responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 3411
اسفنديار اغلى‌
جلد: 8
     
شماره مقاله:3411

اِسْفَنْدْيارْ اُغْلى‌، يا بنى‌ جاندار،از خاندانهاي‌ حاكم‌ آسياي‌صغير كه‌ 174 سال‌ (690 -864ق‌/1291-1460م‌) بر ايالتهاي‌ قسطمونى‌ و سينوپ‌ - پافلاگونية سابق‌ - در ساحل‌ غربى‌ درياي‌ سياه‌ فرمان‌ راندند.
اين‌ خاندان‌ همچنين‌ به‌ جاندار اغوللاري‌ (جاندار به‌ معنى‌ محافظ، از مشاغل‌ دربار سلجوقى‌) نيز مشهورند، اما مورخان‌ عثمانى‌ آنان‌ را به‌ اسفنديار بيك‌، هشتمين‌ امير اين‌ سلسله‌ كه‌ 47 سال‌ فرمان‌ راند، نسبت‌ داده‌اند و اسفنديار اغوللاري‌ يا اسفنديار زادگان‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌...1»، ، I/81 «اميرنشينها...2»، ناميدند؛ چنانكه‌ به‌ قزل‌ احمدلو، منسوب‌ به‌ قزل‌ احمد يازدهمين‌ فرمانرواي‌ اين‌ خاندان‌ نيز نامبردارند (منجم‌ باشى‌، 3/29؛ زامباور، 224؛ اوزتونا، .(I/37
حكومت‌ آنان‌ از آغاز تا انجام‌ با فراز و نشيبهايى‌ همراه‌ بوده‌ است‌. در آغاز تابع‌ سلجوقيان‌ روم‌، آنگاه‌ ايلخانان‌ و سپس‌ عثمانيها بودند و به‌ عنوان‌ نمايندگان‌ و گماشتگان‌ خاندان‌ اخير، و مدتى‌ نيز به‌ طور مستقل‌ حكومت‌ داشتند. قلمرو آنان‌ شامل‌ قسطمونى‌، سينوپ‌، سامسون‌، جانگيري‌، زُنگول‌ داغ‌، و چُروم‌ تا غرب‌ رود قزل‌ ايرماق‌ بوده‌ است‌ (همو، .(I/38 تبار اين‌ خاندان‌ به‌ طور دقيق‌ مشخص‌ نيست‌. برخى‌ آنان‌ را از اغزها و تيرة كايى‌ (همو، و يا آلايوند (يوجل‌، مى‌دانند، اما آنان‌ نسب‌ خود را به‌ خالد بن‌ وليد مى‌رسانند (منجم‌ باشى‌، همانجا). مسلم‌ است‌ كه‌ آنان‌ تركمانانى‌ هستند (يوجل‌، كه‌ به‌ روزگار سلجوقيان‌، روم‌ را گشودند (ابوالفدا، 431).
زمينة تاريخى‌: در جريان‌ نزاع‌ داخلى‌ ميان‌ اعضاي‌ خاندان‌ سلجوقيان‌ روم‌، ركن‌ الدين‌ قليچ‌ ارسلان‌ در 691ق‌/1292م‌ در رأس‌ تركمانان‌ قسطمونى‌، بر برادرش‌ مسعود، سلطان‌ سلجوقى‌ شوريد (اوزون‌ چارشيلى‌، همان‌، 121 ، «تاريخ‌»، همانجا) و مسعود با آنكه‌ از گيخاتو فرمانرواي‌ مغول‌ كمك‌ نظامى‌ گرفته‌ بود، شكست‌ خورد و اسير شد (آق‌سرايى‌، 174)، اما نيروي‌ كمكى‌ كه‌ ديگر بار گيخاتو به‌ فرماندهى‌ شمس‌الدين‌ يامان‌ جاندار فرستاد، باعث‌ رهايى‌ مسعود شد (اوزون‌ چارشيلى‌، همانجا؛ آق‌سرايى‌، 175). پس‌ از آن‌ گيخاتو، ناحية افلانى‌، در ايالت‌ قسطمونى‌ را به‌ عنوان‌ پاداش‌ به‌ شمس‌ الدين‌ جاندار داد (منجم‌ باشى‌، 3/29-30؛ اوزون‌ چارشيلى‌، همانجاها) و از اين‌ پس‌ بنى‌ جاندار در صحنة تاريخ‌ آناتولى‌ در سده‌هاي‌ 7- 9ق‌/13- 15م‌ ظاهر شدند. فرمانروايان‌ اين‌ خاندان‌ از اين‌ قرارند:
1. شمس‌ الدين‌ يامان‌ (تمر = تيمور) جاندار، بنيادگذار سلسله‌. از شجره‌نامة مندرج‌ در مقدمة وقف‌ نامة حلويات‌ سلطانى‌ مورخ‌ 876ق‌ مربوط به‌ اسماعيل‌ بيك‌ جاندار اغلى‌ بر مى‌آيد كه‌ شمس‌الدين‌ جد اعلاي‌ اين‌ خاندان‌ بوده‌ است‌ (يوجل‌، .(56 واژة تمر (همانجا) و يا تيمور (منجم‌ باشى‌، همانجا) احتمالاً همان‌ يامان‌ است‌ كه‌ در ناحية افلانى‌ پافلاگونيه‌ به‌ اين‌ صورت‌ خوانده‌ شده‌ است‌ (يوجل‌، همانجا). دربارة جزئيات‌ زندگى‌ و تاريخ‌ درگذشت‌ او آگاهى‌ دقيق‌ در دست‌ نيست‌، احتمالاً حدود سال‌ 708ق‌/1308م‌ درگذشته‌ است‌. وي‌ همواره‌ تابع‌ ايلخانان‌ بود (همو، 57 -56 ؛ اوزون‌ چارشيلى‌، «اميرنشينها»، همانجا).
2. سليمان‌ پاشا (حك 708؟ -740ق‌؟/1308-1339م‌)، پسر شمس‌ الدين‌،ملقب‌به‌اميرشجاع‌الدين‌غازي‌ (منجم‌باشى‌،زامباور، همانجاها) و نيز بدرالدين‌ غازي‌ (اوزتونا، همانجا). نخست‌ قسطمونى‌، آنگاه‌ زعفرانبولى‌1 را تسخير كرد و مركز حكومت‌ را از افلانى‌ به‌ قسطمونى‌ منتقل‌ ساخت‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، همان‌، 122 ؛ يوجل‌، .(58 سپس‌ سينوپ‌ را كه‌ مركز مهم‌ بازرگانى‌ در كرانة درياي‌ سياه‌ بود، گرفت‌ و طبق‌ يك‌ سنت‌ كهن‌ قلمرو خويش‌ را ميان‌ پسرانش‌ تقسيم‌ كرد و ادارة سينوپ‌ را به‌ ابراهيم‌ (ابن‌ بطوطه‌، 1/357) و زعفرانبولى‌ را به‌ پسر ديگرش‌ على‌ بيك‌ سپرد (اوزون‌ چارشيلى‌، همانجا؛ يوجل‌، .(59 هنگام‌ لشكركشى‌ ابوسعيد بهادرخان‌ به‌ آناتولى‌، در محل‌ قرانبوك‌ به‌ پيشواز وي‌ رفت‌ تا بر فرمانبرداري‌ خود تأكيد كرده‌ باشد (آق‌سرايى‌، 311)؛ پس‌ از آن‌ به‌ نام‌ ابوسعيد بهادرخان‌ سكه‌ زد و براي‌ خزانة وي‌ ماليات‌ فرستاد (يوجل‌، 60 ؛ اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌»، .(I/82 اما سليمان‌ پس‌ از درگذشت‌ ابوسعيد و تضعيف‌ قدرت‌ ايلخانان‌، استقلال‌ خود را اعلام‌ كرد و به‌ نام‌ خود سكه‌ زد (يوجل‌، همانجا). بدين‌سبب‌، وي‌ را مؤسس‌ اصلى‌ دولت‌ اسفنديار اغلى‌ مى‌توان‌ دانست‌.
سليمان‌ با همسايگان‌ خود يعنى‌ بيزانس‌ و عثمانى‌ در غرب‌، جنواييها در درياي‌ سياه‌ و اميران‌ تركمن‌ در آناتولى‌ شمالى‌ (تاج‌الدين‌ اغوللاري‌) روابط بسيار دوستانه‌ داشت‌ (همو، .(61 ابن‌ بطوطه‌ هنگام‌ توقف‌ در قسطمونى‌ با سليمان‌ - كه‌ او را سلطان‌ سليمان‌ ناميده‌ است‌ - ملاقات‌ كرد و مى‌گويد كه‌ وي‌ نزديك‌ به‌ 70 سال‌ عمر داشت‌ و با فقها و صلحا مى‌نشست‌ (1/353). سليمان‌ را مردي‌ دانشمند و دانش‌ دوست‌ (منجم‌ باشى‌، 3/30) دانسته‌اند، چنانكه‌ علامه‌ محمود بن‌ مسعود شيرازي‌ كتاب‌ انتخاب‌ سليمانى‌ را كه‌ گزيدة ترجمة فارسى‌ احياء علوم‌ غزالى‌ است‌، به‌ نام‌ او تدوين‌ كرد (اوزون‌ چارشيلى‌، همان‌، .(I/83 سليمان‌ همچنين‌ ارادت‌ خاصى‌ به‌ خاندان‌ مولانا داشت‌. عارف‌ چلبى‌، نوة مولانا، دوبار او را ملاقات‌ كرد و سليمان‌ هر بار هداياي‌ بسياري‌ به‌ او داد (يوجل‌، .(60 تاريخ‌ دقيق‌ درگذشت‌ او مشخص‌ نيست‌ (همو، .(61
3. ابراهيم‌ (د 742ق‌/1341م‌). پس‌ از درگذشت‌ سليمان‌، پسرش‌ ابراهيم‌ كه‌ ملقب‌ به‌ غياث‌ الدين‌ بود و در زمان‌ پدر نيز امارت‌ داشت‌، زمام‌ امور اميرنشين‌ اسفنديار اغلى‌ را بر عهده‌ گرفت‌ (همو، 66 ؛ ابن‌ بطوطه‌، 1/357). بزرگ‌ترين‌ رويداد زمان‌ او، جنگ‌ دريايى‌ با ونيزيها - جنواييها در 742ق‌ بود كه‌ در آن‌ شمار بسياري‌ از كشتيهاي‌ ونيزيها نابود شد و اسفنديار اغلى‌ قدرت‌ دريايى‌ خود را نشان‌ داد (يوجل‌، .(66-67 ابراهيم‌ را كه‌ اميرالمعظم‌، «صاحب‌ القلم‌ و السيف‌» و «محب‌ العلماء» مى‌ناميدند، پس‌ از فوت‌ در آرامگاه‌ خانوادگى‌ در سينوپ‌ به‌ خاك‌ سپردند (اوزون‌ چارشيلى‌، «اميرنشينها»، 124 ؛ يوجل‌، .(67
4. يعقوب‌. پس‌ از ابراهيم‌، عمويش‌ يعقوب‌ پسر شمس‌الدين‌ به‌ قدرت‌ رسيد. دوران‌ حكومت‌ او بسيار كوتاه‌ و آگاهى‌ ما دربارة او بسيار اندك‌ است‌ (اوزتونا، ؛ I/39 يوجل‌، همانجا).
5. عادل‌ بيك‌ (د پيش‌ از 763ق‌/1362م‌)، پسر يعقوب‌ و پنجمين‌ حكمران‌ خاندان‌ اسفنديار اغلى‌ كه‌ به‌ عدل‌ و احسان‌ شهرت‌ داشت‌ (منجم‌ باشى‌، همانجا). در سكة بدون‌ تاريخ‌ كه‌ در قسطمونى‌ ضرب‌ شده‌، از او با عنوان‌ «امير العادل‌» نام‌ برده‌ شده‌ است‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌»، همانجا). از رويدادهاي‌ زمان‌ او نيز آگاهى‌ دقيق‌ در دست‌ نيست‌. احتمالاً نخستين‌ مهاجرنشين‌ و نمايندگى‌ بازرگانى‌ جنواييها و ونيزيها در زمان‌ او در سينوپ‌ تأسيس‌ شده‌ است‌. در اين‌ دوره‌ اميرنشينهاي‌ آسياي‌ صغير هنوز تابع‌ ايلخانان‌ بودند (يوجل‌، .(68-69 تاريخ‌ درگذشت‌ او نيز معلوم‌ نيست‌. با توجه‌ به‌ كتاب‌ مقتل‌ حسين‌ كه‌ در 763ق‌ به‌ نام‌ پسرش‌ بايزيد نوشته‌ شده‌ است‌، مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ احتمالاً قبل‌ از اين‌ تاريخ‌ درگذشته‌ است‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، «امير نشينها»، .(125
6. بايزيد (حك 763-787ق‌/1362- 1385م‌)، معروف‌ به‌ كوتوروم‌ (فلج‌) و ملقب‌ به‌ جلال‌الدين‌ (منجم‌ باشى‌، همانجا؛ زامباور، 224؛ اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌»، نيز يوجل‌، همانجاها). دوران‌ حكومت‌ 25 سالة او با رويدادها و فراز و نشيبهاي‌ زيادي‌ تؤم‌ بوده‌ است‌. در درياي‌ سياه‌ با ونيز و جنوا به‌ ستيزه‌جويى‌ پرداخت‌. با آنكه‌ از گسترش‌ روز افزون‌ قدرت‌ امراي‌ عثمانى‌ در هراس‌ بود، با آنان‌ مناسبات‌ دوستانه‌ برقرار ساخت‌، اما براي‌ مقابله‌ با حملات‌ احتمالى‌ آنان‌ با اميران‌ محلى‌ ديگر از جمله‌ اميراحمد فرمانرواي‌ آماسيه‌ روابط نزديك‌ برقرار ساخت‌ و او را در جنگ‌ با قاضى‌ برهان‌ الدين‌، امير سيواس‌، ياري‌ كرد (همو، .(70-71 دوران‌ حكومت‌ او صحنة رقابت‌ ميان‌ فرزندانش‌ نيز بود. بايزيد خواهان‌ واگذاري‌ امور كشور به‌ اسكندر پسر كوچكش‌ بود، اما اين‌ امر موجب‌ نارضايى‌ و شورش‌ سليمان‌، پسر بزرگ‌ او شد كه‌ سرانجام‌ برادرش‌ را كشت‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، «اميرنشينها»، و به‌ مراد عثمانى‌ پناهنده‌ شد (همو،«تاريخ‌»، همانجا). از اين‌ رو، ميان‌ عثمانيها و اسفنديار اغلى‌ دشمنى‌ پديد آمد و مراد اول‌ نيز سليمان‌ را به‌ تصرف‌ قسطمونى‌ فرستاد. بايزيد شكست‌ خورد و به‌ سينوپ‌ رفت‌ و اميرنشين‌ اسفنديار اغلى‌ به‌ دو شاخه‌ در قسطمونى‌ و سينوپ‌ تقسيم‌ شد (همو، «اميرنشينها»، همانجا).
با آنكه‌ طى‌ جنگهاي‌ ميان‌ پدر و پسر، قسطمونى‌ چند بار دست‌ به‌ دست‌ شد، اما سرانجام‌ سليمان‌ با حمايت‌ مراد عثمانى‌ در آنجا استقرار يافت‌ و با برادرزادة او نيز ازدواج‌ كرد. مداخلة پادشاه‌ عثمانى‌ در امور داخلى‌ دولت‌ اسفنديار اغلى‌ مقدمات‌ تسلط عثمانى‌ بر سرزمين‌ اين‌ خاندان‌ را فراهم‌ آورد (يوجل‌، .(73-74 بايزيد كه‌ در خود ياراي‌ برابري‌ با عثمانيان‌ نمى‌ديد، اميران‌ افلاق‌ را بر ضد ايلدرم‌ بايزيد تحريك‌ مى‌كرد و به‌ اين‌ ترتيب‌، حملة او را به‌ تعويق‌ مى‌انداخت‌ (منجم‌ باشى‌، 3/30).
بايزيد در 787ق‌ درگذشت‌ و در آرامگاه‌ خاندان‌ خود واقع‌ در مسجد علاءالدين‌ در سينوپ‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد (اوزون‌ چارشيلى‌، همان‌، 127 ؛ يوجل‌، .(74
7. سليمان‌ دوم‌ (حك 787- 795ق‌/1385-1393م‌). پس‌ از بايزيد، اسفنديار بيك‌ در سينوپ‌ و سليمان‌ در قسطمونى‌ به‌ حكومت‌ نشستند. سليمان‌ كه‌ با عثمانيها روابط دوستانه‌ داشت‌، چون‌ دريافت‌ كه‌ ايلدرم‌ بايزيد خواهان‌ تصرف‌ سراسر آناتولى‌ است‌ و نيز بدان‌ سبب‌ عثمانيها مى‌خواستند مراكزي‌ را كه‌ بر سر راه‌ تجارت‌ ابريشم‌ تبريز - بورسه‌ قرار داشت‌ و متعلق‌ به‌ اسفنديار اغلى‌ بود، تحت‌ نظارت‌ خويش‌ درآورند (همو، 78 ، حاشية 170 )، با اميران‌ سيواس‌ و قرامان‌ بر ضد ايلدرم‌ بايزيد متحد شد (همانجا)، اما در جنگ‌ با وي‌ كشته‌ شد و قسطمونى‌ به‌ قلمرو عثمانى‌ ضميمه‌ شد (اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌»، .(I/84 سليمان‌ دوم‌ فردي‌ سياستمدار بود و براي‌ نجات‌ قلمرو خود به‌ هر اقدامى‌ كه‌ لازم‌ بود، دست‌ مى‌زد (يوجل‌، .(83
8. اسفندياربيك‌ (حك 795-843ق‌/1393-1439م‌)،معروف‌ترين‌ حكمران‌ اين‌ خاندان‌ و ملقب‌ به‌ عزالدين‌ (نك: اوزون‌ چارشيلى‌، همانجا)، سلطان‌ زاده‌، افتخارالدين‌ (اوزتونا، و مبارزالدين‌ (همانجا؛ زامباور، همانجا). از جانب‌ مادر به‌ عثمانيان‌ نسب‌ مى‌برد (اوزون‌ چارشيلى‌، همانجا). مقارن‌ تصرف‌ قسطمونى‌ به‌ دست‌ ايلدرم‌ بايزيد، او در سينوپ‌ حكومت‌ داشت‌. در نخستين‌ سالهاي‌ حكومتش‌ با ايلدرم‌ بايزيد پيمان‌ صلح‌ منعقد ساخت‌ و ناحية كورمبل‌1 مرز ميان‌ قلمرو آن‌دوقرارداده‌شد (يوجل‌،85 ؛ اوزون‌چارشيلى‌، «اميرنشينها»، .(129 هنگامى‌ كه‌ تيمور به‌ آناتولى‌ لشكر كشيد، اسفنديار او را در ارزنجان‌ ملاقات‌ كرد (يوجل‌، و بر اطاعتش‌ گردن‌ نهاد و هزار اسب‌ بدو پيشكش‌ كرد. تيمور نيز او را بنواخت‌ (ابن‌ عربشاه‌، 194؛ شرف‌الدين‌، 861؛ نظام‌الدين‌، 264) و تمام‌ قلمرو پدرش‌ را بدو باز گرداند (منجم‌ باشى‌، همانجا؛ كلاويخو، 121) و ادارة نواحى‌ جانكيري‌ و قلعه‌ جيق‌ را نيز به‌ او واگذارد (يوجل‌، .(88 اسفنديار نيز سكه‌ به‌ نام‌ تيمور ضرب‌ كرد و توانست‌ قدرت‌ خاندان‌ خود را حفظ كند (همو، .(89 وي‌ دوستى‌ با تيموريان‌ را حتى‌ بعد از درگذشت‌ تيمور ادامه‌ داد. نامه‌اي‌ كه‌ وي‌ به‌ تاريخ‌ 833ق‌/1430م‌ دربارة استخلاص‌ آذربايجان‌ از تركمانان‌ و تشويق‌ شاهرخ‌ تيموري‌ براي‌ آمدن‌ به‌ آناتولى‌ نوشت‌، حاكى‌ از اين‌ معنى‌ است‌. اين‌ نامه‌ در راه‌ به‌ دست‌ كسان‌ مراد دوم‌ افتاد (نك: فريدون‌بك‌، 1/220-221؛ اسناد...، 255-257).
اسفنديار پس‌ از درگذشت‌ ايلدرم‌ بايزيد و رقابت‌ و مبارزه‌ ميان‌ فرزندان‌ وي‌، سياست‌ مدبرانه‌اي‌ پيش‌ گرفت‌. ابتدا به‌ شاهزادگان‌ ضعيف‌ در برابر ديگران‌ كمك‌ كرد و موسى‌ چلبى‌ را كه‌ نزد او آمده‌ بود، با احترام‌ پذيرفت‌ (سعدالدين‌، 247). آنگاه‌ با سلطان‌ محمد چلبى‌ كه‌ در رأس‌ خاندان‌ عثمانى‌ قرار گرفته‌، و به‌ جنگ‌ وي‌ به‌ سينوپ‌ آمده‌ بود، صلح‌ كرد و با ضرب‌ سكه‌ و خواندن‌ خطبه‌ به‌ نام‌ وي‌ موافقت‌ كرد (مقريزي‌، 4(1)/369). سپس‌ سلطان‌ را در جنگ‌ با قرامانيان‌ ياري‌ داد (روملو، 78) و پسرش‌ قاسم‌ بيك‌ را به‌ كمك‌ او فرستاد (سعدالدين‌، 284؛ يوجل‌، .(91-92 در 819ق‌/1416م‌ هنگام‌ لشكركشى‌ به‌ افلاق‌ نيز محمدچلبى‌ را ياري‌ كرد (اوزون‌ چارشيلى‌، «اميرنشينها»، 130 )، اما در بازگشت‌ از اين‌ جنگ‌ پادشاه‌ عثمانى‌ بخشى‌ از قلمرو اسفنديار اغلى‌، شامل‌ كانقري‌ (جانكيري‌ )، قلعه‌ جيق‌ و طوسيه‌ را به‌ قاسم‌ بيك‌ داد (سعدالدين‌، 286). پس‌ از درگذشت‌ محمد، اسفنديار بيك‌ با مراد دوم‌ سلطان‌ عثمانى‌ روابط دوستانه‌ برقرار ساخت‌ و نوه‌اش‌، دختر ابراهيم‌، را به‌ ازدواج‌ مراد درآورد (يوجل‌، 96 ؛ سعدالدين‌، 320) و تابعيت‌ عثمانيان‌ را پذيرفت‌ (منجم‌ باشى‌، 3/31). اين‌ دوستى‌ مجدداً با پيوند زناشويى‌ استحكام‌ يافت‌. مراد دوم‌ يكى‌ از خواهرهايش‌ را به‌ ازدواج‌ قاسم‌ بيك‌ (سعدالدين‌، 321) و ديگري‌ را به‌ ازدواج‌ ابراهيم‌ - پدر زنش‌ - درآورد (يوجل‌، همانجا). اسفنديار در 843ق‌ درگذشت‌ و در آرامگاه‌ خانوادگى‌ در سينوپ‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد.
9. ابراهيم‌ (حك 843 -847ق‌/1439-1443م‌). پس‌ از اسفنديار پسرش‌ ابراهيم‌ حكومت‌ يافت‌. از رويدادهاي‌ زمان‌ فرمانروايى‌ او آگاهى‌ بسياري‌ در دست‌ نيست‌. همين‌ قدر مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ وي‌ به‌ سبب‌ خويشاوندي‌ نزديك‌ با خاندان‌ عثمانى‌ از احترام‌ فوق‌ العاده‌اي‌ برخوردار بود. از برخى‌ وقف‌نامه‌هاي‌ منسوب‌ به‌ پسرش‌ اسماعيل‌ دانسته‌ مى‌شود كه‌ وي‌ تاج‌ الدين‌ لقب‌ داشته‌ است‌ (همو، .(99 ابراهيم‌ نيز در سينوپ‌ در آرامگاه‌ خانوادگى‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد (اوزون‌ چارشيلى‌، همان‌، .(133-134
10. ابوالحسن‌ اسماعيل‌ (حك 847 -864ق‌/1443-1460م‌)، پسر ابراهيم‌ و ملقب‌ به‌ كمال‌ الدين‌ (زامباور، 224) كه‌ پس‌ از پدر به‌ فرمانروايى‌ رسيد. در آغاز، برادرش‌ قزل‌ احمد بر او شوريد، اما كاري‌ از پيش‌ نبرد و به‌ عثمانى‌ پناهنده‌ شد و مورد حمايت‌ محمود پاشا صدراعظم‌ عثمانى‌ قرار گرفت‌ (منجم‌ باشى‌، همانجا؛ اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌»، .(I/83 سلطان‌ محمد فاتح‌ در لشكركشى‌ به‌ طرابوزان‌ از اسماعيل‌ ياري‌ خواست‌ و تعمير كشتيها را در سينوپ‌ به‌ او سپرد (همو، «اميرنشينها»، .(135 وي‌ نيز بهترين‌ سربازان‌ خود را به‌ فرماندهى‌ پسرش‌ حسن‌ به‌ كمك‌ سلطان‌ محمد فرستاد، اما چون‌ حسن‌ به‌ آنكارا رسيد، عثمانيها او را توقيف‌ كردند و از اسماعيل‌ خواستند كه‌ سينوپ‌ را به‌ آنان‌ دهد (تانسل‌، .(257 اسماعيل‌ چون‌ ياراي‌ مقاومت‌ در خود نمى‌ديد، قلعة شهر سينوپ‌ را تسليم‌ كرد. سلطان‌ محمد نيز او را با احترام‌ پذيرفت‌ و ادارة نواحى‌ ينى‌شهر، اينه‌گول‌ و يارحصار را به‌ اسماعيل‌، و بولو را به‌ پسرش‌ حسن‌ داد (سعدالدين‌، 476؛ تانسل‌، .(258 اسماعيل‌ پس‌ از چندي‌ به‌ درخواست‌ خود به‌ روم‌ ايلى‌ رفت‌ و در همانجا درگذشت‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌»، .(I/88 مداخلة اسماعيل‌ در اتحاد اروپاييها بر ضد حاكميت‌ عثمانى‌، تهديد راه‌ بازرگانى‌ تبريز - توقات‌ - بورسه‌ و اهميت‌ بندر سينوپ‌ از علل‌ عمدة حملة عثمانيها به‌ قلمرو اسفنديار اغلى‌ است‌ (يوجل‌، .(109
اسماعيل‌ بيك‌ در ميان‌ فرمانروايان‌ خاندان‌ اسفنديار اغلى‌ مردي‌ دانشمند و دانش‌ دوست‌ به‌ شمار مى‌فت‌ و كتاب‌ حلويات‌ شاهى‌ را در 78 باب‌ در فقه‌ نوشت‌. دانشمندانى‌ مانند فتح‌ شيروانى‌ و سيد على‌ عجمى‌ در دستگاه‌ او خدمت‌ مى‌كردند. همچنين‌ آثار خيرية بسياري‌ مانند مسجد، مدرسه‌، كاروانسرا و منبع‌ آب‌ در قسطمونى‌ و سينوپ‌ از او به‌ يادگار مانده‌ است‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، «اميرنشينها»، .(138-139
11. قزل‌ احمد (حك: 864 -866ق‌/1460-1462م‌)، ملقب‌ به‌ جلال‌الدين‌ و آخرين‌ فرمانرواي‌ اسفنديار اغلى‌. وي‌ كه‌ با كمك‌ دولت‌ عثمانى‌ امارت‌ قسطمونى‌ را به‌ دست‌ آورده‌ بود (تانسل‌، همانجا)، در لشكركشى‌ سلطان‌ محمد فاتح‌ به‌ طرابوزان‌ در 865ق‌ همراه‌ سلطان‌ بود، اما هنگام‌ بازگشت‌ از آنجا قلمروش‌ مصادره‌ شد (اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌»، ؛ I/89 «اميرنشينها»، و خود به‌ حكومت‌ موره‌ منصوب‌ شد و بدين‌سان‌، حكومت‌ سلسلة اسفنديار اغلى‌ به‌ پايان‌ رسيد. اما افراد اين‌ خانواده‌ بعدها در دستگاه‌ عثمانى‌ به‌ مقامهاي‌ مهم‌ دولتى‌ رسيدند (منجم‌ باشى‌، تانسل‌، همانجاها). احمد كه‌ قلمروش‌ از دست‌ رفته‌ بود، از رفتن‌ به‌ جزيرة موره‌ خودداري‌ كرد. ابتدا نزد ابراهيم‌ قرامانى‌ رفت‌ (همو، و سپس‌ در آذربايجان‌ نزد اوزون‌ حسن‌ آق‌ قويونلو پناهنده‌ شد (كمال‌ پاشازاده‌، 7/206-207). پس‌ از درگذشت‌ سلطان‌ محمد فاتح‌، هنگام‌ فرمانروايى‌ بايزيد دوم‌ به‌ آناتولى‌ بازگشت‌ و ايالت‌ بولو به‌ او داده‌ شد (همانجا).
افراد اين‌ خاندان‌ به‌ دانش‌ دوستى‌ و ادب‌ پروري‌ معروفند. تدوين‌ كتاب‌ انتخاب‌ سليمانى‌ توسط محمود شيرازي‌، نوشتن‌ تفسير قرآن‌ كريم‌ به‌ زبان‌ تركى‌ به‌ نام‌ جواهر الاصداف‌ به‌ دستور اسفنديار بيك‌، همچنين‌ كتابهاي‌ مثنوي‌ مقتل‌ حسين‌، معراج‌نامه‌، خلاصة الطب‌، رسالة منجيه‌ در قرائت‌ سبعه‌، معيار الاخيار و الاشرار در تصوف‌ تأليف‌ يونس‌ بن‌ خليل‌ و مفتاح‌ النور و خزائن‌ السرور در بيماريهاي‌ چشم‌ اثر خليل‌ بن‌ مؤمن‌ سينوپى‌ از جمله‌ آثاري‌ است‌ كه‌ در روزگار حكومت‌ آنان‌ ترجمه‌ و تأليف‌ شد (اوزون‌ چارشيلى‌، همان‌، 143 -142 ، «تاريخ‌»، همانجا).
نسب‌نامة اميران‌ اسفنديار اغلى‌
(1) شمس‌الدين‌ يامان‌ جاندار
(2) سليمان‌ پاشا (4) يعقوب‌
(3) ابراهيم‌ (5) عادل‌ بيك‌
(6) بايزيد محمد
(7) سليمان‌ دوم‌ (8) اسفنديار اسكندر
قاسم‌ (9) ابراهيم‌
(11) قزل‌احمد (10) اسماعيل‌
مآخذ: آق‌سرايى‌، محمد، مسامرة الاخبار و مسايرة الاخيار، به‌ كوشش‌ عثمان‌ توران‌، آنكارا، 1943م‌؛ ابن‌ بطوطه‌، سفرنامه‌، ترجمة محمدعلى‌ موحد، تهران‌، 1348ش‌؛ ابن‌ عربشاه‌، احمد، زندگانى‌ شگفت‌ آور تيمور، ترجمة محمدعلى‌ نجاتى‌، تهران‌، 1356ش‌؛ ابوالفدا، تقويم‌ البلدان‌، ترجمة عبدالمحمد آيتى‌، تهران‌، 1349ش‌؛ اسناد و مكاتبات‌ تاريخى‌ ايران‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌، تهران‌، 1356ش‌؛ روملو، حسن‌، احسن‌ التواريخ‌، تهران‌، 1349ش‌؛ زامباور، معجم‌ الانساب‌، ترجمة زكى‌ محمدحسن‌ و حسن‌ احمد محمود، بيروت‌، 1980م‌؛ سعدالدين‌، محمد، تاج‌ التواريخ‌، استانبول‌، 1279ق‌؛ شرف‌الدين‌ على‌ يزدي‌، ظفرنامه‌، به‌ كوشش‌ عصام‌ الدين‌ اورونبايوف‌، تاشكند، 1970م‌؛ فريدون‌ بك‌، احمد، منشآت‌ السلاطين‌، استانبول‌، 1274ق‌؛ كلاويخو، روي‌، سفرنامه‌، ترجمة مسعود رجب‌نيا، تهران‌، 1337ش‌؛ كمال‌ پاشازاده‌، تواريخ‌ آل‌ عثمان‌، به‌ كوشش‌ شرف‌الدين‌ توران‌، آنكارا، 1954م‌؛ مقريزي‌، احمد، السلوك‌، قاهره‌، 1972م‌؛ منجم‌ باشى‌، احمد، صحائف‌ الاخبار، ترجمة احمدنديم‌، استانبول‌، 1285ق‌؛ نظام‌الدين‌ شامى‌، ظفرنامه‌، به‌ كوشش‌ پناهى‌ سمنانى‌، تهران‌، 1363ش‌؛ نيز:
Z ztuna, Y., B O y O k T O rkiye tarihi, Istanbul, 1983; Tansel, S., Osmanl o kaynaklar o na g N re Fatih Sultan Mehmed'in siyas Q ve asker Q faaliyeti, Ankara, 1985; Uzun 5 ars o l o , I. H., Anadolu beylikleri, Ankara, 1969; id, Osmanl o tarihi, Ankara, 1982; Y O cel, Y., 4 oban - Ogullar o , Candar- Ogullar o beylikleri, Ankara, 1980.
على‌اكبر ديانت‌

اِسْفَنْدْيارْ اُغْلى‌، يا بنى‌ جاندار،از خاندانهاي‌ حاكم‌ آسياي‌صغير كه‌ 174 سال‌ (690 -864ق‌/1291-1460م‌) بر ايالتهاي‌ قسطمونى‌ و سينوپ‌ - پافلاگونية سابق‌ - در ساحل‌ غربى‌ درياي‌ سياه‌ فرمان‌ راندند.
اين‌ خاندان‌ همچنين‌ به‌ جاندار اغوللاري‌ (جاندار به‌ معنى‌ محافظ، از مشاغل‌ دربار سلجوقى‌) نيز مشهورند، اما مورخان‌ عثمانى‌ آنان‌ را به‌ اسفنديار بيك‌، هشتمين‌ امير اين‌ سلسله‌ كه‌ 47 سال‌ فرمان‌ راند، نسبت‌ داده‌اند و اسفنديار اغوللاري‌ يا اسفنديار زادگان‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌...1»، ، I/81 «اميرنشينها...2»، ناميدند؛ چنانكه‌ به‌ قزل‌ احمدلو، منسوب‌ به‌ قزل‌ احمد يازدهمين‌ فرمانرواي‌ اين‌ خاندان‌ نيز نامبردارند (منجم‌ باشى‌، 3/29؛ زامباور، 224؛ اوزتونا، .(I/37
حكومت‌ آنان‌ از آغاز تا انجام‌ با فراز و نشيبهايى‌ همراه‌ بوده‌ است‌. در آغاز تابع‌ سلجوقيان‌ روم‌، آنگاه‌ ايلخانان‌ و سپس‌ عثمانيها بودند و به‌ عنوان‌ نمايندگان‌ و گماشتگان‌ خاندان‌ اخير، و مدتى‌ نيز به‌ طور مستقل‌ حكومت‌ داشتند. قلمرو آنان‌ شامل‌ قسطمونى‌، سينوپ‌، سامسون‌، جانگيري‌، زُنگول‌ داغ‌، و چُروم‌ تا غرب‌ رود قزل‌ ايرماق‌ بوده‌ است‌ (همو، .(I/38 تبار اين‌ خاندان‌ به‌ طور دقيق‌ مشخص‌ نيست‌. برخى‌ آنان‌ را از اغزها و تيرة كايى‌ (همو، و يا آلايوند (يوجل‌، مى‌دانند، اما آنان‌ نسب‌ خود را به‌ خالد بن‌ وليد مى‌رسانند (منجم‌ باشى‌، همانجا). مسلم‌ است‌ كه‌ آنان‌ تركمانانى‌ هستند (يوجل‌، كه‌ به‌ روزگار سلجوقيان‌، روم‌ را گشودند (ابوالفدا، 431).
زمينة تاريخى‌: در جريان‌ نزاع‌ داخلى‌ ميان‌ اعضاي‌ خاندان‌ سلجوقيان‌ روم‌، ركن‌ الدين‌ قليچ‌ ارسلان‌ در 691ق‌/1292م‌ در رأس‌ تركمانان‌ قسطمونى‌، بر برادرش‌ مسعود، سلطان‌ سلجوقى‌ شوريد (اوزون‌ چارشيلى‌، همان‌، 121 ، «تاريخ‌»، همانجا) و مسعود با آنكه‌ از گيخاتو فرمانرواي‌ مغول‌ كمك‌ نظامى‌ گرفته‌ بود، شكست‌ خورد و اسير شد (آق‌سرايى‌، 174)، اما نيروي‌ كمكى‌ كه‌ ديگر بار گيخاتو به‌ فرماندهى‌ شمس‌الدين‌ يامان‌ جاندار فرستاد، باعث‌ رهايى‌ مسعود شد (اوزون‌ چارشيلى‌، همانجا؛ آق‌سرايى‌، 175). پس‌ از آن‌ گيخاتو، ناحية افلانى‌، در ايالت‌ قسطمونى‌ را به‌ عنوان‌ پاداش‌ به‌ شمس‌ الدين‌ جاندار داد (منجم‌ باشى‌، 3/29-30؛ اوزون‌ چارشيلى‌، همانجاها) و از اين‌ پس‌ بنى‌ جاندار در صحنة تاريخ‌ آناتولى‌ در سده‌هاي‌ 7- 9ق‌/13- 15م‌ ظاهر شدند. فرمانروايان‌ اين‌ خاندان‌ از اين‌ قرارند:
1. شمس‌ الدين‌ يامان‌ (تمر = تيمور) جاندار، بنيادگذار سلسله‌. از شجره‌نامة مندرج‌ در مقدمة وقف‌ نامة حلويات‌ سلطانى‌ مورخ‌ 876ق‌ مربوط به‌ اسماعيل‌ بيك‌ جاندار اغلى‌ بر مى‌آيد كه‌ شمس‌الدين‌ جد اعلاي‌ اين‌ خاندان‌ بوده‌ است‌ (يوجل‌، .(56 واژة تمر (همانجا) و يا تيمور (منجم‌ باشى‌، همانجا) احتمالاً همان‌ يامان‌ است‌ كه‌ در ناحية افلانى‌ پافلاگونيه‌ به‌ اين‌ صورت‌ خوانده‌ شده‌ است‌ (يوجل‌، همانجا). دربارة جزئيات‌ زندگى‌ و تاريخ‌ درگذشت‌ او آگاهى‌ دقيق‌ در دست‌ نيست‌، احتمالاً حدود سال‌ 708ق‌/1308م‌ درگذشته‌ است‌. وي‌ همواره‌ تابع‌ ايلخانان‌ بود (همو، 57 -56 ؛ اوزون‌ چارشيلى‌، «اميرنشينها»، همانجا).
2. سليمان‌ پاشا (حك 708؟ -740ق‌؟/1308-1339م‌)، پسر شمس‌ الدين‌،ملقب‌به‌اميرشجاع‌الدين‌غازي‌ (منجم‌باشى‌،زامباور، همانجاها) و نيز بدرالدين‌ غازي‌ (اوزتونا، همانجا). نخست‌ قسطمونى‌، آنگاه‌ زعفرانبولى‌1 را تسخير كرد و مركز حكومت‌ را از افلانى‌ به‌ قسطمونى‌ منتقل‌ ساخت‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، همان‌، 122 ؛ يوجل‌، .(58 سپس‌ سينوپ‌ را كه‌ مركز مهم‌ بازرگانى‌ در كرانة درياي‌ سياه‌ بود، گرفت‌ و طبق‌ يك‌ سنت‌ كهن‌ قلمرو خويش‌ را ميان‌ پسرانش‌ تقسيم‌ كرد و ادارة سينوپ‌ را به‌ ابراهيم‌ (ابن‌ بطوطه‌، 1/357) و زعفرانبولى‌ را به‌ پسر ديگرش‌ على‌ بيك‌ سپرد (اوزون‌ چارشيلى‌، همانجا؛ يوجل‌، .(59 هنگام‌ لشكركشى‌ ابوسعيد بهادرخان‌ به‌ آناتولى‌، در محل‌ قرانبوك‌ به‌ پيشواز وي‌ رفت‌ تا بر فرمانبرداري‌ خود تأكيد كرده‌ باشد (آق‌سرايى‌، 311)؛ پس‌ از آن‌ به‌ نام‌ ابوسعيد بهادرخان‌ سكه‌ زد و براي‌ خزانة وي‌ ماليات‌ فرستاد (يوجل‌، 60 ؛ اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌»، .(I/82 اما سليمان‌ پس‌ از درگذشت‌ ابوسعيد و تضعيف‌ قدرت‌ ايلخانان‌، استقلال‌ خود را اعلام‌ كرد و به‌ نام‌ خود سكه‌ زد (يوجل‌، همانجا). بدين‌سبب‌، وي‌ را مؤسس‌ اصلى‌ دولت‌ اسفنديار اغلى‌ مى‌توان‌ دانست‌.
سليمان‌ با همسايگان‌ خود يعنى‌ بيزانس‌ و عثمانى‌ در غرب‌، جنواييها در درياي‌ سياه‌ و اميران‌ تركمن‌ در آناتولى‌ شمالى‌ (تاج‌الدين‌ اغوللاري‌) روابط بسيار دوستانه‌ داشت‌ (همو، .(61 ابن‌ بطوطه‌ هنگام‌ توقف‌ در قسطمونى‌ با سليمان‌ - كه‌ او را سلطان‌ سليمان‌ ناميده‌ است‌ - ملاقات‌ كرد و مى‌گويد كه‌ وي‌ نزديك‌ به‌ 70 سال‌ عمر داشت‌ و با فقها و صلحا مى‌نشست‌ (1/353). سليمان‌ را مردي‌ دانشمند و دانش‌ دوست‌ (منجم‌ باشى‌، 3/30) دانسته‌اند، چنانكه‌ علامه‌ محمود بن‌ مسعود شيرازي‌ كتاب‌ انتخاب‌ سليمانى‌ را كه‌ گزيدة ترجمة فارسى‌ احياء علوم‌ غزالى‌ است‌، به‌ نام‌ او تدوين‌ كرد (اوزون‌ چارشيلى‌، همان‌، .(I/83 سليمان‌ همچنين‌ ارادت‌ خاصى‌ به‌ خاندان‌ مولانا داشت‌. عارف‌ چلبى‌، نوة مولانا، دوبار او را ملاقات‌ كرد و سليمان‌ هر بار هداياي‌ بسياري‌ به‌ او داد (يوجل‌، .(60 تاريخ‌ دقيق‌ درگذشت‌ او مشخص‌ نيست‌ (همو، .(61
3. ابراهيم‌ (د 742ق‌/1341م‌). پس‌ از درگذشت‌ سليمان‌، پسرش‌ ابراهيم‌ كه‌ ملقب‌ به‌ غياث‌ الدين‌ بود و در زمان‌ پدر نيز امارت‌ داشت‌، زمام‌ امور اميرنشين‌ اسفنديار اغلى‌ را بر عهده‌ گرفت‌ (همو، 66 ؛ ابن‌ بطوطه‌، 1/357). بزرگ‌ترين‌ رويداد زمان‌ او، جنگ‌ دريايى‌ با ونيزيها - جنواييها در 742ق‌ بود كه‌ در آن‌ شمار بسياري‌ از كشتيهاي‌ ونيزيها نابود شد و اسفنديار اغلى‌ قدرت‌ دريايى‌ خود را نشان‌ داد (يوجل‌، .(66-67 ابراهيم‌ را كه‌ اميرالمعظم‌، «صاحب‌ القلم‌ و السيف‌» و «محب‌ العلماء» مى‌ناميدند، پس‌ از فوت‌ در آرامگاه‌ خانوادگى‌ در سينوپ‌ به‌ خاك‌ سپردند (اوزون‌ چارشيلى‌، «اميرنشينها»، 124 ؛ يوجل‌، .(67
4. يعقوب‌. پس‌ از ابراهيم‌، عمويش‌ يعقوب‌ پسر شمس‌الدين‌ به‌ قدرت‌ رسيد. دوران‌ حكومت‌ او بسيار كوتاه‌ و آگاهى‌ ما دربارة او بسيار اندك‌ است‌ (اوزتونا، ؛ I/39 يوجل‌، همانجا).
5. عادل‌ بيك‌ (د پيش‌ از 763ق‌/1362م‌)، پسر يعقوب‌ و پنجمين‌ حكمران‌ خاندان‌ اسفنديار اغلى‌ كه‌ به‌ عدل‌ و احسان‌ شهرت‌ داشت‌ (منجم‌ باشى‌، همانجا). در سكة بدون‌ تاريخ‌ كه‌ در قسطمونى‌ ضرب‌ شده‌، از او با عنوان‌ «امير العادل‌» نام‌ برده‌ شده‌ است‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌»، همانجا). از رويدادهاي‌ زمان‌ او نيز آگاهى‌ دقيق‌ در دست‌ نيست‌. احتمالاً نخستين‌ مهاجرنشين‌ و نمايندگى‌ بازرگانى‌ جنواييها و ونيزيها در زمان‌ او در سينوپ‌ تأسيس‌ شده‌ است‌. در اين‌ دوره‌ اميرنشينهاي‌ آسياي‌ صغير هنوز تابع‌ ايلخانان‌ بودند (يوجل‌، .(68-69 تاريخ‌ درگذشت‌ او نيز معلوم‌ نيست‌. با توجه‌ به‌ كتاب‌ مقتل‌ حسين‌ كه‌ در 763ق‌ به‌ نام‌ پسرش‌ بايزيد نوشته‌ شده‌ است‌، مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ احتمالاً قبل‌ از اين‌ تاريخ‌ درگذشته‌ است‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، «امير نشينها»، .(125
6. بايزيد (حك 763-787ق‌/1362- 1385م‌)، معروف‌ به‌ كوتوروم‌ (فلج‌) و ملقب‌ به‌ جلال‌الدين‌ (منجم‌ باشى‌، همانجا؛ زامباور، 224؛ اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌»، نيز يوجل‌، همانجاها). دوران‌ حكومت‌ 25 سالة او با رويدادها و فراز و نشيبهاي‌ زيادي‌ تؤم‌ بوده‌ است‌. در درياي‌ سياه‌ با ونيز و جنوا به‌ ستيزه‌جويى‌ پرداخت‌. با آنكه‌ از گسترش‌ روز افزون‌ قدرت‌ امراي‌ عثمانى‌ در هراس‌ بود، با آنان‌ مناسبات‌ دوستانه‌ برقرار ساخت‌، اما براي‌ مقابله‌ با حملات‌ احتمالى‌ آنان‌ با اميران‌ محلى‌ ديگر از جمله‌ اميراحمد فرمانرواي‌ آماسيه‌ روابط نزديك‌ برقرار ساخت‌ و او را در جنگ‌ با قاضى‌ برهان‌ الدين‌، امير سيواس‌، ياري‌ كرد (همو، .(70-71 دوران‌ حكومت‌ او صحنة رقابت‌ ميان‌ فرزندانش‌ نيز بود. بايزيد خواهان‌ واگذاري‌ امور كشور به‌ اسكندر پسر كوچكش‌ بود، اما اين‌ امر موجب‌ نارضايى‌ و شورش‌ سليمان‌، پسر بزرگ‌ او شد كه‌ سرانجام‌ برادرش‌ را كشت‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، «اميرنشينها»، و به‌ مراد عثمانى‌ پناهنده‌ شد (همو،«تاريخ‌»، همانجا). از اين‌ رو، ميان‌ عثمانيها و اسفنديار اغلى‌ دشمنى‌ پديد آمد و مراد اول‌ نيز سليمان‌ را به‌ تصرف‌ قسطمونى‌ فرستاد. بايزيد شكست‌ خورد و به‌ سينوپ‌ رفت‌ و اميرنشين‌ اسفنديار اغلى‌ به‌ دو شاخه‌ در قسطمونى‌ و سينوپ‌ تقسيم‌ شد (همو، «اميرنشينها»، همانجا).
با آنكه‌ طى‌ جنگهاي‌ ميان‌ پدر و پسر، قسطمونى‌ چند بار دست‌ به‌ دست‌ شد، اما سرانجام‌ سليمان‌ با حمايت‌ مراد عثمانى‌ در آنجا استقرار يافت‌ و با برادرزادة او نيز ازدواج‌ كرد. مداخلة پادشاه‌ عثمانى‌ در امور داخلى‌ دولت‌ اسفنديار اغلى‌ مقدمات‌ تسلط عثمانى‌ بر سرزمين‌ اين‌ خاندان‌ را فراهم‌ آورد (يوجل‌، .(73-74 بايزيد كه‌ در خود ياراي‌ برابري‌ با عثمانيان‌ نمى‌ديد، اميران‌ افلاق‌ را بر ضد ايلدرم‌ بايزيد تحريك‌ مى‌كرد و به‌ اين‌ ترتيب‌، حملة او را به‌ تعويق‌ مى‌انداخت‌ (منجم‌ باشى‌، 3/30).
بايزيد در 787ق‌ درگذشت‌ و در آرامگاه‌ خاندان‌ خود واقع‌ در مسجد علاءالدين‌ در سينوپ‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد (اوزون‌ چارشيلى‌، همان‌، 127 ؛ يوجل‌، .(74
7. سليمان‌ دوم‌ (حك 787- 795ق‌/1385-1393م‌). پس‌ از بايزيد، اسفنديار بيك‌ در سينوپ‌ و سليمان‌ در قسطمونى‌ به‌ حكومت‌ نشستند. سليمان‌ كه‌ با عثمانيها روابط دوستانه‌ داشت‌، چون‌ دريافت‌ كه‌ ايلدرم‌ بايزيد خواهان‌ تصرف‌ سراسر آناتولى‌ است‌ و نيز بدان‌ سبب‌ عثمانيها مى‌خواستند مراكزي‌ را كه‌ بر سر راه‌ تجارت‌ ابريشم‌ تبريز - بورسه‌ قرار داشت‌ و متعلق‌ به‌ اسفنديار اغلى‌ بود، تحت‌ نظارت‌ خويش‌ درآورند (همو، 78 ، حاشية 170 )، با اميران‌ سيواس‌ و قرامان‌ بر ضد ايلدرم‌ بايزيد متحد شد (همانجا)، اما در جنگ‌ با وي‌ كشته‌ شد و قسطمونى‌ به‌ قلمرو عثمانى‌ ضميمه‌ شد (اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌»، .(I/84 سليمان‌ دوم‌ فردي‌ سياستمدار بود و براي‌ نجات‌ قلمرو خود به‌ هر اقدامى‌ كه‌ لازم‌ بود، دست‌ مى‌زد (يوجل‌، .(83
8. اسفندياربيك‌ (حك 795-843ق‌/1393-1439م‌)،معروف‌ترين‌ حكمران‌ اين‌ خاندان‌ و ملقب‌ به‌ عزالدين‌ (نك: اوزون‌ چارشيلى‌، همانجا)، سلطان‌ زاده‌، افتخارالدين‌ (اوزتونا، و مبارزالدين‌ (همانجا؛ زامباور، همانجا). از جانب‌ مادر به‌ عثمانيان‌ نسب‌ مى‌برد (اوزون‌ چارشيلى‌، همانجا). مقارن‌ تصرف‌ قسطمونى‌ به‌ دست‌ ايلدرم‌ بايزيد، او در سينوپ‌ حكومت‌ داشت‌. در نخستين‌ سالهاي‌ حكومتش‌ با ايلدرم‌ بايزيد پيمان‌ صلح‌ منعقد ساخت‌ و ناحية كورمبل‌1 مرز ميان‌ قلمرو آن‌دوقرارداده‌شد (يوجل‌،85 ؛ اوزون‌چارشيلى‌، «اميرنشينها»، .(129 هنگامى‌ كه‌ تيمور به‌ آناتولى‌ لشكر كشيد، اسفنديار او را در ارزنجان‌ ملاقات‌ كرد (يوجل‌، و بر اطاعتش‌ گردن‌ نهاد و هزار اسب‌ بدو پيشكش‌ كرد. تيمور نيز او را بنواخت‌ (ابن‌ عربشاه‌، 194؛ شرف‌الدين‌، 861؛ نظام‌الدين‌، 264) و تمام‌ قلمرو پدرش‌ را بدو باز گرداند (منجم‌ باشى‌، همانجا؛ كلاويخو، 121) و ادارة نواحى‌ جانكيري‌ و قلعه‌ جيق‌ را نيز به‌ او واگذارد (يوجل‌، .(88 اسفنديار نيز سكه‌ به‌ نام‌ تيمور ضرب‌ كرد و توانست‌ قدرت‌ خاندان‌ خود را حفظ كند (همو، .(89 وي‌ دوستى‌ با تيموريان‌ را حتى‌ بعد از درگذشت‌ تيمور ادامه‌ داد. نامه‌اي‌ كه‌ وي‌ به‌ تاريخ‌ 833ق‌/1430م‌ دربارة استخلاص‌ آذربايجان‌ از تركمانان‌ و تشويق‌ شاهرخ‌ تيموري‌ براي‌ آمدن‌ به‌ آناتولى‌ نوشت‌، حاكى‌ از اين‌ معنى‌ است‌. اين‌ نامه‌ در راه‌ به‌ دست‌ كسان‌ مراد دوم‌ افتاد (نك: فريدون‌بك‌، 1/220-221؛ اسناد...، 255-257).
اسفنديار پس‌ از درگذشت‌ ايلدرم‌ بايزيد و رقابت‌ و مبارزه‌ ميان‌ فرزندان‌ وي‌، سياست‌ مدبرانه‌اي‌ پيش‌ گرفت‌. ابتدا به‌ شاهزادگان‌ ضعيف‌ در برابر ديگران‌ كمك‌ كرد و موسى‌ چلبى‌ را كه‌ نزد او آمده‌ بود، با احترام‌ پذيرفت‌ (سعدالدين‌، 247). آنگاه‌ با سلطان‌ محمد چلبى‌ كه‌ در رأس‌ خاندان‌ عثمانى‌ قرار گرفته‌، و به‌ جنگ‌ وي‌ به‌ سينوپ‌ آمده‌ بود، صلح‌ كرد و با ضرب‌ سكه‌ و خواندن‌ خطبه‌ به‌ نام‌ وي‌ موافقت‌ كرد (مقريزي‌، 4(1)/369). سپس‌ سلطان‌ را در جنگ‌ با قرامانيان‌ ياري‌ داد (روملو، 78) و پسرش‌ قاسم‌ بيك‌ را به‌ كمك‌ او فرستاد (سعدالدين‌، 284؛ يوجل‌، .(91-92 در 819ق‌/1416م‌ هنگام‌ لشكركشى‌ به‌ افلاق‌ نيز محمدچلبى‌ را ياري‌ كرد (اوزون‌ چارشيلى‌، «اميرنشينها»، 130 )، اما در بازگشت‌ از اين‌ جنگ‌ پادشاه‌ عثمانى‌ بخشى‌ از قلمرو اسفنديار اغلى‌، شامل‌ كانقري‌ (جانكيري‌ )، قلعه‌ جيق‌ و طوسيه‌ را به‌ قاسم‌ بيك‌ داد (سعدالدين‌، 286). پس‌ از درگذشت‌ محمد، اسفنديار بيك‌ با مراد دوم‌ سلطان‌ عثمانى‌ روابط دوستانه‌ برقرار ساخت‌ و نوه‌اش‌، دختر ابراهيم‌، را به‌ ازدواج‌ مراد درآورد (يوجل‌، 96 ؛ سعدالدين‌، 320) و تابعيت‌ عثمانيان‌ را پذيرفت‌ (منجم‌ باشى‌، 3/31). اين‌ دوستى‌ مجدداً با پيوند زناشويى‌ استحكام‌ يافت‌. مراد دوم‌ يكى‌ از خواهرهايش‌ را به‌ ازدواج‌ قاسم‌ بيك‌ (سعدالدين‌، 321) و ديگري‌ را به‌ ازدواج‌ ابراهيم‌ - پدر زنش‌ - درآورد (يوجل‌، همانجا). اسفنديار در 843ق‌ درگذشت‌ و در آرامگاه‌ خانوادگى‌ در سينوپ‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد.
9. ابراهيم‌ (حك 843 -847ق‌/1439-1443م‌). پس‌ از اسفنديار پسرش‌ ابراهيم‌ حكومت‌ يافت‌. از رويدادهاي‌ زمان‌ فرمانروايى‌ او آگاهى‌ بسياري‌ در دست‌ نيست‌. همين‌ قدر مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ وي‌ به‌ سبب‌ خويشاوندي‌ نزديك‌ با خاندان‌ عثمانى‌ از احترام‌ فوق‌ العاده‌اي‌ برخوردار بود. از برخى‌ وقف‌نامه‌هاي‌ منسوب‌ به‌ پسرش‌ اسماعيل‌ دانسته‌ مى‌شود كه‌ وي‌ تاج‌ الدين‌ لقب‌ داشته‌ است‌ (همو، .(99 ابراهيم‌ نيز در سينوپ‌ در آرامگاه‌ خانوادگى‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد (اوزون‌ چارشيلى‌، همان‌، .(133-134
10. ابوالحسن‌ اسماعيل‌ (حك 847 -864ق‌/1443-1460م‌)، پسر ابراهيم‌ و ملقب‌ به‌ كمال‌ الدين‌ (زامباور، 224) كه‌ پس‌ از پدر به‌ فرمانروايى‌ رسيد. در آغاز، برادرش‌ قزل‌ احمد بر او شوريد، اما كاري‌ از پيش‌ نبرد و به‌ عثمانى‌ پناهنده‌ شد و مورد حمايت‌ محمود پاشا صدراعظم‌ عثمانى‌ قرار گرفت‌ (منجم‌ باشى‌، همانجا؛ اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌»، .(I/83 سلطان‌ محمد فاتح‌ در لشكركشى‌ به‌ طرابوزان‌ از اسماعيل‌ ياري‌ خواست‌ و تعمير كشتيها را در سينوپ‌ به‌ او سپرد (همو، «اميرنشينها»، .(135 وي‌ نيز بهترين‌ سربازان‌ خود را به‌ فرماندهى‌ پسرش‌ حسن‌ به‌ كمك‌ سلطان‌ محمد فرستاد، اما چون‌ حسن‌ به‌ آنكارا رسيد، عثمانيها او را توقيف‌ كردند و از اسماعيل‌ خواستند كه‌ سينوپ‌ را به‌ آنان‌ دهد (تانسل‌، .(257 اسماعيل‌ چون‌ ياراي‌ مقاومت‌ در خود نمى‌ديد، قلعة شهر سينوپ‌ را تسليم‌ كرد. سلطان‌ محمد نيز او را با احترام‌ پذيرفت‌ و ادارة نواحى‌ ينى‌شهر، اينه‌گول‌ و يارحصار را به‌ اسماعيل‌، و بولو را به‌ پسرش‌ حسن‌ داد (سعدالدين‌، 476؛ تانسل‌، .(258 اسماعيل‌ پس‌ از چندي‌ به‌ درخواست‌ خود به‌ روم‌ ايلى‌ رفت‌ و در همانجا درگذشت‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌»، .(I/88 مداخلة اسماعيل‌ در اتحاد اروپاييها بر ضد حاكميت‌ عثمانى‌، تهديد راه‌ بازرگانى‌ تبريز - توقات‌ - بورسه‌ و اهميت‌ بندر سينوپ‌ از علل‌ عمدة حملة عثمانيها به‌ قلمرو اسفنديار اغلى‌ است‌ (يوجل‌، .(109
اسماعيل‌ بيك‌ در ميان‌ فرمانروايان‌ خاندان‌ اسفنديار اغلى‌ مردي‌ دانشمند و دانش‌ دوست‌ به‌ شمار مى‌فت‌ و كتاب‌ حلويات‌ شاهى‌ را در 78 باب‌ در فقه‌ نوشت‌. دانشمندانى‌ مانند فتح‌ شيروانى‌ و سيد على‌ عجمى‌ در دستگاه‌ او خدمت‌ مى‌كردند. همچنين‌ آثار خيرية بسياري‌ مانند مسجد، مدرسه‌، كاروانسرا و منبع‌ آب‌ در قسطمونى‌ و سينوپ‌ از او به‌ يادگار مانده‌ است‌ (اوزون‌ چارشيلى‌، «اميرنشينها»، .(138-139
11. قزل‌ احمد (حك: 864 -866ق‌/1460-1462م‌)، ملقب‌ به‌ جلال‌الدين‌ و آخرين‌ فرمانرواي‌ اسفنديار اغلى‌. وي‌ كه‌ با كمك‌ دولت‌ عثمانى‌ امارت‌ قسطمونى‌ را به‌ دست‌ آورده‌ بود (تانسل‌، همانجا)، در لشكركشى‌ سلطان‌ محمد فاتح‌ به‌ طرابوزان‌ در 865ق‌ همراه‌ سلطان‌ بود، اما هنگام‌ بازگشت‌ از آنجا قلمروش‌ مصادره‌ شد (اوزون‌ چارشيلى‌، «تاريخ‌»، ؛ I/89 «اميرنشينها»، و خود به‌ حكومت‌ موره‌ منصوب‌ شد و بدين‌سان‌، حكومت‌ سلسلة اسفنديار اغلى‌ به‌ پايان‌ رسيد. اما افراد اين‌ خانواده‌ بعدها در دستگاه‌ عثمانى‌ به‌ مقامهاي‌ مهم‌ دولتى‌ رسيدند (منجم‌ باشى‌، تانسل‌، همانجاها). احمد كه‌ قلمروش‌ از دست‌ رفته‌ بود، از رفتن‌ به‌ جزيرة موره‌ خودداري‌ كرد. ابتدا نزد ابراهيم‌ قرامانى‌ رفت‌ (همو، و سپس‌ در آذربايجان‌ نزد اوزون‌ حسن‌ آق‌ قويونلو پناهنده‌ شد (كمال‌ پاشازاده‌، 7/206-207). پس‌ از درگذشت‌ سلطان‌ محمد فاتح‌، هنگام‌ فرمانروايى‌ بايزيد دوم‌ به‌ آناتولى‌ بازگشت‌ و ايالت‌ بولو به‌ او داده‌ شد (همانجا).
افراد اين‌ خاندان‌ به‌ دانش‌ دوستى‌ و ادب‌ پروري‌ معروفند. تدوين‌ كتاب‌ انتخاب‌ سليمانى‌ توسط محمود شيرازي‌، نوشتن‌ تفسير قرآن‌ كريم‌ به‌ زبان‌ تركى‌ به‌ نام‌ جواهر الاصداف‌ به‌ دستور اسفنديار بيك‌، همچنين‌ كتابهاي‌ مثنوي‌ مقتل‌ حسين‌، معراج‌نامه‌، خلاصة الطب‌، رسالة منجيه‌ در قرائت‌ سبعه‌، معيار الاخيار و الاشرار در تصوف‌ تأليف‌ يونس‌ بن‌ خليل‌ و مفتاح‌ النور و خزائن‌ السرور در بيماريهاي‌ چشم‌ اثر خليل‌ بن‌ مؤمن‌ سينوپى‌ از جمله‌ آثاري‌ است‌ كه‌ در روزگار حكومت‌ آنان‌ ترجمه‌ و تأليف‌ شد (اوزون‌ چارشيلى‌، همان‌، 143 -142 ، «تاريخ‌»، همانجا).
نسب‌نامة اميران‌ اسفنديار اغلى‌
(1) شمس‌الدين‌ يامان‌ جاندار
(2) سليمان‌ پاشا (4) يعقوب‌
(3) ابراهيم‌ (5) عادل‌ بيك‌
(6) بايزيد محمد
(7) سليمان‌ دوم‌ (8) اسفنديار اسكندر
قاسم‌ (9) ابراهيم‌
(11) قزل‌احمد (10) اسماعيل‌
مآخذ: آق‌سرايى‌، محمد، مسامرة الاخبار و مسايرة الاخيار، به‌ كوشش‌ عثمان‌ توران‌، آنكارا، 1943م‌؛ ابن‌ بطوطه‌، سفرنامه‌، ترجمة محمدعلى‌ موحد، تهران‌، 1348ش‌؛ ابن‌ عربشاه‌، احمد، زندگانى‌ شگفت‌ آور تيمور، ترجمة محمدعلى‌ نجاتى‌، تهران‌، 1356ش‌؛ ابوالفدا، تقويم‌ البلدان‌، ترجمة عبدالمحمد آيتى‌، تهران‌، 1349ش‌؛ اسناد و مكاتبات‌ تاريخى‌ ايران‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌، تهران‌، 1356ش‌؛ روملو، حسن‌، احسن‌ التواريخ‌، تهران‌، 1349ش‌؛ زامباور، معجم‌ الانساب‌، ترجمة زكى‌ محمدحسن‌ و حسن‌ احمد محمود، بيروت‌، 1980م‌؛ سعدالدين‌، محمد، تاج‌ التواريخ‌، استانبول‌، 1279ق‌؛ شرف‌الدين‌ على‌ يزدي‌، ظفرنامه‌، به‌ كوشش‌ عصام‌ الدين‌ اورونبايوف‌، تاشكند، 1970م‌؛ فريدون‌ بك‌، احمد، منشآت‌ السلاطين‌، استانبول‌، 1274ق‌؛ كلاويخو، روي‌، سفرنامه‌، ترجمة مسعود رجب‌نيا، تهران‌، 1337ش‌؛ كمال‌ پاشازاده‌، تواريخ‌ آل‌ عثمان‌، به‌ كوشش‌ شرف‌الدين‌ توران‌، آنكارا، 1954م‌؛ مقريزي‌، احمد، السلوك‌، قاهره‌، 1972م‌؛ منجم‌ باشى‌، احمد، صحائف‌ الاخبار، ترجمة احمدنديم‌، استانبول‌، 1285ق‌؛ نظام‌الدين‌ شامى‌، ظفرنامه‌، به‌ كوشش‌ پناهى‌ سمنانى‌، تهران‌، 1363ش‌؛ نيز:
Z ztuna, Y., B O y O k T O rkiye tarihi, Istanbul, 1983; Tansel, S., Osmanl o kaynaklar o na g N re Fatih Sultan Mehmed'in siyas Q ve asker Q faaliyeti, Ankara, 1985; Uzun 5 ars o l o , I. H., Anadolu beylikleri, Ankara, 1969; id, Osmanl o tarihi, Ankara, 1982; Y O cel, Y., 4 oban - Ogullar o , Candar- Ogullar o beylikleri, Ankara, 1980.
على‌اكبر ديانت‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 3411
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست