اَسْتُرْقه، يا اشترقه، شهري در شمال باختري اندلس كه اكنون آستورگا
خوانده مىشود. اين شهر كه قدمت آن به دورة پيش از ميلاد مىرسد، از ديرباز
مركز سرزمين آستورياس، زيستگاه اقوام آستور، در شمال اسپانيا بوده، و
آستوريكا ناميده مىشده است. بعدها در عصر فرمانروايى آوگوستوس (27قم -14م)
امپراتور روم، اين شهر آستوريكا آوگوستا1 خوانده شد كه بخشى از ايالت
تاراكوننسيس2، يكى از 3 ايالت بزرگ اسپانيا در آغاز امپراتوري روم، بود.
پلينى در سدة 1م آنجا را شهري پرشكوه خوانده است. اين شهر در آن هنگام
يكى از مراكز ارتباطى مهم به شمار مىرفت و در دستگاه اداري و نظامى روم
اهميت فراوان داشت، چنانكه در لشكركشيهاي آوگوستوس به كانتابريا در شمال
اسپانيا (29- 19 قم)، آستوريكا يكى از پايگاههاي عمدة او بود. پس از يكپارچگى
سرزمينهاي آستورياس و گاليكيا در سدة 3م، آستوريكا به صورت اسقف نشين درآمد
و در سدة بعد مركز اصلى كليساهاي آستورياس بود و در عين حال برخى از
فرقههاي رهبانى مطرود كليسا نيز در مناطق مجاور آن فعاليت داشتند. در اواسط
سدة 5م شهر به دست تئودُريك فرمانرواي گوتها، ويران شد و تا دير زمانى
اهميت خود را از دست داد. در زمان فرمانروايى مسلمانان نيز كه آستوريكا را
استرقه يا اشترقه خواندند، به صورت شهري كوچك باقى ماند و در واقع پس از
اين دوره بود كه به تدريج رونق و اهميت خود را بازيافت ( بريتانيكا، ذيل
اسپانيا و آستورگا؛ كلير...، ذيل آستورگا؛ S , ؛ EI، EUE ذيل آستور، آستورگا و
آستورياس؛ ، GSE ذيل آستورياس و گاليسيا؛ نيز نك: ادريسى، 2/731).
با آغاز فتوحات مسلمانان در اندلس در اواخر سدة 1ق/اوايل سدة 8م، طارق بن
زياد نواحى جنوبى و مركزي اندلس را در نورديد و در 93ق/712م طليطله، پايتخت
گوتها را فتح كرد و سپس به سوي شمال تاخت، ولى ظاهراً نزديك بودن فصل
سرما او را بر آن داشت تا به طليطله، باز گردد و زمستان را در آنجا بگذراند.
در روايتى آمده است كه وي در پى فتح طليطله و مناطق شمال آن، به سوي
جليقيه (گاليكيا) تاخت و آن سرزمين را در نورديد و تا استرقه پيش راند، ولى
در واقع، استرقه تا مدتى بعد كه موسى بن نصير همراه طارق به شمال اندلس
حمله برد، فتح نشد و منابع كهن، چنانكه پيداست، اين رويدادها را با هم خلط
كردهاند (ابن قوطيه، 35؛ ابن اثير، 4/564؛ مقري، 1/264- 265، 271؛ قس: مونس،
78- 79؛ سالم، 83 -84، 103؛ سامرايى، 85 -86).
موسى پس از پيوستن طارق به وي، به ثغراعلى (آراگون) لشكر كشيد و شهرهاي
مهم آن ناحيه را تصرف كرد. سپس براي تسخير نواحى شمال اندلس و يكسره
كردن فتح آن سرزمين، نيروهاي خود را به دو لشكر تقسيم كرد و از دو سو به
آن نواحى حمله برد. طارق كه فرماندهى يكى از اين لشكرها را بر عهده داشت،
نخست به قلمرو بشكنس (باسك) حمله برد و آنگاه در مسير خود به سوي غرب،
امابه، ليون و سپس استرقه را فتح كرد (مونس، 102-104؛ سالم، 100-104؛ لوي
پرووانسال، .(I/26-28
استرقه از اين پس تا حدود 4 دهه در دست مسلمانان ماند و چند سالى نگذشت كه
در شمال آن، كشور پادشاهى آستورياس (اشتريس) پديد آمد كه در دههها و
سدههاي بعد مركز حركتهاي مسيحيان و پيشروي ايشان در قلب قلمرو اسلامى
اندلس شد. استرقه مانند شهرهاي ديگر آن نواحى، پس از فتح آن به دست
مسلمانان، محل اسكان بربرهاي مسلمان شد و در شورش آنان در 123ق/741م نيز
يكى از مراكز اصلى آنان بود. شورش بربرهاي اندلس كه در پى طغيان بزرگ
بربرهاي مغرب و كشيده شدن دامنة آن به اندلس آغاز شد، نخست شمال آن
سرزمين را فرا گرفت. آنان عربهاي ساكن شهرهاي آن نواحى از جمله استرقه را
بيرون راندند و لشكرهايى بزرگ براي مقابله با عربها فراهم آوردند. گروه
عظيمى از اين بربرها كه بربرهاي استرقه نيز در ميانشان بودند، در نبرد بزرگ
وادي سليط در نزديكى طليطله با لشكر شام رو در رو شدند و شمار بسياري از
ايشان در جنگ كشته شدند ( اخبار...، 42-44؛ مونس، 195-204؛ دربارة طغيان
بربرهاي مغرب، نك: همو، 142-193).
اين جنگهاي خونين و كشمكشهاي متعاقب آنها و شيوع قحطى و گرسنگى در اندلس
كه ماية نابودي و مهاجرت بسياري از بربرها از شمال به جنوب اندلس و شمال
افريقا شد، در عين حال فرصت مناسبى براي مسيحيان شمال پديد آورد كه به
تدريج قلمرو خود را گسترش دهند و بخشى از نواحى از دست رفتة خود را از
مسلمانان بازپس گيرند. در 133ق، استرقه كه پيشتر يكى از مراكز شورش بربرها
بود، پناهگاه مسلمانانى شد كه از شورش و هجوم مسيحيان جليقيه مىگريختند (
اخبار، 61 -62؛ مونس، 204- 205، 325-327؛ دوزي، )، II/130 ولى چندي بعد در
136ق/753م اين شهر نيز به دست مسيحيان افتاد. آلفونسوي اول فرمانرواي
اشتريس و جليقيه، زمانى كه بربرها شهرها و مراكز خود را در شمال رها مىكردند،
آن نقاط را يكى پس از ديگري تصرف كرد و بخش در خور توجهى از متصرفات
مسلمانان از جمله استرقه را از ايشان بازپس گرفت ( اخبار، همانجا؛ مونس،
206-207، 343-350؛ دوزي، ؛ II/130-131 لوي پرووانسال، ؛ I/68-70 نيز نك: ه د،
آلفونسو). ولى استرقه تا يك سدة بعد، در زمان اردونوي اول، رونق خود را باز
نيافت (لوي پرووانسال، 312-313 ؛ I/293, S , 2 .(EI
استرقه كه از اين پس بخشى از قلمرو فرمانروايان اشتريس و جليقيه محسوب
مىشد، به تدريج اهميت دينى و سياسى خود را به دست آورد. اين شهر از
كشمكشهاي ميان مسلمانان و مسيحيان دور نماند و طى سدههاي 2-4ق/8 -10م چند
بار مورد حملة مسلمانان قرار گرفت. در 179ق/795م، هشام امير اموي اندلس
لشكري را به فرماندهى عبدالكريم بن عبدالواحد بن مغيث روانة شمال كرد تا
انتقام شكستى را كه برادرش عبدالملك سال پيش از آن در حمله به اشتريس
متحمل شده بود، بگيرد. عبدالكريم به سوي استرقه راند و آن شهر را تصرف كرد
و آلفونسوي دوم، فرمانرواي آن سرزمين و هم پيمانانش را به سختى شكست داد
و در تعقيب او كه به كوههاي اشتريس و دژهاي مستحكم آن پناه برده بود،
آباديهاي بسياري را به آتش كشيد و ويرانى بسيار به بار آورد (خشنى، 94 - 95؛
ابن عذاري، 2/64 - 65؛ ابن خطيب، 12؛ لوي پرووانسال، ؛ I/143-144 قس: ابن
اثير، 6/146؛ مقري، 1/338، كه ظاهراً لشكركشيهاي عبدالكريم و عبدالملك را با
هم خلط كردهاند).
به روايت منابع مسيحى، در 264ق/878م، منذر فرزند محمد، امير اموي اندلس،
به سوي استرقه و ليون لشكر كشيد، ولى آلفونسوي سوم به مقابلة وي شتافت و
او را در نزديكى ليون شكست داد. اين لشكركشى ناموفق به عقد معاهدهاي 3
ساله ميان دو طرف انجاميد (لوي پرووانسال، .(I/322-323 در همين زمان يا چند
سالى پيش از آن بود كه بِرمودو، برادر آلفونسو، در استرقه علم استقلال
برافراشت و از پشتيبانى مسلمانان برخوردار شد ، EUE) ذيل آستورگا، قس: عنان،
358). در عصر فرمانروايى آلفونسوي سوم استرقه به صورت دژي مستحكم درآمد كه
در كنار چند شهر مهم ديگر خط دفاعى وي را در برابر مسلمانان تشكيل مىداد.
گروههاي بزرگى از عربهاي مولَّد نيز كه به جبهة آلفونسو پيوسته بودند، بخشى
از نيروهاي او را در استرقه و شهرهاي ديگر تشكيل مىدادند. تشكيلات اسقفى شهر
نيز كه فعاليت خود را از سرگرفتهبود،بهصورتنهادينيرومنددرآمد
(لويپرووانسال، ؛ I/327 S , 2 .(EIاين شهر پس از كنارهگيري آلفونسو، يك چند
اقامتگاه او بود (لوي پرووانسال، .(II/34
در دورة فرمانروايى پسران آلفونسو و مبارزة ايشان بر سر قدرت، آنگونه كه ابن
حيان روايت كرده است، استرقه يكى از دو شهر مهمى بود كه نمايندگانشان، پس
از مرگ گارسيا، از اردونوي دوم پشتيبانى كردند و او را به فرمانروايى
برداشتند (5/123-124؛ نيز نك: لوي پرووانسال، .(II/34-35 در مبارزة ديگري نيز
كه چندي پس از مرگ اردونو در نيمة اول سدة 4ق/10م ميان فرزندانش بر سر
جانشينى وي روي داد - باز به روايت ابن حيان - استرقه يك چند پناهگاه
آلفونسو، يكى از پسران او بود (5/344؛ نيز نك: لوي پرووانسال، .(II/48-49
در نيمة دوم همين سده، بار ديگر استرقه پناهگاه يكى از فرمانروايان ناكام
مسيحى شد. راميرو1ي سوم فرمانرواي جوان لئون كه در جنگ با برمودوي دوم
شكست خورده، و پايتخت خود را از دست داده بود، در 374ق/984م به استرقه
پناه برد و از منصوربن ابى عامر حاجب قدرتمند امويان درخواست كمك كرد، ولى
اندكى بعد درگذشت و رقيب او برمودو توانست با عقد معاهدهاي با منصور و
پرداخت جزيه از پشتيبانى نظامى او برخوردار شود و با كمك سپاهى از جنگجويان
وي كه در قلمرو او مستقر شدند، فرمانرواي بلامنازع لئون شود (دوزي، ؛
II/237-238 لوي پرووانسال، ؛ II/235-237 نيز نك: ابن خلدون، 4(2)/388- 389). با
اينهمه، چند سال بعد خود وي با حمله به پايگاه مسلمانان و بيرون راندن
ايشان، منصور را بر آن داشت كه به قلمرو وي حمله برد و پايتخت او لئون را
ويران سازد (دوزي، ؛ II/243-245 لوي پرووانسال، ؛ II/239-240 نيز نك: ابن
خلدون، همانجا).
در 385ق/995م، منصور بار ديگر به قلمرو برمودو لشكر كشيد، تا او را به سبب
پناه دادن به يكى از مخالفان وي كه در توطئهاي برضد او دست داشت، كيفر
دهد. برمودو كه پس از ويرانى لئون پايتخت خود را به استرقه منتقل كرده
بود، اكنون در نتيجة آشفتگى اوضاع كشور و سركشى اشراف، ناتوانتر از آن بود
كه در برابر حملة منصور ايستادگى كند. از اينرو، ترجيح داد كه با وي از در
مصالحه درآيد و با گردن نهادن به خواستهاي او و پرداخت جزيه، استرقه را از
خطر برهاند (دوزي، ؛ II/249 لوي پرووانسال، ؛ II/246 نيز نك: ابن خلدون،
همانجا).
استرقه در اوايل سدة 12م به تصرف سپاهيان آراگون درآمد و از اوايل سدة 14م
رو به انحطاط گذاشت. در سدة 15م شهر قلمرو ماركِسها، طبقهاي از اشراف،
اسپانيا، شد. در 1810م فرانسويها شهر را محاصره، و پس از نبردهايى شديد اشغال
كردند، ولى در 1812م اسپانياييها آن را بازپس گرفتند. پايداري سرسختانة اهالى
شهر در جريان محاصره سبب شد كه آستورگا به «گورستان فرانسويها» معروف شود (
لاروس بزرگ، بريتانيكا، كلير، نيز، ، EUE ذيل آستورگا؛ S , .(EI
آستورگا امروز شهري است در استان لئون كه در 96 كيلومتري جنوب باختري شهر
لئون بر كرانة راست رود توئرتو2 و دامنههاي رشته كوه مانثانال3 قرار گرفته
است و 869 متر از سطح دريا ارتفاع دارد. شهر مركز صنايع غذايى و محل داد و
ستد تجاري است. از آثار كهن آستورگا باروي معروف عصر روميها و كليساي جامع
گوتيك (1471م) هنوز باقى است. آثار جديدتر شامل تالار شهر (سدة 18م) و كاخ
اسقفى (سدة 19م) است. آستورگا زادگاه فرانسيسكو ويلاگران4 فاتح و حاكم شيلى
بوده است ( بريتانيكا، لاروس بزرگ، كلير، نيز، ، EUE همانجاها).
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن حيان، حيان، المقتبس، به كوشش چالمتا، مادريد،
1979م؛ ابن خطيب، محمد، اعمال الاعلام، به كوشش لوي پرووانسال، بيروت،
1956م؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن عذاري، احمد، البيان المغرب، به كوشش ژ. س.
كولن و لوي پرووانسال، ليدن، 1951م؛ ابن قوطيه، محمد، تاريخ افتتاح
الاندلس، به كوشش ابراهيم ابياري، قاهره/ بيروت، 1402ق/1982م؛ اخبار
مجموعة، به كوشش ابراهيم ابياري، قاهره/ بيروت، 1401ق/1981م؛ ادريسى،
محمد، نزهة المشتاق، بيروت، 1409ق/1989م؛ سالم، عبدالعزيز، تاريخ المسلمين و
آثارهم فى الاندلس، قاهره، 1986م؛ سامرايى، خليل ابراهيم صالح، الثغر
الاعلى الاندلسى، بغداد، 1976م؛ خشنى قروي، محمد، قضاة قرطبة، به كوشش
ابراهيم ابياري، قاهره/ بيروت، 1402ق/1982م؛ عنان، محمد عبدالله، دولة
الاسلام فى الاندلس، من الفتح الى بداية عهد الناصر، قاهره، 1408ق/1988م؛
مقري، احمد، نفح الطيب، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1388ق/1968م؛ مونس،
حسين، فجر الاندلس، قاهره، 1959م؛ نيز:
Britannica, 1978; Collier's Encyclopedia, New York, 1986; Dozy, R., Histoire des
Musulmans d'Espagne, ed. L E vi-Proven 5 al, Leiden, 1932;EI 2 , S;EUE; Grand
Larousse; GSE; L E vi-Proven 5 al, E., Histoire de l'Espagne musulmane,
Paris/Leiden, 1950.
مهران ارزنده (ز) 23/2/75 (ز) ن 1- 6/4/75 (ز) ن 2- 21/4/75