responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 3504
اسود بن‌ يعفر
جلد: 8
     
شماره مقاله:3504


اَسْوَدِ بْن‌ِ يَعْفُر، ابوجراح‌ يا ابونهشل‌، از قبيلة بنوتميم‌، شاعر جاهلى‌ كه‌ گاه‌ اعشى‌ نَهشَلى‌ خوانده‌ مى‌شود. نام‌ پدر او يُعفُر به‌ ضم‌ ياء نيز ياد شده‌ است‌ ابن‌ سلام‌، 3؛ ابوزيد، 4؛ ابوالفرج‌، 3/5. روايات‌، او را گاه‌ در ميان‌ قبايل‌ گوناگون‌ عرب‌، و گاه‌ در دربار شاهان‌ حيره‌ و غسان‌ نشان‌ داده‌اند كه‌ پيوسته‌، به‌ مناسبتى‌، شعري‌ در مدح‌ و هجا مى‌سرايد. او را «ذووالا¸ثار» ناميده‌اند، زيرا «هر قومى‌ را كه‌ هجا مى‌گفت‌، آثاري‌ در آن‌ باقى‌ مى‌گذاشت‌» قاموس‌، ذيل‌ اثر.
تقريباً همة روايات‌ِ مربوط به‌ زندگى‌ او را كه‌ اساساً از روايت‌ در نمى‌گذرد، ابوالفرج‌ اصفهانى‌ گرد آورده‌ است‌. فضاي‌ اين‌ روايات‌، همان‌ فضاي‌ نيم‌ افسانه‌اي‌ روايات‌ مربوط به‌ ديگر شاعران‌ جاهلى‌ است‌ كه‌ به‌ هيج‌ وجه‌ قابل‌ زمان‌ بندي‌ تاريخى‌ نيست‌.
در روايت‌ نخست‌ ابوالفرج‌، 3/9-1 آمده‌ است‌ كه‌ وي‌ چندي‌ در جوار بنوقيس‌ زيست‌ و سپس‌ به‌ ميان‌ بنومره‌ رفت‌ و در قماري‌ كه‌ با جوانان‌ قبيله‌ كرد، 9 شتر باخت‌. اما به‌ با تدبير مادرش‌ رُهْم‌ بنت‌ عبّاب‌، شتران‌ را باز يافت‌. از آن‌ پس‌ مردان‌ قبيله‌ از قمار باختن‌ با او سرباز زدند و وي‌ از آنان‌ جدا شد. شتران‌ را نيز طايفه‌اي‌ از بكر بن‌ وائل‌ ربودند و اسود از حاميان‌ خود بنى‌ مره‌ ياري‌ خواست‌ شعر در اين‌ باب‌. اما آنان‌ به‌ كار وي‌ نپرداختند و عاقبت‌ بنو محلّم‌ توانستند شتران‌ را به‌ او بازگردانند، و چون‌ مدحشان‌ گفت‌، صله‌اي‌ كلان‌ تقديمش‌ كردند.
دو روايت‌ ديگر هست‌ كه‌ در آنها خصائلى‌ چون‌ مردانگى‌ و دلاوري‌ نيز به‌ او نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌: يك‌ بار مردي‌ را كه‌ اشترانش‌ را ربوده‌ بودند، به‌ قصيده‌اي‌ ياري‌ داد و مال‌ او را از ربايندگان‌ بازستاند همو، 3/1، و بار ديگر در حضور نعمان‌، به‌ ياري‌ مردي‌ برخاست‌ كه‌ مى‌بايست‌ انتقام‌ خون‌ عم‌ّ خويش‌ را مى‌گرفت‌ همو، 3/1-2.
دو روايت‌ ديگر به‌ فرزندش‌ جراح‌ مربوط است‌ كه‌ ابن‌ قتيبه‌ در وجودش‌ ترديد كرده‌ است‌ /77. در يكى‌ ابوالفرج‌، 3/6 شاعر در باب‌ ناتوانى‌ و لاغري‌ پسر خردسال‌ خويش‌ شعري‌ مى‌سرايد؛ ديگري‌ همو، 3/3- 5 داستان‌ ماديان‌ مشهوري‌ است‌ كه‌ جراح‌ ربوده‌ بود و هنگامى‌ كه‌ ناچار شد آن‌ را بازپس‌ دهد، اسود شعري‌ در آن‌ باره‌ سرود همو، 3/6-7.
يك‌ روايت‌ نيز دربارة دخترش‌ سلمى‌ نقل‌ شده‌ كه‌ پدر را به‌ سبب‌ بخشندگيهاي‌ بيجا و بى‌حساب‌ سرزنش‌ مى‌كند و پدر، در قطعه‌اي‌ به‌ او پاسخ‌ مى‌دهد همو، 3/6.
اسود كه‌ از چشم‌ بيمار بود و به‌ همين‌ سبب‌ در رديف‌ شاعران‌ ملقب‌ به‌ «اعشى‌» قرار گرفته‌ اسود، 5، بيت‌ داليّه‌، در كهنسالى‌ به‌ كلى‌ نابيان‌ شد و از اينكه‌ مى‌بايست‌ اكنون‌ كسى‌ راهنمايش‌ گردد، در شعري‌ ناليده‌ است‌ ص‌ 7؛ ابوالفرج‌، 3/7.
اسود برادري‌ به‌ نام‌ حُطائط داشت‌ كه‌ او نيز شاعر بود و ابوالفرج‌ 3/7- 8 يك‌ قطعة بيتى‌ از شعر او را نقل‌ كرده‌ است‌ نيز نك: ابن‌ قتيبه‌، /77.
اسود در عصر اسلامى‌، شاعري‌ كم‌گو، اما فصيح‌ تلقى‌ شده‌ ابوالفرج‌، 3/5، و برخى‌ ابياتش‌ به‌ صورت‌ ضرب‌ المثل‌ درآمده‌ است‌ ابن‌ فضل‌الله‌، 4/1 و به‌ راستى‌ اشعار اندك‌ او را در همه‌ گونه‌ كتاب‌، به‌ عنوان‌ شاهد نقل‌ كرده‌اند: در لغت‌ نامه‌ها ازهري‌، /25، جم؛ ابن‌ منظور، جم، اغلب‌ تاريخها، كتابهاي‌ جغرافيا همدانى‌، 42، جم؛ ابوعبيد، 03، جم؛ ياقوت‌، جم و نحو...، و حتى‌ در مجموعه‌هاي‌ حديث‌ بستى‌، /01، /77، /7.
ابن‌ سلام‌ او را ستوده‌، و در طبقة پنجم‌ شعراي‌ خود نهاده‌ ص‌ 3، و افزوده‌ است‌ كه‌ اگر او اشعار ديگري‌ به‌ نيكى‌ دالية معروفش‌ مى‌داشت‌، او را در طبقة نخست‌ مى‌نهاد. اسود به‌ راستى‌ شهرت‌ خود را مديون‌ همين‌ داليه‌ است‌ كه‌ از گزيده‌هاي‌ شعر عرب‌ است‌ ابوالفرج‌، 3/5 و در روايات‌ و ماجراهايى‌ كه‌ طى‌ سده‌هاي‌ و ق‌ رخ‌ داده‌، و ياجعل‌شده‌است‌،جلوه‌مى‌كند. معروف‌ترين‌اين‌روايات‌، ازاميرالمؤمنين‌ على‌ع‌ سخن‌ مى‌گويد: جرير بن‌ سهم‌ پيشاپيش‌ آن‌ حضرت‌ به‌ شهر مداين‌ وارد شد. چون‌ نگاه‌ او به‌ آن‌ شهر عظيم‌ نيم‌ ويرانه‌ كه‌ اينك‌ خواجگان‌ نيرومند آن‌ را رها كرده‌اند، افتاد، به‌ بيتى‌ از دالية او اسود، 7، بيت‌ 1 تمثل‌ كرد. امام‌ ع‌ اشارت‌ فرمود كه‌ بهتر بود به‌ سخن‌ الهى‌ دخان‌/4/5 تمثل‌ كند كه‌ همين‌ مضمون‌ را بيان‌ كرده‌ است‌: «كَم‌ْ تَرَكوا مِن‌ْ جَنّات‌½ و عُيون‌½» ابوالفرج‌، 3/8؛ قس‌: ابن‌ قتيبه‌، همانجا. عين‌ همين‌ روايت‌ را به‌ عمر بن‌ عبدالعزيز هم‌ نسبت‌ داده‌اند؛ اما در آن‌، مزاحم‌، مولاي‌ خليفه‌ است‌ كه‌ از ديدن‌ يكى‌ از كاخهاي‌ ويران‌ غسانيان‌، به‌ آن‌ شعر تمثل‌ مى‌جويد و همان‌ جواب‌ را مى‌شنود ابوالفرج‌، 3/9.
با اينهمه‌، به‌ نظر مى‌آيد كه‌ قصيده‌، اگرچه‌ آكنده‌ از كلمات‌ غريب‌ بدوي‌ و مضامين‌ معروف‌ بيابانى‌ است‌ و ساختار معهود جاهلى‌ دارد، باز سخت‌ غريب‌ مانده‌ است‌: سوّار بن‌ عبدالله‌ قاضى‌، از مردي‌ بصري‌ كه‌ با شاعر هم‌ قبيله‌ بود، سراغ‌ داليه‌ را مى‌گيرد و شگفت‌ زده‌، ملاحظه‌ مى‌كند كه‌ وي‌ قصيده‌ را نمى‌شناسد همو، 3/6-7؛ جاي‌ ديگر، هارون‌الرشيد كه‌ در رافقه‌ رقّه‌ ناگهان‌ ميل‌ به‌ شنيدن‌ قصيده‌ مى‌كند، در مى‌يابد كه‌ از انبوه‌ شاعران‌ و راويانى‌ كه‌ بر در بارگاه‌ گرد آمده‌ بودند، هيچ‌ كس‌ آن‌ را نمى‌شناسد همو، 3/7- 8. اما مفضل‌ ضبّى‌ در همان‌ روزگار، قصيده‌ را در «مختارات‌» خود نهاد ص‌ 15-20 و آن‌ را جاويدان‌ ساخت‌ دربارة منابع‌ متعدد و پراكندة آن‌، نك: شاكر، 15.
قصيده‌ با ذكر اندوه‌ جانگزايى‌ كه‌ دل‌ شاعر را فرا گرفته‌، آغاز مى‌شود؛ جوانى‌ درگذشته‌ است‌ و شاعر پير و ناتوان‌ است‌ و حتى‌ بينايى‌ را گويى‌ از دست‌ داده‌ است‌؛ و اينك‌ مرگ‌ بر سر هر گذرگاهى‌ در كمين‌ او نشسته‌ است‌ و البته‌ به‌ گروگان‌ و فديه‌ هم‌ رضا نمى‌دهد ص‌ 5-6، ابيات‌، -. 0 بيتى‌ كه‌ به‌ دنبال‌ اين‌ معانى‌ مى‌آيد، مشهورترين‌ ابيات‌ قصيده‌ است‌؛ شاعر، با الفاظ حكمت‌ آميز، به‌ گذشتگان‌ مى‌نگرد و از احوالشان‌ اندرز مى‌گيرد. همين‌جاست‌ كه‌ از «اهل‌ خورنق‌ و سدير» و چند قصر ديگر و از بزرگانى‌ كه‌ در گذشته‌اند و اينك‌ ويرانه‌هايى‌ به‌ جاي‌ گذاشته‌اند، سخن‌ مى‌گويد. شاعر در دنبالة قصيده‌، باز به‌ شاديهاي‌ دوران‌ جوانى‌، باده‌ نوشيها، وصف‌ مى‌فروشان‌ و كنيزكان‌، صحنه‌هاي‌ شكار و خلاصه‌ وصف‌ اسب‌ و شتر مى‌پردازد. اين‌ قصيده‌ مجموعاً 6 بيت‌ است‌.
از مجموعة اشعار اسود، امروز حدود 70 بيت‌ در 8 قطعه‌ و قصيده‌ باقى‌ مانده‌ است‌. در قرن‌ ق‌ مفضل‌ از 30 قصيده‌ خبر داده‌، اما اندكى‌ پس‌ از او، ابن‌ سلام‌ مى‌گويد كه‌ «او چنين‌ چيزي‌ نديده‌ است‌» ص‌ 3-4.
در اين‌ مجموعه‌، مضامين‌ گوناگون‌ جاهلى‌ تجلى‌ مى‌كند: به‌ پناه‌ قبايل‌ ديگر رفتن‌ ص‌ 7، سطر آخر كه‌ در ماجراي‌ شترانش‌ نيز ديديم‌؛ هجاي‌ قبيلة خود ص‌ 2، قطعة 4؛ پيري‌ و ناتوانى‌ و نابينايى‌ و گله‌ از روزگار و انتظار مرگ‌ كه‌ در داليه‌ نيز آمده‌ است‌؛ اظهار دلاوري‌ و مردانگى‌ ص‌ 8-6، قطعات‌ 3-6؛ وصف‌ باده‌ نوشى‌ و ساقى‌ ص‌ 4، 9-0، ابيات‌ 1- 8، ص‌ 1، ابيات‌ 6 به‌ بعد؛ شتر و شكار ص‌ 0، قطعة ، ص‌ 9، ابيات‌ به‌ بعد از قطعة 3 و ديگر مضامين‌ معروف‌ جاهلى‌ چون‌ وصف‌ اسب‌ كه‌ مكرر است‌.
تاكنون‌ كسى‌ شعر اسود را از نظر اصالت‌ يا جعل‌ مورد بررسى‌ دقيق‌ قرار نداده‌ است‌. با عنايت‌ به‌ واژگان‌ نسبتاً ناب‌ جاهلى‌ شعر اسود، عدم‌ شهرت‌ شاعر، دوري‌ از كشاكشهاي‌ قبيله‌اي‌، توجه‌ اندك‌ راويان‌ به‌ اين‌ آثار و اسبابى‌ ديگر از اين‌ قبيل‌، شايد بتوان‌ گفت‌ كه‌ مايه‌هاي‌ اصيل‌ جاهلى‌ در شعر او قابل‌ توجه‌ است‌. با اينهمه‌، در برابر برخى‌ ابيات‌ دچار سرگردانى‌ مى‌شويم‌. آيا قطعة 2 ص‌ 0 كه‌ به‌ رستاخيز اشاره‌ دارد و به‌ «الرحمن‌» خبر مى‌دهد كه‌ «شهر الصيام‌» را ترك‌ مى‌گويد، يا اصطلاح‌ قيد الاوابد ص‌ 1، بيت‌ 2 كه‌ خاص‌ امرؤالقيس‌ است‌، اصيلند يا در عصر اسلام‌ جعل‌ شده‌اند؟
در ديوان‌ اسود چند واژة كهن‌ فارسى‌ نيز يافت‌ مى‌شود: بيت‌ از قصيدة داليه‌ ص‌ 7 شامل‌ نام‌ قصر است‌ كه‌ دو تاي‌ آنها در حيره‌ قرارداشته‌، و نامهاي‌ آنها نيز فارسى‌ است‌: قصر افسانه‌اي‌ خورنق‌ نك: آذرنوش‌، 32، 50 و قصر سدير نك: همو، 35، 51؛ نمارق‌ ص‌ 4 به‌ معنى‌ بالش‌ و زيرانداز نك: آذرنوش‌، 41؛ مهرق‌ ص‌ 3 كه‌ نوعى‌ كاغذ بود نك: آذرنوش‌، 6، 41؛ سروال‌ ص‌ 2 كه‌ با شلوار فارسى‌ هم‌ ريشه‌ است‌؛ شبارق‌ همانجا كه‌ جواليقى‌ به‌ تقليد از ابن‌دريد آن‌رامعرب‌پيشپاره‌پيشپارك‌ياچيزي‌شبيه‌به‌آن‌مى‌داندص‌04.
هيچ‌كس‌ به‌ ديوان‌ اسود اشاره‌ نكرده‌ است‌، اما گويا شعر او گردآوري‌ شده‌ بوده‌ است‌، زيرا در آغاز سدة ق‌ ابوعبدالله‌ محمد يزيدي‌ مى‌نويسد: «... در آخر شعر اسود بن‌ يعفر به‌ خط عبدالله‌ بن‌ مقله‌...» ص‌ 57.
در زمان‌ حاضر، نخستين‌ كسى‌ كه‌ به‌ جمع‌ آوري‌ اشعار او اقدام‌ كرد، لويس‌ شيخو است‌ كه‌ حدود 00 بيت‌ از اشعار اسود را در شعراء النصرانيه‌ ص‌ 75- 85 آورد؛ سپس‌ گاير، به‌ بهانة «اعشى‌» بودن‌ اسود، حدود 70 بيت‌ از او را در الصبح‌ المنير خود نهاد ص‌ 93-10، و سرانجام‌، نوري‌ حمودي‌ قيسى‌، به‌ تكميل‌ دو مجموعة پيشين‌ پرداخت‌ و ديوانى‌ شامل‌ حدود 70 بيت‌ منتشر ساخت‌.
مآخذ: آذرنوش‌، آذرتاش‌، راههاي‌ نفوذ فارسى‌ در فرهنگ‌ و زبان‌ عرب‌ جاهلى‌، تهران‌، 374ش‌؛ ابن‌ سلام‌، محمد، طبقات‌ الشعراء، ليدن‌، 913م‌؛ ابن‌ فضل‌الله‌ عمري‌، احمد، مسالك‌ الابصار، فرانكفورت‌، 408ق‌/988م‌؛ ابن‌ قتيبه‌، عبدالله‌، الشعر و الشعراء، به‌ كوشش‌ محمد يوسف‌ نجم‌ و احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 964م‌؛ ابن‌ منظور، لسان‌؛ ابوزيد انصاري‌، سعيد، النوادر فى‌ اللغة، بيروت‌، 387ق‌/967م‌؛ ابوعبيد بكري‌، عبدالله‌، معجم‌ ما استعجم‌، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ سقا، بيروت‌، 403ق‌/ 983م‌؛ ابوالفرج‌ اصفهانى‌، الاغانى‌، قاهره‌، وزارة الثقافة و الارشاد القومى‌؛ ازهري‌، محمد، تهذيب‌ اللغة، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌ و ديگران‌، قاهره‌، 966م‌؛ اسود بن‌ يعفر، ديوان‌، به‌ كوشش‌ نوري‌ حمودي‌ قيسى‌، بغداد، 968م‌؛ بستى‌، ابوسليمان‌، غريب‌ الحديث‌، به‌ كوشش‌ عبدالكريم‌ ابراهيم‌ غرباوي‌، دمشق‌، 402ق‌/982م‌؛ جواليقى‌، موهوب‌، المعرب‌، به‌ كوشش‌ احمد محمدشاكر، قاهره‌، 936م‌؛ شاكر، احمد و عبدالسلام‌ محمد هارون‌، حاشيه‌ بر المفضليات‌ نك: هم، مفضل‌ ضبى‌، شيخو، لويس‌، شعراء النصرانية، بيروت‌، 926م‌؛ قاموس‌؛ قرآن‌ كريم‌؛ گاير، رودلف‌، الصبح‌ المنير فى‌ شعر ابى‌ بصير، لندن‌، 928م‌؛ مفضل‌ ضبى‌، محمد، المفضليات‌، به‌ كوشش‌ احمد محمد شاكر و عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، 383ق‌/963م‌؛ نخله‌، رفائيل‌، غرائب‌ اللغة العربية، بيروت‌، 959م‌؛ همدانى‌، حسن‌، صفة جزيرة العرب‌، به‌ كوشش‌ محمد بن‌ على‌ اكوع‌، صنعا، 983م‌؛ ياقوت‌، ادبا؛ يزدي‌، محمد، الامالى‌، بيروت‌، 984م‌.
آذرتاش‌ آذرنوش‌ ز 5/2/5 ز ن‌ - 4//6 ز ن‌ - //6
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 3504
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست