اَخْميم، يا اِخْميم، شهر و مركز ولايت جرجا كشف...، 75، واقع در منطقة صعيد
مصر عليا ياقوت، /65، بر ساحل شرقى رود نيل و حدود 12 ميلى 00 كيلومتري جنوب
قاهره 2 EI و 6 كيلومتري شمال غربى شهر جرجا بستانى .
اخميم در گذشته تابع ولايت اسيوط بوده خوري، 6، ولى بعدها تابع منطقة
اداري جرجا شده است حاشية النجوم...، /0. تلفظ كنونى اخميم به فتح همزه
است، اما به كسر همزه نيز در متون اسلامى آمده است نك: ياقوت، همانجا؛ 18
.WNGD, اين نام از نام قبطى آن، شمين گرفته شده است 2 EI. در متون
يونانى، شهر مزبور را پانوپوليس ناميدهاند استرابون، ؛ VIII/111 آمريكانا . در
بعضى منابع بهصورت پانوپوليتس نيز آمده پاولى، ، XVIII(2)/649 و هرودت آن
را خِمّيس ناميده است ص 47، 8 كه نبايد با خميس و يا كمبيس ناحية بوتو در
دلتاي رود نيل خلط شود پاولى، .XVIII(2)/650 ظاهراً نام اصلى ناحيهاي قبطى
در مصر باستان تكاشمين بوده كه آثاري از آن در منطقة اخميم برجاي مانده
است همانجا. قبطيان اخميم را خميم و خمين مىناميدند كه با نام «خيم» يا
«مين» از معبودان باستانى آنان مرتبط بوده است بستانى، /37.
اخميم بر ويرانههاي منطقة كهنى در عرض شمالى 6 و 0 بنا شده، و فاصلة آن تا
اسيوط 4 كم است بستانى . ياقوت آن را در طول 4 و عرض 4 و 0 نوشته است
همانجا. مقريزي گويد: اخميم شهري بسيار كهن در جهت شرقى رود نيل است و
مناقيوس يكى از فرمانروايان قبطى عهد باستان آن را بنا كرده است /34- 35.
هرودت ضمن اينكه اخميم خميس را مستثنى از ديگر شهرهاي مصريان دانسته كه
آداب و رسوم يونانى در آن همچنان محفوظ مانده ص 47، از دروازة سنگى بسيار
بزرگى با دو تصوير بر بالاي آن، ياد كرده است. به نوشتة همو، درون محوطة
خاصى پرستشگاهى حاوي مجسمة پِرسئوس فرزند دانائه وجود داشته است همانجا.
سرمعمار و نخستين كاهن مين وايزيس در اخميم در دوران سلطنت ايه معبدي
سنگى بنا كرد كه بعدها در دوران بطلميوس دوم، فيلادلفوس، نيز مشابه آن توسط
رئيس كاهنان مين در ناحية گورستان شمال شرقى اخميم بنا شد. شكوفايى مجدد
اين شهر را با عهد فرمانروايى بطالسه مربوط دانستهاند پاولى، 651
.XVIII(2)/650,
به نوشتة ادريسى در اخميم بنايى با نام بَربا وجود دارد كه هرمس بزرگ پيش
از طوفان آن را ساخت /26، ولى مقريزي نام نخستين بانى بَربا را دومريا ذكر
كرده است /38. دربارة بناي شهر كه مقريزي آن را به مناقيوس نسبت داده،
چنين آمده است كه وي در اطراف آن دژهايى ساخت كه در هريك از آنها برج و
بر هر برج 0 مجسمة سلاح در دست از جنس مس ساخته شده بود. بناي شهر بيش از
0 سال به درازا كشيد، و مناقيوس سرانجام همراه با اموال، جواهر، مجسمهها و
ظرفها در آن به خاك سپرده شد همو، /35. انصاري دمشقى برباها را از
شگفتآورترين بناهاي مصر، و برباي اخميم را كه از سنگ مرمر سپيد ساخته شده،
مهمترين آنها دانسته است ص 2. به گفتة ياقوت برباها بناهاي مسقف عجيبى
هستند كه در آنها مجسمهها و نقاشيهاي گوناگونى ديده مىشوند. ديوارها مزين
به نقاشيهاي بسيار، از جمله چهرههاي انسانها و حيوانهاي گوناگونند كه بعضى
شناخته و برخى ناشناختهاند. در يكى از نقاشيها چهرة مردي بسيار بزرگ و خوش
سيما ديده مىشود. در اين بناها نوشتههاي بسياري هست كه كسى مفهوم آنها را
ندانسته است /65. ابن جبير كه خود در 79ق/183م از اخميم ديدن كرده
است،به بناهاي كهنى از برباي قبطيان اشاره دارد كه تا آن زمان آباد و
برجاي بوده است. وي از معبدي بزرگ در شهر اخميم ياد كرده كه درازاي آن
20 و پهناي آن 60 ذراع بوده است. ابن جبير مىنويسد اين معبد بزرگ 0 ستون
دارد كه فاصلة ميان آنها 0 وجب و پيرامون هريك از آنها 0 وجب است. همة
ستونها از پايين تا بالا نقشدار است و بر سر هر ستون تا سرِ ستون بعد از آن،
لوح بزرگى از سنگ تراش خورده نصب شده است كه بزرگترين آنها 6 وجب طول،
0 وجب عرض و وجب بلندي دارد. وي ضمن بحث دربارة سقف معبد مىنويسد:
لوحههاي سنگى آن كه با مهارت خاصى نصب شده، داراي تصاويري گوناگون از
انسانهاست كه هريك از آنها تمثالى يا سلاح و يا پرنده و جامى در دست دارند
و يا به تصويري ديگر اشاره مىكنند، بر سرتاسر معبد همراه با تصاوير زيبا،
تصويرهايى هولناك نقش شدهاند. در آن معبد به اندازة جاي فرو كردن ميخى يا
سوزنى نيست كه صورت يا نقشى يا خطى به شيوهاي كه بر ما مفهوم نيست،
ننگاشته باشند ص 0 -2.
برباي اخميم تا 80ق/378م برجا بود، تا اينكه فردي به نام كمالالدين
ابوبكر خطيب كه گويا خود از مردم اخميم بود، آن را ويران كرد. از آن پس شهر
اخميم رو به زوال نهاد ابنبطوطه، /6؛ مقريزي، /37.
اخميم را شهر طلسمها و دانش كيميا نوشتهاند. حميري مىنويسد كه هرمس دستور
داد تا پيچيدگيهاي جهان و دلايل نجومى و آگاهيهاي مربوط به دانش كيميا و نيز
طلسمهايى را بر ديوار نقش كنند ص 6. انصاري دمشقى نيز ضمن اشاره به
حجاريها، نقل مىكند كه آن حجاريها دانشهاي مرموز نبطيان است كه همه،
طلسميات، پزشكى، كيمياگري و يا مربوط به حكمتهاي مختلف و نجوم است همانجا.
در نخستين سدههاي ميلادي، بهويژه در پايان سدة م، اخميم از رونقى
برخوردار بود و در آن صومعهها و كليساهايى ساخته شد. بناي دير نزديك اخميم
را به اسقف پاخوميوس 90-46م نسبت دادهاند بستانى .
از سدة 9م به بعد باستانشناسان در حفريات خود، به آثاري بازمانده از شهر
باستانى به سوي شمال غربى اخميم كنونى برخوردهاند. از جملة آنهاست
پارههايى از تمثالها و بتها و نيز سنگهايى كه به هيروگليف و يونانى پيش
رفته تا عصر روميان عباراتى نگاشته شده است همانجا.
گروهى از مؤلفان اسلامى ترتيب مقياسهاي آب را در مصر با اخميم مرتبط
دانستهاند. ابن خلدون ترتيب اين مقياسها را با دورانفرمانروايى كلئوپاترا
مربوط شمرده است /93،94.مسعودي مىنويسد: دربارة مقياسهايى كه در مصر براي
شناخت فزونى و كاهش آب نيل نهادهاند، از جمعى مطلعان شنيدهام كه
مىگفتند حضرت يوسف ع وقتى اهرام را ساخت، مقياسى براي تعيين فزونى و
كاهش نيل ترتيب داد. دَلوكه، ملكة پير نيز مقياسى در اقصاي صعيد و مقياس
ديگري در شهر اخميم پديد آورد مروج...، /80.
هنگامى كه 00 اسقف مسيحى در اِفِسوس اِفِس گرد آمدند و نسطوريوس، بطريرك
قسطنطنيه و بنيادگذار آيين مسيحى نسطوري را كافر خواندند و او را طرد و تبعيد
كردند، نسطوريوس به اخميم رفت و سال در آنجا بود و در دهكدهاي به نام
سيفلح درگذشت ابنخلدون، /05؛ مسعودي، التنبيه...، 27. گفته شده است كه
مأمون خليفة عباسى زمانى قصد ويرانى معبد و هرم اخميم را داشت. هنگامى كه
وي به درون محوطة هرم رفت، خزاينى را ديد. فرمان داد تا آنها را از آنجا
خارج كنند حميري، 6، 7. اهل اخميم معتقد بودند كه در هر بربا شيطانى يك دست
وجود دارد كه آن را به سوي آسمان بلند كرده است و كنار او كتابهايى است و
در برباها طلسمهاي عجيبى وجود داشته است كه بيشتر آنها از ميان رفته است
همو، 8.
در عهد اسلامى، اخميم شاهد حوادثى بوده است. در 56ق/70م ابراهيم بن محمد،
ابن صوفى ه م بر احمد بن طولون والى مصر كه از سوي معتز بر آن سرزمين
فرمانروايى داشت، خروج كرد. در ربيعالثانى همان سال جنگى ميان وي و
سپاهيان ابن طولون در اخميم درگرفت كه طى آن ابن صوفى ناچار به الواح
گريخت و در آنجا اقامت گزيد مقريزي، /70-71. در روزگار مستعصم عباسى، عزالدين
آيبك، والى قوص و اخميم بود، در آنجا كار او بالا گرفت و هواي خودكامگى در
سرش افتاد. معز آيبك خواست او را عزل كند، ولى وي سر از فرمان او برتافت
ابنخلدون، /13. در سدة ق در نتيجة نزاعى كه ميان مماليك مصر روي داد،
قبايل اخميم مورد تاخت و تاز قرار گرفتند بستانى . اخميم از شهرهاي مسير
حركت حجاج به مكه بوده است سمعانى، /35. ابن جبير از تعرض راهداران و
بازرسان به مسافران و حاجيان و تفتيش كشتيها، مركبها، باروبنة مسافران و
بازرسى بدنى نابهنجار آنان مطالبى نوشته، و سخن گفتن دربارة اين بازرسى را
زشت دانسته است ص 2 -3.
اين شهر در دوازدهمين سال سلطنت ترايانوس تراژان بازسازي شد و در آن روزگار
يكى از مراكز سنگ تراشى و توليد كتان به شمار مىرفت پاولى،XVIII(2)/651 .
اخميم در سدههاي ميانه شهري شكوفا و پيشرفته بود.
اخميم داراي بناهاي بسيار، مزارع نيشكر، نخلستانها، بازارهاي ويژة داد و ستد
پنبه و كتان بود نك: ادريسى، /25-26. اكنون نيز نيشكر و منسوجات اخميم شهرت
دارد بستانى . شهر داراي چند كليسا و دو مسجد است. بيشتر ساكنان آن مسيحيند
همانجا. در 966م جمعيت آن 00 ،4تن بوده است .WNGD ابن جبير از مسجد ذوالنون
مصري و نيز مسجد داوود و متبرك بودن آنها ياد كرده است ص 0.
از مشاهير اخميم در دوران پيش از اسلام سدة م، نونوسوس نونوس شاعر يونانى
است كه در اخميم زاده شده است بستانى و در دورة اسلامى، ابوالفيض ذوالنون
بن ابراهيم اخميمى، زاهد معروف د 45ق/59م است سمعانى، همانجا. قفطى دربارة
وي مىنويسد كه در صنعت كيميا از گروه جابر بن حيان بوده، و دانش بسيار، از
جمله علم فلسفه را آموخته، و ملازم معبد بربا بوده كه از خانههاي حكمت
قديم با تصاوير شگفتانگيز بهشمار مىآمده است.اين تصاوير بر ايمان مؤمن و
طغيان كافر مىافزود ص 85. مسعودي مىنويسد از مردم شهر اخميم بارها شنيدهام
كه ابوالفيض ذوالنون مصري كه حكيم بود و طريقت و مذهب خاصى داشت، روايات
برباها را توضيح مىداد و بسياري از نقشها و نوشتههاي آن را بررسى مىكرد
مروج، /99.
همچنين از مشاهير آنجا ابوحري عثمان بن سويد اخميمى از پيشروان صنعت كيميا
بود كه با ابن وحشيه مناظرات و مكاتباتى داشت. ابن نديم كتابهاي او را ذكر
كرده است ص 24. نيز ابوالمؤمل محمد ابن عيسى بن تميم مصيصى اخميمى است
كه «منكَر الحديث» بود و محدثان دروغگويش خواندهاند. سمعانى دربارة وي
مطالبى نوشته، و درگذشت او را 00ق/13م دانسته است /36. از ديگر مشاهير
اخميم، ابوزيد سهل بن ربيع بن سليمان اخميمى است كه مورداعتماد قاضيان
بود و در 49ق/63م درگذشت. همچنين از احمد بن سهل بن ربيع بن سليمان د
81ق/94م و احمد بن يحيى بن حارث مىتوان نام برد همو، /35.
مآخذ: ابن بطوطه، محمد، سفرنامه، ترجمة محمدعلى موحد، تهران، 361ش؛ ابن
جبير، محمد، رحلة، ليدن، 907م؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن نديم، الفهرست؛
ادريسى، محمد، نزهة المشتاق، بيروت، 409ق/989م؛ انصاري دمشقى، محمد، نخبة
الدهر، ترجمة سيدحميد طبيبيان، تهران، 357ش؛ بستانى؛ بستانى، پطرس، دائرة
المعارف، بيروت، 294ق/877م؛ حاشية النجوم الظاهرة ابن تغري بردي، مصر،
351ق؛ حميري، محمد، الروض المعطار، بيروت، مكتبة لبنان؛ خوري، سليم جبرائيل
و سليم ميخائيل شحاده، آثار الادهار، بيروت، 291ق/875م؛ سمعانى، عبدالكريم،
الانساب، حيدرآباددكن، 382ق/962م؛ قفطى، على، تاريخ الحكماء، اختصار زوزنى،
بهكوشش يوليوس ليپرت، لايپزيگ، 903م؛ كشف اسماء المدن و النواحى
المعتبرة...، قاهره، 955م؛ مسعودي، على، التنبيه و الاشراف، به كوشش
عبدالله اسماعيل صاوي، بغداد، 357ق/938م؛ همو، مروج الذهب، بهكوشش يوسف
اسعد داغر، بيروت، 385ق/965م؛ مقريزي، احمد، الخطط، بهكوشش گاستون ويت،
قاهره، 923م؛ هرودت، تواريخ، ترجمة وحيد مازندرانى، تهران، 368ش؛ ياقوت،
بلدان؛ نيز:
Americana; EI 2 ; Pauly; Strabo, The Geography, tr. H. L. Jones,
London/Cambridge, 1949; WNGD.
عنايتاللهرضا