌ گرفت‌. همچنين‌ قشتاليها را كه‌ از شهر آبله‌ به‌ سوي‌ جنوب‌ به‌ راه‌ افتاده‌، و در نواحى‌ غربى‌ تا نزديك‌ القصير پيش‌ تاخته‌ بودند شعبان‌ 68، به‌ سختى‌ شكست‌ داد و پادشاه‌ آنان‌ را به‌ قتل‌ رساند. پس‌ از آن‌ سپاهى‌ بزرگ‌ با ساز و برگ‌ فراوان‌ روانة غرب‌ كرد و سرزمينهاي‌ حوالى‌ طلبيره‌ در كنارة رود تاجه‌ در غرب‌ طليطله‌ را از چنگ‌ مسيحيان‌ بيرون‌ آورد ابن‌ صاحب‌ الصلاة، 28-32؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /8- 9؛ عنان‌، همان‌، /7 - 9.
ابو يعقوب‌ پس‌ از اين‌ اقدامات‌ و نيز بازسازي‌ اشبيليه‌ و شهرهايى‌ كه‌ به‌ دست‌ مسيحيان‌ ويران‌ شده‌ بود، در 71ق‌ برادرش‌ ابوعلى‌ حسين‌ را بر اشبيليه‌ گماشت‌ و خود راهى‌ مراكش‌ شد ابن‌ ابى‌ زرع‌، 12؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /07، 09؛ عنان‌، همان‌، /3. از استقرار ابويعقوب‌ در مراكش‌ چندي‌ نگذشته‌ بود كه‌ فرناندوي‌ دوم‌ با تصرف‌ شهرهاي‌ اركش‌ و شريش‌ اشبيليه‌ را تهديد كرد، اما سپاهيان‌ اشبيليه‌ به‌ مقابله‌ برخاسته‌، آنان‌ را به‌ هزيمت‌ كشاندند. در همين‌ هنگام‌ 73ق‌ پرتغاليان‌ از نواحى‌ غربى‌ به‌ اشبيليه‌ روي‌ آوردند و به‌ غرب‌ آن‌ تاختند ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /11؛ عنان‌، همان‌، /7- 8.
در پى‌ اين‌ حوادث‌ خليفه‌ ابويعقوب‌ برادرانش‌ ابوعلى‌ حسين‌ والى‌ اشبيليه‌ و ابوالحسن‌ على‌ والى‌ قرطبه‌ را به‌ مراكش‌ فرا خواند و از آنان‌ خواست‌ در دفاع‌ از اشبيليه‌ و قرطبه‌ و ديگر نواحى‌ اندلس‌ كوشا باشند ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /11-12؛ عنان‌، عصر، /8. ميان‌ سالهاي‌ 75 تا 78ق‌ پرتغاليان‌ و قشتاليها چندين‌ بار به‌ نواحى‌ اشبيليه‌ تجاوز كردند و هر بار موحدون‌ با پاي‌ فشاري‌ در مقابل‌ حملات‌ سنگين‌ آنان‌ شهر را از خطر سقوط رهانيدند ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /13، 16- 18.
اين‌ حملات‌ سنگين‌ و پى‌ در پى‌ باعث‌ تضعيف‌ قواي‌ موحدون‌ شد و مسيحيان‌ را در تصرف‌ اشبيليه‌ مصمم‌تر ساخت‌. در 78ق‌ آلفونسوي‌ هشتم‌ به‌ شهر استجه‌ حمله‌ كرد و از آنجا راهى‌ اشبيليه‌ شد و بر قلعة سانتافيلا شنتفيله‌ كه‌ از استوارترين‌ دژهاي‌ منطقه‌ بود، دست‌ يافت‌. موحدون‌ كه‌ اشبيليه‌ را در معرض‌ خطر جدي‌ ديدند، با اعلام‌ جهاد سپاهى‌ فراهم‌ آوردند و سانتافيلا را پس‌ از محاصره‌اي‌ طولانى‌ آزاد ساختند. سپس‌براي‌ دست‌يافتن‌ بر سرزمينهاي‌قشتاليها و ايمن‌ساختن‌ شهرهاي‌ جنوبى‌ روانه‌ شدند، اما بى‌آنكه‌ پيروزي‌ چشمگيري‌ به‌ دست‌ آورند، به‌ اشبيليه‌ بازگشتند ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /18-20، 22-23؛ عنان‌، همان‌، /02-04.
ابو يعقوب‌ كه‌ از حوادث‌ سالهاي‌ اخير در اندلس‌ به‌ هيچ‌ روي‌ خرسند نبود و از سويى‌ دريافته‌ بود كه‌ قدرت‌ دفاعى‌ موحدون‌ به‌ ويژه‌ در اشبيليه‌ و قرطبه‌ بسيار ضعيف‌ شده‌، و بيشتر شهرها صحنة تاخت‌ و تاز مسيحيان‌ گرديده‌ است‌، با سپاهى‌ گران‌ روانة اندلس‌ شد و در صفر 80 به‌ اشبيليه‌ رسيد. وي‌ پس‌ از سازماندهى‌ سپاهيان‌ خود براي‌ بازپس‌ گرفتن‌ شنترين‌ از چنگ‌ مسيحيان‌ به‌ سوي‌ شمال‌ به‌ راه‌ افتاد، اما در هنگام‌ تصرف‌ اين‌ شهر كشته‌ شد و سپاهيان‌ موحدون‌ شكست‌ خورده‌، به‌ اشبيليه‌ بازگشتند ابن‌ ابى‌ زرع‌، 12- 15؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /28- 35.
پس‌ از كشته‌ شدن‌ ابويعقوب‌، موحدون‌ در اشبيليه‌ با فرزندش‌ ابويوسف‌ بيعت‌ كردند و او ابويوسف‌ حفصى‌ و به‌ گفته‌اي‌ برادرانش‌ ابوزيد و ابويحيى‌ را بر اشبيليه‌ گماشت‌ و خود روانة مراكش‌ شد ابن‌ ابى‌ زرع‌، 16-17؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /41-42؛ عنان‌، همان‌، /31-32؛ بستانى‌، 4/4. در اوايل‌ حكومت‌ ابويوسف‌ اوضاع‌ اندلس‌ رو به‌ پريشانى‌ نهاد. پرتغاليها به‌ سرزمينهاي‌ جنوب‌ غربى‌ تجاوز كردند و با تصرف‌ شلب‌ و حوالى‌ آن‌ به‌ اشبيليه‌ چشم‌ دوختند. از سوي‌ ديگر قشتاليها تا حوالى‌ اشبيليه‌ پيش‌ رفته‌، شهر را تهديد كردند. ابويوسف‌ براي‌ سروسامان‌ بخشيدن‌ به‌ اين‌ اوضاع‌، پسر عموي‌ خود ابوحفص‌ يعقوب‌ را به‌ ولايت‌ اشبيليه‌ برگماشت‌ و سپس‌ خود در 85ق‌ با سپاهى‌ بزرگ‌ رهسپار اندلس‌ شد ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /74-77؛ حميري‌، 06. وي‌ اشبيليه‌ را به‌ مدت‌ دو سال‌ مقر فرماندهى‌ خود قرار داد و پس‌ از پيروزيهايى‌ كه‌ در شمال‌ و شمال‌ غربى‌ اندلس‌ به‌ دست‌ آورد، پيمان‌ نامه‌هايى‌ با پرتغاليان‌ و قشتاليها به‌ امضا رساند و در 87ق‌ اشبيليه‌ را ترك‌ كرد و به‌ مراكش‌ رفت‌ ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /84، 86؛ عنان‌، همان‌، /87- 89؛ نيز نك: ه د، ابويوسف‌ يعقوب‌.
در 90ق‌ با پايان‌ يافتن‌ قرارداد صلح‌ 86 ق‌ آلفونسوي‌ هشتم‌ پادشاه‌ قشتاله‌ حملات‌ خود را از سر گرفت‌ و تا نواحى‌ اشبيليه‌ پيش‌ تاخت‌. يعقوب‌ حاكم‌ اشبيليه‌ كه‌ شهر را در خطر ديد، از خليفه‌ ابويوسف‌ ياري‌ خواست‌. خليفه‌ در اوايل‌ سال‌ 91ق‌ با سپاهى‌ عظيم‌ وارد اشبيليه‌ شد و در شعبان‌ همين‌ سال‌ قشتاليها را در نبرد «الارك‌» شكست‌ داد و با غنايم‌ بسيار به‌ اشبيليه‌ بازگشت‌ و به‌ افتخار اين‌ پيروزي‌ لقب‌ المنصور برخود نهاد ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌،/91- 95؛ ابن‌ اثير، 2/13- 15. ابو يوسف‌ در مدت‌ اقامتش‌ در اشبيليه‌ بناي‌ مسجد جامع‌ شهر الجامع‌ الاعظم‌ را كه‌ پدرش‌ ساختن‌ آن‌ را در 80ق‌ آغاز كرده‌ بود، به‌ پايان‌ برد و مناره‌اي‌ بزرگ‌ بدان‌ افزود ابن‌ ابى‌ زرع‌، 29؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /04. اين‌ مسجد امروزه‌ يكى‌ از آثار معماري‌ اسپانيا در دورة اسلامى‌ به‌ شمار مى‌رود و منارة آن‌ به‌ خيرالدا شهرت‌ دارد براي‌ آگاهى‌ بيشتر در اين‌ باره‌، نك: عنان‌، همان‌، /32؛ «معماري‌...»، 15 -14 º هوگ‌، .111
ابو يوسف‌ در 94 ق‌ پس‌ از عقد قرارداد صلح‌ با مسيحيان‌، ولايت‌ اشبيليه‌ را به‌ فرزندش‌ ابوزيد على‌ سپرد و خود روانة مراكش‌ شد و اندكى‌ بعد براي‌ ديگر فرزند خود ابوعبدالله‌ محمد ملقب‌ به‌ الناصر كه‌ از 87ق‌ وليعهد وي‌ بود، بيعت‌ گرفت‌ ابن‌ ابى‌ زرع‌، 29-30؛ ابن‌ عذاري‌، همانجا. الناصر برادر خود ابومحمد عبدالله‌ را به‌ جاي‌ ابوزيد به‌ ولايت‌ اشبيليه‌ گماشت‌ همو، چ‌ تطوان‌، /13. از حوادثى‌ كه‌ در اين‌ دوره‌ در اشبيليه‌ اتفاق‌ افتاد، طغيان‌ رود وادي‌ الكبير در 97ق‌ بود كه‌ در نتيجة آن‌ خانه‌هاي‌ بسياري‌ ويران‌ شد و عدة بى‌شماري‌ از اهالى‌ اشبيليه‌ جان‌ سپردند همو، چ‌ تطوان‌، /14؛ حميري‌، 1. هنوز مردم‌ اشبيليه‌ خرابيهاي‌ ناشى‌ از سيل‌ را ترميم‌ نكرده‌ بودند كه‌ مسيحيان‌ با پايان‌ يافتن‌ قرارداد صلح‌، دوباره‌ به‌ شهرهاي‌ اندلس‌ هجوم‌ بردند و به‌ قتل‌ عام‌ و غارت‌ پرداختند. خليفه‌ الناصر در 07ق‌ سپاهى‌ از موحدون‌ ترتيب‌ داد و راهى‌ اندلس‌ شد و پس‌ از سازماندهى‌ سپاهيان‌ خود در اشبيليه‌ براي‌ جنگ‌ با قشتاليها راهى‌ شمال‌ شد ابن‌ ابى‌ زرع‌، 33- 36. وي‌ نخست‌ بر چندين‌ قلعه‌ دست‌ يافت‌، اما در جنگ‌ معروف‌ «عقاب‌» در صفر 09 به‌ سختى‌ از مسيحيان‌ شكست‌ خورد و سپاهيانش‌ تارومار شدند و او خود به‌ جيان‌ و از آنجا به‌ اشبيليه‌ گريخت‌. در اين‌ جنگ‌ به‌ روايتى‌ اغراق‌آميز از حدود نيم‌ ميليون‌ سپاه‌ موحدون‌، تنها 00 نفر جان‌ سالم‌ به‌ در بردند همو، 38-40؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌تطوان‌، /36-42؛ عنان‌، عصر، /14-24. خليفه‌ الناصر پيش‌ از مرگ‌ در 10ق‌ فرزندش‌ يوسف‌ ملقب‌ به‌ المستنصر را به‌ جانشينى‌ برگزيد. المستنصر عموي‌ خود ابواسحاق‌ بن‌ يعقوب‌ را به‌ ولايت‌ اشبيليه‌ گماشت‌ ابن‌ ابى‌ زرع‌، 40-41؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /43.
پس‌ از وفات‌ المستنصر 20ق‌ موحدون‌ مغرب‌ با ابومحمد عبدالواحد فرزندخليفه‌ يوسف‌بن‌عبداالمؤمن‌ بيعت‌كردند، اما موحدون‌ اندلس‌ از اطاعت‌ او سر بر تافته‌، با برادر زاده‌اش‌ ابومحمد عبدالله‌ ملقب‌ به‌ عادل‌ كه‌ در مرسيه‌ خود را خليفه‌ ناميده‌ بود، دست‌ بيعت‌ دادند همو، چ‌ تطوان‌، /47- 48؛ ابن‌ ابى‌ زرع‌، 43- 45؛ عنان‌، همان‌، /51-52. عادل‌ از مرسيه‌ به‌ اشبيليه‌ آمد و پس‌ از آنكه‌ واليان‌ اندلس‌ با او بيعت‌ كردند، برادرش‌ ابوالعلا ادريس‌ حاكم‌ اشبيليه‌ را به‌ جنگ‌ با ابومحمد عبدالله‌ بن‌ يوسف‌ معروف‌ به‌ بياسى‌ حاكم‌ جيان‌ كه‌ از بيعت‌ او سرباز زده‌ بود، روانه‌ كرد. بياسى‌ به‌ ياري‌ فرناندوي‌ سوم‌ پادشاه‌ كاستيل‌ سپاهيان‌ اشبيليه‌ را به‌ هزيمت‌ كشاند. پس‌ از اين‌ واقعه‌ مسيحيان‌ كه‌ از ضعف‌ قواي‌ موحدون‌ آگاه‌ شده‌ بودند، به‌ نواحى‌ اشبيليه‌ هجوم‌ بردند. سپاهيان‌ اشبيليه‌ به‌ مقابلة آنان‌ شتافتند، اما در طلياطه‌ در غرب‌ اشبيليه‌ به‌ سختى‌ شكست‌ خوردند و به‌ گفته‌اي‌ 0 هزار نفر از آنان‌ قتل‌ عام‌ شدند ابن‌ ابى‌ زرع‌، 46؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /49- 50؛ عنان‌، همان‌، /53-54. عادل‌ در پى‌ اين‌ شكست‌ امور اشبيليه‌ را به‌ برادرش‌ ابوالعلا سپرد و در 22ق‌ راهى‌ مراكش‌ شد ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /49.
ابو محمد بياسى‌ به‌ ياري‌ قشتاليها بر نواحى‌ شرقى‌ اشبيليه‌ تا حدود قرطبه‌ دست‌ يافت‌ و سرانجام‌ قرطبه‌ را به‌ فرمان‌ خود درآورد. سپس‌ در 23ق‌ روانة تصرف‌ اشبيليه‌ شد، اما در مقابل‌ سپاهيان‌ ابوالعلا شكست‌ خورد و به‌ قرطبه‌ بازگشت‌ و اهالى‌ قرطبه‌ از بيم‌ آنكه‌ مبادا شهر را تسليم‌ مسيحيان‌ كند، سر به‌ شورش‌ نهاده‌، بياسى‌ را كشتند و بيعت‌ خود را با حاكم‌ اشبيليه‌ اعلام‌ داشتند ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌،/49- 52؛ عنان‌، همان‌، /60-61. ابوالعلا همينكه‌ به‌ حكومت‌ اشبيليه‌ و قرطبه‌ سروسامان‌ داد، در 24 ق‌ از اطاعت‌ برادرش‌ عادل‌ سرباز زد و در اشبيليه‌ از مردم‌ و حاكمان‌ برخى‌ ولايات‌ بيعت‌ گرفت‌ و خود را مأمون‌ خواند ابن‌ ابى‌ زرع‌، 47، 50؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /52؛ عنان‌، همان‌، /64. مأمون‌ نخست‌ با فرناندوي‌ سوم‌ پادشاه‌ كاستيل‌ پيمان‌ صلح‌ بست‌ و سپس‌ به‌ ياري‌ سپاهيانى‌ كه‌ وي‌ در اختيار او گذاشت‌، سرزمينهاي‌ مجاور اشبيليه‌ را به‌ اطاعت‌ خود درآورد و سپس‌ روانة مراكش‌ شد و گروهى‌ از بزرگان‌ موحدون‌ را كه‌ از فرمان‌ او سرباز زده‌ بودند، به‌ قتل‌ رساند ابن‌ ابى‌ زرع‌، 48، 50-54؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌تطوان‌، /65. در اين‌ زمان‌ محمد بن‌ يوسف‌ بن‌ هود كه‌ از سوي‌ المستنصر خليفة عباسى‌ حمايت‌ مى‌شد و از مدتى‌ پيش‌ بر نواحى‌ شرقى‌ اندلس‌ دست‌ يافته‌، و جيان‌، قرطبه‌، غرناطه‌ و مالقه‌ را تصرف‌ كرده‌ بود، به‌ اشبيليه‌ لشكر كشيد و در ذيحجة 26 يا 25ق‌ آنجا را گشود و به‌ حكومت‌ موحدون‌ در اشبيليه‌ خاتمه‌ داد ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /57- 58؛ ابن‌ خطيب‌، 77؛ عنان‌، عصر، /93. در 29ق‌ اهالى‌ اشبيليه‌ از اطاعت‌ ابن‌ هود سربرتافتند و ابو مروان‌ احمد بن‌ محمد باجى‌ را به‌ حكومت‌ برگزيدند، اما طولى‌ نكشيد كه‌ اشبيليه‌ دوباره‌ به‌ دست‌ سپاهيان‌ ابن‌ هود افتاد ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /78- 79.
پس‌ از درگذشت‌ ابن‌ هود، گروهى‌ از بزرگان‌ اشبيليه‌ در 35ق‌ روانة مراكش‌ شدند و با خليفه‌ ابو محمد عبدالواحد الرشيد بيعت‌ كردند و خليفه‌، ابوعبدالله‌ بن‌ سيد ابى‌ عمران‌ را به‌ حكومت‌ اشبيليه‌ گماشت‌ ابن‌ ابى‌ زرع‌، 55؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌ تطوان‌، /37- 38. در اين‌ زمان‌ فرناندوي‌ سوم‌ پادشاه‌ كاستيل‌ كه‌ از مدتها پيش‌ و به‌ خصوص‌ پس‌ از تصرف‌ قرطبه‌ در 33ق‌ چشم‌ به‌ اشبيليه‌ دوخته‌ بود، در اوايل‌ سال‌ 45ق‌ اشبيليه‌ را از دريا و خشكى‌ محاصره‌ كرد. پس‌ از حدود 5 ماه‌ محاصره‌، در شعبان‌ 46 اهالى‌ اشبيليه‌ كه‌ بسياري‌ از آنان‌ بر اثر گرسنگى‌ و بيماري‌ از پاي‌ درآمده‌ بودند، شهر را تسليم‌ مسيحيان‌ كردند. فرناندو پس‌ از تصرف‌ شهر همة مردم‌ را بيرون‌ كرد و چون‌ شهر خالى‌ از سكنه‌ شد، خانه‌ها و زمينهاي‌ مسلمانان‌ را ميان‌ مسيحيان‌ تقسيم‌ كرد و آنجا را پايتخت‌ قرار داد. بدين‌ سان‌ اشبيليه‌ پس‌ از حدود 30 سال‌ دوباره‌ به‌ دست‌ مسيحيان‌ افتاد ابن‌ ابى‌ زرع‌، 77؛ ابن‌ عذاري‌، چ‌تطوان‌، /81- 82؛ حميري‌، 2؛ عنان‌، همان‌، /78- 85.
مآخذ: آل‌ على‌، نورالدين‌، اسلام‌ در غرب‌، تهران‌، 370ش‌؛ ابن‌ ابى‌ زرع‌، على‌، الانيس‌ المطرب‌، رباط، 972م‌؛ ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ حوقل‌، محمد، صورة الارض‌، بيروت‌، 979م‌؛ ابن‌ حيان‌، حيان‌، المقتبس‌، به‌ كوشش‌ ب‌. چالمتا، مادريد، 979م‌؛ ابن‌ خطيب‌، محمد، تاريخ‌ اسبانية الاسلامية، به‌ كوشش‌ لوي‌ پرووانسال‌، بيروت‌، 956م‌؛ ابن‌ خلدون‌، تاريخ‌؛ همو، مقدمه‌، به‌ كوشش‌ على‌ عبدالواحد وافى‌، قاهره‌، دارنهضة مصر للطبع‌ و النشر؛ ابن‌ دلايى‌، احمد، ترصيع‌ الاخبار و تنويع‌ الا¸ثار، به‌ كوشش‌ عبدالعزيز اهوانى‌، مادريد، 965م‌؛ ابن‌ صاحب‌ الصلاة، عبدالملك‌، المن‌ بالامامة، به‌ كوشش‌ عبدالهادي‌ تازي‌، بيروت‌، 987م‌؛ ابن‌ عذاري‌، احمد، البيان‌ المغرب‌، به‌ كوشش‌ كولن‌ و لوي‌ پرووانسال‌، بيروت‌، دارالثقافه‌؛ همان‌، تطوان‌، 960م‌؛ ابن‌ قوطيه‌، محمد، تاريخ‌ افتتاح‌ الاندلس‌، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ ابياري‌، بيروت‌، 402ق‌/982م‌؛ ابن‌ كردبوس‌، تاريخ‌ الاندلس‌، به‌ كوشش‌ احمد مختار عبادي‌، مادريد، 971م‌؛ اخبار مجموعة، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ ابياري‌، بيروت‌/قاهره‌، 401ق‌/981م‌؛ بستانى‌؛ حميري‌، محمد، صفة جزيرة الاندلس‌، گزيده‌اي‌ از الروض‌ المعطار، به‌ كوشش‌ لوي‌ پرووانسال‌، قاهره‌، 937م‌؛ خالص‌، صلاح‌، اشبيلية فى‌ القرن‌ الخامس‌ الهجري‌، بيروت‌، 965م‌؛ سالم‌، عبدالعزيز، تاريخ‌ المسلمين‌ و آثارهم‌ فى‌ الاندلس‌، بيروت‌، 981م‌؛ صاعد اندلسى‌، طبقات‌ الامم‌، به‌ كوشش‌ لويس‌ شيخو، بيروت‌، 912م‌؛ عبادي‌، احمد مختار، فى‌ تاريخ‌ المغرب‌ و الاندلس‌، بيروت‌، 978م‌؛ عنان‌، محمد، دول‌ الطوائف‌، قاهره‌، 380ق‌/960م‌؛ همو، عصر المرابطين‌ و الموحدين‌، قاهره‌، 384ق‌/ 964م‌؛ محمد حسين‌، حمدي‌ عبدالمنعم‌، التاريخ‌ السياسى‌ لمدينة اشبيلية فى‌ العصر الاموي‌، اسكندريه‌، 407ق‌/987م‌؛ مقدسى‌، محمد، احسن‌ التقاسيم‌، به‌ كوشش‌ محمد مخزوم‌، بيروت‌، 987م‌؛ مقري‌، احمد، نفح‌ الطيب‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 388ق‌/968م‌؛ مؤنس‌، حسين‌، فجر الاندلس‌، قاهره‌، 959م‌؛ ناصري‌، احمد، الاستقصا، به‌ كوشش‌ جعفر ناصري‌ و محمد ناصري‌، دارالبيضاء، 954م‌؛ وات‌، مونتگمري‌، اسپانياي‌ اسلامى‌، ترجمة محمد على‌ طالقانى‌، تهران‌، 359ش‌؛ ياقوت‌، بلدان‌؛ يعقوبى‌، احمد، البلدان‌، بيروت‌، داراحياء التراث‌ العربى‌؛ نيز:
Architecture of the Islamic World, ed. G. Michell, London, 1987; Britannica, 1978; BSE 3 ; Chambers's Encyclopaedia, London, 1968; Chejne, A., Y., Muslim Spainits History and Culture, Minneapolis, 1974; Collier's Encyclopedia, New York, 1986; Cond E , J.A., History of the Dominion of the Arabs in W pain, London, 1954; Dozy, R., Spanish Islam, tr. F. G. Stokes, London, 1861; EI 1 ; EUE; Hoag, J.D., Islamic Architecture, NewYork,1977; International; L E vi-Proven 5 al, E. Histoire de l'Espagne musulmane, Paris/Leiden, 1950; Nasr, S.H. Islamic Science, London, 1976; WNGD.
عنايت‌الله‌ فاتحى‌ نژاد رب تيرماه‌ 376
ن‌ * * رب 3//6
ن‌ * * رب 1//6
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 3517
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست