responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 3410
اسفند
جلد: 8
     
شماره مقاله:3410


اِسْفَنْد، يا اسپند، سِپَنْد، نام‌ گياهى‌ است‌ خودرو، پايدار و هميشه‌ سبز كه‌ در كوه‌ و بيابان‌ و زمينهاي‌ كويري‌ مى‌رويد. نام‌ اين‌ گياه‌ از كلمة «سْپِنْته‌3» در اوستا گرفته‌ شده‌، و در زبان‌ پهلوي‌ به‌ معنى‌ «افزونيك‌»، يعنى‌ بركت‌ دهنده‌ و مقدس‌ آمده‌ است‌ (نيبرگ‌، ؛ II/26 رايشلت‌، 270 ؛ قس‌: پورداود، 79-80).
گياه‌ اسفند به‌ سبب‌ داشتن‌ خاصيتهاي‌ طبى‌ در درمان‌ برخى‌ از بيماريها به‌ كار مى‌رود (زرگري‌، 1/313). در فرهنگ‌ عامة مردم‌ سرزمينهاي‌ اسلامى‌، اسفند و دانة آن‌ مقدس‌ شمرده‌ مى‌شود و آن‌ را براي‌ رماندن‌ بلاها و آفتها و دفع‌ چشم‌ زخم‌ به‌ كار مى‌برند (پورداود، 79).
خانواده‌: اسفند از تيرة سُدابيان‌4، و از گياهان‌ بومى‌ آسيا و ؛گل‌گلاب‌، XX/269ŠÃÛ¤þóµî餑ãõóÿ¤Ž¢Ä)–¨ù÷¤—þ¢õý‘ú÷þõ¥¤¨ 214).اسفند را نوع‌ «سداب‌ِ بَرّي‌» يا «سداب‌ِ كوهى‌»(حسينى‌، 291؛ بستانى‌، 9/543؛زرگري‌، همانجا)،و از انواع‌ حَرْمَل‌(ابومنصور،111؛ بيرونى‌، الصيدنة، 211؛ قرطبى‌، 19) دانسته‌اند. به‌ عربى‌ آن‌ را «حَرْمَل‌ احمر» يا «حرمل‌ عامى‌» نامند (رازي‌، 20/325؛ غسانى‌، 92).
ويژگيهاي‌ رويش‌: اسفند ساقه‌اي‌ به‌ بلندي‌ حدود نيم‌ متر، برگهاي‌ سبز مايل‌ به‌ آبى‌ با لكه‌هاي‌ روشن‌، گلهاي‌ سفيد و درشت‌ با 5 كاسبرگ‌ و 5 گلبرگ‌ موجدار بزرگ‌ دارد (عوض‌ الله‌، 89؛ بريتانيكا، ؛ VIII/711 آمريكانا، ؛ XXIII/754 قس‌: زرگري‌، همانجا). ميوة اسفند پوشينه‌دار و كروي‌ و داراي‌ دانه‌ها يا تخمهاي‌ متعدد سياه‌ رنگ‌ است‌. اين‌ گياه‌ بيشتر در نواحى‌ خشك‌ و باير و حاشيه‌هاي‌ كوير ايران‌، راه‌ تهران‌ به‌ قم‌ و اصفهان‌، تهران‌ به‌ قزوين‌، رستم‌ آباد و رودبار، اطراف‌ كرج‌، بوشهر، ازنا، جادة تفرش‌ و نواحى‌ ديگر ايران‌ مى‌رويد (همانجا). اين‌ گياه‌ در «زمينهاي‌ حاره‌ و لامزروع‌» افغانستان‌ ( دائرة المعارف‌ آريانا، 3/2012)، زمينهاي‌ سنگلاخ‌ و شيب‌دار كريمه‌ XXII/512) )، GSE, سرزمينهاي‌ افريقاي‌ شمالى‌ و جنوب‌ اروپا و در عربستان‌، سوريه‌ (لوي‌، و در بخشهايى‌ از سرزمين‌ هند ( آسياتيكا، به‌ فراوانى‌ مى‌رويد.
خواص‌ طبى‌: اسفند از خانوادة گياهان‌ دارويى‌ است‌. اين‌ گياه‌ به‌ سبب‌ داشتن‌ روغنى‌ فرار، بويى‌ تند و بد، و مزه‌اي‌ گس‌ و تلخ‌ دارد. در دانه‌هاي‌ اسفند دو نوع‌ آلكالوئيد به‌ نام‌ هرملين‌ يا هرمين‌1 هست‌ كه‌ ماده‌اي‌ بلوري‌ و زرد رنگ‌ است‌ ( آمريكانا، ؛ XIII/711 عوض‌الله‌، همانجا).
از سده‌هاي‌ پيش‌ از ميلاد خاصيتهاي‌ درمانى‌ اسفند نزد بسياري‌ از مردم‌ سرزمينهاي‌ مديترانه‌ و آسيا شناخته‌ شده‌ بوده‌ است‌. پلينى‌، طبيعى‌دان‌ رومى‌ در نخستين‌ سدة ميلادي‌، چند صفحه‌ از كتاب‌ بيستم‌ خود را به‌ خواص‌ گوناگون‌ سداب‌ و گياهان‌ وابسته‌ به‌ اين‌ تيره‌، به‌خصوص‌ اسفند ، اختصاص‌ داده‌ است‌ . او كاربرد اسفند و تركيبهاي‌ دارويى‌ برساخته‌ از آن‌ را در درمان‌ انواع‌ بيماريها، دردها، گزيدگيها و پيشگيري‌ از بيماريها و ناخوشيها، و نيز روشهاي‌ كاربرد آنها را شرح‌ مى‌دهد .(VI/77-85) ديوسكوريدِس‌ پزشك‌ يونانى‌ سدة 1 م‌ و مؤلف‌ كتاب‌ «مواد طبى‌» نيز از كاربرد اسفند در درمان‌ بيماريها و دردهاي‌ گوناگون‌ سخن‌ گفته‌، و آن‌ را در معالجه‌ درمان‌ بسياري‌ از دردها و ناخوشيها همچون‌ پهلو درد، سينه‌ درد، تنگى‌ نفس‌، سرفه‌، ورم‌ ريه‌، درد مفاصل‌، بستن‌ زهدان‌، دفع‌ كرم‌، گوش‌ درد، خارش‌ و ورم‌ حاد به‌ كار برده‌ است‌ (نك: لوي‌، .(281
پلينى‌ مى‌نويسد: خوردن‌ اسفند همراه‌ با كلم‌، تبهاي‌ شديد و دردهاي‌ معده‌ را تسكين‌ مى‌دهد. مصرف‌ تخم‌ اسفند همراه‌ با كلم‌ براي‌ آوردن‌ «جُفت‌ِ بچه‌»، و درمان‌ گزيدگى‌ موش‌ حشره‌خوار مفيد است‌ .(VI/53-55)
گياه‌ اسفند به‌ سبب‌ خواص‌ طبى‌ شناخته‌ شده‌اش‌ از داروهايى‌ است‌ كه‌ در جهان‌ اسلام‌ نيز كاربرد فراوان‌ داشت‌. عيسى‌ بن‌ ماسه‌ (پزشك‌ سدة 2 ق‌) كه‌ در بيمارستان‌ مرو كار مى‌كرد، حرمل‌ (اسفند) را در درمان‌ برخى‌ بيماريها همچون‌ صرع‌ به‌ كار مى‌برد (ابن‌ بيطار، 1/15). كندي‌، اسفند را در درمان‌ بيماريهاي‌ ماليخوليا و صرع‌ به‌ كار مى‌گرفت‌ و كچلى‌ و بواسير را با مرهمى‌ برساخته‌ از اين‌ گياه‌ مداوا مى‌كرد (لوي‌، .(258 از برگها و تخمها و شيرة اسفند در درمان‌ بيماريهاي‌ ديگر استفاده‌ مى‌كردند. هوپر مى‌گويد: امروزه‌ تخم‌ اسفند را همچون‌ دارويى‌ تقويت‌ كننده‌ و پاك‌ كننده‌ و محرك‌ قوة باه‌ به‌ كار مى‌برند (نك: همانجا). به‌هنگام‌ تب‌ شديد جوشاندة حرمل‌ (اسفند) را به‌ بيمار مى‌نوشانيدند (بيرونى‌، الصيدنة، 211).
طبيعت‌ گياه‌ اسفند را «گرم‌ و خشك‌» مى‌دانستند و خوردن‌ آن‌ را براي‌ «دفع‌ رطوبت‌ و نفخ‌ و باد معده‌ و امعاء» تجويز مى‌كردند (همو، صيدنه‌، 58). ابن‌ بطريق‌ تخم‌ اسفند را براي‌ برطرف‌ كردن‌ رطوبت‌ و حرارت‌ بدن‌ به‌ كار مى‌برد (نك: لوي‌، همانجا). ابو منصور موفق‌ هروي‌ در الابنية عن‌ حقايق‌ الادويه‌ به‌ سودمندي‌ «حرمل‌ كه‌ سپند خوانند» در برطرف‌ كردن‌ «تاريكى‌ بصر» و «وجع‌ المفاصل‌» اشاره‌ مى‌كند و مى‌نويسد: سپند را «چون‌ بكوبند و به‌ انگبين‌ بسرشند و زهرة ماكيان‌ اندر او كنند و زعفران‌ و عصارات‌ رازيانه‌، سود كند تاريكى‌ بصر را و وجع‌ المفاصل‌ را نيز» (ص‌ 111). هنوز در برخى‌ نقاط افغانستان‌ مردم‌ جوشاندة گياه‌ اسفند را روي‌ اندامهايى‌ كه‌ «دچار وجع‌ مفاصل‌ و يا باد باشد، مى‌مالند تا درد دفع‌ گردد» ( دائرة المعارف‌ آريانا، 3/2012).
بيرونى‌ دربارة معالجة «گَري‌» و «خارش‌ پوست‌» مى‌نويسد: شير حرمل‌ را مى‌گيرند ومقداري‌ پشم‌ يا پنبه‌ را 10 روز در آن‌ خيس‌ مى‌كنند تا بپوسد. بعد پشم‌ يا پنبة پوسيده‌ در شير حرمل‌ را روي‌ پوست‌ اندامى‌ كه‌ گَرْ يا خارش‌ دارد، مى‌مالند تا بهبود يابد ( بيرونى‌، صيدنه‌، 226). عوض‌ الله‌ در خواص‌ گياه‌ اسفند مى‌نويسد: اسفند براي‌ كسانى‌ كه‌ تشنج‌ دارند، زيان‌ آور است‌ و سبب‌ سقط جنين‌ مى‌شود. ادرار مى‌آورد و خون‌ قاعدگى‌ را مى‌گشايد. اگر بر اندامهاي‌ مفصل‌ و سر بمالند، درد آنها را تسكين‌ مى‌دهد. نوشيدن‌ و ماليدن‌ داروي‌ بر ساخته‌ از اسفند براي‌ كسى‌ كه‌ قولنج‌ دارد، سودمند است‌. بادها و عِرق‌ النسا و تاسه‌ يا تنگى‌ نفس‌ و دردهاي‌ سينه‌ و ريه‌ را دفع‌ مى‌كند (ص‌ 89). زرگري‌ نيز دانه‌هاي‌ اسفند را «خواب‌ آور، معرّق‌، ضدكرم‌ و قاعده‌آور» مى‌داند و مى‌نويسد در «طبابتهاي‌ قديم‌ اعراب‌» به‌ كار مى‌رفت‌ و «هنوز هم‌ در طب‌ عوام‌ كم‌ و بيش‌» به‌ كار مى‌رود (1/313).
قداست‌ اسفند: اسفند در نزد عامة مردم‌ بسياري‌ از سرزمينهاي‌ جهان‌، به‌ ويژه‌ مسلمانان‌، جايگاه‌ و ارزش‌ خاصى‌ داشته‌ است‌. از زمانهاي‌ بسيار كهن‌ ايرانيان‌ اسفند را گياهى‌ مقدس‌ مى‌پنداشتند و براي‌ آن‌ نيرويى‌ آسمانى‌ و شفابخش‌ و جادويى‌ تصور مى‌كردند. پيش‌ از ظهور زرتشت‌ در ايران‌، اسفند در كيش‌ «ديوپرستى‌» مقدس‌ شمرده‌ مى‌شده‌ است‌ (هنينگ‌، .(II/607
عامة مردم‌ گياه‌ اسفند را مظهر يكى‌ از نيروهاي‌ فوق‌ طبيعى‌ بر روي‌ زمين‌ مى‌پنداشتند. در رده‌بندي‌ گياهان‌ مقدس‌، اسفند را مى‌توان‌ در ردة «رماننده‌ها» يا «نَفِرات‌» جاي‌ داد. اين‌ گياه‌ به‌ سبب‌ خاصيت‌ و نيز نيروي‌ رمانندگى‌ بوي‌ تند و زنندة دود ناشى‌ از سوختن‌ دانه‌هاي‌ آن‌، در گندزدايى‌ محيط زيست‌ و در باور عامه‌، پالودن‌ فضا از ارواح‌ خبيث‌ و جن‌ و شياطين‌ به‌ كار برده‌ مى‌شده‌ است‌. از حضرت‌ رسول‌(ص‌) نقل‌ كرده‌اند: «بر هر يك‌ از برگ‌ و دانة گياه‌ اسفند مَلَكى‌ موكل‌ است‌ كه‌ با آنها هست‌ تا كه‌ بپوسد». همچنين‌ گفته‌اند: «ريشه‌اش‌ و شاخه‌اش‌ غم‌ و سحر را برطرف‌ مى‌كند و در دانه‌اش‌ شفاي‌ هفتاد درد است‌»، «پس‌ مداوا كنيد به‌ اسفند و كندر» (نك: قمى‌، 317، حاشيه‌). كاشانى‌ در عرايس‌ الجواهر به‌ اثر سوختن‌ كندر و حرمل‌ و دانه‌هاي‌ ديگر و پراكندن‌ دود آن‌ در خانه‌ براي‌ رماندن‌ جنيان‌ و شياطين‌ اشاره‌ مى‌كند و مى‌نويسد: «كندر و گوز و قُسط نو فراگيرند و همة ساير اجزا بر نو، و همه‌ را بَرغول‌ كنند و به‌ قدري‌ قسط و قشور مِحْلَب‌ و حرمل‌ سفيد تركيب‌ كنند و از اين‌ معجون‌ هر شبى‌ در عرصة خانه‌ دود كنند، ديو و جن‌ و شياطين‌ از آنجا بگريزند» (ص‌ 307). اين‌ باور در شعرهاي‌ نظامى‌ (ص‌ 296) و ناصر خسرو (ص‌ 143) نيز به‌ روشنى‌ آمده‌ است‌. مصريان‌ و برخى‌ از مردم‌ عرب‌ و ترك‌ هر روز صبح‌ با گياه‌ اسفند شياطين‌ را از فضاي‌ خانه‌هاي‌ خود دور مى‌كردند و هواي‌ فاسد و آلوده‌ را از زيستگاه‌ خود بيرون‌ مى‌راندند ( بستانى‌، 9/543). در گذشته‌، ايرانيان‌ هم‌ هر روز صبح‌ براي‌ گشايش‌ كار، اسفند و كندر دود مى‌كردند (هدايت‌، نيرنگستان‌، 114).
هيچ‌ گياهى‌، به‌ باور الياده‌، به‌ خودي‌ خود ارزشمند نيست‌. ارزش‌ گياه‌ به‌ پيوندش‌ با يك‌ نمونة مثالى‌، يا به‌ تكرار مجموعه‌اي‌ از اعمال‌ و كلماتى‌ است‌ كه‌ گياه‌ را با جدا كردن‌ از محيط دنيوي‌ آن‌، مقدس‌ مى‌كند (ص‌ .(296 دربارة تقدس‌ و ارزش‌ اسفند گفته‌اند:
1. اسفند گياهى‌ است‌ كه‌ كسى‌ آن‌ را نكاشته‌، و كسى‌ تخمش‌ را نيفشانده‌، و به‌ خودي‌ خود و با قدرت‌ خدايى‌ روييده‌ است‌. در پنداشت‌ بسياري‌ از مردم‌ جهان‌ چنين‌ گياهانى‌ جنبة قدسى‌ مى‌يابند و از نيرو و خاصيت‌ جادويى‌ - درمانى‌ برخوردارمى‌شوند.درميان‌مسيحيان‌فرانسه‌ وِردي‌ رايج‌ است‌ كه‌ به‌ خصوصيت‌ اين‌ چنين‌ گياهان‌ مقدس‌ اشاره‌ مى‌كند و مى‌گويد: «اي‌ گياه‌ مقدس‌ كه‌ نه‌ تخمت‌ را افشانده‌اند و نه‌ تو را كاشته‌اند، قدرتى‌ را كه‌ خداوند به‌ تو بخشيده‌ است‌، آشكار كن‌» (همو، .(298 ايرانيان‌ در يكى‌ از وردهاي‌ مخصوصى‌ كه‌ به‌ هنگام‌ دود كردن‌ اسفند مى‌خوانند، پديداري‌ اين‌ گياه‌ را به‌ خدا نسبت‌ مى‌دهند و مى‌گويند: «... اسفند را خداوند بنا كرد» (مردانى‌، 35).
2. برخى‌ منابع‌ «خبز المشايخ‌» را همان‌ اسفند دانسته‌، و آن‌ را با حضرت‌ مريم‌ مربوط كرده‌، گفته‌اند: حضرت‌ مريم‌ به‌ هنگام‌ درد در زادن‌ عيسى‌(ع‌)، بر گياه‌ «خبز المشايخ‌» چنگ‌ و پنجه‌ افكند. اين‌ گياه‌ در اثر پنجه‌هاي‌ مريم‌ به‌ صورت‌ 5 انگشت‌ درآمد. از اين‌ رو، در فارسى‌ آن‌ را پنجة مريم‌، چنگ‌ مريم‌، شجرة مريم‌ و بخور مريم‌ ناميده‌اند (نك: برهان‌ قاطع‌، ذيل‌ همين‌ نامها؛ كتيرايى‌، 267؛ شليمر، .(175
زرياب‌ به‌ نقل‌ از مايرهوف‌ در شرح‌ اسماء عقّار مى‌نويسد: «شجرة مريم‌ را به‌ گياهان‌ متعدد اطلاق‌ كرده‌اند، از جمله‌ سيكلمه‌1 و پارثنيوم‌2»، و مى‌افزايد: «پارثينوم‌ در يونانى‌، دوشيزگى‌ و عذرا بودن‌ را مى‌رساند و با نام‌ مريم‌ متناسب‌ است‌» (ص‌ 368).
برخى‌ از قدما اسفند يا حرمل‌ را همان‌ «بخور مريم‌» دانسته‌اند، ولى‌ ابوريحان‌ بيرونى‌ اطلاق‌ بخور مريم‌ را به‌ حرمل‌ نادرست‌ دانسته‌ است‌ ( الصيدنة، 211). در شرح‌ بخور مريم‌، به‌ نقل‌ از حاشية منهاج‌ البيان‌، حرمل‌ (اسفند)، همان‌ بخور مريم‌ دانسته‌ شده‌، و چنين‌ آمده‌ است‌: «و بعضى‌ گويند بخور مريم‌ حرمل‌ را گويند و چنان‌ نمايد كه‌ حرمل‌ را به‌ بخور مريم‌ نسبت‌ از اين‌ روي‌ كرده‌اند كه‌ هر دو ادرار حيض‌ بگشايند» (همان‌، 100). مردم‌ اقليد فارس‌ طلسمى‌ را كه‌ از اسفندهاي‌ به‌ رشته‌ كشيده‌ مى‌ساختند، «اسفند مريم‌» مى‌ناميدند (هدايت‌، «فولكلور...»، 475).
در برخى‌ گويشهاي‌ فارسى‌، مانند گويش‌ سروستانى‌، گياه‌ اسفند را «نِوَند» خوانند (همايونى‌، 374؛ نك: برهان‌ قاطع‌، ذيل‌ نوند). «نيوند» را صاحب‌ برهان‌ قاطع‌ «حرمل‌ عامى‌» و «نوعى‌ سداب‌ كوهى‌» دانسته‌ كه‌ همان‌ گياه‌ اسفند است‌ (نك: ذيل‌ همين‌ نام‌). داعى‌ الاسلام‌ در فرهنگ‌ نظام‌ (ذيل‌ نوند) اين‌ بيت‌ از سنايى‌ را به‌ عنوان‌ شاهد مثال‌ «نوند» كه‌ آن‌ را براي‌ دور كردن‌ چشم‌ زخم‌ در آتش‌ مى‌ريختند و مى‌سوزاندند، آورده‌ است‌: از پى‌ چشم‌ زخم‌ خوش‌ صنمى‌ }{ خويشتن‌ را بسوز همچو نوند
نوند يا نيوند را هم‌ به‌ حضرت‌ مريم‌ پيوند داده‌، و «نيوند مريم‌» خوانده‌اند و آن‌ نوعى‌ از حرمل‌ يا هزار اسفند است‌ و به‌ عربى‌ «حب‌ّ المحلب‌» خوانند (نك: برهان‌ قاطع‌، ذيل‌ همين‌ نامها). شليمر (ص‌ آن‌ را پيوند مريم‌ ضبط كرده‌ كه‌ نادرست‌ است‌.
در فرهنگ‌ عاميانة مردم‌ ايران‌، براي‌ استوار ساختن‌ و تشديد قداست‌ اسفند، آن‌ را به‌ چند تن‌ از پيشوايان‌ و ائمه‌ مانند پيامبر اسلام‌(ص‌)، حضرت‌ على‌(ع‌) و حضرت‌ فاطمه‌(ع‌) وابسته‌ كرده‌اند كه‌ هر يك‌ به‌ نحوي‌ در گزيدن‌، كاشتن‌ و چيدن‌ گياه‌ اسفند دست‌ داشته‌اند. در اوراد مخصوص‌ «اسفند دود كردن‌» آشكارا به‌ اين‌ باور عامه‌ اشاره‌ شده‌ است‌ (هدايت‌، نيرنگستان‌، 44؛ شهري‌، 3/179).
3. در فرهنگ‌ ايران‌ رنگ‌ سبز و سبزي‌، نمادي‌ از حيات‌ و فراوانى‌ و بركت‌ بوده‌، و به‌ اين‌ سبب‌ جنبة قدسى‌ داشته‌ است‌. هميشه‌ سبز و رويا و بارور بودن‌ گياه‌ اسفند نيز مانند درخت‌ سرو، انگيزة ديگري‌ بر مقدس‌ و مبارك‌ شمردن‌ اسفند در ميان‌ مردم‌ به‌ شمار مى‌رفته‌ است‌. در برخى‌ جامعه‌هاي‌ سنتى‌ ايران‌ شاخه‌هاي‌ اسفند را مى‌كندند و براي‌ بركت‌ و فزونى‌ بخشيدن‌ به‌ محصولات‌ به‌ كار مى‌بردند؛ مثلاً جندقيها پس‌ از اينكه‌ گندم‌ را در خرمنگاهها خرمن‌ مى‌كردند، يك‌ دسته‌ شاخة سبز اسفند بر سر خرمن‌ مى‌گذاردند و براي‌ بركت‌ گندم‌ دعايى‌ مى‌خواندند (حكمت‌ يغمايى‌، 120). همچنين‌ در ميان‌ مردم‌ روستاي‌ كمره‌ رسم‌ بود كه‌ دسته‌اي‌ از شاخه‌هاي‌ اسفند سبز و تازه‌ را كه‌ به‌ آن‌ «گُل‌ْ مشكه‌» مى‌گفتند، مى‌چيدند و به‌ هنگام‌ كَره‌زنى‌، به‌ طناب‌ «مشكه‌» مى‌آويختند (فرهادي‌، 327)، تا به‌ اين‌ طريق‌ به‌ كره‌ بركت‌ و فراوانى‌ بخشند. در قديم‌ مبلغان‌ مسيحى‌ با جاروهايى‌ كه‌ از شاخه‌هاي‌ اسفند ساخته‌ شده‌ بود، براي‌ تيمن‌ و تبرك‌، آب‌ به‌ مردم‌ مى‌پاشيدند ( آمريكانا، .(XXIII/754 بسياري‌ از مردم‌ جهان‌، گياه‌ اسفند را به‌ نشانة «فيض‌» و «بركت‌» نيز به‌ كار مى‌برده‌اند («دائرة المعارف‌ كلمبيا1»، ؛ IV/1844 «دائرة المعارف‌ كلير»، .(XX/269
شيوه‌هاي‌كاربرد اسفند: در سرزمينهاو فرهنگهاي‌مختلف‌،اسفند را به‌ شيوه‌هاي‌ گوناگون‌ و با آداب‌ و رفتارهاي‌ خاص‌، به‌ قصد چشم‌ زخم‌زدايى‌ و درمان‌ بيماريها و دردها به‌ كار مى‌برند. رايج‌ترين‌ اين‌ شيوه‌ها، طريق‌ «اسفند گردانى‌» و «خال‌ گذاري‌» است‌.
اسفند گردانى‌: مشتى‌ دانة اسفند را برمى‌دارند و دور سر شخص‌ يا حيوان‌ مى‌گردانند. بعد دانه‌هاي‌ اسفند را يكى‌ يكى‌ مى‌شكافند، يا همه‌ را درسته‌ در آتش‌ منقل‌ يا آتش‌ گردان‌ مى‌ريزند و دود آن‌ را در فضاي‌ خانه‌ و پيرامون‌ شخص‌ و حيوان‌ مى‌پراكنند.
گاهى‌ با دانه‌هاي‌ اسفند موادي‌ ديگر همراه‌ مى‌كنند و مى‌سوزانند. معمول‌ترين‌ چيزهايى‌ كه‌ با اسفند مى‌آميزند وِشا، كندر و زاج‌ يا زاگ‌ است‌. وِشا و كندر از صمغهاي‌ خوش‌ بو و معطر است‌ و زاج‌ ماده‌اي‌ است‌ كه‌ رنگى‌ كبود دارد و با چشم‌ كبود يا چشم‌ زاغ‌ همرنگ‌ است‌.
گاهى‌ هم‌ دانه‌هاي‌ اسفند را با چيزهايى‌ وابسته‌ به‌ انسان‌ يا حيوان‌، يا چيزهايى‌ كه‌ با انسان‌ و حيوان‌ تماس‌ دارد، همراه‌ مى‌كنند و مى‌سوزانند. مثلاً يك‌ تكه‌ پارچه‌ يا يك‌ تار نخ‌ از لباس‌ يا بند تنبان‌ شخص‌ِ دارندة چشم‌ بد، يا كسى‌ كه‌ احتمال‌ زخم‌ چشم‌ از او مى‌رود، به‌ دست‌ مى‌آورند و با دانه‌هاي‌ اسفند دور سر شخص‌ نظرخورده‌ مى‌گردانند و بعد در آتش‌ مى‌ريزند و مى‌سوزانند. در صورتى‌ كه‌ نتوانند اين‌ چيزها را به‌ دست‌ آورند، مقداري‌ از خاك‌ ته‌ كفش‌ دارندة چشم‌ بد را، يا خاك‌ جايى‌ را كه‌ او از آنجا عبور كرده‌، مى‌گيرند و با دانه‌هاي‌ اسفند مى‌سوزانند (هدايت‌، نيرنگستان‌، 43؛ ماسه‌، 1/65 -66؛ شهري‌، 3/179).
مردم‌ لرستان‌ سرجارويى‌ را به‌ نام‌ شورچشمانى‌ كه‌ مى‌شناسند، قيچى‌ مى‌كنند، سپس‌ بريده‌هاي‌ سرجارو را با دانه‌هاي‌ اسفند مخلوط مى‌كنند و در غروب‌ دوشنبه‌ يا چهارشنبه‌ دور سر بيمار چشم‌خورده‌ مى‌گردانند و در آتش‌ مى‌ريزند و دود مى‌كنند (اسديان‌، 177). همچنين‌ در برخى‌ جامعه‌هاي‌ سنتى‌ ايران‌ براي‌ باطل‌ كردن‌ سحر و جادو، اسفند و كندر را با مقداري‌ پوست‌ سير و پياز، يا خرده‌هايى‌ از استخوان‌ جمجمة سگ‌ مخلوط مى‌كردند و در شب‌ چهارشنبه‌ يا چهارشنبه‌ شب‌ آنها را در آتش‌ مى‌ريختند و دود مى‌كردند و مى‌گفتند: «توعاطل‌ كردي‌،من‌باطل‌كردم‌»(ماسه‌،2/100).
خال‌ گذاري‌: خال‌ گذاشتن‌ با خاكستر اسفند روي‌ تن‌ و صورت‌ نظر خورده‌ به‌ اين‌ ترتيب‌ است‌ كه‌ با خاكستر دانه‌هاي‌ سوختة اسفند، خط و خالهايى‌ روي‌ پيشانى‌، ميان‌ ابروان‌، روي‌ گونه‌ها و چانه‌ و بناگوش‌، و گاهى‌ تن‌ كودكان‌ يا بزرگ‌سالان‌ مى‌گذاشته‌اند. خط و خالهايى‌ را كه‌ به‌ شكل‌ چشم‌ مى‌كشيدند چشمارو يا چشمارُخ‌، و خط و خالهايى‌ كه‌ به‌ شكل‌ «ل‌» مى‌گذاشتند «لام‌» يا «لامچه‌» مى‌ناميدند (نك: برهان‌ قاطع‌، فرهنگ‌ جهانگيري‌، ذيل‌ همين‌ كلمات‌). اين‌ خالها چون‌ از سوختة اسفند و به‌ رنگ‌ كبود يا سياه‌ لاجوردي‌ بود، آنها را «نيل‌» ( برهان‌ قاطع‌، فرهنگ‌ رشيدي‌) يا «كبودي‌» هم‌ مى‌ناميدند. همچنين‌ انگشت‌ شهادت‌ را با آب‌ دهان‌ خيس‌ مى‌كردند و با آن‌ مقداري‌ خاكستر از اسپند دور سر گردانده‌ و سوخته‌، برمى‌داشتند. خاكستر را در گودي‌ كف‌ دست‌ خمير مى‌كردند و خالهايى‌ از آن‌، ميان‌ ابروان‌ كودك‌ يا بيمار مى‌گذاشتند (ماسه‌، 1/67)؛ يا اينكه‌ از خاكستر اسفند و زاج‌ سوخته‌، 7 جاي‌ تن‌ بيمار را خال‌ مى‌گذاشتند (هدايت‌، همان‌، 57).
چشمارو: يا چشمارخ‌ به‌ خالهاي‌ كبودي‌ گفته‌ مى‌شد كه‌ با سوختة اسفند بر تن‌ و روي‌ مى‌گذاشتند. به‌ تعويذ وحرزي‌ هم‌ كه‌ از دانه‌هاي‌ اسفند يا چيزهاي‌ ديگر درست‌ مى‌كردند و براي‌ دفع‌ چشم‌ زخم‌ همراه‌ كودك‌ و حيوان‌ مى‌كردند و در خانه‌ و باغ‌ و كشتزار مى‌آويختند، اصطلاحاً چشمارو يا چشم‌ پنام‌ مى‌گفتند. مؤلف‌ برهان‌ قاطع‌ چشم‌ پنام‌ را دعا و تعويذي‌ مى‌داند كه‌ آن‌ را براي‌ حفاظت‌ از زخم‌ چشم‌ بد مى‌نويسند (نك: برهان‌ قاطع‌، ذيل‌ همين‌ كلمه‌).
در لرستان‌ چشمارو يا چشم‌ پنامى‌ از اسپند و بند بريدة ناف‌ نوزاد مى‌ساختند. اين‌ چشم‌ پنامها يا طلسمها را از رخت‌ نوزادان‌ يا كودكان‌ مى‌آويختند تا آنها را از نظر بد و زخم‌ چشم‌ بد در امان‌ نگهدارند (اسديان‌، همانجا).
اوراد اسفند: در مراسم‌ اسفند گردانى‌ و ريختن‌ دانة اسفند در آتش‌ و سوزاندن‌ آن‌، وردها يا دعاهايى‌ كه‌ در هر جامعه‌ يا فرهنگى‌ متفاوت‌ است‌، خوانده‌ مى‌شود. اين‌ وردها موزون‌ و شعر گونه‌اند. واژگان‌ وردها در فرهنگهاي‌ مختلف‌ با هم‌ فرقهايى‌ دارند، اما ساخت‌ معنايى‌ آنها، يكسان‌ است‌ و تماماً يك‌ عقيده‌ و پنداشت‌ عمومى‌ را با رمز و نشانه‌ مى‌رسانند.
وردها عموماً با نام‌ گياه‌ اسفند و شمار «سى‌ و سه‌» يا «صد و سى‌» دانة اسفند، اين‌ چنين‌ آغاز مى‌گردد: «اسفند، اسفند دونه‌/ اسفند سى‌ و سه‌ دونه‌» يا «اسفند اسفند دونه‌/ اسفند صد و سى‌ دونه‌». اين‌ شماره‌ احتمالاً به‌ كثرت‌ دانه‌هاي‌ اسفندي‌ كه‌ مى‌خواهند دود كنند، اشاره‌ دارد. وردها معمولاً با عبارت‌ «بتركه‌ چشم‌ حسود و بخيل‌ و بيگونه‌!» يا عباراتى‌ شبيه‌ آن‌، پايان‌ مى‌يابد (شهري‌، همانجا؛ مردانى‌، 35).
در اوراد مخصوص‌ اسفند به‌ همة افراد و گروهها، از نزديك‌ترين‌ كسان‌ و آشنايان‌ تا دورترين‌ كسان‌ و بيگانگان‌ و دوست‌ و دشمن‌ و پاك‌ و ناپاك‌ اشاره‌ مى‌شود. آدمهاي‌ كبود چشم‌، ازرق‌ چشم‌، شور چشم‌ و سياه‌ چشم‌؛ زنان‌ بزا و نزا؛ آدمهاي‌ سرسياه‌، سق‌ سياه‌ و دندان‌ سفيد؛ همسايگان‌ دست‌ راست‌ و دست‌ چپ‌؛ اهل‌ كوچه‌، محله‌ و حمام‌؛ زاده‌ شدگان‌ روزهاي‌ هفته‌ مثل‌ شنبه‌زا، يكشنبه‌زا ... و جمعه‌زا و زاده‌ شدگان‌ اوقات‌ مختلف‌ شبانه‌روز مانند صبح‌زا، ظهرزا ... و شب‌زا؛ بيرون‌ روندگان‌ از شهر و دروازه‌ و واردشدگان‌ از دروازه‌ به‌ شهر؛ چرندگان‌ و پرندگان‌؛ انس‌ و جن‌ و پري‌ و پريزاد و ... يكايك‌ در اوراد مخصوص‌ اسفند مى‌آيند (ماسه‌، 1/66؛ شريعت‌زاده‌، 2/260).
در فرهنگهاي‌ كهن‌ و سنتى‌، عامة مردم‌ بر اين‌ باور بوده‌اند كه‌ همزمان‌ با خواندن‌ هر يك‌ از كلمه‌هاي‌ اوراد مخصوص‌ اسفند و سوختن‌ و تركيدن‌ هر يك‌ از دانه‌هاي‌ اسفند در آتش‌، يكى‌ از نيروهاي‌ شرير و زيانكار چشمان‌ بد و حسود و بخيل‌ نيز مى‌سوزند و نابود مى‌شوند. مؤلف‌ فرهنگ‌ نظام‌ ( داعى‌ الاسلام‌، ذيل‌ اسپند) مى‌نويسد كه‌ بعضيها همچنين‌ مى‌پنداشتند كه‌ صداهايى‌ كه‌ از سوختن‌ دانه‌هاي‌ اسفند در آتش‌ برمى‌خيزد، علامت‌ تركيدن‌ چشم‌ بد و حسود است‌.
اسفندي‌ : در برخى‌ قومها و عشاير و روستاييان‌ و شهرنشينان‌ مخصوص‌ اسفند مى‌آيند (ماسه‌، 1/66؛ شريعت‌زاده‌، 2/260؛ كرباسى‌، 147).
اسفندي‌ : در ميان‌ برخى‌ از ايرانيان‌ رسم‌ بود كه‌ از دانه‌هاي‌ اسفند طلسمهايى‌ مى‌ساختند، به‌ اين‌ شكل‌ كه‌ نخست‌ دانه‌هاي‌ اسفند را به‌ چند رشته‌ نخ‌ مى‌كشيدند. سپس‌ آنها را به‌ يكديگر مى‌بستند و از آنها شَدّه‌هايى‌ به‌ شكل‌ چهارگوش‌ و سه‌گوش‌ و لوزي‌ و گرد، و با شَرّابة اسفند يا بى‌شرابه‌ درمى‌آوردند. روي‌ اسفندهاي‌ بند كشيده‌ را هم‌ با لوله‌هاي‌ پارچه‌اي‌ و نخهاي‌ رنگى‌ نقش‌ و نگار مى‌انداختند و اسفنديها را تزيين‌مى‌كردند(ذكايى‌، 31-32).اسفندي‌را در هر حوزة جغرافيايى‌ فرهنگى‌ به‌ نام‌ خاص‌ محلى‌ آن‌ حوزه‌ مى‌ناميده‌اند (كرباسى‌، همانجا؛ فرهادي‌، 322؛ ذكايى‌، 31).
اسفنديها را بر سر درخانه‌ها، در اتاقهاي‌ نشيمن‌، در آغلهاي‌ گوسفند و در سركشتزارها مى‌آويختند تا چشم‌ بد و بلا و آفت‌ را از خانه‌ و اعضاي‌خانواده‌ و احشام‌وغلات‌ دوركنند و بركت‌ و فراوانى‌وسلامت‌ بياورند. امروزه‌ اسفندي‌ جنبة تقدس‌ و جادوزدايى‌ وخصوصيت‌ آيينى‌ - جادويى‌ خود را از دست‌ داده‌، و در ميان‌ مردم‌ بيشتر جامعه‌ها جنبة تزيينى‌ يافته‌ است‌ و براي‌ آرايه‌ و زيبايى‌ به‌ كار مى‌رود.
خوان‌ و خوانچه‌ آرايى‌: از دانه‌هاي‌ اسفند براي‌ تندرستى‌ و سعادت‌ و شگون‌ و شادي‌ در آراستن‌ و تزيين‌ خوان‌ نوروزي‌ و خوانچة سر عقد استفاده‌ مى‌كنند. دانه‌هاي‌ اسفند رنگ‌ شده‌ را در خوان‌ يا خوانچه‌ يا سينى‌ و ظرفى‌ به‌ شكلهاي‌ گوناگون‌ مى‌آراستند و در روي‌ سفرة هفت‌سين‌ و سفرة عقد مى‌گذاشتند. در شيراز رسم‌ بود كه‌ از يكى‌ دو هفته‌ به‌ نوروز مانده‌، اسفند فروشان‌ دوره‌ گرد با طبقهاي‌ پر از اسفندِ رنگ‌ شده‌، در محله‌ها به‌ راه‌ مى‌افتادند. هر خانواده‌ مقداري‌ اسفند، يا به‌ اصطلاح‌ شيرازي‌ «بوخوش‌»، از اسفند فروش‌ مى‌خريد و با آن‌ سفرة نوروزي‌ خود را مى‌آراست‌.
در گذشته‌، همراه‌ جهاز عروس‌، يك‌ كيسة ترمه‌ يا مخمل‌، يا يك‌ كيسة پارچه‌اي‌ گلدوزي‌ شده‌ پر از اسفند و يك‌ منقل‌ يا آتشدان‌ كوچك‌ برنجى‌ كنده‌ كاري‌ شده‌ در خوانچه‌ يا طبق‌ مى‌گذاشتند و به‌ خانة داماد مى‌فرستادند. اين‌ رسم‌ هنوز هم‌ در برخى‌ از جامعه‌هاي‌ سنتى‌ ايران‌ معمول‌ است‌.
مآخذ: ابن‌ بيطار، عبدالله‌، الجامع‌ لمفردات‌ الادوية و الاغذية، بولاق‌، 1291ق‌؛ ابومنصور موفق‌ هروي‌، الابنية عن‌ حقايق‌ الادوية، به‌ كوشش‌ حسين‌ محبوبى‌ اردكانى‌، تهران‌، 1346ش‌؛ اسديان‌ خرم‌آبادي‌، محمد و ديگران‌، باورها و دانسته‌ها در لرستان‌ و ايلام‌، تهران‌، 1358ش‌؛ برهان‌ قاطع‌، محمد حسين‌ بن‌ خلف‌ تبريزي‌، به‌ كوشش‌ محمد معين‌، تهران‌، 1337ش‌؛ بستانى‌؛ بيرونى‌، ابوريحان‌، صيدنه‌، ترجمة ابوبكر كاسانى‌، به‌ كوشش‌ منوچهر ستوده‌ و ايرج‌ افشار، تهران‌، 1358ش‌؛ همو، الصيدنة، به‌ كوشش‌ عباس‌ زرياب‌، تهران‌، 1370ش‌؛ پورداود، ابراهيم‌، «نامهاي‌ دوازده‌ ماه‌»، فرهنگ‌ ايران‌ باستان‌، تهران‌، 1326ش‌؛ حسينى‌، محمد مؤمن‌، تحفه‌، تهران‌، 1402ق‌؛ حكمت‌ يغمايى‌، عبدالكريم‌، جندق‌: روستايى‌ كهن‌ بركران‌ كوير، تهران‌، 1353ش‌؛ داعى‌ الاسلام‌، محمدعلى‌، فرهنگ‌ نظام‌، حيدر آباددكن‌، 1305ش‌؛ دائرة المعارف‌ آريانا، كابل‌، 1335ش‌؛ ذكايى‌، سودابه‌، «طرز درست‌ كردن‌ اسفند»، فردوسى‌، 1347ش‌، شم 879؛ رازي‌، محمد بن‌ زكريا، الحاوي‌، حيدرآباد دكن‌، 1387ق‌/1967م‌؛ زرگري‌، على‌، گياهان‌ دارويى‌، تهران‌، 1360ش‌؛ زرياب‌، عباس‌، حاشيه‌ بر الصيدنة (نك: هم، بيرونى‌)؛ شريعت‌ زاده‌، على‌اصغر، فرهنگ‌ مردم‌ شاهرود، تهران‌، 1371ش‌؛ شهري‌، جعفر، طهران‌ قديم‌، تهران‌، 1371ش‌؛ عوض‌الله‌، احمد، العلاج‌ بالاعشاب‌ و النباتات‌ الشافية، بيروت‌، 1404ق‌/1984م‌؛ غسّانى‌ تركمانى‌، يوسف‌، المعتمد فى‌ الادوية المفردة، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ سقا، بيروت‌، 1402ق‌/1982م‌؛ فرهادي‌، مرتضى‌، «گياهان‌ و درختان‌ مقدس‌ در فرهنگ‌ ايرانى‌»، آينده‌، 1372ش‌، شم 4-6؛ فرهنگ‌ جهانگيري‌، حسين‌ بن‌ حسن‌ انجوي‌ شيرازي‌، به‌ كوشش‌ رحيم‌ عفيفى‌، مشهد، 1351ش‌؛ فرهنگ‌ رشيدي‌، عبدالرشيد بن‌ عبدالغفور حسينى‌ مدنى‌ تتوي‌، به‌ كوشش‌ محمد عباسى‌، تهران‌، 1337ش‌؛ قرطبى‌، موسى‌، شرح‌ اسماء العقار، به‌ كوشش‌ ماكس‌ مايرهوف‌، بغداد/تركيه‌، 1940م‌؛ قمى‌، عباس‌، مفاتيح‌ الجنان‌، تهران‌، 1391ق‌؛ كاشانى‌، عبدالله‌، عرايس‌ الجواهر و نفايس‌ الاطايب‌، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار، تهران‌، 1345ش‌؛ كتيرايى‌، محمود، از خشت‌ تا خشت‌، تهران‌، 1348ش‌؛ كرباسى‌ راوري‌، على‌، فرهنگ‌ مردم‌ راور (دفتر يكم‌)، تهران‌، 1365ش‌؛ گل‌ گلاب‌، حسين‌، گياه‌ شناسى‌، تهران‌، 1326ش‌؛ ماسه‌، هانري‌، معتقدات‌ و آداب‌ ايرانى‌، ترجمة مهدي‌ روشن‌ ضمير، تبريز، 1355ش‌؛ مردانى‌، مهري‌، «خرافات‌ و معتقدات‌»، فردوسى‌، 1348ش‌، شم 929؛ ناصر خسرو، ديوان‌، به‌ كوشش‌ مهدي‌ سهيلى‌ و ديگران‌، تهران‌، 1339ش‌؛ نظامى‌ گنجوي‌، خمسه‌، به‌ كوشش‌ م‌. درويش‌، تهران‌، 1366ش‌؛ هدايت‌، صادق‌، «فولكلور يا فرهنگ‌ توده‌»، نوشته‌هاي‌ پراكنده‌، تهران‌، 1334ش‌؛ همو، نيرنگستان‌، تهران‌، 1334ش‌؛ همايونى‌، صادق‌، فرهنگ‌ مردم‌ سروستان‌، تهران‌، 1348ش‌؛ نيز:
Americana; Asiatica; Britannica; Collier's Encyclopedia, New York, 1985; The Columbia Encyclopedia, New York, 1950; Eliade, M., Patterns in Comparative Religion, tr. R. Sheed, London, 1971; GSE; Henning, W.B., X A Grain of Mustard n , Acta Iranica, Leiden, 1977, vol. XV; Levey, M., The Medical Formulary or Aqr ? b ? dh / n of Al- Kind / , London, 1966; Nyberg, H.S., A Manual of Pahlavi, Wiesbaden, 1974; Pliny, Natural History, tr. W.H.S. Jones, London, 1969; Reichelt, H., Avesta, Strassbourg, 1911; Schlimmer, J. L., Terminologie medico- pharmaceutique, Tehran, 1970.
على‌ بلوكباشى‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 3410
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست