اِسْلامْگِراي، نام چندتن از خانها و خانزادگانمسلمان دودمان
چنگيزيِ «گِراي» از نسل جوچى كه از سدة 9 تا 12ق/15 تا 18م در شبه جزيرة
كريمه فرمان مىراندند:
اسلام گراي خان اول (حك 938- 939ق/1532-1533م)، پسر محمد گراي خان اول (د
929ق/1523م). دولت خانهاي كريمه از زمان مِنْگلى گراي در اواخر سدة
9ق/15م زير نفوذ دولت عثمانى درآمد و از آن پس يك خان زاده همواره به
صورت گروگان در دربار عثمانى به سر مىبرد (اولياچلبى، 8/48؛ جودت،
2/261-262). از آنجا كه حاكميت اسلام گراي از سوي دولت عثمانى تأييد نشد، از
زمان فرمانروايى او آگاهى اندكى برجاي مانده است. حتى برخى، نام او را در
جدول خانهاي كريمه ثبت نكردهاند و برخى ديگر در ترتيب فرمانروايى گرايها،
وي را در نوبت دهم جاي دادهاند (لين پول، 423، 425)؛ نيز در پارهاي منابع
تنها از دو اسلام گراي به عنوان خان كريمه سخن رفته كه همان اسلام گراي
دوم و سوم است (نك: ادامة مقاله)، ولى از اسلام گراي اول سخنى در ميان
نيست (سامى، 2/940). به گفتة زامباور (ص 367) اسلام گراي اول از 932 تا
939ق/1526 تا 1533م فرمانروايى كرد، حال آنكه برخى منابع متقدم، دورة
حكومت «غاصبانة» او را تنها حدود 5 ماه آوردهاند (كازيميرسكى، 365 ؛ جودت،
2/264). توضيح آنكه در زمان حكمرانى سعادتگراي اول، پسر منگلىگراي كه پس
از عزل غازيگراي در محرم 930/نوامبر 1523 به خانى كريمه رسيد (همو، 2/263) و
چندي بعد غازيگراي را كه قالغاي (ولىعهد) بود، كشت (هامرپورگشتال، 2/968)،
در ميان بزرگان خانوادة حاكم بر كريمه (گرايها) دو دستگى پديد آمد. گروهى به
سركردگى سعادت گراي هوادار دولت عثمانى بودند و دستهاي ديگر به رهبري
اسلام گراي برادر غازي گراي مقتول، طرفدار استقلال تاتارهاي كريمه از
عثمانى و نيز دشمن سرسخت روسها. اما اسلام گراي، به زودي بيشتر قبيلههاي
بزرگ را به زير فرمان درآورد و قدرت واقعى را در كريمه به دست گرفت
V(2)/1104) .(IA, به اين ترتيب تا كنارهگيري سعادت گراي از قدرت، پس از 9
سال احراز مقام خانى، دو قدرت موازي رقيب در كريمه وجود داشت كه اسلام
گراي در رأس قدرت واقعى، اما غير رسمى بود (همانجا).
اسلام گراي در 933ق/1527م به قلمرو روسها هجوم برد و تا منطقة رَزان
(ريازان) را ويران، و مسكو را تهديد كرد. در درون سرزمين كريمه نيز ظاهراً به
قصد خونخواهى برادرش با سعادت گراي سخت درگير نبرد شد و اين درگيريها نزديك
5 سال به درازا كشيد (همان، نيز جودت، همانجاها؛ هامرپورگشتال، 2/969).
سرانجام، سعادت گراي به همدستى بالىبيك حاكم عثمانىِ كفه، و شاهين بيك،
حاكم آزاق (آزف) در كنار رودخانة دُن در نزديكى بندر آزاق، برابر اسلامگراي
صف آراست، اما از او به سختى شكست خورد و به استانبول گريخت (شوال 938/مة
1532). سپس اسلام گراي بر مسند خانى كريمه تكيه زد و برادرشازبكگرايرا
قالغاي كرد (پچوي،1/171؛ كازيميرسكى،
همانجا؛ عطايى، 94؛ ، IA همانجا)، اما اين وضع ديري نپاييد و اسلام گراي چون
دريافت كه توان رويارويى با سليمان قانونى، سلطان نيرومند عثمانى را ندارد،
از كرده پشيمان شد و در نامهاي به سلطان عثمانى تعيين حكمران كريمه را
به او واگذاشت ، IA) نيز كازيميرسكى، همانجاها).
فرمان خانى كريمه در ربيع الاول 939/ اكتبر 1532 به نام صاحب گراي پسر
منگلى گراي و عموي اسلام گراي نوشته شد و خان جديد بر مسند حكومت نشست و
اسلام گراي را قالغاي كرد (جودت، 2/264)، اما سياستهاي دوگانه همچنان در
كريمه پايدار ماند و اين دوگانگى تا آنجا پيش رفت كه اسلام گراي ضد روس،
در دورة قالغايى، در رقابت با صاحب گراي هوادار عثمانى، به روسها گرايش
يافت. چنانكه وقتى در 940ق/1533م خان كريمه به قلمرو روسها هجوم برد،
اسلام گراي كه خود، صاحب گراي را همراهى مىكرد، در نامهاي واسيلى پادشاه
روس را از اين لشكركشى آگاه كرد، ولى روسها به رغم اتخاذ تدابير لازم نخست
با شكست سهمگينى روبهرو شدند (رمزي، 100-101)، اما سرانجام در نزديكى
زرايسك1 بر تاتارها پيروزي يافتند (هاورث، .(II(1)/479
در پى شكست صاحب گراي، دوگانگى پنهانى در دستگاه حكمرانى كريمه، بار ديگر
آشكار شد و اسلام گراي با اتكا به روسها به مبارزه با خان برخاست. از آن
سو، صاحب گراي كه به ياري عثمانيها چشم دوخته بود، امير باقى بيك، يكى از
رؤساي قبيلة منصور را به كشتن قالغاي فرمان داد. اسلام گراي شكست خورد و
امان خواست، اما چندي بعد در اثناي شبيخونِ باقى بيك كشته شد (كازيميرسكى،
.(366-368 تاريخ اين رخداد در منابع 944ق (زامباور، 367) و نيز 940ق ، IA)
همانجا) آمده است. او به هنگام كشته شدن، 45 سال (همانجا) داشت و به
روايتى ديگر 30 سال (كازيميرسكى، .(365 از دورة حكمرانى اسلام گراي سكهاي
به نام خود او شناخته نيست (هاورث، همانجا). با كشته شدن اسلام گراي،
گروه طرفدار استقلال (از عثمانى) در كريمه فرو پاشيد و عثمانيها بار ديگر بر
آنجا چيرگى يافتند ، IA) همانجا).
اسلامگراي خان دوم (حك 992 -996ق/1584- 1588م)، پسر دولتگراي خان (د
985ق/1577م)، يازدهمينخان از دودمانگرايهاي كريمه (زامباور، همانجا؛ نيز نك:
بازورث، 236) و نخستين خان زادة تاتار گروگان در دربار عثمانى كه به مقام
خانى كريمه رسيد («دائرة المعارف...2»، .(XVII/370
او در دوران حكمرانى پدرش به رسم آن زمان، به عنوان گروگان به استانبول
فرستاده شد و در دربار سلطان سليمان قانونى و سلطان سليم دوم منزلتى داشت،
اما با جلوس سلطان مراد سوم (982ق/1574م) چون از اعتبار و التفات پيشين
برخوردار نشد، به قونيه رفت و با وارد شدن در حلقة درويشان مولوي زندگى
فقيرانهاي پيش گرفت (جودت، 2/266؛ هامرپورگشتال، 2/1512).
در 992ق/1584م خان كريمه، محمد گراي، برادر اسلام گراي، به سبب سرپيچى از
فرمانهاي سلطان عثمانى، به دست عثمان پاشا، سردار عثمانى سرنگون شد و
قالغاي و برادرش آلپ گراي به خانى رسيد، اما محمد گراي كه همچنان خود را
خان كريمه مىدانست، عثمان پاشا را در قلعة كفه در حصار گرفت. مقارن حركت
نيروهاي كمكى عثمانيها به كريمه، اسلام گراي به شتاب از قونيه به
استانبول فرا خوانده شد و با منشور خانى رهسپار كريمه گشت (سلانيكى، 144 -143
؛ پچوي، 2/90 -91؛ منجم باشى، 3/553؛ جودت، هامرپورگشتال، همانجاها). با
رسيدن نيروي كمكى به كفه و انتشار خبر ورود خان جديد، بيشتر تاتارهاي كريمه
و به ويژه اشراف و سران قبايل، از محمد گراي جدا شدند و به اسلام گراي
پيوستند و آلپ گراي به قالغايى اسلامگراي گمارده شد و محمد گراي خان در
حال فرار به دست برادرش آلپ گراي يا به دست خود اسلام گراي خان كشته شد
(سلانيكى، پچوي، همانجاها؛ منجم باشى، 3/554). سپس سعادت گراي، پسر خان
مقتول، با ياري اميران نوغاي بزرگ به خونخواهى پدرش ناگهان به باغچه
سراي، مقرخان، هجوم برد (جودت، همانجا). اسلام گراي در حالى كه زخمى شده
بود، ناگزير به نيروهاي عثمانى در قلعة كفه پناهنده شد (رمضان 992) و از
دولت عثمانى كمك خواست (سلانيكى، .(149 سرانجام، اسلام گراي با همراهى
قپودان قليچ على پاشا و عثمان پاشا صدراعظم كه از استانبول به ياري او
گسيل شده بودند، در نبردي در دشت آندال، بر سعادت گراي چيره شد و او را
گريزاند و خود در اواخر 992ق/1584م بار ديگر پيروزمندانه بر تخت خانى تكيه زد
(همو، 152 ؛ جودت، همانجا؛ هاورث، .(II(1)/520
بدين سان بار ديگر نفوذ و مداخلة عثمانى در سرنوشت سياسى كريمه خودنمايى
كرد. گرچه، سعادت گراي چندي بعد با تجهيز نيرويى از قزاقهاي دن و تاتارهاي
نوغاي بر ضد خان به پا خاست، اما اين بار نيز در نبردي از نيروهاي آلپ
گراي قالغاي شكست خورد و به ولگا گريخت و سرانجام در 999ق/1591م در 40
سالگى در ميان نوغايها درگذشت (كازيميرسكى، .(379-380
در شوال 995/ سپتامبر 1587 سران تاتار با فرستادن ايلچى به استانبول از
سلطان عثمانى خواستند تا سپاهى به سرداري اسلام گراي خان گسيل دارد تا
هشترخان (آستارا خان) را تصرف كند و راه رخنة روسها را ببندد (سلانيكى،
.(190-191 دربار عثمانى هم به خواست آنان پاسخ مساعد داد و بر آن شد تا
اسلام گراي را همراه با على بيك رئيس قبيلة شيرين و ميرزاهاي نوغاي بزرگ
به سوي هشترخان گسيل كند، اما اين لشكركشى سرانجامى نيافت. در همين روزها
تزار روسيه چون از سوي لهستان تهديد مىشد، با خان كريمه رفتاري مسالمتآميز
در پيش گرفت و حتى مىكوشيد تا همكاري او را در مقابله با لهستان و اوكرائين
جلب كند. از سوي ديگر دولت عثمانى نيز به فرستادة تزار يادآور شد كه از حملة
قزاقهاي مورد حمايت روسها به سرزمينهاي عثمانى و بد رفتاري با مسلمانان
روسيه جلوگيري كند (اينالجيك، 394 ؛ هاورث، .(II(1)/521-522 وانگهى، تاتارهاي
كريمه كه بيم آن داشتند با حركت به سوي هشترخان سرزمينشان در برابر روسها
بىدفاع بماند، بر آن شدند كه مستقيماً به روسيه هجوم برند (اينالجيك،
همانجا). ظاهراً در همين زمان اسلام گراي به منطقة چركسها تاخت و با غنايم
فراوانى برگشت. در بازگشت، چون از سخنان جسارت آميز والى بُغدان (ملداوي)
برضد خود آگاه شد، بى اجازة سلطان عثمانى بدان سرزمين تاخت و نوغايهاي آنجا
را غارت كرد. سلطان عثمانى پس از آگاهى از ماجرا به خان كريمه فرمان داد
تا آنچه را از ملداوي گرفته بود، باز گرداند و خان نيز فرمان برد
(كازيميرسكى، و براي اثبات وابستگى خود به دولت عثمانى، نخستين بار در
تاريخ خانى كريمه، دستور داد در خطبهها نام سلطان عثمانى را پيش از نام
خان ياد كنند. گرچه اين رسم از آن پس ادامه يافت، اما سكهها همچنان به
نام خانها زده مىشد (جودت، 2/267؛ گروسه، 778).
در اواسط جماديالاول 996 اسلام گراي خان در راه لشكركشى به قلمرو روسيه
درگذشت (سلانيكى، و پيكر او را در كنار مسجد بزرگِ آق كرمان (ه م) به خاك
سپردند. گفتهاند كه او را با زهر هلاك كردند. پس از او، برادرش غازي گراي از
سوي سلطان عثمانى به خانى كريمه گماشته شد (هامرپورگشتال، 2/1558). اسلام
گراي را «عاقل دور انديش و كامل صاحب دانش» وصف كردهاند (جودت، همانجا).
اسلامگرايخانسوم (حك1054-1064ق/1644-1654م)،بزرگ ترين پسر سلامت گراي،
بيست و يكمين خان سلسلة گراي در كريمه (زامباور، 368).
او در دورة حكمرانى جانى بك گراي (عزل و تبعيد در 1032ق/ 1621م)، در يكى از
جنگها با لهستان كه قالغاي را همراهى مىكرد، به اسارت درآمد و 7 سال در
لهستان در بند ماند. در مدت اسارت، با تاتارهاي همراهش در برخى جنگهاي
لهستانيها با دشمنانشان شركت داشت و به روايتى چون پادشاه لهستان دليريها و
جنگاوريهاي او را ديد، رهايش كرد و به روايتى ديگر بنا بر پيمان سلطان مراد
چهارم با لهستان با 10 نفر از بزرگان اسير لهستان در دست عثمانيها مبادله شد
V(2)/1105-1106) ؛ IA, سامى، 2/940؛ نعيما، 4/82 -83). در دوران خانى برادرش
بهادرگراي (1046-1051ق/ 1636-1641م) به قالغايى تعيين شد و در سفرهاي جنگى
به آزاق و در سركوب ياغيان قبيلة منصور به نيكى خدمت كرد (همانجا).
پس از درگذشت بهادرگراي، مقام خانى سلامت گراي به سبب مخالفت صدر اعظم
عثمانى، قره مصطفى پاشا، تأييد نشد و برادر كوچكتر او، محمد گراي برگزيده شد.
سپس اسلام گراي را به استانبول فرا خواندند و در قلعة سلطانيه جاي دادند
V(2)/1106) .(IA, گرچه پيشكار او پس از كشته شدن قره مصطفى بسيار كوشيد تا
منصب خانى را براي اسلام گراي بگيرد، ولى در همان هنگام نامة محمد گراي
به باب عالى رسيد، مبنى بر اينكه تا اسلام گراي به رودس تبعيد نشود،
حكمرانى او توانا، مستقل و دور از شايعات نخواهد بود. پس اسلام گراي به
رودس تبعيد شد، اما پس از چندي دولت عثمانى، محمد گراي را به سبب
بىتدبيري و به اتهام قتل پاشاي كفه از خانى بر كنار كرد. سپس اسلام گراي
را از رودس به استانبول آوردند و محمد گراي را به جاي او به آن جزيره
تبعيد كردند (نعيما، 4/83 - 85).
اسلام گراي به حضور سلطان عثمانى رسيد و از سوي او مقام خانى يافت و تعهد
كرد كه خدمتگزار سلطان باشد (همو، 4/85 -86).
اسلام گراي خان پس از بازگشت به كريمه، برادرش قريم گراي را قالغاي، و
غازي گراي را نورالدين (ولى عهد دوم)، و پس از مرگ قريم گراي، غازي گراي
را قالغاي و برادر ديگرش عادل گراي را نورالدين تعيين كرد. پيشكار او
سفرغازيآغا هم كه در رسيدن اسلام گراي به خانىعامل اصلى و مؤثر
بود،بهمقام باشآغاليق(اميرالامرا)منصوب شد ، IA) همانجا؛ هاورث، .(II(1)/547
اسلام گراي در همان آغاز فرمانروايى، با مداخله در امور داخلى قلمرو چركسها،
بر آنان چيرگى يافت، اما به زودي در درون هيأت حاكم بر كريمه دو گانگى
چشمگيري آشكار شد. در يك سو «اولوغ آغا» يعنى سفرغازي آغا بود كه خود را
«دستور اكرم، مشير افخم، وزير اعظم، وكيل مطلقِ» خان مىپنداشت و سران 4
قبيلة بزرگ كريمه نيز او را تأييد مىكردند. در سوي ديگر قريم گرايِ قالغاي
بود كه بر نيروهاي مواجب بگير (قاپوقولىِ) حكومت متكى بود و سرانجام رقابت
ميان آنان به جنگ داخلى در كريمه انجاميد V(2)/1107) .(IA, اولوغ آغا مواجب
سربازان را قطع كرد و آنان نيز او را به قتل تهديد كردند. خان نيز او را به
زندان افكند، اما به زودي از بند گريخت و به طريقى خود را به ميان طوايف
تاتار انداخت (نعيما، 4/225؛ ، IA همانجا). ميرزاهاي (بزرگان) طوايف تاتار كه
پيشتر نيز از خان كريمه ناخرسند بودند، شرايط سختى براي سازش پيشنهاد كردند
كه ابقاي خان اولوغ بر منصب پيشين خود از آن جمله بود (همانجاها). اين
پيشنهاد از سوي خان پذيرفته نشد و سپس در نبردي كه در 1055ق/ 1645م بين
آق مسجد و قرهسو ميان آنان رخ داد، ميرزاها شكست خوردند و با قبايل خود
روانة دشتها شدند، اما خان كريمه از اين پس نيز از تاخت و تازهاي اين طوايف
در امان نماند و پس از يك نبرد خونين كه در 1057ق/ 1647م در حوالى اُرقاپى
ميان آنان روي داد، اسلام گراي ناچار به خواستهاي مخالفان گردن نهاد و
سفرغازي را به منصب سابقش باز گرداند. به اين ترتيب، نيروهاي مخالف خان
در كريمه برتري يافتند ، IA) همانجا).
روابط اسلام گراي با روسها فراز و نشيبهاي بسيار داشت. او پس از جلوس، برنامة
ناتمام جنگىِ محمدگراي را در حمله به روسيه پى گرفت (نعيما، 4/86) و با
پيروزي به پايان برد و تزار روس، ميخائيل رومانف نيز پذيرفت كه باج
سالانه و پيشكشى را به موقع بفرستد. در اواخر 1054ق/1644م اسلام گراي در
حضور فرستادگان تزار به صلح و دوستى با روسيه سوگند ياد كرد V(2)/1106) ؛ IA,
جودت، 2/271)، اما در زمستان سال بعد، به دنبال مرگ تزار، سپاهى از سوي
خان به فرماندهى غازي گراي نورالدين به مسكو تاخت و 300 ،6تن اسير گرفت ،
IA) همانجا). سال بعد، پس از آنكه روسها از هجوم تاتارها به سلطان عثمانى
شكايت بردند و طرفى نبستند، به سوي آزاق و كريمه پيش راندند. در نبردي كه
در نزديكى قلعة آزاق ميان روسها از يك سو و نيروهاي متحد خان كريمه و دولت
عثمانى از سوي ديگر در گرفت، روسها شكست خوردند و 400 نفر از آنان اسير شدند.
باب عالى پس از آگاهى از اين پيروزي، خلعت و شمشير براي اسلام گراي
فرستاد (نعيما، 4/225-226).
ظاهراً در همين ايام خان كريمه در حملة پيروزمندانة ديگري به سرزمين روسيه
بيش از 40 هزار تن اسير گرفت، اما اعلام اين فتح به باب عالى نه تنها
ماية تقدير خان نشد، بلكه وزير اعظم احمد پاشا به فرستادة خان خشم گرفت كه
چرا در حالى كه روسها با عثمانى صلح كردهاند، اسلام گراي به سرزمين آنان
تاخته است. خان نيز با پذيرفتن اوامر سلطان پاسخ گفت كه قصد داشته است
پادشاه روسيه را هم مانند ملداوي به فرمانبرداري از سلطان عثمانى وادارد
(همو، 4/286-287). اين اقدام خان نشانة حركت مستقل و سياست فعال او نسبت
به سياست انفعالى و انزوا گراي عثمانى در برابر قدرتهاي شمال درياي سياه
دانسته شده است (نك: V(2)/1107 .(IA, سپس تزار روس با اسلام گراي پيمان
دوستى بست و به موجب آن مقرر شد كه روسها خراج ساليانه به كريمه ارسال
كنند. گذشته از هجوم خودسرانة قبيلة شيرين به قلمرو روسها در 1057ق/1647م،
اين پيمان صلح تا پايان حكومت اسلام گراي همچنان پايدار ماند، تا آنجا كه
خان كريمه در 1063ق/ 1653م با روسها طرح اقدام نظامى مشترك بر ضد لهستان
را پيش كشيد، اما سال بعد ميان اسلام گراي و لهستان صلح شد و اندكى بعد
خان نيز درگذشت و اين طرح عملى نشد (همان، .(V(2)/1106
دربارة روابط اسلام گراي با لهستان، بايد گفت كه خان كريمه در آغاز
فرمانروايى با فرستادن سفيري نزد پادشاه لهستان از او خواست تا روابط دوستانة
دو مملكت بيش از پيش گسترش يابد؛ حتى پيشنهاد كرد كه در مبارزه با قزاقهاي
زاپُروگ (ساري قميش) تابع لهستان - كه اقداماتشان ماية تيرگى روابط دو طرف
مىشد - پادشاه لهستان را ياري رساند، اما ديري نپاييد كه همان قزاقها كه
پيشتر به سواحل درياي سياه دستبرد مىزدند و گاه با مسلمانان مىجنگيدند،
اينك از پادشاه لهستان روي برتافتند و در 1056ق/1646م تابعيت خودشان را به
خان كريمه اعلام كردند (نعيما، 4/285-286). گفتهاند كه سبب اين تغيير رفتار،
اهانت آشكار اشراف و مجلس لهستان به سركردة مشهور قزاقها بوده است (هاورث،
؛ II(1)/547 نعيما، همانجا). خان نيز به علت تأخير پادشاه لهستان در ارسال
خراج سالانه، از سران قزاق به گرمى پذيرايى كرد و قول داد كه در جنگ با
لهستان به آنان ياري كند. سپس نيروهاي متحد خان كريمه و قزاقها در همان
سال به سرزمينهاي روس و لهستان هجومبردند و با غنايمگرانو اسرايبسيار
بازگشتند V(2)/1107) .(IA, پيوستن 40 هزار تن قزاق به اسلام گراي، دست آورد
مهمى بود كه او در برابر پيغام عتاب آميز وزير اعظم عثمانى، با مباهات بدان
اشاره و استناد مىكرد (نعيما، 4/287؛ هاورث، .(II(1)/549
سلطان عثمانى ضمن مذاكره و مصالحه با روسها، پنهانى شورش قزاقها را نيز
دامن مىزد. سرانجام، ميان لهستان و كريمه كار بر صلح قرار گرفت و به موجب
پيمان نامهاي، پادشاه لهستان تعهد كرد كه باج سالانه و 300 هزار فلورين
بپردازد، براي قزاقها عفو عمومى اعلام كند و امتيازاتشان را به آنان باز
گرداند. خان هم متعهد شد كه پادشاه لهستان را در برابر دشمنان ياري دهد و
نيروهايش را بىدرنگ از لهستان بيرون ببرد (همانجا).
از نكات شگفتآور اين پيمان صلح، آن بود كه تاتارها اجازه خواستند كه
هنگام بيرون رفتن از لهستان، مناطق سر راه را غارت كنند. با وجود اين
پيمان، ميان نيروهاي مشترك قزاق و تاتار با لهستان چند بار ديگر كار به زد و
خورد كشيد (همو، .(II(1)/549-551 آخرين بار، در 1063ق/1653م آنگاه كه پادشاه
لهستان همراه با نيروهايى از اتريش بر آن شد كه به قلمرو كريمه بتازد،
اسلام گراي در 27 شوال /10 سپتامبر همان سال از باغچه سراي رو به
سرزمينهاي دشمن آورد (نعيما، 5/366). غارت تاتارها در آن مناطق و نبردهاي
كوچك تا زمستان ادامه يافت و سرانجام، لهستانيها به پذيرش شرايط صلح
پيشنهاديِ خان تن در دادند. ارسال خراج ساليانه به كريمه، خودداري
لهستانيها از دست درازي به سرزمينهاي سلطان و ولايت قزاقها، از جمله مفاد
اين مصالحه بود (همو، 5/370)، اما تاتارهاي خان كه از اين جنگ بىغنيمت
ناخشنود بودند، به چپاول سرزمينهاي مسير خود دست گشودند (27 محرم 1064ق/8
دسامبر 1653م) و با غنايم و اسرا بازگشتند (همو، 5/372؛ هاورث، .(II(1)/551-552
گفتهاند كه اسلام گراي خانى با تدبير و دلير بود و خود يا قالغاي يا
نورالدينش پيوسته با دشمنان مىجنگيدند و از همين رو، در دوران فرمانروايى
او، كريمه با انواع غنايم آكنده، و دورة حكمرانى او براي آن سرزمين قرين
فراوانى و بركت بود (جودت، 2/271). او را يكى از 4 خان شايستة دورة فترت
خانهاي كريمه و ماية آبرو و عزت آن دودمان دانستهاند (همو، 2/269).
منابع از دو اسلام گراي ديگر نيز ياد كردهاند: يكى قالغاي عادل گراي(حك
1076-1081ق) بيستودومينخانكريمه(هامرپورگشتال، 4/2463) و ديگري برادر زادة
قپلاي گراي خان اول (حك 1143- 1149ق) كه با نادرشاه افشار معاصر بود و پس
از جنگ ايران و عثمانى در محرم 1148 كه سرانجام به صلح انجاميد، از سوي
سلطان عثمانى به سفارت نزد نادرشاه فرستاده شد (استرابادي، 261-262).
مآخذ: استرابادي محمدمهدي، جهانگشاي نادري، به كوشش عبدالله انوار، تهران،
1341ش؛ اولياچلبى، سياحتنامه، استانبول، 1928م؛ بازورث، كليفورد ادموند،
سلسلههاي اسلامى، ترجمة فريدون بدرهاي، تهران، 1371ش؛ پچوي، تاريخ،
استانبول، 1283ق ؛ جودت، احمد، تاريخ ، استانبول، 1309ق ؛ رمزي، م. م.،
تلفيق
الاخبار و تلقيح الا¸ثار، اورنبورگ، 1908م؛ زامباور، معجم الانساب، ترجمة زكى
محمد حسن و ديگران، بيروت، 1400ق؛ سامى، شمسالدين، قاموس الاعلام،
استانبول، 1306ق؛ عطايى، عطاءالله، حدائق الحقائق فى تكملة الشقائق،
بهكوشش عبدالقادر اوزجان، استانبول، 1989م؛ گروسه، رنه، امپراتوري
صحرانوردان، ترجمة عبدالحسين ميكده، تهران، 1353ش؛ لين پول، استانلى و
ديگران، تاريخ دولتهاي اسلامى و خاندانهاي حكومتگر، ترجمة صادق سجادي،
تهران، 1370ش؛ منجمباشى، احمد، صحائف الاخبار، استانبول، 1285ق؛ نعيما،
مصطفى، تاريخ، استانبول، 1281- 1283ق؛ هامر پورگشتال، يوزف، تاريخ
امپراتوري عثمانى، ترجمة ميرزا زكى على آبادي، به كوشش جمشيد كيانفر،
تهران، 1367- 1368ش؛ نيز:
Howorth, H.H., History of the Mongols, New York, 1880;IA; Inalc o k, H., X
Osmanl o - Rus rekabetinin mensei ve Don-Volga kanal o tesebb O s O (1569) n ,
Belleten, Ankara , 1948, vol. XII ; Kazimirsky, A. & A. Jaubert, X Pr E cis de
l'histoire des khans de Crim E e ... n , JA, Paris, 1833, vol. XII; Selaniki,
M., Tarih, ed. M. Ipsirli, Istanbul, 1989; T O rk ansiklopedisi, Ankara, 1972.
يوسف رحيملو