اَخْفَش، نام چندين تن از نحويان كه معروفترين آنان ابوالحسن سعيد بن مَسعدة مُجاشعى د ح 15ق/30م، معروف به اخفش اوسط، نحوي و اديب بصري است. وي از موالى قبيلة مجاشع بن دارِم بوده، و نسبت مجاشعى وي به همين سبب است نك: سيرافى، 0؛ زبيدي، 2؛ مفضل، 5. برخى نويسندگان كهن همچون مبرد نك: قفطى، /9 و ابوطيب لغوي ص 8 او را ايرانى و اهل بلخ مىدانند؛ اما بلخى مؤلف كتاب فضايل خراسان، وي را از مردم خوارزم شمرده است نك: ابن نديم، 8؛ قفطى، /1. از نام عربى پدر و نسبت مجاشعى وي چنين بر مىآيد كه خانوادة اخفش سالها پيش از تولد وي به عراق كوچيده، و «ولاء» قبيلة مجاشع را پذيرفته بودهاند. از آنجا كه بنى مجاشع در بصره مىزيستند، مىتوان پنداشت كه اخفش نيز در همان شهر به دنيا آمده است. ولادت وي را برخى از معاصران در دهة سوم از سدة ق تخمين زدهاند الورد، 4. به گفتة ابن كثير لقب اخفش را به سبب كم سويى و كوچكى چشمانش به او دادهاند 0/93 و گفتهاند «اَجْلَع» نيز بوده، يعنى لبانش به خوبى روي هم بسته نمىشده است ابن قتيبه، المعارف، 45؛ ابوطيب، همانجا. اخفشدر آغاز وحتى تاروزگار ابنقتيبههمانجاو زبيدياندلسى همانجا به اخفش صغير يا اصغر معروف بود، زيرا لقب «اخفش كبير» به ابوخطاب عبدالحميد اختصاص داشت، اما پس از آنكه على بن سليمان د 15ق نيز به اخفش شهرت يافت، سعيد بن مسعده را اخفش اوسط ناميدند ابن خلكان، /80-81؛ ابن كثير، همانجا و على را اخفش اصغر. از حدود سدة ق به بعد نحويان بسياري اخفش خوانده شدند و گويى اين نام پس از سعيد بن مسعده به صورت لقبى افتخارآميز براي نحويان درآمده، و بسياري از مدعيان نحودانى، اين لقب را براي خود برگزيدند. سيوطى نام 1 تن از كسانى را كه به اخفش معروف بودهاند، آورده است المزهر، /53-54 كه البته هيچ كدام شهرت چندانى ندارند. برخى از معاصران شمار آنان را به حدود 5 تن رساندهاند نك: الورد، 0-9. به گفتة سيوطى همان، /56 نحويان هرگاه لفظ اخفش را به تنهايى به كار بردهاند، مقصودشان سعيد بن مسعده بوده است. اخفش آغاز زندگى خود را در بصره گذراند و در همانجا به تحصيل علم پرداخت. بصره در آن روزگار بزرگترين كانون علم و ادب به شمار مىرفت و برجستهترين دانشمندان در علوم مختلف را در خود جاي داده بود. اخفش براي فراگيري صرف و نحو، سيبويه پيشواي نحويان بصره را كه به تازگى اصول و قواعد نحو را پايهريزي كرده و شكل نهايى به آن بخشيده بود، برگزيد و الكتاب را نزد وي خواند نك: مبرد، ؛ ابن انباري، 2. البته فراگيري اين كتاب بسيار پيچيده و گسترده كه تقريباً همة اصول و قواعد نحو عربى را در برداشت، از عهدة هركس ساخته نبود و گفتهاند كه اخفش يگانه كسى بود كه الكتاب را به طور مستقيم از سيبويه فرا گرفت و در انتشار آن كوشيد سيرافى، ابن نديم، مفضل، همانجاها. منابع نزديك به روزگار اخفش از ديگر استادان وي نامى به ميان نياوردهاند و همه به ذكر اين نكته كه «سن او از سيبويه بيشتر بوده و محضر استادان او را نيز درك كرده است»، بسنده كردهاند سيرافى، همانجا؛ زبيدي، 3 كه در اين صورت اخفش بايد از استادان سيبويه همچون عيسى بن عمر، خليل بن احمد، يونس بن حبيب و ابوزيد انصاري نك: زبيدي، 6 - 8؛ ضيف، 7 دانش آموخته باشد. برخى منابع به صراحت گفتهاند كه وي شاگرد خليل بن احمد نبوده است نك: ابوطيب، 8؛ يغموري، 5؛ قفطى، /0؛ سيوطى، بغية...، /90. بهعلاوه اخفش خود نيز در كتاب معانى القرآن بارها از اين استادان بجز خليل بن احمد نام برده است نك: /83، 06، 92، /81. با اين حال برخى روايات حكايت از حضور اخفش در مجالس درس خليل دارند نك: ياقوت، /128؛ قس: ذهبى، 0/06. اخفش از هشام بن عروه، عمرو بن عبيد، ابراهيم نخعى، شرحبيل بن مدرك و محمد بن عمر واقدي حديث شنيده همو، 0/08؛ يمانى، 31؛ سيوطى، همانجا و ظاهراً نزد خلف احمر، اصمعى و ابومالك نميري شعر و ادب و لغت آموخته است نك: قفطى، همانجا؛ ياقوت، /255، 256 و گويا از اعراب، خواه بدويان بصره و خواه ديگر اعراب بيابان نشين نيز لغت اخذ كرده است، زيرا عباراتى همچون «سمعنا من العرب»، «قال بعض العرب» و «قال قوم من العرب» در كتاب معانى القرآن وي بارها تكرار شده است نك: /56، 58، 63- 79، جم. اخفش در آغاز، تعليم و تربيت فرزندان كسانى چون معذّل بن غيلان و محمد بن هانى را بر عهده داشت قفطى، /1؛ صفدي، 5/59 و به روايتى از محمد بن هانى براي تعليم فرزندش 2 هزار دينار ؟ اجرت گرفت نك: الورد، 32؛ اما چون شهرتى به دست آورد، تدريس الكتاب را پيشه ساخت و به بركت دانشى كه از سيبويه آموخته بود، امرار معاش مىكرد. برجستهترين نحويان سدة ق همچون ابوعمر جرمى، ابوعثمان مازنى، كسايى، ابوحاتم سجستانى و توزي، الكتاب را نزد وي فرا گرفتند ابوطيب، 4، 5، 5؛ سيرافى، 2، 3؛ يغموري، ؛ ابن انباري، همانجا؛ نيز نك: الورد، 05-36. به روايتى، اخفش چندان به الكتاب دل بسته بود كه مازنى و جرمى بيم آن داشتند كه مبادا وي پس از مرگ سيبويه اين كتاب را به نام خود كند، از اينرو با پرداخت اجرتى در خور ، الكتاب را نزد وي خواندند و از آن پس آن را به نام سيبويه منتشر ساختند ابن انباري، همانجا؛ ياقوت، /374. شايد نگرانى مازنى و جرمى بيشتر از اين جهت بوده كه اولاً اخفش يگانه راوي الكتاب بوده، و انتشار اين اثر بىنظير جز از طريق وي امكان پذير نبوده است. ثانياً به گفتة برخى منابع، اخفش در نحو ادعاي برتري بر سيبويه داشته، و مدعى بوده كه سيبويه در تأليف الكتاب از او كمك مىگرفته،و پيش از نوشتن هر مطلب،نخست آنرا بر وي عرضهمىكرده است نك: ابن قتيبه، المعارف، 46؛ ابوطيب، 9؛ زبيدي، 7و شايد با اين ادعا قصد داشته بهنحوي خود را در تأليف الكتاب سهيمبداند. اخفش با اينكه به مكتب نحوي بصره تعلق داشت ابن قتيبه، ادب...، 90، مورد توجه خاص نحويان كوفه نيز بود و كوفيان وي را پيشواي نحويان مىخواندند ابوطيب، 8. البته علت اين امر تا اندازهاي روشن است، زيرا اخفش نخستين كسى بود كه در الكتاب به ديدة تعمق نگريست و خرده گرفتن بر آراء و نظريات سيبويه را باب كرد ابوطيب، همانجا و نحويان كوفه با تمسك به آراء وي توانستند پايههاي مكتب خود را استحكام بخشند و از انتقادات وي بر الكتاب، برضد مكتب بصره سود جويند. در آن روزگار اختلافات ميان دو مكتب نحوي كوفه و بصره روز به روز شدت بيشتري مىيافت و كسايى بنيان گذار مكتب كوفه كه در بغداد و در دربار عباسيان به سر مىبرد، از اينكه مبادا هواداران مكتب بصره و به خصوص سيبويه جايگاه والاي او را در دربار بگيرند، سخت بيمناك بود زبيدي، 8 - 9، زيرا كه مىديد بصريان، مستندي استوار همچون الكتاب در دست دارند كه كوفيان را ياراي مقابله با آن نيست، از اين رو به زودي و با فراست توانست نظر اخفش را به خود جلب كند و از نظريات او برضد بصريان و الكتاب به خوبى بهره گيرد. دربارة نخستين آشنايى كسايى با اخفش گفته شده كه اخفش پس از مناظرة مشهور سيبويه با كسايى معروف به زنبوريه، روانة بغداد شد تا از نزديك با نحويان كوفه و نظريات آنان آشنا شود و يا به گفتهاي از كسايى انتقام گيرد آل ياسين، 13 و چون بر كسايى وارد شد، در حضور شاگردان او مسائل نحوي بسياري مطرح كرد كه كسايى از عهدة پاسخ هيچ يك برنيامد و چون شاگردان او بر اخفش برآشفتند، كسايى مانع آنان شد و بر خلاف انتظار، وي را سخت گرامى داشت و از او خواست تا نزد وي بماند و تربيت فرزندانش را بر عهده گيرد. اخفش در برابر تكريم و احترام وي تسليم شد و نزد او ماند زبيدي، 0؛ مفضل، 6 -7. به روايتى در همين زمان كسايى با پرداخت 0 دينار الكتاب را در خفا نزد وي خواند قفطى، /7؛ نيز نك: مفضل، 6، كه گفته است كسايى در بصره الكتاب را نزد اخفش خوانده است. اخفش مدتى دراز در بغداد در كنار كسايى به سر برد و به تدريس و تأليف پرداخت سيوطى، بغية، /90. وي در اين مدت كوشيد تا بدون تعصب نسبت به مكتب نحوي بصره يا كوفه نظرياتى را كه معقولتر به نظر مىرسيد، بپذيرد و به شاگردان خود تعليم دهد، چنانكه بسياري از آراء سيبويه را رد كرد و برخى آراء كوفيان را پذيرفت نك: زجاجى، 81 و يا اينكه خود نظريات جديدي ارائه داد. مثلاً وي در عباراتى همچون «دَخلتُ الدارَ» يا «دخلتُ المسجدَ» كلمات «الدار» و «المسجد» را مفعولٌبه بهشمار آورد، حال آنكه سيبويه آنها را ظرف مىدانست. همچنين در مبحث اسم، جمع مؤنث سالم را در حالت نصب مبنى خواند، بر خلاف سيبويه كه در اينگونه اسمها كسره را علامت نصب مىدانست براي آگاهى بيشتر دربارة نظريات نحوي وي، نك: زمخشري، 4- 5، جم؛ قرشى، 27، 40، جم؛ نيز نك: بحث مفصل ضيف، 00- 08؛ الورد، 6 -02، 82 به بعد؛ دجنى، 5 -6. بدين سان وي به تدريج توانست تعديلى ميان نظريات دو مكتب نحوي بصره و كوفه برقرار سازد و سنگ نخستين مكتب نحوي سومى را بنيان نهد كه بعدها به مكتب بغداد شهرت يافت محمود، 5-6. اخفش در بغداد آثار بسياري تأليف كرد كه به زودي مورد توجه همگان قرار گرفت و در سراسر جهان اسلام منتشر شد، چنانكه اندكى پس از مرگ وي يعقوب ليث صفاري از سيستان به ابوحاتم سجستانى نوشت تا آثار اخفش را براي او بفرستد زبيدي، 4. البته برخى نيز زبان تخصص گراي و لحن عالمانة اخفش را نمىپسنديدند و گاه كسانى همچون جاحظ /1-2 و ابن خياط بر شيوة نگارش او سخت خرده گرفتهاند نك: زبيدي، 4. به روايتى چون جاحظ از وي پرسيد كه چرا آثار خود را به سبكى دشوار و نامفهوم مىنويسد، وي پاسخ داد: تا از نياز دانش پژوهان به وي كاسته نگردد جاحظ، همانجا. آثار نحوي اخفش يكى از منابع عمدة نحويان در سدههاي بعد بوده است. زجاجى همانجا، ابوعلى فارسى ص 80، 41، 45، جم، ابن جنى ص 1، 9، جم ، زمخشري 5، جم، ابن سراج /66، 67، 96، جم و ابوحيان غرناطى ص ، ، جم از آراء و نظريات وي بسيار بهره بردهاند. ابن مضاء قرطبى در رد نظرية «عامل»، اخفش و استادش سيبويه را سخت مورد انتقاد قرار داده است ص 22 به بعد. اخفش راوي شعر و ادب نيز بوده است و از همين رو به او لقب راويه دادهاند و گفتهاند كه وي نخستين كسى بوده كه معانى دشوار اشعار را در زير هر بيت املا مىكرده است مفضل، زبيدي، همانجاها؛ قفطى، /9. ثعلب دانش وي را بسيار ستوده، و او را در روايت شعر برجستهترين مردمان روزگار خود دانسته است نك: مفضل، همانجا؛ ابن انباري، 2، اما گويى اخفش خود معترف بوده كه در اين باره هرگز به پاي راويان بزرگ همروزگارش چون اصمعى نمىرسيده است نك: ابوطيب، 7؛ يغموري، 7 - 8. دانش اخفش علاوه بر نحو و روايت شعر، در علم عروض نيز مورد ستايش بسيار قرار گرفته است. وي كه احتمالاً عروض را از بنيانگذارش خليل بن احمد فرا گرفته بود الورد، 8، در ادامة كار وي، بحر خَبَب يا متدارك را به اوزان عروضى افزود ابن خلكان، /81؛ ابن فضلالله، /8؛ قس: طيب، 37-52. اخفش در برخى از مباحث عروضى با خليل بن احمد اختلاف نظر داشت. مثلاً خليل بحر طويل را داراي ضرب، و اخفش آن را داراي ضرب مىداند و نيز در «عروضِ» همين بحر، خليل جز «مفاعلن» را جايز نمىشمارد، حال آنكه اخفش «فعولن» را نيز جايز مىداند نك: خطيب، 7-0. اخفش همچنين فاصلة صغري و كبري را از اركان عروضى نمىشمارد و اركان را منحصر در«سبب» و «وتد»مىداند شمس قيس،4- 5. اخفش را از آشنايان به علم كلام نيز دانستهاند و گفتهاند كه شاگرد متكلم معروف ابوشمر مرجى بوده است زبيدي، 4؛ يغموري، 7. برخى او را معتزلى شمردهاند، چنانكه شاگردش ابوحاتم سجستانى سخت از وي انتقاد كرده، و او را با نكوهش بسيار، بد عقيده خوانده است زبيدي، 3؛ قفطى، /7- 8. آثار چاپى: . القوافى، كه به كوشش عزت حسن در دمشق 970م، و بار ديگر به كوشش احمد راتب نفاخ در بيروت 974م به چاپ رسيده است. . معانى القرآن. اخفش اين كتاب را در بغداد و به درخواست كسايى تأليف كرده است زبيدي، 0؛ قفطى، /7. ابوحاتم سجستانى بر اين كتاب بسيار خرده گرفته، و آن را اقتباسى از كتاب مجاز القرآن ابوعبيده معمر بن مثنى دانسته است زبيدي، 3؛ قفطى، /7- 8؛ نيز نك: الورد، 52-57. اين كتاب يك بار به كوشش فائز فارس در كويت 979-981م، و بار ديگر به كوشش عبدالامير محمد امين الورد در بيروت 405ق/985م به چاپ رسيدهاست. بعيد نيستكهكتاب غريب القرآن كه بروكلمان GAL,S, ذكر كرده، همين معانى القرآن باشد. آثار يافت نشده: اخفش نزديك به 0 كتاب ديگر نيز داشته كه اثري از آنها برجاي نمانده است. . ابيات المعانى معانى الشعر ؛ . الاربعة؛ . الاشتقاق؛ . الاصوات؛ . الاوسط؛ . التصريف قفطى، /2؛ . شرح كتاب سيبويه؛ . شرح كتاب مسائية ابوزيد انصاري؛ . شرح النوادر؛ 0. صفات الغنم و الوانها و علاجها و اسنانها اسبابها ؛ 1. غريب الحديث؛ 2. اللامات؛ 3. كتاب المسائل الصغير؛ 4. كتاب المسائل الكبير، كه آن را به درخواست هشام ضرير از شاگردان كسايى نوشته است؛ 5. معانى الكلام هروي، 42؛ 6. المقاييس؛ 7. الملوك؛ 8. وقف التمام ابن نديم، 8؛ ياقوت، /376؛ قفطى، همانجا؛ مفضل، 8. در زبان فارسى مثل «بز اخفش» شهرت بسيار دارد و دربارة كسانى به كار مىرود كه تصديق بلاتصور كنند، زيرا پنداشتهاند كه اخفش ملاحظات نحوي خود را به بزي عرضه مىداشت و از او تصديق مىخواست. بز نيز اتفاقاً، بر اثر كشيدن ريسمانى كه به شاخش بسته بود، سر تصديق فرو مىآورد. اين داستان را به همين گونه، هم قزوينى ذكر كرده /81 و هم پرتوي آملى ص 25-27. پرتوي شاهدي براي اين مثل در شعر اديب صابر، شاعر سدة ق نيز يافته همانجا؛ براي بيت شاهد، نك: ناصح، 56، كه به وجود اين بيت در نسخههاي ديگر اشاره مىكند. اما چنين ماجرايى در شرح حال اخفش نيامده و اساساً با شخصيت عالمانه و نسبتاً با وقار اخفش هماهنگ نيست. در عوض نسبت آن به شخصيتى شوخ طبع و نادره پرداز چون اَعْمَش ه م معقولتر به نظر مىآيد، خاصه كه ثعالبى ص 71 همين نكته را دربارة «عنزالاعمش» آورده، تصريح مىكند كه مثل اعمش و بز او را دربارة كسى گفتهاند كه مخاطب وي، چيزي از سخنش در نيابد. مآخذ: آل ياسين، محمدحسين، الدراسات اللغوية عند العرب، بيروت، 400ق/ 980م؛ ابن انباري، عبدالرحمان، نزهة الالباء، به كوشش ابراهيم سامرايى، بغداد، 959م؛ ابن جنى، عثمان، الخاطريات، به كوشش على ذوالفقار شاكر، بيروت، 988م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن سراج، محمد، الاصول فى النحو، به كوشش عبدالحسين فتلى، بيروت، 405ق/985م؛ ابن فضل الله عمري، احمد، مسالك الابصار، به كوشش فؤاد سزگين، فرانكفورت، 408ق/988م؛ ابن قتيبه، عبدالله، ادب الكاتب، بيروت، دارصادر؛ همو، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 960م؛ ابن كثير، البداية؛ ابن مضاء، احمد، الرد على النحاة، به كوشش شوقى ضيف، قاهره، 366ق/947م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوحيان غرناطى، محمد، تذكرة النحاة، به كوشش عفيف عبدالرحمان، بيروت، 406ق/986م؛ ابوطيب لغوي، عبدالواحد، مراتب النحويين، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 375ق/955م؛ ابوعلى فارسى، حسن، المسائل المشكلة، به كوشش صلاحالدين عبدالله سنگاوي، بغداد، 983م؛ اخفش، سعيد، معانى القرآن، به كوشش عبدالامير محمد امين الورد، بيروت، 405ق/985م؛ پرتوي آملى، مهدي، ريشههاي تاريخى امثال و حكم، تهران، 365ش؛ ثعالبى، عبدالملك، ثمار القلوب، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 384ق/965م؛ جاحظ، عمرو، الحيوان، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بيروت، 388ق/969م؛ خطيب تبريزي، يحيى، الوافى فى العروض و القوافى، به كوشش فخرالدين قباوه، دمشق، دارالفكر؛ دجنى، فتحى عبدالفتاح، النزعة المنطقية فى النحو العربى، كويت، وكالة المطبوعات؛ ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش محمد نعيم عرقسوسى، بيروت، 406ق/986م؛ زبيدي، محمد، طبقات النحويين و اللغويين، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 973م؛ زجاجى، عبدالرحمان، الجمل فى النحو، به كوشش على توفيق حمد، بيروت، 986م؛ زمخشري، محمود، المفصل فى النحو، به كوشش ي. ب. پروخ، ليدن، 840م؛ سيرافى، حسن، اخبار النحويين البصريين، به كوشش فريتس كرنكو، بيروت، 936م؛ سيوطى، بغية الوعاة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 384ق/965م؛ همو، المزهر، به كوشش محمد احمد جاد مولى و ديگران، بيروت، 406ق/986م؛ شمس قيس رازي، محمد، المعجم، به كوشش محمد قزوينى، تهران، 327ش؛ صفدي، خليل، الوافى بالوفيات، به كوشش بيرند راتكه، بيروت، 399ق/979م؛ ضيف، شوقى، المدارس النحوية، قاهره، 968م؛ طيب، عبدالله، «عدة القوافى بين الخليل و الاخفش»، مجلة المجمع العلمى العرب_، دمشق، 401ق/981م، شم 7؛ قرشى، محمد، الارشاد الى علم الاعراب، به كوشش عبدالله بركاتى و محسن عميري، مكه، مركز احياء التراث الاسلامى؛ قزوينى، محمد، يادداشتها، به كوشش ايرج افشار، تهران، 345ش؛ قفطى، على، انباه الرواة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 371ق/952م؛ مبرد، محمد، الفاضل، به كوشش عبدالعزيز يمنى، قاهره، 375ق/ 956م؛ محمود، محمود حسينى، المدرسة البغدادية، بيروت، 407ق/986م؛ مفضل بن محمد، تاريخ العلماء النحويين، به كوشش عبدالفتاح محمد حلو، جيزه مصر، 412ق/992م؛ ناصح، محمدعلى، حاشيه بر ديوان اديب صابر، تهران، 343ش؛ الورد، عبدالامير محمدامين، منهج الاخفش الاوسط فى الدراسة النحوية، بيروت، 395ق/975م؛ هروي، على، الازهية فى علم الحروف، به كوشش عبدالمعين ملوحى، دمشق، 391ق/ 971م؛ ياقوت، معجمالادباء، بهكوشش احسان عباس، بيروت، دارالغرب؛ يغموري، يوسف، نورالقبس، مختصر المقتبس مرزبانى، به كوشش رودلف زلهايم، ويسبادن، 384ق/ 964م؛ يمانى، عبدالباقى، اشارة التعيين، به كوشش عبدالمجيد دياب، رياض، 406ق/986م؛ نيز: S. GAL, عنايتالله فاتحىنژاد