responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 7  صفحه : 3008
اخسيكت‌
جلد: 7
     
شماره مقاله:3008

اَخْسيكَت‌، نام‌ يكى‌ از شهرهاي‌ ماوراءالنهر در منطقة فرغانه‌ كه‌ روزگاري‌ مركز آنجا بود و اكنون‌ ويرانه‌هايى‌ از آن‌ برجاست‌.
نام‌ اخسيكت‌ در منابع‌ به‌ گونه‌هاي‌ مختلف‌ آمده‌ است‌: اخسيكث‌ خوارزمى‌، 8، خشكت‌ بلاذري‌، 20، خشيكت‌ قدامه‌، 07 و اخشيكث‌ بيرونى‌، /77. در سده‌هاي‌ بعد، تاريخ‌ نويسان‌ بخش‌ اول‌ آن‌ يعنى‌ اخسى‌ و اخشى‌ را به‌ عنوان‌ نام‌ شهر ذكر كرده‌اند بابر، ، ؛ روملو، 12.
اخسيكت‌ مانند بسياري‌ از نامهاي‌ شهرهاي‌ ماوراءالنهر از دو بخش‌ فراهم‌ آمده‌ است‌: بخش‌ نخست‌ به‌ شكلهاي‌ اخسى‌، اخشى‌ و خشى‌ و بخش‌ دوم‌ آن‌ هم‌ به‌ گونة «كت‌» و «كث‌». بخش‌ اول‌ واژه‌اي‌ است‌ سغدي‌ كه‌ از اَخْشيذ و خْشيذ به‌ معنى‌ سَرور گرفته‌ شده‌ است‌ و خود ريشه‌اي‌ اوستايى‌ از كلمة خَشَيْته‌ به‌ معنى‌ توانا دارد بارتولمه‌، 51 º ÑÔæ퍝¡ .42 بخش‌ دوم‌ «كت‌» نيز ريشه‌اي‌ سغدي‌ دارد و گاهى‌ به‌ شكلهاي‌ كند و قند هم‌ درآمده‌، به‌ معنى‌ شهر و يا روستاست‌ ياقوت‌، /04؛ رشيدي‌، /208؛ نيز نك: گرشويچ‌، .51 اين‌ شهر را با توجه‌ به‌ معانى‌ دو بخش‌ ياد شده‌، مى‌توان‌ «اميرنشين‌» و يا «شاه‌ نشين‌» دانست‌ II/790 , 2 .EIدر حدود العالم‌ اين‌ شهر محل‌ استقرار امير و كارگزاران‌ او ذكر شده‌ ص‌ 12 كه‌ تأييدي‌ بر اين‌ موضوع‌ است‌.
ويژگى‌وحدودجغرافيايى‌: اخسيكت‌ شهري‌ بود با طول‌جغرافيايى‌ 6 و 0 و عرض‌ 6 و 0 كه‌ شهرهايى‌ چون‌ خجند، اوزكند، خواقند و قبا، پيرامون‌ آن‌ بودند خوارزمى‌، همانجا؛ مقدسى‌، 99- 00، 06. اخسيكت‌ بر زمينى‌ هموار و بر كنارة چپ‌ و شمالى‌ رود چاچ‌ سيحون‌ واقع‌ شده‌ بود اصطخري‌، 65؛ ابن‌حوقل‌، 37؛ حدود العالم‌، 3، 12، 14؛ ياقوت‌، /62، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ رود از كنار شهر عبور مى‌كرد. همجواري‌ اخسيكت‌ و رود چاچ‌ سبب‌ شده‌ بود تا اين‌ شهر از آبادانى‌ ويژه‌اي‌ برخوردار شود و از سرسبزترين‌ شهرهاي‌ فرغانه‌ به‌ شمار آيد، چنانكه‌ در بخش‌ شارستان‌ اخسيكت‌ و اطراف‌ آن‌ آبگيرهاي‌ فراوان‌ و آبهاي‌ روان‌ وجود داشت‌ جيهانى‌، 94؛ ادريسى‌، /06. اين‌ شهر، داراي‌ دروازه‌ به‌ نامهاي‌ كين‌، مرقشه‌، كاسان‌، جامع‌، رهابه‌ و بجير بوده‌ است‌ كه‌ يكى‌ از آنها بر كرانة رود چاچ‌ قرار داشت‌ اصطخري‌، 65، 75؛ ابن‌ حوقل‌، 38؛ جيهانى‌، همانجا.
ساختار شهري‌ اخسيكت‌ با ساختار شهرها در سده‌هاي‌ نخستين‌ اسلامى‌ سازگاري‌ بسياري‌ داشت‌، چنانكه‌ كهندژ ويژة كارگزاران‌ دولتى‌، شارستان‌ محل‌ حضور مردم‌ و مسجد آدينه‌ و ربض‌ مخصوص‌ بازار بود و تمامى‌ دروازه‌هاي‌ شهر نيز به‌ باغ‌ و كشتزارهاي‌ مردم‌ باز مى‌شد اصطخري‌، 65؛ جيهانى‌، همانجا؛ ابن‌ حوقل‌، 37؛ مقدسى‌، 91؛ ياقوت‌، همانجا؛ نيز نك: اشرف‌، 0.
بيشتر جغرافى‌ نويسان‌ اسلامى‌ اين‌ شهر را قصبه‌ و يا مدينة فرغانه‌ ناميده‌اند ابن‌ خردادبه‌، 07؛ حدود العالم‌، نيز ادريسى‌، همانجاها. در تعريف‌ قصبه‌ و مدينه‌ نظر اشرف‌ قابل‌ تأمل‌ است‌. او با استناد به‌ گفته‌هاي‌ مؤلفان‌ اسلامى‌، تعريفى‌ نزديك‌ به‌ هم‌ از اين‌ دو مكان‌ ارائه‌ كرده‌ است‌. او قصبه‌ را مركز هر يك‌ از تقسيمات‌ اصلى‌ كشور و مدينه‌ را نيز مركز قدرت‌ سياسى‌، يعنى‌ جايگاه‌ دولت‌ و كارگزاران‌ آن‌ مى‌داند، با دو ويژگى‌ عمده‌ يعنى‌ دارا بودن‌ جامع‌ مسجد آدينه‌ و بازار كه‌ نشان‌ از فزونى‌ مردم‌ و رونق‌ اقتصادي‌ داردص‌ 1-4،4.تمام‌خصوصياتى‌ كه‌ براي‌ قصبه‌ و مدينه‌ اشاره‌ شد، كاملاً با ويژگيهايى‌ كه‌ براي‌ اخسيكت‌ بيان‌ كرده‌اند، سازگاري‌ دارد. از جمله‌ آنكه‌ سراي‌ امير و كارگزاران‌ او در اين‌ شهر بوده‌، مسجد آدينه‌ در شارستان‌، نمازگاه‌ عيد بر كنارة رود چاچ‌ و بازار در ربض‌ قرار داشته‌ است‌ اصطخري‌، جيهانى‌، ابن‌ حوقل‌، ياقوت‌، همانجاها. بر پاية اين‌ ويژگيها بود كه‌ اخسيكت‌ در دوره‌اي‌ خاص‌ به‌ عنوان‌ مركز فرغانه‌ شناخته‌ مى‌شد.
پيشينة تاريخى‌: اخسيكت‌ همواره‌ به‌ عنوان‌ مركز و يا يكى‌ از بخشهاي‌ مهم‌ فرغانه‌ به‌ شمار آمده‌ است‌ و رويدادهاي‌ اين‌ شهر با حوادثى‌ كه‌ در اين‌ منطقه‌ رخ‌ مى‌داد، مربوط بوده‌ است‌. از اين‌ رو در بررسى‌ سابقة تاريخى‌ اخسيكت‌ مى‌بايد رخدادهاي‌ تاريخى‌ فرغانه‌ را هم‌ در نظر داشت‌.
كهن‌ترين‌ اخباري‌ كه‌ از درة فرغانه‌ و اخسيكت‌ در دست‌ است‌، مربوط به‌ مسافران‌ و يا مورخان‌ چينى‌ است‌ كه‌ به‌ اين‌ منطقه‌ پا گذاشته‌اند. در 28ق‌م‌ سفيري‌ از چين‌، فرغانه‌ را منطقه‌اي‌ با 0 هزار خانوار و 0 شهر كه‌ مردمانش‌ به‌ زراعت‌ مشغول‌ بودند، وصف‌ كرده‌ است‌ نك: بارتولد، گزيده‌...، 5-6. بر پاية ديگر نوشته‌هاي‌ چينى‌ كه‌ اطلاعات‌ آن‌ مربوط به‌ سده‌هاي‌ تا م‌ است‌، فرغانه‌ شهر بزرگ‌ و 00 شهر كوچك‌ داشته‌ كه‌ مركز آن‌ اخسيكت‌ بوده‌ است‌ و خاندانى‌ از سدة تا م‌ در آنجا حكومت‌ مى‌كرده‌ است‌ كه‌ در سالهاي‌ 27 - 49م‌ در پى‌ جنگ‌ با تركان‌ منقرض‌ شد و تركان‌ به‌ جاي‌ آنان‌ در كاسان‌ نزديك‌ اخسيكت‌ مستقر شدند. در 58م‌ چينيها پس‌ از غلبه‌ بر تركان‌ در اين‌ منطقه‌ بر سر كار آمدند همان‌، 7- 8.
نخستين‌ فتوحات‌ مسلمانان‌ در منطقة شرق‌ ايران‌ در 0ق‌ و در زمان‌ خلافت‌ عثمان‌ روي‌ داد كه‌ گشايش‌ شهرهاي‌ خراسان‌ و ماوراءالنهر را يكى‌ پس‌ از ديگري‌ در پى‌ داشت‌، تا سرانجام‌ اخسيكت‌ در 6ق‌ به‌ دست‌ صالح‌ بن‌ مسلم‌ و نصر بن‌ سيار گشوده‌ شد بلاذري‌، 20؛ قدامه‌، 07؛ ابن‌ اثير، /24.
پس‌ از ورود عربها به‌ درة فرغانه‌ حوادث‌ بى‌شماري‌ در اين‌ منطقه‌ روي‌ داد كه‌ از يك‌ سو درگيري‌ اميران‌ محلى‌ فرغانه‌ اخشيدها با يكديگر بود كه‌ پيشينة آن‌ به‌ پيش‌ از اسلام‌ باز مى‌گشت‌ و از سوي‌ ديگر شورشهايى‌ بود پياپى‌ كه‌ ظاهراً به‌ بيرون‌ راندن‌ عربها از اين‌ منطقه‌ منجر شد همو، /49؛ ذهبى‌، /6؛ ابن‌ خلدون‌، /80؛ نيز نك: بارتولد، همان‌، 7، 9- 0.
به‌ هنگام‌ خلافت‌ مأمون‌، نفر از خاندان‌ سامانى‌ از طرف‌ وي‌ بر بخشهايى‌ از ماوراءالنهر گمارده‌ شدند. يكى‌ از آنان‌ احمد بن‌ اسد بود كه‌ در 04ق‌/19م‌ بر حكومت‌ فرغانه‌ دست‌ يافت‌. پس‌ از مرگ‌ احمد 50ق‌/64م‌، فرزندش‌ نصر بر جاي‌ او نشست‌ فراي‌، 19- 20. ظاهراً نصر در اين‌ زمان‌ اسد برادر خود را از ميان‌ ديگر برادرانش‌، يعنى‌ اسماعيل‌ و اسحاق‌ كه‌ با وي‌ مخالف‌ بودند، بركشيد و حكومت‌ اخسيكت‌ را بدو سپرد. سكه‌هايى‌ كه‌ به‌ نام‌ اسد در 64ق‌/78م‌ در فرغانه‌ و اخسيكت‌ ضرب‌ شده‌، تأييدي‌ است‌ بر اين‌ موضوع‌ «سكه‌شناسى‌...»، .60 چندي‌ نپاييد كه‌ ميان‌ نصر و اسد از يك‌ سو و اسماعيل‌ و اسحاق‌ از سوي‌ ديگر، درگيريهايى‌ روي‌ داد كه‌ سرانجام‌ در 75ق‌/88م‌ به‌ پيروزي‌ اسماعيل‌ و دست‌ يابى‌ او به‌ حكومت‌ سامانيان‌ منجر شد و اسماعيل‌ هم‌ به‌ پاس‌ جانبداري‌ اسحاق‌، حكومت‌ فرغانه‌ را به‌ وي‌ واگذار كرد نرشخى‌، 15- 18؛ مدرس‌، 66. اسحاق‌ پس‌ از استقرار در اين‌ منطقه‌، سكه‌هايى‌ را در 84 و 90ق‌ به‌ نام‌ خود در اخسيكت‌ ضرب‌ كرد «سكه‌ شناسى‌»، .60-61 حكومت‌ اسحاق‌ بر فرغانه‌ تا 01ق‌/14م‌ ادامه‌ يافت‌. در اين‌ سال‌ اسحاق‌ بر نصر بن‌ احمد نصر دوم‌ شوريد، اما به‌ زودي‌ شورش‌ او سركوب‌ شد گرديزي‌، 30-31؛ ابن‌ اثير، /0 و نصر بر مناطق‌ تحت‌ سلطة او يعنى‌ فرغانه‌ و اخسيكت‌ دست‌ يافت‌ و در 07ق‌ سكه‌اي‌ به‌ نام‌ خود در اخسيكت‌ ضرب‌ كرد لين‌ پول‌، .96
پس‌ از فروپاشى‌ دودمان‌ سامانى‌ به‌ دست‌ محمود غزنوي‌ نك: ابن‌ اثير، /48؛ بارتولد، گزيده‌، 36- 38، يكى‌ از ايلك‌ خانيان‌ به‌ نام‌ على‌ تگين‌ و برادرش‌ طغان‌ به‌ مخالفت‌ با محمود پرداختند، ولى‌ به‌ دست‌ محمود و هم‌ پيمان‌ او قدرخان‌ از شهرهاي‌ خود بيرون‌ رانده‌ شدند گرديزي‌، 04-10. سكه‌هايى‌ در 17 و 18ق‌ در اخسيكت‌ به‌ نام‌ طغان‌ ضرب‌ شده‌ است‌ نك: بارتولد، تركستان‌ نامه‌، /04 كه‌ نشان‌ مى‌دهد ظاهراً طغان‌ پس‌ از گريز از مقابل‌ محمود و قدرخان‌ به‌ اخسيكت‌ پناه‌ برده‌ و بر آنجا تسلط يافته‌ است‌. از نوشتة بيهقى‌ بر مى‌آيد كه‌ پس‌ از بازگشت‌ محمود از سومنات‌، قدرخان‌ بار ديگر بر على‌ تگين‌ و طغان‌ تاخته‌ و بر شهرهاي‌ آنان‌ دست‌ يافته‌ است‌ ص‌ 1، 26، زيرا سكه‌اي‌ در 20ق‌ به‌ نام‌ قدرخان‌ در اخسيكت‌ ضرب‌ شده‌ نك: بارتولد، همانجا كه‌ نشان‌ مى‌دهد اخسيكت‌ از دست‌ طغان‌ خارج‌ شده‌ است‌. در اين‌ زمان‌ ماوراءالنهر با دوره‌اي‌ پر آشوب‌ روياروي‌ بود و تاخت‌ و تاز غزنويان‌، سلجوقيان‌ و ايلك‌خانيان‌ به‌ ويژه‌ پس‌ از مرگ‌ محمود 20ق‌ وارد مرحله‌اي‌ تازه‌ شده‌ بود. در 29ق‌ ابراهيم‌ بن‌ نصر ايلك‌ خان‌ كه‌ به‌ بوري‌ تگين‌ مشهور بود و بعدها طمغاج‌ خان‌ لقب‌ يافت‌، پس‌ از فرار از دست‌ پسران‌ على‌ تگين‌ و جنگ‌ و گريز فراوان‌ توانست‌ بر بخشهايى‌ از ماوراءالنهر كه‌ پيش‌ تر در دست‌ قدرخان‌ بود، تسلط يابد. او حكومت‌ خود را در اين‌ منطقه‌ تا 60ق‌ ادامه‌ داد و در اين‌ سال‌ به‌ نفع‌ پسرش‌ شمس‌الملك‌ نصر از حكومت‌ كناره‌ گرفت‌. از جملة شهرهايى‌ كه‌ طمغاج‌ خان‌ و پسرش‌ بر آن‌ تسلط داشتند، اخسيكت‌ بود و اين‌ دو سكه‌هايى‌ به‌ نام‌ خويش‌ در اين‌ شهر ضرب‌ كردند. تسلط شمس‌ الملك‌ بر اخسيكت‌ تا 65ق‌ ادامه‌ يافت‌، اما او در اين‌ سال‌ حكومت‌ اين‌ شهر را به‌ طغرل‌ و بغراخان‌ هارون‌، پسران‌ قدرخان‌ واگذار كرد و بدين‌ ترتيب‌ سرزمينهاي‌ شرقى‌ سيحون‌ مانند اخسيكت‌ در اختيار پسران‌ قدرخان‌ و بخش‌ غربى‌ آن‌ در اختيار شمس‌ الملك‌ قرار گرفت‌. از اين‌ تاريخ‌ به‌ بعد نام‌ پسران‌ قدرخان‌ و نوة او طغرل‌ تگين‌ بر سكه‌هايى‌ كه‌ در اخسيكت‌ ضرب‌ شده‌ است‌، ديده‌ مى‌شودنك: بارتولد، همان‌،/32 -42، 58 - 59.
در اواخر دورة سلجوقيان‌، درگيريها در اين‌ سرزمين‌ به‌ دو قدرت‌ نوظهور يعنى‌ قراختاييان‌ كه‌ پيش‌ تر تمامى‌ ماوراءالنهر و درة فرغانه‌ را تصرف‌ كرده‌ بودند و خوارزمشاهيان‌ منتقل‌ شد نك: گروسه‌، 70- 85. با ضعف‌ قراختاييان‌، سازشى‌ بين‌ يكى‌ از سرداران‌ اين‌ خاندان‌ به‌ نام‌ كوچلك‌ خان‌ نايمانى‌ و محمد خوارزمشاه‌ به‌ وجود آمد و در 09ق‌ سرزمينهاي‌ شرقى‌ سيحون‌ مانند اخسيكت‌ و كاسان‌ به‌ كوچلك‌ خان‌ داده‌ شد.
قدرت‌ يافتن‌ چنگيز خان‌ در چين‌ و بروز اختلاف‌ بين‌ او و محمد خوارزمشاه‌ منجر به‌ يورش‌ مغول‌ به‌ ماوراءالنهر و خراسان‌ شد. در اين‌ زمان‌ حاكم‌ اخسيكت‌ با مغولان‌ از در سازش‌ درآمد و مغولان‌ به‌ ياري‌ او توانستند كوچلك‌ را از ميان‌ بردارند نك: بارتولد، تركستان‌ نامه‌، /37 - 40.
ظاهراً در جنگهاي‌ محمد خوارزمشاه‌ و نيز در فتنة مغول‌، اخسيكت‌ رو به‌ ويرانى‌ نهاد و به‌ تدريج‌ جاي‌ خود را به‌ عنوان‌ مركز فرغانه‌ به‌ شهر انديجان‌ سپرد لسترنج‌، 08. منابع‌ تاريخى‌ هم‌ با وجود رخدادهاي‌ فراوان‌ در دورة تيموريان‌ و حكومت‌ ازبكان‌، به‌ اشاراتى‌ كوتاه‌ و گذرا از اخسيكت‌ بسنده‌ كرده‌اند منجم‌، 78؛ روملو، 12؛ شرف‌ الدين‌، 51.
در اين‌ ميان‌، در دوره‌اي‌ كوتاه‌، يعنى‌ به‌ هنگام‌ حكومت‌ عمر شيخ‌ ميرزا، از نوادگان‌ تيمور، بار ديگر اخسيكت‌ به‌ عنوان‌ پايتخت‌ مطرح‌ شد، اما با مرگ‌ او در اين‌ شهر 99ق‌/494م‌، پسرش‌ بابر پايتخت‌ را به‌ انديجان‌ منتقل‌ ساخت‌ بابر، ، ، ؛ گنبو، /1. به‌ گفتة لسترنج‌ همانجااز شهر اخسيكت‌ اكنون‌ ويرانه‌هايى‌ باقى‌ مانده‌ است‌.
رجال‌ بسياري‌ در زمينه‌هاي‌ ادب‌، شعر، حديث‌، فقه‌ و تفسير از اخسيكت‌ برخاسته‌اند كه‌ از جملة آنان‌ اين‌ افراد را مى‌توان‌ نام‌ برد: ابوعلى‌ حسين‌ بن‌ ابى‌ يعلى‌ اخسيكتى‌، فقيه‌ كه‌ در 95ق‌/005م‌ حيات‌ داشت‌؛ ابورشاد احمد بن‌ محمد بن‌ قاسم‌ اخسيكتى‌، ملقب‌ به‌ ذوالفضائل‌ د 28ق‌/134م‌، اديب‌، محدث‌ و تاريخ‌نويس‌؛ اثيرالدين‌ اخسيكتى‌ زنده‌ در 93ق‌/197م‌، شاعر پارسى‌گوي‌؛ ابوالوفا حسام‌الدين‌ محمد بن‌ محمد بن‌ عمر اخسيكتى‌ د 44ق‌/246م‌، فقيه‌ حنفى‌ و اصولى‌؛ ابوعبدالله‌ محمد بن‌ محمد د 44ق‌/246م‌، فقيه‌ سمعانى‌، /32- 33؛ عوفى‌، /24- 25؛ ابن‌ قطلوبغا، 6، 7؛ تميمى‌، /70؛ آذر، 25- 26.
مآخذ: آذر بيگدلى‌، لطفعلى‌، آتشكده‌، به‌ كوشش‌ جعفر شهيدي‌، تهران‌، 337ش‌؛ ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ حوقل‌، محمد، سفرنامه‌ ، ترجمة جعفر شعار، تهران‌، 366ش‌؛ ابن‌ خردادبه‌، عبيدالله‌، المسالك‌ و الممالك‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 889م‌؛ ابن‌ خلدون‌، العبر؛ ابن‌ قطلوبغا، قاسم‌، تاج‌ التراجم‌، به‌ كوشش‌ صبحى‌ سامرائى‌، بغداد، 398ق‌/ 978م‌؛ ادريسى‌، محمد، نزهة المشتاق‌، پورت‌ سعيد، مكتبة الثقافة الدينيه‌؛ اشرف‌، احمد، «ويژگيهاي‌ تاريخى‌ شهر نشينى‌ در ايران‌، دورة اسلامى‌»، نامة علوم‌ اجتماعى‌، تهران‌، 353ش‌، شم ؛ اصطخري‌، ابراهيم‌، مسالك‌ و ممالك‌، ترجمة كهن‌ فارسى‌، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار، تهران‌، 347ش‌؛ بابر، محمد، بابر نامه‌ توزك‌ بابري‌ ، بمبئى‌، 308ق‌؛ بارتولد، و.و.، تركستان‌ نامه‌، ترجمة كريم‌ كشاورز، تهران‌، 366ش‌؛ همو، گزيدة مقالات‌ تحقيقى‌، ترجمة كريم‌ كشاورز، تهران‌، 358ش‌؛ بلاذري‌، احمد، فتوح‌ البلدان‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 865م‌؛ بيرونى‌، ابوريحان‌، قانون‌ مسعودي‌، حيدرآباد دكن‌، 374ق‌/955م‌؛ بيهقى‌، ابوالفضل‌، تاريخ‌، به‌ كوشش‌ قاسم‌ غنى‌ و على‌ اكبر فياض‌، تهران‌، 324ش‌؛ تميمى‌، تقى‌ الدين‌، الطبقات‌ السنية، به‌ كوشش‌ عبدالفتاح‌ محمد حلو، رياض‌، 403ق‌/983م‌؛ جيهانى‌، ابوالقاسم‌، اشكال‌ العالم‌، ترجمة على‌ ابن‌ عبدالسلام‌ كاتب‌، به‌ كوشش‌ فيروز منصوري‌، تهران‌، 368ش‌؛ حدود العالم‌، به‌ كوشش‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌، 362ش‌؛ خوارزمى‌، محمد، صورة الارض‌، به‌ كوشش‌ هانس‌ فون‌ مژيك‌، وين‌، 926م‌؛ ذهبى‌، محمد، العبر، به‌ كوشش‌ محمد سعيد بن‌ بسيونى‌ زغلول‌، بيروت‌، 405ق‌/985م‌؛ رشيدي‌، عبدالرشيد، فرهنگ‌ رشيدي‌، به‌ كوشش‌ محمد عباسى‌، تهران‌، 337ش‌؛ روملو، حسن‌، احسن‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌، تهران‌، 349ش‌؛ سمعانى‌، عبدالكريم‌، الانساب‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ بن‌ يحيى‌ معلمى‌ يمانى‌، حيدرآباد دكن‌، 382ق‌/962م‌؛ شرف‌ الدين‌ على‌ يزدي‌، ظفرنامه‌، به‌ كوشش‌ عصام‌ الدين‌ اورونبايوف‌، تاشكند، 972م‌؛ عوفى‌، محمد، لباب‌ الالباب‌، به‌ كوشش‌ ادوارد براون‌، ليدن‌، 321ق‌/903م‌؛ فراي‌، ريچارد ن‌.، «سامانيان‌»، تاريخ‌ ايران‌، ترجمة حسن‌ انوشه‌، تهران‌، 363ش‌، ج‌ ؛ قدامة بن‌ جعفر، الخراج‌، به‌ كوشش‌ محمد حسين‌ زبيدي‌، بغداد، 979م‌؛ گرديزي‌، عبدالحى‌، تاريخ‌، به‌ كوشش‌ عبدالحى‌ حبيبى‌، تهران‌، 363ش‌؛ گروسه‌، رنه‌، امپراطوري‌ صحرانوردان‌، ترجمة عبدالحسين‌ ميكده‌، تهران‌، 353ش‌؛ گنبو، محمد صالح‌، عمل‌ صالح‌ شاه‌ جهان‌ نامه‌ ، به‌ كوشش‌ غلام‌ يزدانى‌ و وحيد قريشى‌، لاهور، 967م‌؛ لسترنج‌، گ‌.، جغرافياي‌ تاريخى‌ سرزمينهاي‌ خلافت‌ شرقى‌، ترجمة محمود عرفان‌، تهران‌، 337ش‌؛ مدرس‌ رضوي‌، محمدتقى‌، حواشى‌ و تعليقات‌ بر تاريخ‌ بخارا نك: هم، نرشخى‌؛ مقدسى‌، محمد، احسن‌ التقاسيم‌، ترجمة علينقى‌ منزوي‌، تهران‌، 361ش‌؛ منجم‌ يزدي‌، محمد، تاريخ‌ عباسى‌، به‌ كوشش‌ سيف‌ الله‌ وحيدنيا، تهران‌، 366ش‌؛ نرشخى‌، محمد، تاريخ‌ بخارا، ترجمة احمد بن‌ محمد قباوي‌، به‌ كوشش‌ محمد تقى‌ مدرس‌ رضوي‌، تهران‌، 363ش‌؛ ياقوت‌، بلدان‌؛ نيز:
Bartholomae,Christian, Altiranisches W N rterbuch, Berlin,1961; EI 2 ; Gershevitch, Ilya, A Grammar of Manichean Sogdian, Oxford, 1954; Lane Poole, Stanley, The Coins of the Mohammadan Dyansties, London, 1876, Classes III-X; Numismatic Literature, New York, 1972.
على‌ ميرانصاري‌
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 7  صفحه : 3008
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست