responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 3379
اسرائيليات‌
جلد: 8
     
شماره مقاله:3379


اِسْرائيليّات‌، اصطلاحى‌ در معارف‌ اسلامى‌، به‌ ويژه‌ در زمينة تفسير و علوم‌ حديث‌، و آن‌ به‌ دسته‌اي‌ از روايات‌ و قصص‌ و مفاهيم‌ اشاره‌ دارد كه‌ نه‌ در قرآن‌ و احاديث‌ نبوي‌، بلكه‌ در تعاليم‌ امم‌ سالفه‌ به‌ ويژه‌ بنى‌اسرائيل‌ ريشه‌ دارند و حاصل‌ جريانى‌ است‌ از داستان‌سرايى‌، اسطوره‌ پردازي‌ و وجوهى‌ ديگر از تعاليم‌ غير اصيل‌ كه‌ به‌ ويژه‌ در سده‌هاي‌ نخست‌ هجري‌ توسط گروهى‌ - بيشتر از يهوديان‌ اسلام‌ آورده‌ - صورت‌ پذيرفته‌، و به‌ حاشية آموزشهاي‌ مسلمانان‌ راه‌ يافته‌ است‌.
نويسندگان‌ مسلمان‌ به‌ هنگام‌ نقل‌ از منابع‌ پيشينيان‌، گاه‌ با استفاده‌ از تعابير صريحى‌ چون‌ «برخى‌ از كتب‌ پيشينيان‌» يا « كتب‌ پيامبران‌» به‌ بيان‌ مطلب‌ مى‌پرداخته‌اند (مثلاً نك: جاحظ، البيان‌...، 2/232؛ ابن‌ قتيبه‌، المعارف‌، 25؛ سيوطى‌، «العرف‌...»، 384)؛ البته‌ در مواردي‌ نيز بدون‌ ذكر سرچشمه‌، سخن‌ را به‌ صورت‌ گفتار صحابه‌ و تابعان‌، يا به‌ عبارت‌ ديگر به‌ صورت‌ احاديث‌ موقوف‌ نقل‌ كرده‌اند. در مقام‌ تشخيص‌ منشأ و سرچشمه‌، بايد در نظر داشت‌ كه‌ ميان‌ اين‌ دوگونه‌ روايات‌، تفاوتى‌ اساسى‌ وجود دارد، چه‌ تنها گونة نخست‌ است‌ كه‌ برگرفته‌ شدن‌ آن‌ از روايات‌ ماقبل‌ اسلامى‌ به‌ صراحت‌ بازگو شده‌ است‌. يافت‌ نشدن‌ ريشة اين‌ روايات‌ در احاديث‌ نبوي‌، گرچه‌ بازدارنده‌اي‌ براي‌ يك‌ داوري‌ قطعى‌است‌، اما با شناخت‌ شخصيت‌ راويان‌ و نيز با در دست‌ داشتن‌ نمونه‌هاي‌ مشابه‌ در نوشته‌هاي‌ يهود، مى‌توان‌ به‌ مطالعه‌اي‌ تطبيقى‌ ميان‌ اين‌ روايات‌ با نظاير يهودي‌ آن‌ پرداخت‌.
واژة اسرائيليات‌ جمع‌ اسرائيليه‌ و آن‌ منسوب‌ به‌ اسرائيل‌ است‌ كه‌ نامى‌ ديگر براي‌ يعقوب‌ پيامبر (ع‌) بوده‌ است‌ (نك: ابن‌ بابويه‌، 1/44؛ براي‌ به‌ كارگيري‌ واژة «اسرائيليه‌»، به‌ مفهوم‌ «يعقوبيه‌»، شاخه‌اي‌ از مسيحيت‌، نك: ابوالقاسم‌ حكيم‌، 163؛ نيز نك: حبيبى‌، 163). در جست‌ و جو از قديم‌ترين‌ نمونه‌هاي‌ كاربرد اصطلاح‌ اسرائيليات‌، نخستين‌ نمونة احتمالى‌ تأليفى‌ با همين‌ عنوان‌ از وهب‌ بن‌ منبه‌ (د 114ق‌) است‌ و ترديد از آن‌ روست‌ كه‌ در برخى‌ از منابع‌ كتاب‌ شناختى‌ از اين‌ اثر با عناوينى‌ ديگر ياد شده‌ است‌. اگر چه‌ فهارس‌ كتاب‌ شناختى‌ موجود، ذكري‌ از اين‌ اثر به‌ ميان‌ نياورده‌اند، ولى‌ پارة اقتباس‌ شده‌ از اين‌ اثر توسط ونشريسى‌ با ذكر عنوان‌ كامل‌ كتاب‌، به‌ روشنى‌ نشان‌ مى‌دهد كه‌ گويا اين‌ اثر در موضوع‌ مورد بحث‌ تأليف‌ شده‌ بوده‌ است‌ (13/ 382؛ نيز نك: دوري‌، 107؛ ديتريش‌، 202 ؛ I/101 .(GAL,S,
از نمونه‌هاي‌ صريح‌ كاربرد تاريخى‌ اصطلاح‌، نخست‌ بايد به‌ مسعودي‌ اشاره‌ كرد كه‌ در سدة 4ق‌، اين‌ واژه‌ را به‌ مفهوم‌ اصطلاحى‌ آن‌ و در حدي‌ وسيع‌ كه‌ روايات‌ مسيحى‌ را نيز در بر گيرد، به‌ كار برده‌ است‌؛ او اين‌ دسته‌ از روايات‌ را اخباري‌ به‌ روايت‌ اصحاب‌ حديث‌ دانسته‌ است‌ كه‌ نه‌ مى‌توان‌ آنها را قبول‌، و نه‌ رد كرد. مسعودي‌ در ادامة سخن‌ از اسرائيليات‌، به‌ ذكر نمونه‌هايى‌ از اين‌ دست‌ اخبار پرداخته‌ است‌ ( مروج‌...، 2/216 به‌ بعد). در اوايل‌ سدة 7 ق‌ ياقوت‌ حموي‌ اين‌ واژه‌ را با بيانى‌ آشكار به‌ مفهوم‌ «كتب‌ قديمه‌» و آثار امم‌ سالفه‌ به‌ كار گرفته‌ است‌ (نك: ادبا، 19/259؛ نيز براي‌ كاربردي‌ مشابه‌، ذهبى‌، ميزان‌...، 4/352). با گذشت‌ حدود يك‌ سده‌، كسانى‌ چون‌ ابن‌ تيميه‌، و با تعريفى‌ روشن‌تر ابن‌ كثير با ارائة مفهومى‌ از اين‌ اصطلاح‌، هماهنگ‌ با مفهوم‌ امروزي‌ آن‌، به‌ تبيين‌ اقسام‌ روايات‌ اسرائيليات‌ پرداخته‌، و به‌ نقد محتوايى‌ آنها دست‌ يازيده‌اند (نك: ابن‌تيميه‌، 100؛ ابن‌كثير، 1/6).
ابن‌تيميه‌ از نقادان‌ سدة 8ق‌، در مباحث‌ خود در اصول‌ تفسير، با مطرح‌ كردن‌ اين‌ اصل‌ كه‌ نقل‌ اسرائيليات‌ تنها به‌ عنوان‌ استشهاد - و نه‌ از روي‌ اعتقاد - بايد باشد، اين‌ دست‌ از روايات‌ را بر 3 گونه‌ دانسته‌ است‌: گونة نخست‌، آن‌ بخش‌ از روايات‌ منقول‌ از منابع‌ يهود است‌ كه‌ صحت‌ آن‌ با منابع‌ اسلامى‌ از كتاب‌ و سنت‌ نبوي‌ تأييد مى‌گردد و پذيرش‌ مضمون‌ آن‌ نيز از همين‌ روست‌؛ گونة ديگر آنهايى‌ است‌ كه‌ با منابع‌ اسلامى‌ مغايرت‌ دارد و اساساً ناپذيرفته‌ است‌؛ و در بارة گونة آخر، يعنى‌ آنچه‌ در منابع‌ اصيل‌ اسلامى‌ از آن‌ سخنى‌ نيامده‌ است‌، نه‌ مى‌توان‌ به‌ درستى‌ و نه‌ به‌ نادرستى‌ آن‌ حكم‌ كرد (نك: ابن‌تيميه‌، همانجا). مضمونى‌ نزديك‌ به‌ آنچه‌ ياد شد، در البداية ابن‌كثير، از عالمان‌ ديگر همان‌ عصر نيز ديده‌ مى‌شود (نك: 1/6-7).
زمينة تاريخى‌: در اوان‌ ظهور اسلام‌ با نزول‌ تدريجى‌ آيات‌ قرآنى‌، گروندگان‌ به‌ اسلام‌ با انبوهى‌ از مفاهيم‌ و قصص‌ در قرآن‌ كريم‌ مواجه‌ شدند كه‌ بخشى‌ از آنها از تعاليم‌ مشترك‌ اديان‌ آسمانى‌ بود و پيش‌تر به‌ نوعى‌ در كتب‌ عهدين‌ و ديگر كتب‌ دينى‌ مطرح‌ شده‌ بود و يهوديان‌ و مسيحيان‌ بيش‌ و كم‌ با آنها آشنا بوده‌اند. اين‌ مفاهيم‌ و قصص‌ كه‌ گاه‌ در كتب‌ يهوديان‌ با تفصيل‌ بدانها پرداخته‌ شده‌ بود، در قرآن‌ كريم‌ پردازشى‌ اجمالى‌ و گذرا داشت‌. ايجاز و گزيده‌گويى‌ قرآن‌ كريم‌ از يك‌ سو و كنجكاوي‌ مسلمانان‌ اهل‌ كاوش‌ از سوي‌ ديگر انگيزه‌اي‌ بود تا آنان‌ در پى‌ يافتن‌ جزئيات‌ مسائل‌ و نيز پى‌ بردن‌ به‌ نكات‌ ريز برخى‌ مفاهيم‌ قرآنى‌ همچون‌ آفرينش‌، رستاخيز و نظاير آن‌، در صدد جست‌ و جو در منابع‌ پيشينيان‌ برآيند. ابن‌خلدون‌ در مقام‌ تحليل‌ اين‌ پديده‌، بر آن‌ است‌ كه‌ عرب‌ پيش‌ از اسلام‌ با برخورداري‌ از دانشى‌ محدود، براي‌ فراگيري‌ و فهم‌ برخى‌ پرسشهاي‌ اساسى‌ دينى‌، به‌ همسايگان‌ يهودي‌ و مسيحى‌ خود روي‌ مى‌آورد و پاسخگويان‌ نيز بر پاية دريافتهاي‌ خويش‌ از آثار دينى‌، پرسشها را جواب‌ مى‌گفتند (نك: ص‌ 554 - 555).
در بارة مسيحيان‌ گفتنى‌ است‌ كه‌ آنان‌ بجز برخى‌ مفاهيم‌ اساسى‌ دينى‌، تنها در موضوعاتى‌ چون‌ داستان‌ حضرت‌ مريم‌ و حضرت‌ عيسى‌(ع‌) و نيز داستان‌ اصحاب‌ كهف‌، مطالبى‌ جاذب‌ براي‌ مسلمانان‌ داشته‌اند و طبيعى‌ است‌ كه‌ محافل‌ و تعاليم‌ آنان‌ در بسياري‌ از مسائل‌، براي‌ پرسشگران‌ كششى‌ نداشته‌ است‌. از آنجا كه‌ يهوديان‌ برپاية كتب‌ عهد عتيق‌ و ديگر منابع‌ دينى‌ خود، در بارة بسياري‌ از قصص‌ مطرح‌ شده‌ در قرآن‌ كريم‌ و حديث‌ نبوي‌، سابقة ذهنى‌ و آشنايى‌ تفصيلى‌ داشته‌اند و افزون‌ بر آن‌، ارتباط جمعيتهاي‌ يهودي‌ ساكن‌ در شبه‌ جزيره‌ با اعراب‌ مسلمان‌ شده‌ از گذشته‌ ارتباطى‌ نزديك‌ بوده‌ است‌، اين‌ تأثير پذيري‌، در بارة يهود بيشتر مصداق‌ داشته‌است‌.
با انتقال‌ مقر مسلمانان‌ به‌ مدينه‌ - شهري‌ كه‌ يهوديان‌ بسياري‌ در آن‌ و همسايگى‌ آن‌ مى‌زيستند - ارتباط مسلمانان‌ با يهوديان‌ اسلام‌ آورده‌ و نياورده‌ افزون‌تر گشت‌ ( نك: قطان‌، 354- 355). بر پاية برخى‌ روايات‌، نسخه‌هايى‌ از تورات‌ و كتب‌ پيشينيان‌ كه‌ در دسترس‌ مسلمانان‌ قرار گرفته‌ بود، خود يكى‌ از راههاي‌ ورود اسرائيليات‌ به‌ محافل‌ آنان‌ بود؛ چنانكه‌ ابوسلمه‌ از ابوهريره‌ نقل‌ مى‌كند كه‌ اهل‌ كتاب‌، تورات‌ را خود به‌ عبري‌ مى‌خواندند و سپس‌ براي‌ مستمعان‌ عرب‌زبان‌ به‌ عربى‌ ترجمه‌ مى‌كردند (ابن‌ حجر، فتح‌...، 8/138، 13/442). همچنين‌ روايت‌ شده‌ كه‌ عمر صحيفه‌اي‌ را كه‌ ترجمه‌اي‌ (؟) از تورات‌ بوده‌ است‌، در اختيار داشته‌، و پيامبر اكرم‌(ص‌) از اين‌ امر ابراز ناخرسندي‌ كرده‌ است‌ (ابن‌شاذان‌، 168).
در احاديث‌ منقول‌ از پيامبر اكرم‌(ص‌) مضامينى‌ در نهى‌ از مراجعه‌ به‌ منابع‌ اهل‌ كتاب‌ ديده‌ مى‌شود؛ در حديثى‌ چنين‌ آمده‌ است‌ كه‌ از اهل‌ كتاب‌ پرسش‌ نكنيد، چه‌ آنها شما را هدايت‌ نمى‌كنند و به‌ باطل‌ رهنمون‌ مى‌شوند (همانجا)، و در حديثى‌ ديگر چنين‌ گفته‌ شده‌ كه‌ آنچه‌ اهل‌ كتاب‌ مى‌گويند، نه‌ قبول‌ و نه‌ رد كنيد (نك: احمد بن‌ حنبل‌، مسند، 4/136؛ براي‌ نمونه‌هاي‌ ديگر، نك: صنعانى‌، 11/110-111). و چه‌ بسا كه‌ اينگونه‌ احاديث‌ موجب‌ آن‌ شد تا در دورة صحابه‌ اين‌ روايات‌ و قصص‌ از آن‌ ارج‌ و منزلتى‌ كه‌ بعدها در دورة تابعين‌ يافت‌، برخوردار نباشد و كمتر مورد توجه‌ قرار گيرد (نك: ابن‌ تيميه‌، 58؛ نيز ابوزهره‌، 592).
با توجه‌ به‌ آنچه‌ اكنون‌ از جريانهاي‌ دورة صحابه‌ در دست‌ است‌، بايد در نظر داشت‌ كه‌ اگرچه‌ در پاره‌اي‌ از روايات‌ از زبان‌ ابن‌ مسعود و ابن‌ عباس‌، از رجوع‌ به‌ اهل‌ كتاب‌ نهى‌ شده‌ است‌ (مثلاً نك: ابن‌ عبدالبر، 2/50 -53)، ولى‌ از سوي‌ ديگر رواياتى‌ در دست‌ است‌ كه‌ ابن‌ عباس‌ و برخى‌ ديگر از مفسران‌ متقدم‌، دربارة تفسير برخى‌ از آيات‌، اشكالى‌ در پرسش‌ از يهوديان‌ اسلام‌ آورده‌ نمى‌ديده‌اند (نك: ابوليث‌، «بستان‌...»، 48؛ نيز نك: ابن‌ قيم‌، 144). به‌هر حال‌،از منابع‌ چنين‌ برمى‌آيد كه‌ در دورة صحابه‌، مسلمانان‌ با برخى‌ از سنن‌ يهود كمابيش‌ آشنا بوده‌اند (مثلاً نك: صنعانى‌، 11/369)؛ نمونه‌اي‌ بارز از اين‌ دست‌ تأثيرپذيريها در روايات‌ صحابه‌، حكايتى‌ از تورات‌ با اين‌ مضمون‌ است‌: «بركت‌ غذا با وضو ساختن‌ پيش‌ از صرف‌ آن‌ افزون‌ مى‌گردد» (نك: ابوليث‌، همان‌، 77) كه‌ ريشة آن‌ در منابع‌ يهودي‌ آشكارا ديده‌ مى‌شود (نك: «براكوت‌»، .(46a
شخصيتهاي‌ مؤثر در شكل‌گيري‌ اسرائيليات‌: توجه‌ به‌ تفصيلات‌ امم‌ پيشين‌ در بارة آنچه‌ در قرآن‌ كريم‌ و حديث‌ نبوي‌ وارد شده‌ بود، در دورة تابعان‌ با اهميتى‌ ويژه‌ تلقى‌ مى‌شد و به‌ هنگام‌ بررسى‌ تاريخى‌، نام‌ چند تن‌ از مشاهير تابعان‌ كه‌ برخى‌ از آنان‌ داراي‌ اصلى‌ يهودي‌ بوده‌، و برخى‌ تنها از منابع‌ يهودي‌ بهره‌ گرفته‌ بوده‌اند، به‌ طور شاخص‌ به‌ چشم‌ مى‌خورد؛ شخصيتهايى‌ كه‌ در جوانب‌ گوناگون‌ شكل‌گيري‌ اسرائيليات‌، خواه‌ وارد ساختن‌ روايات‌ از منابع‌ بيگانه‌ و خواه‌ پردازش‌ آنها نقش‌ مؤثري‌ را ايفا كرده‌اند.
در اين‌ ميان‌، شخصيت‌ ابواسحاق‌ كعب‌ بن‌ ماتع‌ حميري‌، ملقب‌ به‌ كعب‌ الاحبار (د 32 ق‌) بسيار حائز اهميت‌ است‌؛ وي‌ از بزرگان‌ يهود يمن‌ بود كه‌ در زمان‌ خلافت‌ ابوبكر به‌ مدينه‌ آمد و به‌ دين‌ اسلام‌ گرويد. رجال‌شناسان‌ او را در طبقة نخست‌ تابعان‌ اهل‌ شام‌ نام‌ برده‌اند و صحابيان‌ و تابعانى‌ چون‌ ابن‌ عباس‌، ابوهريره‌، مالك‌بن‌ابى‌عامر و عطاءبن‌ابى‌رباح‌ از او نقل‌ روايت‌ مى‌كرده‌اند (نك: ابن‌ حجر، تهذيب‌...، 8/438- 439). كعب‌ كه‌ در محافل‌ يهوديان‌ حمير، از مرتبه‌اي‌ شاخص‌ برخوردار، و از محتواي‌ كتب‌ يهود آگاه‌ بود، پس‌ از اسلام‌ آوردن‌، در برخى‌ محافل‌ مسلمانان‌ نيز پاسخگوي‌ پرسشهاي‌ كنجكاوان‌ بود. در اين‌ ميان‌، تعلق‌ خاطر عمر و به‌ ويژه‌ معاويه‌ به‌ داستانهاي‌ كعب‌ تأثير شايانى‌ بر هموار كردن‌ راه‌، براي‌ تداول‌ روايات‌ او در ميان‌ مسلمانان‌ داشت‌، تا آنجا كه‌ گاه‌ به‌ تفسير آياتى‌ از قرآن‌ كريم‌ نيز مى‌پرداخت‌ (نك: ابن‌ قتيبه‌، المعارف‌، 25؛ مسعودي‌، مروج‌، 3/31، 1/426؛ ابوليث‌، تنبيه‌...، 19-20، 141؛ ثعلبى‌، 144 به‌ بعد).
آزادي‌ كعب‌ در پردازش‌ داستانهاي‌ گوناگون‌ و نقل‌ روايات‌، بدانجا انجاميد كه‌ برخى‌ صحابه‌ چون‌ ابن‌ عباس‌ را به‌ ستوه‌ آورد؛ از جمله‌ بايد به‌ حكايتى‌ اشاره‌ كرد مبنى‌ بر اينكه‌ كعب‌ روايتى‌ غريب‌ دربارة خورشيد و ماه‌ بازگو كرده‌ بود و آنگاه‌ كه‌ ابن‌ عباس‌ از مضمون‌ گفتة او آگاه‌ شد، وي‌ را تكذيب‌، و از بابت‌ وارد ساختن‌ آراء يهودي‌ در تعاليم‌ اسلامى‌ سرزنش‌ كرد و با تمسك‌ به‌ آيه‌اي‌ از قرآن‌ كريم‌ و حديثى‌ از رسول‌ اكرم‌ (ص‌)، به‌ شرح‌ دربارة موضوع‌ پرداخت‌. پس‌ از آن‌ چون‌ عكرمه‌ شاگرد ابن‌عباس‌، قصة خشم‌ او را براي‌ كعب‌ بازگو كرد، وي‌ زيركانه‌ گفتة خود را به‌ كتابى‌ منسوخ‌ نسبت‌ داد و سخن‌ ابن‌ عباس‌ را تأييد كرد و به‌ استغفار پرداخت‌ (همو، 18-24).
منابع‌ روايى‌ به‌ شخصيت‌ ديگري‌ به‌ نام‌ عبدالله‌ بن‌ سلام‌ در عهد صحابه‌ اشاره‌ دارند (مثلاً نك: ابن‌ اثير، 3/176- 177) كه‌ مطابق‌ روايات‌ از يهوديانى‌ بوده‌ است‌ كه‌ در زمان‌ حضرت‌ رسول‌(ص‌) اسلام‌ آورده‌ بوده‌ است‌. بر پاية منابع‌ رجال‌شناختى‌ كسانى‌ چون‌ ابوهريره‌، انس‌، عطاء بن‌ يسار و ديگران‌ از او روايت‌ كرده‌اند (براي‌ شرح‌ حال‌ او، نك: ابن‌ عساكر، 92). مطابق‌ روايات‌، اسلام‌ آوردن‌ وي‌ در پى‌ مجموعه‌اي‌ از پرسش‌ و پاسخها از پيامبر(ص‌) بوده‌ است‌. متن‌ اين‌ پرسش‌ و پاسخ‌ در اثري‌ با عنوان‌ مسائل‌ عبدالله‌ بن‌ سلام‌ به‌ گونه‌اي‌ گاه‌ افسانه‌وار بازتاب‌ يافته‌ است‌ (براي‌ متن‌ اثر، نك: الاختصاص‌، 42 به‌ بعد؛ مجلسى‌، 57/241 به‌ بعد). در متن‌ ياد شده‌، در قالب‌ پاسخهاي‌ منتسب‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ (ص‌)، مضامينى‌ مطرح‌ شده‌ است‌ كه‌ گاه‌ مى‌توان‌ آنها را متأثر از انديشه‌هاي‌ يهود دانست‌. در اين‌ پاسخها حتى‌ آيه‌اي‌ از قرآن‌ كريم‌، به‌ عنوان‌ نقلى‌ از تورات‌ توسط حضرت‌ رسول‌(ص‌) انگاشته‌ شده‌ است‌ (همو، 57/251).
پس‌ از اينان‌ بايد از عبيد بن‌ شرية جُرهُمى‌ (د 86ق‌) ياد كرد كه‌ بر اخبار پيشينيان‌ آگاهى‌ گسترده‌اي‌ داشت‌ و همين‌ امر سبب‌ گرديد تا معاويه‌ او را نزد خود فرا خواند و داستان‌ سراي‌ِ خويش‌ سازد (نك: ابن‌ نديم‌، 102؛ نيز ه د، ابن‌ شريه‌). آگاهى‌ عبيد از تاريخ‌ قديم‌ِ عرب‌، به‌ ويژه‌ مردمان‌ يمن‌، به‌ حدي‌ وسيع‌ بود كه‌ مسعودي‌ در بخش‌ اخبار يمن‌ و عرب‌ عاربه‌، غالباً بر گزارشهاي‌ عبيد تكيه‌ داشته‌ است‌ (نك: مروج‌، 2/60 -62، 113، 114، التنبيه‌...، 82). گستردگى‌ وقوف‌ ابن‌شريه‌ بر اخبار يمن‌، اين‌ انديشه‌ را تقويت‌ مى‌كند كه‌ او بخشى‌ از اين‌ روايات‌ و قصص‌ را از يهوديان‌ يمن‌ برگرفته‌ است‌ (براي‌ اسرائيليات‌ در روايات‌ او، نك: «اخبار عبيد»، 313-314، 315، 322، 414 به‌ بعد).
به‌ عنوان‌ نقطة عطفى‌ در رواج‌ اسرائيليات‌ بايد از وهب‌ بن‌ منبه‌ (د ح‌ 110ق‌) ياد كرد كه‌ اصل‌ خاندان‌ او از خراسان‌ و از ابناء فارس‌ (نك: ه د، ابناء)، و خود زادة يمن‌ بود (نك: ذهبى‌، سير...، 4/544 به‌ بعد؛ نيز هورويتس‌، .(553 او كه‌ به‌ عقيدة برخى‌ از پژوهشگران‌ با زبانهاي‌ عبري‌ و سريانى‌ آشنا بود (نك: دوري‌، 106)، بسياري‌ از مضامين‌ كتب‌ پيشينيان‌ را در محيط يمن‌ رواج‌ داد (نك: ياقوت‌، ادبا، 19/259؛ ذهبى‌، ميزان‌، 4/352). او خود بارها به‌ استفاده‌ از كتب‌ پيشينيان‌، تصريح‌ داشته‌ است‌ (نك: ابن‌ بابويه‌، 1/110؛ ابن‌ قتيبه‌، المعارف‌، 30، 55، جم). روايات‌ وهب‌ در دوره‌هاي‌ بعد در سطحى‌ گسترده‌ در سرزمينهاي‌ ديگر رواج‌ يافت‌. اين‌ داستانهاي‌ منقول‌ و پرداخته‌، سرانجام‌، وسيله‌اي‌ شد تا برخى‌ از قصاص‌ كم‌دانش‌ در محافل‌ و مساجد كسانى‌ را گرد خود فراهم‌ آورده‌، به‌ داستان‌سرايى‌ پردازند (براي‌ اطلاعات‌ بيشتر، مثلاً نك: جاحظ، البيان‌، 1/284- 285؛ ابونعيم‌، 2/309، 313، جم؛ كلينى‌، 7/263؛ نيز گلدسيهر، 479 -478 ؛ جعفريان‌، 139 به‌ بعد).
گرايش‌ به‌ اخبار پيشينيان‌ كه‌ از دورة صحابه‌ آغاز گرديده‌ بود، با وجود كسانى‌ چون‌ عكرمه‌ و مجاهد در اواخر سدة نخست‌ هجري‌ تا حدودي‌ گسترده‌تر شد (نك: بلاشر، 226 به‌ بعد؛ براي‌ نقد برخى‌ از اين‌ روايات‌، نك: ابن‌ جوزي‌، 1/190-203).
اسرائيليات‌ در جريان‌ تدوين‌: در سدة 2ق‌ با روي‌ آوردن‌ عالمان‌ اسلامى‌ به‌ تدوين‌، و پديد آمدن‌ نخستين‌ آثار مدون‌ در تفسير، حديث‌ و ديگر زمينه‌ها، به‌ طور طبيعى‌ برخى‌ از اينگونه‌ روايات‌ نيز در آثار مدون‌ جاي‌ گشود. گفتنى‌ است‌ كه‌ به‌ موازات‌ گسترش‌ جريان‌ تدوين‌، در محافل‌ راويان‌ و محدثان‌ سدة 3ق‌، نياز به‌ ذكر اسانيد به‌ عنوان‌ عاملى‌ بازدارنده‌ از رواج‌ بر ساخته‌ها بيشتر احساس‌ مى‌گرديد (نك: مسلم‌، 1/15؛ ترمذي‌، 5/740). در همان‌ روزگار، برخى‌ از نقادان‌ متكلم‌ نيز همچون‌ ابراهيم‌ نظام‌ از معتزله‌ و فضل‌ بن‌ شاذان‌ از اماميه‌، در آثار خود اسناد بسياري‌ از اخبار و احاديث‌ متداول‌، از جمله‌ روايات‌ ناظر بر اسرائيليات‌ را به‌ نقد گرفتند (نك: ابن‌شاذان‌، 13 به‌ بعد؛ ابن‌ قتيبه‌، تأويل‌...، 29، جم). با اين‌ حال‌، گاه‌ در مقام‌ استشهادهاي‌ ذوقى‌ (مثلاً نك: جاحظ، همان‌، 2/232، البرصان‌، 266-267) يا مناسبتهايى‌ خاص‌ (مثلاً نك:ابن‌ سعد، 1(1)/28- 29) اينگونه‌ اخبار نقل‌ مى‌شده‌اند.
نگرشى‌ مقايسه‌اي‌ بر مقالة سوم‌ از الفهرست‌ ابن‌نديم‌ دربارة آثار اخباريان‌ نسب‌شناس‌، نشان‌ مى‌دهد كه‌ چگونه‌ روند پرداخت‌ نويسندگان‌ مسلمان‌، حتى‌ اخباريان‌ به‌ اسرائيليات‌، در سدة 3ق‌ نسبت‌ به‌ عصر پيشين‌ رونق‌ خود را از دست‌ داده‌ است‌. به‌ عنوان‌ نمونه‌اي‌ ويژه‌ و قابل‌ تأمل‌ در اواخر سدة 3ق‌، بايد از كار محمد بن‌ جرير طبري‌ (د 310ق‌) ياد كرد كه‌ با هدف‌ گردآوري‌ مجموعه‌اي‌ گسترده‌ مشتمل‌ بر روايات‌ گوناگون‌ مرتبط با تفسير آيات‌ قرآنى‌، پاره‌اي‌ از روايات‌ برگرفته‌ از امم‌ سالفه‌ را به‌ مناسبتهاي‌ موضوعى‌ در تفسير روايى‌ خود جاي‌ داده‌ است‌. در توضيح‌ بايد افزود كه‌ وادارندة طبري‌ بر درج‌ اينگونه‌ روايات‌ در كتاب‌ تفسير خود، وجود آنها در متون‌ تفسيري‌ متقدم‌ بود كه‌ از اسرائيليات‌ به‌ دور نبوده‌اند. بر خلاف‌ اينكه‌ وي‌ در كتاب‌ ديگرش‌، تاريخ‌، به‌ تصريح‌ خود (1/7- 8)، بدون‌ آنكه‌ بر احراز درستى‌ گفتار مصرّ باشد، در بخش‌ مربوط به‌ تاريخ‌ يهود، بر نقليات‌ آگاهان‌ از اخبار امم‌ سالفه‌ بسيار پرداخته‌ است‌ (مثلاً نك: 1/457، جم)، در كتاب‌ تفسير كه‌ در بر دارندة تعاليم‌ دينى‌ است‌، از چنين‌ روشى‌ در استفاده‌ از منابع‌ غير اسلامى‌ پيروي‌ نكرده‌ است‌.
با گسترش‌ فرهنگ‌ واعظانه‌ در مشرق‌ زمين‌ از سدة 4ق‌، زمينه‌اي‌ مساعد پيدا شد تا در آثار تأليف‌ شده‌ - كه‌ تقيدي‌ نيز به‌ ذكر اسانيد روايى‌ نبوده‌ است‌ - برخى‌ از نمونه‌هاي‌ اسرائيليات‌ اعم‌ از قصص‌ و مفاهيم‌، مطرح‌ گردند؛ در اين‌ ميان‌ از سدة 4ق‌ به‌ ويژه‌ بايد از آثار ابوليث‌ سمرقندي‌، چون‌ «بستان‌ العارفين‌» (مثلاً نك: ص‌ 129، 158) و تفسير (نك: 1/486، 562) ياد كرد. در سدة 5ق‌ و پس‌ از آن‌ در نوشته‌هايى‌ چون‌ قصص‌ الانبياء كسايى‌، آثاري‌ با همين‌ نام‌ از ثعلبى‌ و ربغوزي‌، و قصص‌ قرآن‌ مجيد نوشتة ابوبكر عتيق‌ نيشابوري‌ نمونه‌هايى‌ بارز از اين‌ گرايش‌ به‌ چشم‌ مى‌خورد. در مغرب‌ اسلامى‌ نيز نسخه‌هاي‌ كهن‌ آثار راويان‌ اسرائيليات‌ چون‌ وهب‌ رواج‌ داشته‌، و نمونة آن‌ در فهرسة ابن‌خير اشبيلى‌ (ص‌ 291) به‌ ثبت‌ آمده‌ است‌.
گفتنى‌ است‌ كه‌ از سدة 4ق‌، عالمان‌ مسلمان‌ به‌ شكلى‌ مستند و مستقيم‌، در پى‌ شناخت‌ آثار دينى‌ و تاريخى‌ يهود برآمده‌، گاه‌ از متن‌ آنها به‌ زبان‌ اصلى‌ و گاه‌ از ترجمه‌هاي‌ عربى‌ آنها بهره‌ جسته‌اند؛ بديهى‌ است‌ كه‌ اينگونه‌ استفاده‌هاي‌ علمى‌ از منابع‌ يهود را نمى‌توان‌ به‌ معنى‌ وارد ساختن‌ اسرائيليات‌ تلقى‌ كرد.از جمله‌ در همان‌ سده‌ به‌ فرمان‌ خليفه‌ مستنصربالله‌، ترجمه‌اي‌ از كتاب‌ «تاريخ‌» اروسيوس‌ صورت‌ گرفت‌ كه‌ در آن‌ بخشى‌ مفصل‌ به‌ تاريخ‌ كهن‌ يهود اختصاص‌ داشت‌ (نك: اروسيوس‌، 94 به‌ بعد؛ نيز بدوي‌، 10). با كنار هم‌ گذاردن‌ اسناد موجود از سدة 4ق‌، تصوير روشنى‌ از آشنايى‌ علمى‌ مسلمانان‌ با افكار و تعاليم‌ يهودي‌ پيش‌ روي‌ قرار مى‌گيرد. در جست‌ و جو از ميان‌ منابع‌ برجاي‌ مانده‌ از سدة 4ق‌، از عالمانى‌ خبر داريم‌ كه‌ بر نوشته‌هاي‌ دينى‌ سلف‌، شناخت‌ و آگاهى‌ نسبتاً دقيقى‌ داشته‌اند. براي‌ نمونه‌ بايد از حمزة اصفهانى‌ ياد كرد كه‌ در 308ق‌، در پى‌ آشنايى‌ با يكى‌ از علماي‌ يهود، بخش‌ مهمى‌ از اسفار دينى‌ - تاريخى‌ عهد عتيق‌ را فراگرفته‌، و فهرستى‌ از آنها را به‌ دست‌ داده‌ است‌ (نك:ص‌ 57). ملاقات‌ مسعودي‌ با يك‌ يهودي‌ اهل‌ شوشتر در بغداد و مناظراتى‌ با وي‌، شاهدي‌ ديگر مى‌تواند بود( مسعودي‌، التنبيه‌، 114).
در ميانة سدة 4ق‌، مطهر بن‌ طاهر مقدسى‌ (د 355ق‌) با آگاهى‌ گسترده‌ نسبت‌ به‌ اخبار و انديشه‌هاي‌ يهود و آشنايى‌ به‌ زبان‌ عبري‌، به‌ بررسى‌ موارد اختلاف‌ ميان‌ مسلمانان‌ و يهوديان‌ مى‌پردازد (2/116 به‌ بعد) و دربارة موضوعاتى‌ چون‌ اعتقادات‌ مربوط به‌ روح‌، آراء يهود را از منابع‌ ايشان‌ نقل‌ مى‌كند (نك: 2/116- 118). در اواخر همان‌ سده‌، ابن‌ نديم‌ در مقدمة اثر پر ارزش‌ خود الفهرست‌ (ص‌ 25)، به‌ تقسيم‌ بندي‌ و يادكرد بسيار دقيقى‌ از آثار دينى‌ يهود پرداخته‌ است‌؛ او بجز اسفار عهد عتيق‌، از مجموعة مشنا مشتمل‌ بر قوانين‌ و روايات‌ شفاهى‌ يهود، و همچنين‌ تفاسير برخى‌ از اسفار عهد عتيق‌، ياد كرده‌ است‌.
در سدة 5ق‌، بيرونى‌ عالم‌ بزرگ‌ مشرق‌، در مصاحبت‌ با عالمى‌ يهودي‌ از اهل‌ گرگان‌، به‌ نام‌ يعقوب‌ بن‌ موسى‌ تفرشى‌، از وي‌ اطلاعاتى‌ دربارة آراء و تواريخ‌ ايشان‌ - به‌ ويژه‌ دربارة حضرت‌ موسى‌(ع‌) - كسب‌ كرده‌، و بخشى‌ از آن‌ اطلاعات‌ را در آثار خود ضبط كرده‌ است‌ (نك: ص‌ 276) و در مغرب‌ زمين‌، ابن‌ حزم‌ در يكى‌ از رساله‌هاي‌ خود، به‌ ذكر ريز عقايد يهود، بر اساس‌ آراء وارد شده‌ در تلمود پرداخته‌ است‌ (ص‌ 64)
موضوعات‌ اسرائيليات‌: در بررسى‌ موضوعات‌ رواياتى‌ كه‌ نمونه‌هاي‌ اسرائيليات‌ تلقى‌ مى‌شوند، بايد اشاره‌ كرد كه‌ در مقام‌ توضيح‌ و تفسير برخى‌ آيات‌ و اشارات‌ قرآنى‌، يا شرح‌ برخى‌ احاديث‌، معمول‌ترين‌ شيوه‌، پرداختن‌ به‌ داستانى‌ از «امم‌ سالفه‌» بوده‌ است‌. در اين‌ موارد نام‌ شخصيتهاي‌ داستان‌ گاه‌ با تعريب‌ نامهاي‌ عبري‌ و گاه‌ با جايگزين‌ كردن‌ نامهاي‌ اصلى‌ با نامهاي‌ مأنوس‌تر، تغيير مى‌يافته‌ است‌. از نظر پرداخت‌ محتوايى‌ داستان‌، تغييراتى‌ در جزئيات‌ و دست‌يابى‌ به‌ بافتى‌ هماهنگ‌تر با فرهنگ‌ اسلامى‌ امري‌ معمول‌ بوده‌ است‌؛ در همين‌ راستا بسياري‌ از داستانهاي‌ پرداخت‌ يافته‌ در محيط جديد، برخى‌ عناصر و بخشهاي‌ مطابق‌ با تعاليم‌ اسلامى‌ و ناموافق‌ با تعاليم‌ يهود را نيز در برداشته‌، و گاه‌ داستانى‌ از امم‌ پيشين‌، با داستانى‌ قرآنى‌ به‌ همين‌ شيوه‌ پيوند داده‌ شده‌ است‌.
در بررسى‌ نمونه‌ها، نخست‌ بايد به‌ داستان‌ شعيب‌ نبى‌(ع‌) اشاره‌ كرد. در قرآن‌ كريم‌ جز پيامبري‌ شعيب‌ در ميان‌ قوم‌ مدين‌، سخنى‌ ديگر ديده‌ نمى‌شود (مثلاً اعراف‌ /7/85) و برخى‌ مفسران‌ در پى‌ گسترش‌ دادن‌ اين‌ داستان‌، به‌ تطبيق‌ شعيب‌ با شخصيتى‌ مشابه‌ در عهد عتيق‌ ، يعنى‌ يترون‌ پدر زن‌ حضرت‌ موسى‌(ع‌) (نك: سفر خروج‌، 3:1) روي‌ آورده‌اند.
يكى‌ دانستن‌ آزر ياد شده‌ در قرآن‌ كريم‌ (انعام‌/6/74) با تارح‌ پدر حضرت‌ ابراهيم‌(ع‌) در روايت‌ عهد عتيق‌ (پيدايش‌، 11:31-32) نزد برخى‌ از مفسران‌ و تطبيق‌ ادريس‌ قرآنى‌ با اخنوخ‌ عهد عتيق‌ (نك: ه د، ادريس‌) را مى‌توان‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌هاي‌ ديگر ياد كرد. گاه‌ آميختگى‌ داستانها از همان‌ نمونة روايت‌ مسعودي‌ در بارة سرگذشت‌ ادريس‌ نبى‌ است‌ كه‌ براي‌ بسط رخدادهاي‌ ميان‌ او و جبار معاصرش‌ بيوراسب‌، ماجرا را در قالب‌ داستان‌ شناخته‌ شدة آحاب‌ و الياس‌ جاي‌ داده‌ است‌ (نك: اثبات‌...، 17 به‌ بعد).
زمينة محدودتر ديگري‌ از اسرائيليات‌، پرداختن‌ به‌ تفسير مفاهيم‌ اسلامى‌ با بهره‌گيري‌ از مفاهيم‌ همانند در فرهنگ‌ امم‌ سالفه‌ و بسط و تفصيل‌ مطلب‌ بر آن‌ پايه‌ است‌. از موارد شايان‌ ذكر از اين‌ دست‌، مى‌توان‌ به‌ مفاهيمى‌ مربوط به‌ عالم‌ غيب‌، مانند فرشتگانى‌ چون‌ عزازيل‌، كروبيل‌، رفائيل‌ و دومه‌، فرشتة موكل‌ بر ارواح‌ كفار، ياد كرد كه‌ در پاره‌اي‌ منابع‌ اسلامى‌ از آنها سخن‌ رفته‌ است‌ (نك: ابن‌ حبيب‌، 70؛ ابن‌ قتيبه‌، المعارف‌، 14؛ عياشى‌، 2/343؛ سيوطى‌، الحبائك‌...، 85)، اما نامى‌ از آنها در متون‌ اصيل‌ اسلامى‌ به‌ ميان‌ نيامده‌، و با فرشتگان‌ ياد شده‌ در متون‌ آپوكريف‌ و كتب‌ تلمودي‌ قابل‌ تطبيق‌ و مقايسه‌اند (نك: «كتاب‌ اخنوخ‌1»، 10 9:1, ,1 :8 ؛ «براكوت‌»، b .(18 موضوعاتى‌ فرعى‌ دربارة فرشتگان‌ مقرب‌ را نيز بايد به‌ اين‌ زمينه‌ علاوه‌ كرد و از نمونه‌هاي‌ شايان‌ ذكر آن‌، حضور جبرئيل‌ به‌ عنوان‌ فرشتة نجات‌ دهندة پيامبران‌ و مؤمنان‌ در آزمايش‌ آتش‌ است‌ كه‌ طرح‌ آن‌ در برخى‌ منابع‌ اسلامى‌ (مثلاً راوندي‌، 104- 105) با نظاير آن‌ در منابع‌ تلمودي‌ جاي‌ مقايسه‌ دارد (مثلاً «پساحيم‌»، b -a118 ؛ «سوطا»، .(10b
مفاهيمى‌ با زمينه‌هاي‌ گوناگون‌ چون‌ كيهان‌شناسى‌ و معادشناسى‌، همچون‌ محاط بودن‌ آسمانهاي‌ هفتگانه‌ در آب‌ (نك: اسد، 76؛ «مسائل‌...»، 247- 248؛ ابن‌خزيمه‌، 102؛ ابوليث‌ سمرقندي‌، «بستان‌»، 162؛ بيهقى‌، 402؛ قس‌: عهد عتيق‌، سفر پيدايش‌، باب‌ اول‌؛ نيز «حگيگا»، و طبقات‌ هفتگانة جهنم‌ (نك: ابن‌هشام‌، 38، برپاية روايات‌ وهب‌ ابن‌ منبه‌؛ غزالى‌، 4/ 531؛ قس‌: كوهن‌، نيز از نظر امكان‌ اقتباس‌ از امم‌ سالفه‌ درخور تأملند. همچنين‌ در روايتى‌، دود و آب‌ تؤماً مادة سازندة آسمانها شناخته‌ شده‌اند كه‌ با پندار مطرح‌ شده‌ در نوشته‌هاي‌ مدراشى‌ قابل‌ مقايسه‌ است‌؛ چه‌ در آنها لفظ عبري‌ «شمائيم‌» (آسمان‌ها) مركب‌ از 2 واژة اش‌ (آتش‌) و مائيم‌ (آبها) دانسته‌، و چنين‌ تصور شده‌ كه‌ آسمان‌ همچون‌ نام‌ خود از دو عنصر آتش‌ (دخان‌) و آب‌ پديد آمده‌ است‌ (نك: مسعودي‌، مروج‌، 1/38؛ قس‌: «حگيگا»، .(12a ديگر از موارد جالب‌ توجه‌، بازتابهايى‌ از «تابوت‌ عهد» است‌ كه‌ به‌ اشكال‌ گوناگون‌ و با مناسبتهاي‌ متنوع‌ در برخى‌ از منابع‌ روايى‌ ديده‌ مى‌شود (مثلاً نك: مسعودي‌، اثبات‌، 16، 50، 62؛ سيوطى‌، «العرف‌»، 381، 392).
در پايان‌ بايد به‌ بسياري‌ از دعاها ومناجاتها، صحيفه‌ها، اندرزها و انواع‌ گفتارهاي‌ منتسب‌ به‌ پيامبران‌ بنى‌اسرائيل‌ اشاره‌ كرد كه‌ بحث‌ در بارة منابع‌ آنها، مستلزم‌ بررسيهاي‌ تطبيقى‌ و يافتن‌ نظاير احتمالى‌ آنها در فرهنگ‌ امم‌ سالفه‌ است‌ (براي‌ نمونه‌ها، نك: احمد بن‌ حنبل‌، الزهد، 86 - 87، جم؛ عياشى‌، 2/344- 345؛ مفيد، 104 به‌ بعد، جم؛ مرشد بالله‌، 2/195؛ ابن‌طاووس‌، 32،جم). گفتنى‌ است‌ كه‌ برخى‌ از خاورشناسان‌، از جوانب‌ گوناگون‌ به‌ مقايسه‌ ميان‌ اسرائيليات‌ و نمونه‌هاي‌ آن‌ در آثار دينى‌ يهود پرداخته‌اند (مثلاً نك: سيدرسكى‌، 3 ، جم؛ اشپاير، 2 ، جم؛ گلدسيهر، 868 -866 ؛ هلر، 286 -281 ؛ مارگليوث‌، 405 -404 ؛ نيز: هورويتس‌، 556 ، كه‌ به‌ منابع‌ مسيحى‌ نيز توجه‌ داشته‌ است‌).
انساب‌ فرزندان‌ نوح‌(ع‌)، آنگونه‌ كه‌ در عهد عتيق‌ مطرح‌ شده‌ است‌، البته‌ نه‌ به‌ عنوان‌ تفكري‌ دينى‌، اما در حد بازتابى‌ مستند از احوال‌ پيشينيان‌، نه‌ تنها در ميان‌ نسب‌شناسان‌ و مؤلفان‌ مسلمان‌ رواج‌ داشت‌، بلكه‌ از پذيرشى‌ نسبتاً عام‌ برخوردار بود و يكى‌ از شايع‌ترين‌ زمينه‌ها براي‌ اسطوره‌هاي‌ مربوط به‌ نخستين‌ سازندگان‌ شهرهاي‌ مشرق‌ زمين‌، چون‌ گرگان‌، اصفهان‌ و اردبيل‌ بود (نك: سهمى‌، 44؛ سمعانى‌، 1/107؛ ياقوت‌، بلدان‌، ذيل‌ اصبهان‌).
مآخذ: ابن‌ اثير، على‌، اسدالغابة، قاهره‌، 1280-1286ق‌؛ ابن‌ بابويه‌، محمد، علل‌ الشرائع‌، نجف‌، 1385ق‌/1966م‌؛ ابن‌ تيميه‌، احمد، مقدمة فى‌ اصول‌ التفسير، به‌ كوشش‌ عدنان‌ زرزور، كويت‌/بيروت‌، 1392ق‌/1972م‌؛ ابن‌ جوزي‌، عبدالرحمان‌، الموضوعات‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ محمد عثمان‌، بيروت‌، دارالفكر؛ ابن‌ حبيب‌، عبدالملك‌، التاريخ‌، به‌ كوشش‌ آگواده‌، مادريد، 1991م‌؛ ابن‌ حجر عسقلانى‌، احمد، تهذيب‌ التهذيب‌، حيدرآباد دكن‌، 1326ق‌؛ همو، فتح‌ الباري‌، قاهره‌، 1348ق‌؛ ابن‌ حزم‌، على‌، «رسالة فى‌ الرد على‌ ابن‌ نغزيلة اليهودي‌»، رسائل‌ ابن‌ حزم‌ الاندلسى‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1981م‌؛ ابن‌ خزيمه‌، محمد، التوحيد، به‌ كوشش‌ محمد خليل‌ هراس‌، قاهره‌، 1388ق‌؛ ابن‌ خلدون‌، مقدمة، به‌ كوشش‌ سهيل‌ زكار، بيروت‌، 1401ق‌/1981م‌؛ ابن‌ خير اشبيلى‌، محمد، فهرسة، به‌ كوشش‌ فرانسيسكو كودرا، بغداد، 1963م‌؛ ابن‌ سعد، محمد، كتاب‌ الطبقات‌ الكبير، به‌ كوشش‌ زاخاو و ديگران‌، ليدن‌، 1904- 1915م‌؛ ابن‌ شاذان‌، فضل‌، الايضاح‌، بيروت‌، 1402ق‌/1982م‌؛ ابن‌ طاووس‌، على‌، سعد السعود، نجف‌، 1369ق‌؛ ابن‌ عبدالبر، يوسف‌، جامع‌ بيان‌ العلم‌ و فضله‌، بيروت‌، دارالفكر؛ ابن‌ عساكر، على‌، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، عبدالله‌ بن‌ سالم‌ به‌ بعد، به‌ كوشش‌ مطاع‌ طرابيشى‌، دمشق‌، 1406ق‌/1986م‌؛ ابن‌ قتيبه‌، عبدالله‌، تأويل‌ مختلف‌ الحديث‌، به‌ كوشش‌ محمد زهري‌ نجار، بيروت‌، دار الجيل‌؛ همو، المعارف‌، به‌ كوشش‌ ثروت‌ عكاشه‌، قاهره‌، 1960م‌؛ ابن‌ قيم‌ جوزيه‌، محمد، الروح‌، قاهره‌، مكتبة المتنبى‌؛ ابن‌ كثير، البداية؛ ابن‌ نديم‌، الفهرست‌؛ ابن‌هشام‌، عبدالملك‌، التيجان‌، حيدرآباد دكن‌، 1347ق‌؛ ابوزهره‌، محمد، المعجزة الكبري‌ القرآن‌، قاهره‌، دارالفكر العربى‌؛ ابوالقاسم‌ حكيم‌ سمرقندي‌، اسحاق‌، السواد الاعظم‌، ترجمة كهن‌ فارسى‌، به‌ كوشش‌ عبدالحى‌ حبيبى‌، تهران‌، 1348ش‌؛ ابوليث‌ سمرقندي‌، نصر، تفسير القرآن‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحيم‌ احمد زقر، بغداد، 1405-1406ق‌/1985- 1986م‌؛ همو، «بستان‌ العارفين‌»، در حاشية تنبيه‌ الغافلين‌ همو (هم)؛ همو، تنبيه‌ الغافلين‌، دهلى‌، كتابخانة اشاعة الاسلام‌؛ ابونعيم‌ اصفهانى‌، احمد، حلية الاولياء، قاهره‌، 1352ق‌/1923م‌؛ احمد بن‌ حنبل‌، الزهد، بيروت‌، 1403ق‌/1982م‌؛ همو، مسند، قاهره‌، 1313ق‌؛ «اخبار عبيد»، منسوب‌ به‌ ابن‌ شريه‌، همراه‌ التيجان‌ (نك: هم، ابن‌ هشام‌)؛ الاختصاص‌، منسوب‌ به‌ شيخ‌ مفيد، به‌ كوشش‌ على‌اكبر غفاري‌، قم‌، جماعة المدرسين‌؛ اروسيوس‌، تاريخ‌ العالم‌، ترجمة كهن‌ عربى‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوي‌، بيروت‌، 1982م‌؛ اسد بن‌ موسى‌، الزهد، به‌ كوشش‌ خوري‌، ويسبادن‌، 1976م‌؛ بدوي‌، عبدالرحمان‌، مقدمه‌ بر تاريخ‌ العالم‌ (نك: هم، اروسيوس‌)؛ بيرونى‌، ابوريحان‌، الا¸ثار الباقية، به‌ كوشش‌ ادوارد زاخاو، لايپزيگ‌، 1923م‌؛ بيهقى‌، احمد، الاسماء و الصفات‌، بيروت‌، داراحياء التراث‌ العربى‌ ؛ ترمذي‌، محمد، سنن‌، به‌ كوشش‌ احمد محمد شاكر و ديگران‌، قاهره‌، 1357ق‌/1938م‌؛ ثعلبى‌، احمد، قصص‌ الانبياء، بيروت‌، دارالرائد العربى‌؛ جاحظ، عمرو، البرصان‌ و العرجان‌، به‌ كوشش‌ محمد موسى‌ خولى‌، بيروت‌، 1407ق‌/1987م‌؛ همو، البيان‌ و التبيين‌، به‌ كوشش‌ حسن‌ سندوبى‌، قاهره‌، 1351ق‌/1932م‌؛ جعفريان‌، رسول‌، «نقش‌ قصه‌ پردازان‌ در تاريخ‌ اسلام‌»، كيهان‌ انديشه‌، تهران‌، 1369ش‌، شم 30؛ حبيبى‌، عبدالحى‌، تعليقات‌ بر السواد الاعظم‌ (نك: هم، ابوالقاسم‌ حكيم‌)؛ حمزة اصفهانى‌، تاريخ‌ سنى‌ ملوك‌ الارض‌ و الانبياء، برلين‌، 1340ق‌/1922م‌؛ دوري‌، عبدالعزيز، بحث‌ فى‌ نشأة علم‌ التاريخ‌ عند العرب‌، بيروت‌، 1983م‌؛ ذهبى‌، محمد، سير اعلام‌ النبلاء، به‌ كوشش‌ شعيب‌ ارنؤوط و ديگران‌، بيروت‌، 1406ق‌/1986م‌؛ همو، ميزان‌ الاعتدال‌، به‌ كوشش‌ على‌محمد بجاوي‌، بيروت‌، 1382ق‌/1963م‌؛ راوندي‌، سعيد، قصص‌ الانبياء، به‌ كوشش‌ غلامرضا عرفانيان‌، مشهد، 1409ق‌؛ سمعانى‌، عبدالكريم‌، الانساب‌، به‌ كوشش‌ عبدالله‌ عمر بارودي‌، بيروت‌، 1408ق‌/1988م‌؛ سهمى‌، حمزه‌، تاريخ‌ جرجان‌، بيروت‌، 1407ق‌/1987م‌؛ سيوطى‌، الحبائك‌ فى‌ اخبار الملائك‌، به‌ كوشش‌ محمد سعيد بن‌ بسيونى‌ زغلول‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ همو، «العرف‌ الوردي‌»، ضمن‌ مجموعة الامام‌ المهدي‌ عند اهل‌ السنة، اصفهان‌، 1402ق‌؛ صنعانى‌، عبدالرزاق‌، المصنف‌، به‌ كوشش‌ حبيب‌ الرحمان‌ اعظمى‌، بيروت‌، 1403ق‌/1983م‌؛ طبري‌، تاريخ‌؛ عهد عتيق‌؛ عياشى‌، محمد، التفسير، به‌ كوشش‌ هاشم‌ رسولى‌ محلاتى‌، قم‌، 1380ق‌؛ غزالى‌، محمد، احياء علوم‌ الدين‌، بيروت‌، دارالندوة الجديده‌؛ قرآن‌ كريم‌؛ قطان‌، مناع‌، مباحث‌ فى‌ علوم‌ القرآن‌، بيروت‌، 1403ق‌/1983م‌؛ كلينى‌، محمد، الكافى‌، به‌ كوشش‌ على‌اكبر غفاري‌، تهران‌، 1391ق‌؛ مجلسى‌، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت‌، 1403ق‌؛ مرشدبالله‌، يحيى‌، الامالى‌ الخميسية، قاهره‌، 1376ق‌؛ «مسائل‌ عبدالله‌ بن‌ سلام‌»، ضمن‌ ج‌ 57 بحارالانوار (نك: هم، مجلسى‌)؛ مسعودي‌، على‌، اثبات‌ الوصية، نجف‌، كتابخانة حيدريه‌؛ همو، التنبيه‌ و الاشراف‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1894م‌؛ همو، مروج‌ الذهب‌، به‌ كوشش‌ يوسف‌ اسعد داغر، بيروت‌، 1385ق‌/ 1966م‌؛ مسلم‌ بن‌ حجاج‌، صحيح‌، به‌ كوشش‌ محمد فؤاد عبدالباقى‌، قاهره‌، 1955م‌ ؛ مفيد، محمد، الامالى‌، به‌ كوشش‌ غفاري‌ و استادولى‌، قم‌، 1403ق‌؛ مقدسى‌، مطهر، البدء و التاريخ‌، به‌ كوشش‌ كلمان‌ هوار، پاريس‌، 1899م‌؛ ونشريسى‌، احمد، المعيار المعرب‌، به‌ كوشش‌ محمد حجى‌، بيروت‌، 1401ق‌؛ ياقوت‌، ادبا؛ همو، بلدان‌؛ نيز:
X Berakoth n , The Babylonian Talmud, London, 1990; Blach I re, R., Introduction au Coran, Paris, 1959; X Book of Enoch n , The Apocrypha and Pseudepigragha of the Old Testament, ed. R.H. Charles, London, 1973; Cohen, A., Everyman's Talmud, London, 1949; Dietrich, A., A review of X Studies in Arabic Literary Papyri n , Der Islam, 1959, vol. XXXIV; GAL,S; Goldziher, I., X K L mpfe um die Stellung des V ad / w im Islam n , ZDMG, 1907, vol. LXI; X Hagigah n , The Babylonian Talmad, London, 1990; Heller, B., X The Relation of the Aggada to Islam Legends n , Muslim World, 1934, vol. XXIV; Horovitz, J., X The Earliest Biographies of the Prophet and their Authors n , Islamic Culture, 1927, vol.I; Margoliouth, D.S., X The Use of the Apocrypha by Moslem Writers n , The Moslem World, New York, 1915, vol. V; X Pesa h im n , X So t ah n , The Babylonian Talmud, London, 1990; Sidersky, D., Les origines des l E gendes musulmanes..., Paris, 1933; Speyer,H., Die biblischen Erz L hlungen im Qoran, Darmstadt, 1961.
فرامرز حاج‌منوچهري‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 8  صفحه : 3379
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست