اِسْتِجه، يا اَستجه، اِستجّه، يا اثيخا1، شهري كهن در جنوب غربى اسپانيا، در مركز اندلس دورة اسلامى و در جنوب غربى قرطبه، در استان اشبيليه، در 5 و 5 طول غربى و 37 و 32 عرض شمالى (اصطخري، 41؛ ابن فرضى، تاريخ علماء...، 305؛ ابن عبدالمنعم، صفة...، 142؛ بريتانيكا، چ 1978م، ؛ III/774 آمريكانا، ؛ IX/544 لاروس بزرگ؛ .(WNGD اين شهر بر ساحل رودخانة شنيل2، شاخهاي از وادي الكبير، واقع شده است (ياقوت، 1/242؛ ادريسى، 2/572؛ «اطلس بزرگ3») و در 35 ميلى جنوب قرطبه (ادريسى، 2/572، 573) و 54 ميلى شرق اشبيليه (ابن حيان، چ حجى، 57، حاشية 1) و 20 ميلى مرشانه و 45 ميلى قرمونه (ابن عبدالمنعم، الروض...، 53، صفة، 158) قرار دارد. در برخى منابع از رود سوس (شوش) كه از كوههاي شقوره سرچشمه گرفته، و از روستايى به همين نام در نزديكى استجه مىگذرد، ياد شده است (ابوالفدا، 47؛ قلقشندي، 5/235؛ ابن سعيد، 2/123). ياقوت از مناطق اُشبوره، اُشّونه، اُلْيه، طَلياطه، لُحُنياته و مَسّانه به عنوان نواحى ولايت استجه ياد مىكند (1/274، 285، 355، 3/544 - 545، 4/351، 523؛ نيز نك: ابن عبد المنعم، الروض، 60). بر اساس آمارهاي اخير، جمعيت استجه تدريجاً كاهش يافته است (نك: لوي پرووانسال، )، III/166 چنانكه تا پيش از 1970م، 500 ،50نفر جمعيت داشت ( لاروس بزرگ؛ نيز نك: بستانى ) و در 1970م، به 056 ،36نفر كاهش يافت ( بريتانيكا، چ 1978م، همانجا؛ و در 1981م به 619 ،34نفر رسيد ( بريتانيكا، چ 1986م، .(IV/350 امروزه شهر استجه مركز حوزة اداري و قضايى شهرستان استجه است و بيش از 372 ،24نفر جمعيت دارد (آمار تا پيش از 1986م) و جمعيت كل شهرستان بيش از 652 ،33نفر است و مساحت آن 192 ،1كم2 برآورد شده است .(EUE,XVIII(2)/2765) نام گذاري: نام ايبريايى باستانى اين شهر در دورة گوتها اَستيجى بودهاست ( بستانى؛ 1 ودردورةتسلطروميهاكولونياآوگوستافيرما4 ناميده شد ( بريتانيكا ، همانجا ). همچنين به سبب گرماي بيش از حد به «تابة اسپانيا5» شهرت داشت (همانجا؛ 1 و سرانجام، پس از فتوحات طارق بن زياد، با توجه به نام باستانى آن استجه خوانده شد (عنان، الا¸ثار...، 76؛ لوي پرووانسال، .(III/326 مردمانِ استجه اين واژه را به معنى گرد آورندة سودها و بهرهها دانستهاند، اما چون اين شهر همواره پايگاه شورشيان طرفدار ابن حفصون (ه م) و مركز آشوبهاي ضد حكومت اسلامى به شمار مىرفت، مسلمانان آن را شوم مىدانستند و با لعن و نفرين از آن ياد مىكردند. چندانكه به استجة بَغْى (= گمراهى) و «جايى كه نيكان آن مىروند و اشرار آن مىمانند»، شهرت يافت (ابن عبدالمنعم، همان، 53؛ لوي - پرووانسال، .(II/7 پيشينة تاريخى: در تقسيمات پيشينيان، اندلس به 3 بخش شرقى، غربى و مركزي تقسيم مىشد. قسمت مركزي، خود شامل 6 منطقه بود كه قرطبه يكى از آن مناطق، و استجه از جمله نواحى قرطبه محسوب مىشد (مقري، 1/165؛ قلقشندي، 5/226، 227؛ ابن سعيد، 1/10، 35) كه در اقليم كَنبانيه واقع شده بود (ادريسى، 2/537؛ شكيب ارسلان، 1/74؛ مونس، 258). استجه پيش از فتوحات اسلامى يكى از 4 ناحية ايالت بايتيكا6 به شمار مىرفت ( پاولى، II(2)/1790 ؛ 1 .(EIشكيب ارسلان استجه را يكى از 41 شهرستان اندلس به شمار آورده است (1/40، به نقل از رازي اندلسى). حال آنكه مونس از تقسيم ديگري ياد مىكند كه در آن استجه يكى از 17 شهر تابع ايالت اشبيليه به شمار رفته است (ص 542 -543). اين شهر به دست ايبريان بنا شد و مدتى مستعمرة يونانيها، پس از آن كارتاژيها و سپس روميها بود، و در دورة روميها به مركز مذهبى - قضايى تبديل شد ( 2 EIWNGD; VI/773; EUE, ؛ بستانى ). از آنجا كه در گذشته استجه منزلگاهى مهم در ميان قرطبه و اشبيليه محسوب مىشد، اهميتى بيش از امروز داشت (همانجا). آثار كليساهاي كهن، و نيز كليساهايى از سدههاي 14- 18م در استجه بر جاي مانده، و برخى از آنها بازسازي شده است ، EUE) همانجا، نيز ؛ XVIII(2)/2765-2766 بريتانيكا، چ 1986م، ؛ IV/350 پاولى؛ .(WNGD همچنين آثاري از دورة اسلامى در استجه به چشم مىخورد، چنانكه ناقوس كليساي «صليب مقدس» بر بقاياي منارة مسجد جامع آن نصب شده است (نك: عنان، همان، 76- 78). در آغاز سدة 8م سپاه مسلمانان به فرماندهى طارق بن زياد به استجه روي آورد. رودريگ فرمانرواي استجه در 92ق/711م از طارق شكست خورد و كشته شد. طارق به تعقيب فراريان به سوي شهر تاخت. مردم استجه و فراريانِ سپاهِ رودريگ در برابر سپاه طارق سخت مقاومت كردند، چندانكه طارق يك ماه شهر را در محاصره داشت، تا موفق به فتح آن شد (ابن اثير، 4/563؛ زركلى، 3/217؛ بستانى؛ 1 .(EIسپاهيان طارق در كنار چشمهاي كه از آن پس به چشمة طارق معروف شد، در 4 ميلى استجه اردو زدند. سپس طارق با مشورت يوليانوس رومى كه به سبب بد رفتاري رودريگ كينة او را در دل داشت، براي فتوحات بعدي روانة قرطبه و غرناطه و مالقه شد (ابن قوطيه، 33-34؛ ابن عذاري، 2/9، 11؛ لوي پرووانسال، .(I/22 در زمان حكومت حكم بن هشام، ميان وي و دو عمويش عبدالله و سليمان كه پسران عبدالرحمان اول بودند، جنگى درگرفت. سليمان حدود دو سال براي تصرف قرطبه، مركز حكومت جنگيد و سرانجام در 183ق/799م، در اطراف استجه در درة رودخانة شنيل شكست خورد (ابن اثير، 6/162؛ نعنعى، 185؛ لوي پرووانسال، .(I/152-153 استجه همواره يكى از پايگاههاي شورشيان بود و ابن حفصون ساكنان اين شهر را بر ضد حكومت مركزي در قرطبه مىشورانيد؛ چندانكه وي پس از جنگ و گريزها در 889م، پس از تصرف اسطبه، استجه را نيز تصرف كرد و آنجا را پايگاه سپاهيان خود گردانيد. از همين روي استجه همواره توجه حكام اندلس را به خود جلب مىكرد و شاهد تغيير فرمانداران بسياري بود (نك: ابن حيان، چ چالمتا، 5/253، 284، 287، 315، 355، 377، 391، جم). عبدالله اموي كه پس از برادرش منذر، امير اندلس شد، از همان آغاز حكومت براي سركوب شورش ابن حفصون و اخذ بيعت ازوي كه نفوذ خود را بر استجه و ناحية ريّه گسترده بود، همت گماشت (آل على، 181؛ بستانى ). ابن حفصون نيز كه براي بازسازي نيروهاي خود نيازمند فرصت بود، ابتدا نمايندة عبدالله به نام عبدالوهاب بن عبدالرئوف را براي مشاركت در ادارة قلمرو خود پذيرفت، اما ديري نگذشت كه پيمان را شكست و نمايندة عبدالله را بيرون راند و بار ديگر بر استجه و ارجذونه تسلط يافت، اما بر اثر حملات پياپى سپاهيان عبدالله، عرصه بر او تنگ شد و وي چارهاي جز گريز نيافت. سپاهيان عبدالله يك بار در 277ق و بار ديگر در 287ق شهر استجه و دژ پلى را از دست نيروهاي ابن حفصون درآوردند (ابن خطيب، 31-32؛ ابن عذاري، 2/131-133، 138؛ عنان، تاريخ...، 1/349-352؛ دوزي، 365 ,359 ؛ لويپرووانسال، ,376 )، I/370 اما ابن حفصون بار ديگر استجه را تصرف كرد و بر استحكامات آنجا افزود (شحنه، 26 -25 ؛ نعنعى، 296-297؛ نيز نك: ابن حيان، چ ملچور، 3/50 -51، 97). در ربيعالاول 300 / اكتبر912 عبدالرحمان سوم، ملقب به الناصرلدين الله جانشين عبدالله شد. وي در 19 جمادي الاول همان سال حاجب خود بدر بن احمد را با سپاهى گران روانة استجه كرد. بدر پس از تصرف استجه به مردم آنجا امان داد، ولى به دستور او همة استحكامات شهر ويران شد. او همچنين پل استجه را براي قطع ارتباط شهر با نيروهاي ابن حفصون ويران كرد. اين پل بعدها در زمان منصور ابن ابى عامر (د 393 ق) بازسازي شد. بدين گونه استجه كه بزرگترين پايگاه ابن حفصون در نزديكى پايتخت بود، از دست نيروهاي وي خارج شد (ابن حيان، چ چالمتا، 5/53 - 55؛ عنان، تراجم...، 168؛ لوي پرووانسال، ؛ II/6-7 بستانى، 2/450-454، 11/425). پس از سقوط دولت اموي اندلس در اوايل سدة 5ق/11م و برپايى دورة اول حكومت ملوك الطوايف، استجه مدتى به تصرف نخستين حاكم بنوزيري غرناطه، زاوي بن زيري بن مناد (حك 403-410ق) درآمد. سپس جهوريان به رهبري ابوالحزم جهور بن محمد (حك 422- 435ق) در قرطبه قد برافراشتند و استيلاي خود را در غرب تا نزديكى استجه گسترش دادند (نك: شحنه، 65 ؛ عنان، همان، 212، تاريخ، 2/16، 121-123). استجه مدتى در قلمرو بنوبرزال، از اميران قرمونه بود (ابن عذاري، 3/311؛ عنان، همان، 2/44)، اما قاضى محمد بن عباد (حك 414- 431ق)، حاكم اشبيليه كه با محمد برزالى پيمان دوستى داشت، پيمان شكست و با او جنگيد و در 427ق بخشى از سرزمينهاي زير فرمان او از جمله استجه را به تصرف خود درآورد (حميدي، 1/62 -63؛ ابن عذاري، 3/199؛ ابن خلدون، 4(2)/333). استجه سرانجام پس از جنگهاي بسيار در 634ق/1237م به دست فرناندو سوم، فرمانرواي قشتاله، سقوط كرد (عنان، الا¸ثار، 79، نهاية...، 48، حاشية 2، نيز نك: عصر...، 2/101-102، 421-422، 426، 597 - 598). از آن پس استجه مانند بسياري شهرهاي ديگر كه به دست قشتاليان افتاد و حاكمان مسلمانى كه تحت حمايت پادشاه قشتاله بودند، آن را اداره مىكردند (همو، نهاية، همانجا). در 662ق/1262م بار ديگر قشتاليها به رهبري دون خيل بر استجه حمله بردند. ابن يونس حاكم استجه، امان خواست و شهر را بدون هيچ مقاومتى تسليم كرد، اما دون خيل بيشتر مسلمانان تسليم شدة استجه را از دم تيغ گذرانيد و اموال آنان را به غارت برد (همو، عصر، 2/489، نهاية، 48). سرانجام، هانري سوم در 1402م آنجا را شهر مستقل مسيحى نشين اعلام كرد و به يكى از دژهاي نزديك به مركز حكومت قشتاليها تبديل ساخت، چندانكه استجه همواره پايگاهى بر ضد حكومت مسلمان نشين غرناطه به شمار مىرفت (مقريزي، 2(3)/958؛ 1 .(EI وضع اقتصادي: استجه در سدههاي 16 و 17م به سبب تجارت با هند غربى كه توسط اهالى اشبيليه صورت مىگرفت، از فراوانى نعمت بهرهمند بود ( بريتانيكا، چ 1986م، .(IV/350 ناحية استجه داراي سرزمينهاي حاصلخيز و كشتزارهاي سرسبز است و از نظر محصولات كشاورزي همچون گندم، جو، زيتون، روغن نباتى، حبوبات، فرآوردههاي گوشتى و خشكبار غنى است (لوي - پرووانسال، ؛ III/272 آمريكانا، ؛ IX/544 بريتانيكا، همانجا). دامداري و پرورش اسب و گاو رزمى از جمله مشاغل رايج در اين ناحيه به شمار مىرود ( آمريكانا، بستانى، همانجاها). امروزه، استجه شهري صنعتى به شمار مىرود و كارخانههاي چوببري، ذوب آهن و فلزات، سنگ معدن، آهك، برق، نساجى و صابون سازي در اين شهر داير است. از جمله توليدات آنجا چرم، پنبه، پشم، حرير و صنايع دستى را مىتوان نام برد ، EUE) بريتانيكا، آمريكانا، بستانى، همانجاها). خط آهنى از كنار شهر استجه مىگذرد. همچنين رودخانة شنيل كه در نزديكى اين شهر جريان دارد، براي كشتيرانى مناسب است ، EUE) نيز آمريكانا، همانجاها). استجه با داشتن آب و هواي گرم، كشتزارهاي سرسبز، باغ و بوستانهاي خرم، مناظر طبيعى زيبا و نيز به سبب برپايى مراكز رفاهى و تفريحى، جهانگردان بسياري را به خود جذب مىكند (ابن عبدالمنعم، الروض، 53؛ EUE ، نيز 1 ، EIبستانى، همانجاها). شخصيتهاي معروف: از افراد بنام استجه قاضى عمرو بن عبدالله بن ليث، معروف به القُبَعه را مىتوان ياد كرد (ابن فرضى، تاريخ العلماء...، 2/363؛ قروي، 146؛ ابن قوطيه، 86). همچنين علما، فقها، محدثان و ادباي بسياري را به استجه نسبت دادهاند: محمد بن ليث استجى (د 328 ق)، محدث (حميدي، 1/145؛ ياقوت، 1/242)؛ عثمان ابن مُحاسن (د 356 ق)، عالم زاهد (حميدي، 2/485؛ لوي پرووانسال، ، III/484 حاشية 2 ؛ بستانى، همانجا)؛ ابن ابى الفياض (د 459 ق) كه آثاري در زمينة تاريخ و جغرافيا تأليف كرده است (مونس، 107، حاشية 1)؛ ابوعبدالله محمد بن اسحاق بن مطرّف نصري (د 363 ق)، شاعر و محدث؛ محمد بن عثمان بن سعيد، شاعر و محدث؛ ابوالوليد هشام بن طالوت ازدي (ابن فرضى، همان، 2/76، 89، 171). مآخذ: آل على، نورالدين، اسلام در غرب، تهران، 1370ش؛ ابن اثير، الكامل؛ ابن حيان، حيان، المقتبس، به كوشش چالمتا و ديگران، مادريد، 1979م؛ همو، همان، به كوشش ملچور آنتونيا، پاريس، 1937م؛ همو، همان، به كوشش عبدالرحمان على حجى، بيروت، 1384ق/1965م؛ ابن خطيب، محمد، اعمال الاعلام، به كوشش لوي پرووانسال، بيروت، 1956م؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن سعيد مغربى، على، المغرب فى حلى المغرب، به كوشش شوقى ضيف، مصر، 1953- 1955م؛ ابن عبدالمنعم حميري، محمد، الروض المعطار، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1980م؛ همو، صفة جزيرة الاندلس (بخشى از الروض المعطار )، به كوشش لوي پرووانسال، قاهره، 1937م؛ ابن عذاري، احمد، البيان المغرب، به كوشش ج. س. كولن و لوي پرووانسال، ليدن، 1951م؛ ابن فرضى، عبدالله، تاريخ علماء الاندلس، مصر، 1966م؛ همو؛ تاريخ العلماء و الرواة للعلم بالاندلس، به كوشش عزت عطار حسينى، قاهره، 1374ق/ 1954م؛ ابن قوطيه، محمد، تاريخ افتتاح الاندلس، به كوشش ابراهيم ابياري، قاهره/بيروت، 1402ق/1982م؛ ابوالفدا، تقويم البلدان، به كوشش رنو و دوسلان، پاريس، 1840م؛ ادريسى، محمد، نزهة المشتاق، قاهره، 1972م؛ اصطخري، ابراهيم، مسالك الممالك، ليدن، 1927م؛ بستانى؛ حميدي، محمد، جذوة المقتبس، به كوشش ابراهيم ابياري، بيروت، 1403ق/1983م؛ زركلى، اعلام؛ شكيب ارسلان، الحلل السندسية، بيروت، 1355ق؛ عنان، محمد عبدالله، الا¸ثار الاندلسية الباقية، قاهره، 1381ق/1961م؛ همو، تاريخ دولت اسلامى در اندلس، ترجمة عبدالمحمد آيتى، تهران، 1367ش؛ همو، تراجم اسلامية شرقية و اندلسية، قاهره، 1390ق/1970م؛ همو، عصر المرابطين و الموحدين فى المغرب و الاندلس، قاهره، 1384ق/1964م؛ همو، نهاية الاندلس و تاريخ العرب المتنصرين، قاهره، 1386ق/1966م؛ قروي، محمد، قضاة قرطبه، به كوشش ابراهيم ابياري، قاهره، بيروت، 1982م؛ قلقشندي، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1383ق/1963م؛ مقري، احمد، نفح الطيب، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1388ق/1968م؛ مقريزي، احمد، السلوك، به كوشش محمد مصطفى زياده، قاهره، 1958م؛ مونس، حسين، تاريخ الجغرافية و الجغرافيين فى الاندلس، قاهره، 1406ق/1986م؛ نعنعى، عبدالمجيد، تاريخ الدولة الاموية فى الاندلس، بيروت، 1986م؛ ياقوت، بلدان؛ نيز: Americana; Britannica; Chejne, A., Muslim Spain, its History and Culture, Minneapolis, 1974; Dozy, R., Spanish Islam, tr. F.G. Stokes, London, 1913; EI 1 ; EI 2 ; EUE; Grand Larousse; Great World Atlas, London, 1981; L E vi-Proven 5 al, E., Histoire de l'Espagne musulmane, Paris/Leiden, 1950-1953; Pauly; WNGD. ناهده فوزي