اَسْفارِ بْنِ شيرويه مق 19ق/31م، سردار ديلمى كه به حكومت علويان
طبرستان پايان داد و براي تشكيل دولتى مستقل كوشيد.
دربارة زادگاه و طايفة اسفار، روايات مختلف است. يكى از منابع متأخر، وي را
از مردم لاريجان در طبرستان دانسته است مينورسكى، .17 گويا برخى در تصحيح
اين سهو، لاهيجان را زادگاهش فرض كردهاند نك: ايرانيكا كه مورد تأييد هيچيك
از منابع شناخته شده، نيست. با توجه به تفاوت طايفههاي گيل و ديلم، در
كهنترين گزارشها هم دربارة طايفة اسفار، اختلاف ديده مىشود: مسعودي او را
گيل پنداشته است /؛ نيز نك: 2 EI؛ايرانيكا ، حال آنكه منابع متقدم ديگر،
اسفار را ديلمى معرفى كردهاند قمى، 43؛ تنوخى، /23. نظامالملك طوسى طايفة
وي را «وردادوند» مىداند ص 86. ابن اسفنديار با توجه به عاقبت كار اسفار از
آن با عنوان «وروداديه» ياد كرده است ص 94. اين طايفه، در ميان طايفهها و
خاندانهاي معروف ديلمى شناخته شده نيست مثلاً نك: صابى، 3-4؛ ابن حسول،
0-1، كه از خاندانهاي مشهور ديلم آگاهيهايى بهدست دادهاند. تنها گونة تصحيف
شدهاي از اين نام را بيهقى در كنار خاندان فولادوند از وردادوند به عنوان
شريفترين خاندانهاي ديلم آورده است ص 3: دروداوند. اگر گفتة مسعودي دربارة
گيل بودن اسفار درست باشد، مىتوان احتمال داد كه «واردادآوند» تصحيفى است
از «فاراوند»، از طايفههاي چهارگانة گيل كه در ناحية «داخل» در شرق سپيد رود
مستقر بودند صابى، 4؛ دربارة داخل، نك: حدود العالم، 49. بههر حال، ديلمى
بودن اسفار و تولد او در منطقة كوهستانى ديلمان مستندتر مىنمايد.
مداخلة اسفار در وقايع دهههاي اول سدة ق/0م، از تبعات فعاليت ناصركبير
معروف به اطروش در گيلان و ديلمان و سپس طبرستان بود. پس از ناصركبير،
اسفار دررقابتهايى كه بر سر جانشينى او ميان علويان درگرفت، شركت جست. در
پى قتل شماري از سران گيل و ديلم به دستور حسن بن قاسم، جانشين ناصر،
اسفار در گروه مخالف او قرار گرفت صابى، 6 و چندي بعد با ماكان بن كاكى، از
خاندان فولادوند بيهقى، همانجا، و با شماري ديگر، برضد حسن بن قاسم متحد شد
كه به استيلاي ابوالحسين احمد و سپس ابوالقاسم جعفر پسران ناصركبير در
سالهاي 11-12ق بر طبرستان انجاميد صابى، 4؛ ابن اسفنديار، 85-86. اما پس از
آن با افزايش اقتدار ماكان، همراه برخى سران گيل و ديلم با او به مخالفت
برخاست و يك چند هم در اطراف جرجان به راهزنى پرداخت همو، 87. بهگفتة ابن
اثير /75-76 اسفار در همين دوران، با بكر بن محمد بن اليسع والى سامانيان در
نيشابور ارتباط داشت. آنگاه، ابوعلى محمد بن احمد نوادة ناصر كبير را در استيلا
بر جرجان و طبرستان ياري داد و از جانب او حاكم ساريه شد 13ق، سپس بر
ابوجعفر محمد معروف به صاحب قلنسوه، برادر و جانشين ابوعلى، بشوريد و با
تحميل مبالغى گزاف بر اهالى ساريه از آن شهر به جرجان رفت و چندي بعد
ساريه را ديگر بار متصرف شد ابن اسفنديار، 87-90.
در 14ق با استيلاي مجدد حسن بن قاسم بر طبرستان - كه با ماكان اتحاد يافته
بود - از ساريه منهزم شد و به بكر بن محمد سپهسالار سامانيان در جرجان
پيوست. سال بعد نيز پس از ناكامى در تصرف طبرستان، بار ديگر در همان شهر به
بكر بن محمد ملحق شد همو، 90-92. گويا آنچه در باب پيروي اسفار از مذهب
اسماعيلى در برخى منابع آمده است بغدادي، 70؛ نظامالملك، 86-87، به همين
سالهاي اقامت او در جرجان باز مىگردد. ابوعلى، داعى اسماعيليه در جرجان كه
احتمالاً زيرنظر داعى معروف اسماعيليه ابوحاتم رازي ه م انجام وظيفه مىكرد
همو، 86، اسفار را به مذهب خود درآورده بود.
در 16ق چون حسن بن قاسم بر ري استيلا يافت، امير نصربن احمد سامانى، اسفار
را مأمور كرد تا طبرستان را فتح كند. بهگفتة مسعودي / -، امير سامانى با
بهرهبرداري از خصومت ديرينة گيل و ديلم، اسفار را به اين مهم فرستاد، اما
جدا از نكات ترديد برانگيزي كه در گزارش مسعودي بهچشم مىخورد مثلاً تهاجم
اسفار به ري را مقدم بر طبرستان و در 17ق آورده است، نك: همانجا، با توجه
به ديلمى بودن اسفار، مىتوان ابتكار استفاده از دشمنى بين گيل و ديلم در
كنار بهرهبرداري از سابقة خصومت شخصى با حسن بن قاسم را بهخود اسفار نسبت
داد. چه همو، كس نزد مرداويج بن زيار گيل - كه دايى او بهدستور حسن بن
قاسم بهقتل رسيده بود صابى، 5، 6 - فرستاد و او را به سپهسالاري لشكر خويش
برگماشت ابناثير، /76.
اسفار از حضور حسن بن قاسم و ماكان در ري، براي حمله به طبرستان بهره
گرفت. داعى نيز از بازگشت به آمل نتيجهاي نگرفت و بهدست مرداويج به
قتل رسيد و شهر در اواخر رمضان 16 بهتصرف اسفار درآمد حمزه، 53؛ صابى، 6-7؛
ابن اسفنديار، 92. آنگاه وي، با تصرف ري، ماكان را به طبرستان و سپس به
ديلمان متواري كرد و بدينگونه منطقة وسيعى كه از ابهر تا همدان و ري را در
بر مىگرفت، بر متصرفات سابق خود افزود.
منابع برآنند كه پس از اين پيروزيها، به رغم اطاعت اوليه، اسفار از اميرنصر
سامانى و خليفةعباسى المقتدر سرپيچيد و درصدد برآمد تا در ري تاج بر سر نهد و
بر تخت نشيند. از اينرو، خليفه بنابر پارهاي گزارشها، هارون بن غريب را
براي سركوبى او فرستاد كه با وجود همكاري مردم قزوين كاري از پيش نبرد و در
17ق در حوالى آن شهر به سختى شكست خورد مسعودي، / -؛ ابن اثير، /90-92.اما
با توجه به گزارش دقيق قرطبى ص 37- 38 مبنى بر آمدن اسفار به ري و سپس
شكست هارون بن غريب در شوال 16 و نيز سابقة عتاب خليفه بر امير نصر سامانى
از بابت استيلاي حسن بن قاسم بر ري مسعودي، /، دور نيست كه مأموريت
هارون بن غريب در اصل براي اخراج داعى از ري صورت گرفته باشد و آنچه
دربارة شورش اسفار آمده است، پس از اين واقعه رخ داده باشد نك: دنبالة
مقاله.
همزمان با تحولات طبرستان و جرجان و ري، ارتفاعات ديلمان نيز دستخوش رقابت
سلسلههاي محلى جستانيان و سَلاّريان بود. محمد بن مسافر ديلمى معروف به
سلار حاكم دژ شميران در ناحية طارم كه گويا در آغاز كار عامل ماكان بود همو،
/6-7؛ ابناثير، /93؛ منجم باشى، ذيل بنومسافر، با درهم شكستن خسرو فيروز بن
وهسودان و جانشين او مهدي بن خسرو فيروز، از سلسلة جستانيان، بر ناحية رودبار
و قلعة الموت استيلا يافت و مهدي به اسفار پناهنده شد ابنواصل، 74. آنگاه
محمد بن مسافر برادرزادة خود معروف به سياهچشم بن مالك بن مسافر را - كه
بهخطا همانمهدي بنخسرو فيروز پنداشته شده است مادلونگ، - بر دژ الموت
گمارد ابناثير، /90- 91. اسفار كه احتمالاً در اين زمان در قزوين بهسر مىبرد
16ق با تهنيت اين انتصاب به سياهچشم، زمينة استيلاي خود بر دژ الموت و
واهمة مهدي را فراهم آورد ابنواصل، همانجا. سپس با نيرنگ قلعه را تسخير كرد
و سياه چشم را به قتل رساند ابناثير، همانجا؛ نيز نك: ابن اسفنديار، 94.
بدينگونه، زمينة برخورد اسفار با محمد بن مسافر پيش آمد.
اسفار همزمان با توسعة قلمرو خود و خطبه كردن بهنام اميرنصر سامانى مسعودي،
/؛ صابى، 7؛ ابناثير، /90، براي مهار ديالمه و گيلهاي زيدي مذهب، ابوجعفر
محمد بن احمد نوادة ناصركبير را در آمل به امامت زيديان گماشت، اما مخالفت
اميرنصر سامانى با وجود امامى زيدي در طبرستان، وي را واداشت تا امام منصوب
خود را با شماري ديگر از علويان به بخارا فرستد صابى، 8؛ ابن اسفنديار، 93؛
ابناثير، همانجا. كوشش وي براي مصالحه با ماكان هم ناكام ماند و او بر
طبرستان مستولى شد ابناسفنديار، ابناثير، همانجاها. در پى اين ناكاميها وي
راه نافرمانى در پيش گرفت و اميرنصر سامانى مجبور شد تا خود از بخارا عازم
فتح ري شود. اسفار به صلاحديد وزيرش مطرف بن محمد جرجانى براي صلح با
اميرنصر كوشيد و با تحميل پرداخت مبلغى گزاف بر اهالى ري، مانع از پيشرَوي
امير نصر از نيشابور به ري شد مسعودي، /1- 5؛ ابناثير، /92. بىگمان شورشى
كه برادران اميرنصر در غياب وي در بخارا برپا كرده بودند نرشخى، 30؛
ابناثير، /08-10، در مصالحة اميرسامانى مؤثر واقع شد.
در پى شورش اهالى قزوين كه به قتل عامل اسفار در آن شهر انجاميد ابن
اسفنديار، 94 وي، به سفري جنگى دست زد و شورشيان را به سختى سركوب كرد
مسعودي، /0-1؛ ابوعلى مسكويه، /61؛ ابن اسفنديار، همانجا؛ ابناثير، /93.
دانسته نيست كه آيا محمد بن مسافر در شورش قزوين دستى داشت و يا آنكه
لشكركشى به قزوين فرصتى پديد آورده بود، چه اسفار، مرداويج بن زيار را
براي به اطاعت خواندن محمد بن مسافر روانة شميران كرد، اما در پايان اين
مأموريت، ائتلافى به رهبري مرداويج و با شركت خاندانهاي گيل و ديلم براي
از ميان برداشتن اسفار صورت گرفت. گذشته از محمد ابن مسافر مسعودي، /7؛
منجمباشى، همانجا؛ ابن واصل، 74- 75 و ماكان ابوعلى مسكويه، /75، از مطرف
بن محمد نيز كه به دلايل مالى، از جانب اسفار برجان خود بيمناك بود، بايد
به عنوان محرك مرداويج براي خروج بر اسفار نام برد مجمل التواريخ، 89؛ نيز
نك: ابناثير، /93-94. مرداويج پس از جلب حمايت طايفة فروداديه فاراوند كه در
اين زمان رهبري طايفههاي گيل با ا¸نان بود صابى، 4- 5، درصدد نابودي اسفار
برآمد ابناسفنديار، همانجا و در نخستين گام، تنى چند از سران وردادوند از
جمله شيرزاد برادر اسفار را به قتل آورد مادلونگ، .212 اسفار نيز چون از
توطئه آگهى يافت، گريخت؛ اما سرانجام در 19ق، هنگامى كه عازم الموت بود،
توسط مرداويج به قتل رسيد مسعودي، /8-9؛ ابن اسفنديار، همانجا؛ نيز نك: حمزه،
53. چنين بهنظر مىرسد كه انتساب مرداويج به اسماعيليه رشيدالدين، 2؛
ابوالقاسم، 2 موجب انتساب قتل اسفار در دوران بعد به اسماعيليه بوده است
حمدالله، 09؛ خواندمير، /22. بهگفتة ابن اسفنديار همانجا پس از اسفار،
وردادوندان هم از كينة مرداويج در امان نماندند.
در ميان نظرياتى كه بعدها دربارة اسفار و اعمال او ابراز شده است، گفتههاي
مسعودي مهم بهنظر مىرسد: به تصريح او اسفار بر آيين مسلمانى نبود و در ري
قصد داشت تاج بر سر نهد و بر تخت نشيند. مسلمانان آن شهر را هم به پرداخت
جزيه واداشت. به هنگام سركوب شورش قزوين از برپايى نماز جلو گرفت، مساجد
را ويران كرد و مؤذنى را به جرم اذان گفتن به قتل رساند / - 5. از اينرو
در برخى منابع متأخر، اسفار را به عنوان يك ايرانى كه درصدد احياي
امپراتوري ساسانيان بود، معرفى كردهاند براي نمونه، نك: 2 EI؛ايرانيكا . با
اينهمه بايد توجه داشت، بخشى از گزارش منحصر مسعودي دربارة اقدامات اسفار در
ري، مأخوذ از كسانى است كه بهگفتة مسعودي جزيه بر آنان تحميل شده است
/4- 5. مالى كه در قضية مصالحة اسفار با اميرنصر سامانى بر اهالى ري تحميل
شد، گرچه از جهت سرانه بودن مشابه جزيه بود، ولى چون بهطور مساوي،
مسلمانان و اهل ذمه را شامل مىشد، با آن تفاوت داشت همو، /3- 5. در
استنتاج از گفتههاي مسعودي دربارة واكنش اسفار نسبت به شورش قزوين،
بىگمان بايد به گزارشهاي مربوط به پيروي وي از اسماعيليه و نيز مسألة
جانبداري از مذهب رسمى يعنى تسنن، و اقتدار خليفه بهعنوان انگيزة شورش
همو، /-1 توجه كرد. بهويژه با عنايت به اين نكته كه در برخوردهاي
فرقهاي، اقداماتى بسيار شديدتر از آنچه به اسفار نسبت داده شده، در حوادث
همين سالها، به قرامطه منسوب شده است.
مآخذ: ابناثير، الكامل؛ ابن اسفنديار، محمد، تاريخ طبرستان، بهكوشش عباس
اقبال، تهران، 320ش؛ ابن حسول، ابوالعلاء، «تفضيل الاتراك على سائر
الاجناد» نك: مل ، بلتن ؛ ابن واصل، محمد، «تاريخ صالحى»، الانتخابات البهية،
بهكوشش برنهارد دارن، پترزبورگ، 274ق/858م؛ ابوعلى مسكويه، احمد، تجارب
الامم، بهكوشش ف. آمد رز، قاهره، 332ق/914م؛ ابوالقاسم كاشانى، عبدالله،
زبدة التواريخ بخش فاطميان و نزاريان، بهكوشش محمدتقى دانشپژوه، تهران،
366ش؛ بغدادي، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق، به كوشش محمدزاهد كوثري،
قاهره، 367ق/948م؛ بيهقى، على، تاريخ بيهق، بهكوشش احمد بهمنيار، تهران،
361ش؛ تنوخى، محسن، نشوار المحاضرة، بهكوشش عبود شالچى، بيروت، 391ق/971م؛
حدود العالم، بهكوشش منوچهر ستوده، تهران، 340ش؛ حمدالله مستوفى، تاريخ
گزيده، بهكوشش عبدالحسين نوايى، تهران، 362ش؛ حمزة اصفهانى، تاريخ سنى
ملوك الارض، برلين، 340ق؛ خواندمير، غياثالدين، حبيب السير، بهكوشش محمود
دبيرسياقى، تهران، 333ش؛ رشيدالدين فضل الله، جامع التواريخ قسمت
اسماعيليان و نزاريان و ...، بهكوشش محمدتقى دانشپژوه و مدرس رضوي،
تهران، 356ش؛ صابى، ابراهيم، «التاجى»، اخبار ائمة الزيدية، بهكوشش و.
مادلونگ، بيروت، 987م؛ قرطبى، عريب، صلة تاريخ طبري، بهكوشش دخويه،
ليدن، 897م؛ قمى، حسن، تاريخ قم، بهكوشش جلالالدين تهرانى، تهران،
361ش؛ مجمل التواريخ و القصص، بهكوشش محمدتقى بهار، تهران، 318ش؛ مسعودي،
على، مروج الذهب، بهكوشش باربيه دومنار، پاريس، 877م؛ منجمباشى، احمد،
جامعالدول، نسخة خطى كتابخانة توپكاپىسرايى، شم 954؛ نرشخى، محمد، تاريخ
بخارا، بهكوشش مدرس رضوي، تهران، 351ش؛ نظام الملك، حسن، سير الملوك
سياستنامه ، بهكوشش هيوبرت دارك، تهران، 364ش؛ نيز:
Belleten, Ankara, 1940, vol. IV, nos. 14-15; EI 2 ; Iranica; Madelung, W., X The
Minor Dynasties of Northern Iran n , The Cambridge History of Iran, Cambridge,
1975, vol. IV; Minorsky, V., X La domination des Dailamites n , Iranica, Tehran,
1964.
محمدعلىكاظمبيگى
ب
ن**ب
ن**ب