اَسْوَدِ عَنْسى، اسود بن كعب بن عوف مق 1ق/32م، از بزرگان يمن كه داعية پيامبري داشت. از زندگى او آگاهى اندكى در دست است و آنچه مىدانيم نيز، مربوط به اواخر ايام پيامبر اكرم ص و دعوي پيامبري اسود و جنگهاي ردّه است كه با افسانهها درآميخته است. اسود از بنى عنس يكى از تيرههاي قبيلة بزرگ مذحج بود ابن قتيبه، 5؛ مسعودي، 76؛ دارقطنى، /622 و در خُبّان نزديك نجران زاده شد طبري، /85؛ دار قطنى، /45. خاندان اسود گويا از «عباهله» بودهاند و اسود را نيز بدين مناسبت «عبهله» خوانده، يا لقب داده بودند طبري، /33؛ سهيلى، /45-46. اما عباهله عنوان پادشاهان محلى يمن است كه حكمرانى در خاندانشان ارثى بود و در كنار فرمانروايان ايرانى كه از زمان خسرو انوشيروان بر اين ديار چيره شده بودند، حكومت مىكردند و گويا نسبشان به ملوك حمير مىرسيده است جاحظ، الحيوان، /01؛ نيز نك: ابن سيده، /36؛ ابن منظور، مادة عبهل. از نظر استقلال در امور داخلى نيز شايد بتوان ايشان را با مرزبانان صاحب تخت ملوك السرير عصر ساسانى نك: كريستن سن، 4؛ نيز على، /96 شبيه دانست. بههرحال،در 0ق و بهروايتىدر ق،پيامبراسلامصنمايندگانى به سوي قبايل عرب و بلاد عربى فرستادند و مردم را به اسلام دعوت كردند، از جمله وائل بن حجر را كه خود از «اقيال» = بزرگان عرب بود، با نامهاي نزد «اقيال و عباهله» فرستادند ابن سعد، /87؛ همدانى، /38؛ ابن حجر، /28 - 29. همچنين گفتهاند كه پيامبر ص جرير بن عبدالله بجلى را نزد اسود فرستادند، اما او اسلام را نپذيرفت بلاذري، /25. اگر اين روايت درست باشد، مىبايست اسود از سران و حكمرانان قوم، و يا چنانكه لقبش نشان مىدهد، از عباهلة يمن بوده باشد. فراهم آمدن قبايل بزرگ يمن بر گرد او و طغيان وي و نبردش با سپاه مدينه نيز مؤيد اين معنى است. به هر حال، شورش اسود از غار خبان در نزديكى نجران و در زمان حيات پيامبر ص آغاز شد ابن هشام، /46؛ بسوي، /62؛ طبري، /29-40 و از آنجا كه اين شورش يا ماه بيشتر به درازا نكشيد همانجا؛ ابوالفدا، /3؛ ابن وردي، /14 و نيز از آن رو كه گفتهاند: او چند روز پيش از وفات پيامبر ص درگذشت بلاذري، /27؛ طبري، /40؛ ابن ماكولا، /43، مىتوان ذيقعدة 0/فورية 32 را آغاز طغيان او دانست. اما روايات ديگري هم در دست است حاكى از آنكه شورش و نيز مرگ او پس از وفات پيامبر ص و در زمان خلافت ابوبكر اتفاق افتاده است يعقوبى، /30؛ همدانى، /7؛ ابن حزم، /14. اسود پس از آنكه قبايل بزرگ يمنى چون مذحج، كنده، و هَمْدان را گرد آورد، نخست به نجران تاخت و سراسر منطقة ساحلى، همچنين بخشهاي درونى شبه جزيره تا حضرموت و حدود طائف را فرمانبردار خود كرد. شهر بن باذان باذام در نزديكى صنعا به جنگ او شتافت، اما تاب نياورد و كشته شد و اسود 5 روز پس از خروج از غارِ خبان صنعا را نيز تصرف كرد بسوي، بلاذري، همانجاها؛ طبري، /29؛ ابن اثير، /78. معاذ بن جبل و ديگر نمايندگان پيامبر ص در يمن به قبايل پناه بردند و عمرو بن حزم و خالد بن سعيد بن عاص براي ياري خواستن رهسپار مدينه شدند طبري، /29-30. با انتشار خبر شورش اسود، پيامبر ص كسانى را نزد قبايل يمنى فرستادند تا برضد اسود به كار پردازند همو، /31؛ ابن عبدالبر، /551؛ و از آن جمله وَبربن يُحَنَّس را به صنعا گسيل داشتند ابن حبيب، 51؛ طبري، /34؛ كلاعى، 52؛ نك: كائتانى، ، II(1)/678 كه احتمال داده است وي مسيحى بوده باشد. او نيز با فيروز و دادويه همداستان شد و به كمك قيس بن هبيره كه بر جان خود بيمناك شده بود و با همراهى مرزبانه همسر ايرانى اسود، شبانگاه اسود را در خواب كشتند ابن حبيب، همانجا؛ بلاذري، /26؛ طبري، /35- 39. اين واقعه چند روز پيش از وفات پيامبر ص اتفاق افتاد و گويند خبر آن به ابوبكر رسيد بلاذري، /27؛ طبري، /35-36؛ مسعودي، 77؛ قس: يعقوبى، /30؛ همدانى، همانجا. پس از مرگ اسود، قيس بن هبيره در جنگ بر سر قدرت و براي خشنودي ياران اسود، دادويه را كشت ابن سعد، /34؛ ابن كثير، /31؛ نيز نك: ه د، ابناء و ايرانيان را از يمن بيرون راند و از اطاعت ابوبكر نيز سرپيچيد. ابوبكر كسانى را به سركوب او فرستاد و سرانجام وي دستگير گرديد و به مدينه فرستاده شد بلاذري، همانجا؛ طبري، /23 به بعد. برخى از معاصران، شورش اسود را قيامى بر ضد حضور ايرانيان در يمن دانستهاند حداد، /70؛ قس: I/728 , 2 ؛ EI اما بايد گفت: از آنجا كه او ايرانيان را در زمرة اطرافيان و ياران خود جاي داد و نيز با زنى ايرانى ازدواج كرد، بعيد مىنمايد كه صرفاً به ضديت با ايرانيان دست به قيام زده باشد. شايد بتوان شورش اسود را همانند ارتداد بحرين كه در آن منذر بن نعمان به وسوسة برپايى مجدد پادشاهى لخميان بر ابوبكر شوريده بود طبري، /04؛ ابن اعثم، /8- 9، كوششى براي تجديد سلطنت قدرتمند يمن و حميريان دانست نك: طبري، همانجا كه خاطرة آن هنوز در ذهن مردمان برجاي بود، به ويژه آنكه مذحجيان و اهل نجران به اسود وعده كردند كه پادشاهى نجران از آن او باشد كلاعى، 51؛ نويري، /4 به بعد. كاملاً روشن نيست كه اسود از چه زمانى با ايرانيان بدرفتاري آغاز كرد. آنچه از روايات مىتوان دريافت، اين است كه آنان به آسودگى در دستگاه او آمد و شد داشتهاند و در برخى مآخذ ترتيب وقايع به گونهاي است كه نشان مىدهد بدگمانى و سخت گرفتن اسود بر ايرانيان پس از ديدار فيروز و دادويه با نمايندة پيامبر ص و مسلمان شدن آنان ابن حبيب، 51؛ طبري، /37؛ مجمل التواريخ...، 55 بوده است. پيش از آن نيز اسود با مثله كردن نعمان يهودي كه مسلمان شده بود ابن سعد، /35، دشمنى خود را نسبت به هرگونه رابطه با اسلام و پيامبر ص نشان داده بود؛ و آنچه بعدها دربارة گواهى دادن او بر نبوت پيامبر ص در مآخذ آمده، بيشتر متأثر از مناقشات كلامى بعدي است نك: مقدسى، /54؛ ابن حزم، /14، 25. اسود را از سخن سرايان عرب دانستهاند جاحظ، البيان...، /80 كه با كاهنى و نيرنگ بازي مردم را به سوي خود مىخوانده است بلاذري، /26؛ طبري، /85؛ مسعودي، همانجا. او در برخى مآخذ آمده است كه دو شيطان به نامهاي «سحيق» و «شقيق» آنچه او مىگفته، بدو القاء مىكردهاند بيهقى، /35-36؛ سهيلى، /46. ابوالفرج اصفهانى روايتى از ديدار اعشى با اسود آورده كه وي را مدح گفته، و پاداش يافته است /3. مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن اعثم كوفى، احمد، الفتوح، حيدرآباد دكن، 968م؛ ابن حبيب، محمد، «اسماء المغتالين من الاشراف...»، نوادر المخطوطات، به كوشش عبدالسلام هارون، قاهره، 373ق/954م؛ ابن حجر عسقلانى، احمد، الاصابه فى تمييز الصحابه، قاهره، 328ق؛ ابن حزم، على، الفصل، به كوشش محمد ابراهيم نصر و عبدالرحمان عميره، عكاظ، 402ق/982م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، بيروت، دارصادر؛ ابن سيده، على، المخصص، قاهره، 317ق؛ ابن عبدالبر، يوسف، الاستيعاب، به كوشش على محمد بجاوي، قاهره، مطبعة نهضه؛ ابن قتيبه، عبدالله، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 960م؛ ابن كثير، البداية؛ ابن ماكولا، على، الاكمال، به كوشش عبدالرحمان بن يحيى معلمى، حيدرآباد دكن، 392ق/972م؛ ابن منظور، لسان؛ ابن وردي، عمر، تتمة المختصر فى اخبار البشر، به كوشش احمد رفعت بدراوي، بيروت، 389ق/970م؛ ابن هشام، عبدالملك، السيرة النبوية، به كوشش ابراهيم ابياري و ديگران، قاهره، 355ق/936م؛ ابوالفدا، المختصر فى اخبار البشر، بيروت، 375ق/956م؛ ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، بيروت، 390ق/970م؛ بسوي، يعقوب، المعرفة و التاريخ، به كوشش اكرم ضياء عمري، بغداد، 396ق/ 976م؛ بلاذري، احمد، فتوح البلدان، به كوشش صلاحالدين منجد، قاهره، 956م؛ بيهقى، احمد، دلائل النبوة، به كوشش عبدالمعطى قلعجى، بيروت، 405ق/ 985م؛ جاحظ، عمرو، البيان و التبيين، به كوشش حسن سندوبى، قاهره، 351ق/ 932م؛ همو، الحيوان، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، 388ق/ 969م؛ حداد، محمد يحيى، تاريخ اليمن السياسى، بيروت، 407ق/ 986م؛ دارقطنى، على، المؤتلف و المختلف، به كوشش موفق بن عبدالله، بيروت، 406ق/ 986م؛ سهيلى، عبدالرحمان، الروض الانف، به كوشش عبدالرحمان وكيل، قاهره، 967م؛ طبري، تاريخ؛ على، جواد، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، بيروت، 969م؛ كريستن سن، آرتور، ايران در زمان ساسانيان، ترجمة رشيد ياسمى، تهران، 367ش؛ كلاعى بلنسى، سليمان، تاريخ الردة، به كوشش خورشيد احمد فاروق، قاهره، دارالكتاب الاسلامى؛ مجمل التواريخ و القصص، به كوشش محمدتقى بهار، تهران، 318ش؛ مسعودي، على، التنبيه و الاشراف، ليدن، 893م؛ مقدسى، مطهر، البدء و التاريخ، به كوشش كلمان هوار، پاريس، 916م؛ نويري، احمد، نهاية الارب، ترجمة محمود مهدوي دامغانى، تهران، 364ش؛ همدانى، حسن، الاكليل، به كوشش انستاس ماري كرملى، بغداد، 931م؛ يعقوبى، احمد، تاريخ، بيروت، دارصادر؛ نيز: Caetani, L., Annali de ll'Islam, New York, 1972; EI 2 . مهدي امينى ز 4//5 ز ن - 5//5 ز ن - 1//5