responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 7  صفحه : 2984
اخبار الدولة العباسية
جلد: 7
     
شماره مقاله:2984


اَخبارُالدّولَةِالْعَبّاسيّة، عنوان‌اثري‌تاريخى‌از مؤلفى‌ناشناخته‌، احتمالاً مربوط به‌ نيمة نخست‌ سدة 4ق‌ كه‌ به‌ سبب‌ داشتن‌ اخبار دعوت‌ عباسى‌، از اهميت‌ بسياري‌ برخوردار است‌. اين‌ كتاب‌ كه‌ در 1971م‌ به‌ كوشش‌ عبدالعزيز دوري‌ و عبدالجبار مطلبى‌ در بغداد منتشر شد، بى‌گمان‌ يكى‌ از مهم‌ترين‌ نوشته‌هاي‌ برجاي‌ مانده‌ از سده‌هاي‌ نخستين‌ هجري‌ دربارة عباسيان‌ و به‌ ويژه‌ اخبار مربوط به‌ دعوت‌ عباسى‌ است‌. مى‌توان‌ گفت‌ از زمان‌ انتشار اين‌ كتاب‌ بسياري‌ از زواياي‌ تاريك‌ آن‌ دوران‌ روشن‌ شده‌، و محققان‌ جزئيات‌ اخبار آن‌ را بررسى‌ كرده‌اند. اما در تنها نسخة خطى‌ شناخته‌ شدة اين‌ كتاب‌ در كتابخانة امام‌ اعظم‌ يا المدرسة الا´عظمية بغداد، نامى‌ از مؤلف‌ و تاريخ‌ تأليف‌ و كتابت‌ آن‌ ديده‌ نمى‌شود. از اين‌ رو تعيين‌ عصر مؤلف‌ و اسناد كتاب‌ بسيار دشوار است‌.
عبدالعزيز دوري‌ در مقاله‌اي‌ كه‌ پيش‌ از انتشار اين‌ كتاب‌ دربارة آن‌ نوشت‌ و نيز در مقدمة همين‌ كتاب‌، به‌ بررسى‌ آن‌ پرداخته‌ است‌، اما عبدالرحمان‌ سرنجاوي‌، محققى‌ ديگر تقريباً همزمان‌ با مقالة نخست‌ دوري‌ و 20 سالى‌ پيش‌ از انتشار كتاب‌، به‌ همان‌ نسخه‌ دسترسى‌ داشته‌، و در مقاله‌اي‌ شورانگيز، از «نسخه‌اي‌ يگانه‌» و «كشفى‌ تازه‌» در تاريخ‌ دعوت‌ عباسى‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آورده‌ است‌. مطالب‌ او در اين‌ باره‌ و نيز خود كتاب‌، گاه‌ حاوي‌ نكاتى‌ است‌ كه‌ دوري‌ بدانها اشاره‌اي‌ نكرده‌ است‌. عنوان‌ روي‌ اين‌ نسخه‌ چنين‌ است‌: كتاب‌ فيه‌ اخبار العباس‌ و فضائله‌ و مناقبه‌ و فضائل‌ ولده‌ و مناقبهم‌ و مآثرهم‌ رضى‌ الله‌ عنهم‌ اجمعين‌. كتاب‌ در ميان‌ نويسندگان‌ معاصر به‌ «اخبار العباس‌» هم‌ مشهور بوده‌ (مثلاً نك: دانيل‌، 64 - 65)، اما با توجه‌ به‌ مطالب‌ آن‌، ويراستاران‌ كتاب‌، به‌ درستى‌، عنوان‌ حاضر را ترجيح‌ داده‌ (دوري‌، مقدمه‌، 7، 18) و «اخبار العباس‌ وولده‌» را عنوان‌ فرعى‌ آن‌ قرار داده‌اند. تنها سرنجاوي‌ (ص‌ 116) به‌ دشواري‌ توانسته‌ است‌ بر كنارة صفحة نخست‌ نسخة موجود، اين‌ عنوان‌ را كه‌ ظاهراً فقط اثري‌ كمرنگ‌ از آن‌ برجاي‌ بوده‌ است‌، بخواند: «المراتع‌ الانسية فى‌ اخبار الدولة العباسية». خود نسخه‌ به‌ احتمال‌ بسيار، در سدة 8ق‌ كتابت‌ شده‌، زيرا در 3 ورق‌ پايانى‌ آن‌، فهرستى‌ از خلفاي‌ بنى‌اميه‌ و بنى‌ عباس‌ با عنوان‌ «تواريخ‌ الخلفاء» هست‌ (نك: ص‌ 411-414) كه‌ از المستعصم‌ بالله‌ آخرين‌ خليفة بغداد نام‌ برده‌ شده‌، و سپس‌ اسامى‌ خلفاي‌ عباسى‌ مصر آمده‌، و آن‌ را تا المتوكل‌ على‌ الله‌ در 763ق‌ رسانده‌، و عبارت‌ پايانى‌ «فسح‌ الله‌ فى‌ اجله‌ و هو الخليفة القوام‌ بعصرنا هذا ادام‌ الله‌ ايامه‌» (ص‌ 414) بيانگر آن‌ است‌ كه‌ كتابت‌ نسخه‌ به‌ احتمال‌ بسيار در حدود سالهاي‌ 763- 779ق‌/1362-1377م‌ در دوران‌ همين‌ خليفه‌ صورت‌ گرفته‌ است‌. چند برگ‌ نخست‌ نسخه‌ افتاده‌، اما برگ‌ عنوان‌ كتاب‌ تذهيب‌ شده‌ و به‌ همين‌ سبب‌ بعيد نيست‌ آن‌ را براي‌ يكى‌ از عباسيان‌ يا امراي‌ ايشان‌ نويسانده‌ باشند. نسخة موجود با اين‌ عنوان‌ آغاز مى‌شود: «موت‌ العباس‌ ابن‌ عبدالمطلب‌» (ص‌ 21).
كتاب‌ در اصل‌ دو بخش‌ است‌: بخش‌ نخست‌ به‌ عباس‌ و فرزندان‌ او پرداخته‌، و بخش‌ دوم‌ - كه‌ تا حدود بسياري‌ از حيث‌ سياق‌ تأليف‌ از بخش‌ نخست‌ جداست‌ - به‌ چگونگى‌ آغاز و ادامة دعوت‌ عباسيان‌ تابراندازي‌امويان‌اختصاص‌يافته‌است‌.دربخش‌نخست‌،درعنوان‌ بندي‌، نظم‌ بيشتري‌ به‌ چشم‌ مى‌خورد. پس‌ از ذكر مرگ‌ عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌، نخست‌ به‌ معرفى‌ اجمالى‌ فرزندان‌ او پرداخته‌، و سپس‌ بر اساس‌ مآخذ و گفته‌هاي‌ گوناگون‌، به‌ طور نا منظم‌ زندگى‌ و مناقب‌ ايشان‌ را شرح‌ داده‌ است‌. پس‌ از شرح‌ احوالى‌ از محمد بن‌ على‌، به‌ روايات‌ «انتقال‌ وصايت‌» پرداخته‌ است‌ و بخش‌ دوم‌ كتاب‌ از همين‌ جا آغاز مى‌شود. در واقع‌ چنين‌ به‌ نظر مى‌رسد كه‌ مؤلف‌، بخش‌ نخست‌ را از جايهاي‌ گوناگون‌ جمع‌ كرده‌، و به‌ بخش‌ دوم‌ - كه‌ بيشتر مقصود او آوردن‌ آن‌ اخبار بوده‌ است‌ - افزوده‌، تا كتابى‌ در اخبار عباسيان‌ فراهم‌ كرده‌ باشد. ازاين‌ رو روايات‌ بخش‌ نخست‌ اهميتى‌ بيشتر از بخش‌ دوم‌ ندارد و تنها از جهت‌ اسناد به‌ كار مى‌آيد (نك: دنبالة مقاله‌).
كتاب‌ اخبار الدوله‌ از حيث‌ منابع‌ و اسناد مجموعة آشفته‌اي‌ است‌ و مؤلف‌ - دست‌ كم‌ تا آنجا كه‌ در نسخة موجود ديده‌ مى‌شود - نظم‌ خاصى‌ در ارجاع‌ و ذكر منابع‌ نداشته‌، و به‌ نقل‌ كامل‌ اسناد درصدر اخبار نپرداخته‌ است‌. اين‌ موضوع‌ براي‌ مؤلف‌ گويا چندان‌ ضرورتى‌ نداشته‌ است‌. نويسنده‌ گاه‌ روايت‌ را از كتابى‌ برگرفته‌، و بدون‌ نام‌ بردن‌ از كتاب‌ و گاه‌ مؤلف‌، تنها سلسلة سند روايت‌ را آورده‌ است‌. از اين‌ رو سرتاسر كتاب‌ مملو از اسنادي‌ است‌ كه‌ راوي‌ آن‌، گاه‌ به‌ سدة اول‌ و گاه‌ به‌ دوم‌ و سوم‌ مى‌رسد، و البته‌ هيچ‌ يك‌ از سدة 4 ق‌ پايين‌تر نمى‌آيد. مثلاً سلسله‌ اسناد او درصدر يك‌ خبر اين‌ است‌: «سفيان‌ بن‌ عُيَينة عن‌ عبدالله‌ بن‌ يزيد» (ص‌ 25)، يا: «سليمان‌ بن‌ حرب‌ عن‌ حَمّاد بن‌ سلمة» (ص‌ 26). در برخى‌ مواضع‌ او تنها به‌ ذكر نام‌ مؤلف‌ مآخذ مورد استناد خود بسنده‌ كرده‌ است‌؛ مثلاً «العَنَزي‌ قال‌...» (ص‌ 29، 31)، «احمد بن‌ يحيى‌ بن‌ جابر [البلاذري‌] قال‌...» (ص‌ 142، 145 جم)، «عمر بن‌ شَبَّة قال‌...» (ص‌ 169، 171). در هم‌ ريختگى‌ اسناد درصدر اخبار كه‌ بعيد است‌ از تصرفات‌ كاتب‌ نسخه‌ باشد، نشان‌ مى‌دهد كه‌ مؤلف‌ كتاب‌ يك‌ محدث‌ يا حتى‌ اخباري‌ حرفه‌اي‌ نبوده‌ است‌ واين‌ امر تا حدودي‌ مى‌تواند يكى‌ از راههاي‌ شناختن‌ مؤلف‌ باشد (نك: دنبالة مقاله‌). با اينهمه‌، از آنجا كه‌ اسناد كتاب‌ گاهى‌ به‌ مؤلفان‌ و محدثان‌ و اخباريان‌ بزرگ‌ سدة 3ق‌ و گاه‌ پيش‌ از آن‌، منتهى‌ مى‌شود، همچون‌ ابن‌ شَبّه‌ (ه م‌)، عباس‌ بن‌ محمد دوري‌، احمد بن‌ يحيى‌ بلاذري‌، عباس‌ بن‌ هشام‌ كلبى‌ و محمد بن‌ هيثم‌ بن‌ عدي‌، دوري‌ حدس‌ زده‌ است‌ كه‌ كتاب‌ در نيمة دوم‌ سدة 3ق‌ نوشته‌ شده‌ است‌ و مى‌تواند از تنها مؤلف‌ شناخته‌ شدة اين‌ دوره‌ - به‌ گمان‌ دوري‌ - كه‌ تأليفى‌ هم‌ مشابه‌ با موضوع‌ اين‌ كتاب‌ بدو منسوب‌ كرده‌اند، يعنى‌، محمد بن‌ صالح‌ بن‌ مهران‌، مشهور به‌ ابن‌ نطّاح‌ مؤلف‌ اثري‌ با عنوان‌ كتاب‌ ( يا اخبار ) الدولة العباسية باشد (نك: ه د، ابن‌ نطّاح‌). دوري‌ خود به‌ اين‌ نكته‌ توجه‌ داده‌ است‌ كه‌ اينك‌ كتاب‌ ابن‌ نطّاح‌ در دست‌ نيست‌ و منقولات‌ از آن‌ در آثار برجاي‌ مانده‌ از ديگران‌ نيز چندان‌ نيست‌ كه‌ بتوان‌ ميان‌ آن‌ و نسخة موجود مقايسه‌اي‌ انجام‌ داد (نك: «ضوء...»، 65). گرچه‌ مستندات‌ وي‌ براي‌ انتساب‌ اين‌ نسخه‌ به‌ ابن‌ نطّاح‌ كافى‌ نيست‌، با اينهمه‌، او نظر خود را در باب‌ مؤلف‌، دوباره‌ در مقدمة كتاب‌ اخبار الدولة العباسيه‌ تكرار كرده‌ است‌ (نك: ص‌ 15-17).
بايد اذعان‌ كرد كه‌ شناخت‌ مؤلف‌، از روي‌ اسناد موجود كتاب‌ كاري‌ دشوار است‌، اما با افزودن‌ برخى‌ آگاهيهاي‌ پراكنده‌ مى‌توان‌ به‌ نتايجى‌ دست‌ يافت‌. در اوايل‌ كتاب‌ (ص‌ 32) درصدر سند يك‌ خبر، نام‌ على‌ بن‌ ابراهيم‌ بن‌ هاشم‌ قمى‌ ديده‌ مى‌شود كه‌ از قول‌ پدرش‌ به‌ نقل‌ روايتى‌ پرداخته‌، و مؤلف‌ سند خود را به‌ شخص‌ على‌ بن‌ ابراهيم‌ با تعبير «اخبرنا» متصل‌ كرده‌ است‌. با آنكه‌ تاريخ‌ درگذشت‌ اين‌ على‌ بن‌ ابراهيم‌ كه‌ از شيوخ‌ روايى‌ نامدار شيعه‌ به‌ شمار مى‌آيد، چندان‌ روشن‌ نيست‌، اما روايتى‌ در دست‌ است‌ كه‌ نشان‌ مى‌دهد، وي‌ دست‌ كم‌ تا 307ق‌ زنده‌ بوده‌ است‌ (ابن‌ بابويه‌، 59). اگر گويندة «اخبرنا» درصدر روايت‌، مؤلف‌ كتاب‌ باشد، مى‌توان‌ با قيد احتياط او را در شمار رجال‌ اوايل‌ سدة 4ق‌ محسوب‌ كرد و دلايل‌ ديگري‌ هم‌ اين‌ تخمين‌ را تأييد مى‌كند (نك: دنبالة مقاله‌). البته‌ اين‌ نكته‌ نيز حائز اهميت‌ است‌ كه‌ در نسخة موجود، در صدر غالب‌ سلسله‌ سندها «اخبرنا» آمده‌ كه‌ بى‌شك‌ در بسياري‌ از آنها ميان‌ سند نخست‌ روايت‌ و مؤلف‌ كتاب‌ - با توجه‌ به‌ آنچه‌ ذكر شد - بيش‌ از 100 سال‌ فاصله‌ ديده‌ مى‌شود و اين‌ نكته‌ آنگاه‌ كه‌ مؤلف‌ سند خود را به‌ رجال‌ بزرگ‌ دعوت‌ عباسى‌ همچون‌ سالم‌ اعجمى‌ از طريق‌ فرزندش‌ محمد (ص‌ 192) و يا مهاجر بن‌ عثمان‌ از طريق‌ مالك‌ بن‌ هيثم‌ (ص‌ 202) مى‌رساند، به‌ خصوص‌ در بخش‌ دوم‌، بيشتر نمايان‌ است‌. از اين‌ رو به‌ اينگونه‌ اسناد براي‌ تخمين‌ زمان‌ حيات‌ مؤلف‌، نمى‌توان‌ اتكا كرد. اما وجود نام‌ على‌ بن‌ ابراهيم‌ قمى‌ در اين‌ كتاب‌، مربوط ساختن‌ مؤلف‌ آن‌ را به‌ سده‌هاي‌ 1-3ق‌ دشوار مى‌سازد و به‌ همين‌ سبب‌ انتساب‌ كتاب‌ به‌ ابن‌ نطاح‌ درست‌ نمى‌نمايد.
گرد آوردن‌ چند روايت‌ گوناگون‌ از مآخذ ديگر، مى‌تواند تا حدودي‌ در شناختن‌ مؤلف‌ كتاب‌ راهگشا باشد. بر پاية خبري‌ كه‌ سهمى‌ (د 427ق‌) در تاريخ‌ جرجان‌ آورده‌ است‌ (ص‌ 259)، در 315ق‌/927م‌ كسى‌ به‌ نام‌ «ابومحمد كوفى‌» كه‌ در جرجان‌ خطيب‌ بود، براي‌ ابونصر مطرّفى‌، وزير اسفار بن‌ شيرويه‌ (ه م‌) كتابى‌ در «اخبار وُلْدِ العباس‌» تأليف‌ كرد و در آن‌ از داستان‌ سعيد و على‌ پسران‌ جعفر بن‌ سليمان‌ عباسى‌ كه‌ همراه‌ هادي‌ عباسى‌ از خليفه‌ مهدي‌ مى‌گريختند، سخن‌ به‌ ميان‌ آورد. دقت‌ در مطالب‌ همين‌ گزارش‌ ارزشمند مى‌تواند نكات‌ بسياري‌ را روشن‌ كند: نخست‌ آنكه‌ مؤلف‌ كتاب‌ اخبارالدوله‌ به‌ نقش‌ جرجان‌ در امر دعوت‌ عباسى‌ اهميت‌ خاصى‌ مى‌داده‌ است‌، چندانكه‌ برخى‌ مؤلفان‌ حدس‌ زده‌اند كه‌ نويسندة اين‌ كتاب‌، اهل‌ جرجان‌ بوده‌ است‌ (نك: دانيل‌، 66، حاشية 33)؛ ديگر آنكه‌ بايد به‌ كثرت‌ رجال‌ جرجانى‌ نيز كه‌ در سراسر كتاب‌، از منابع‌ مؤلف‌ بوده‌اند، توجه‌ كرد. گذشته‌ از آن‌ بايد گفت‌ كه‌ مؤلف‌ به‌ منابع‌ نزديك‌ به‌ رجال‌ دعوت‌ كه‌ بسياري‌ از آنان‌ در جرجان‌ ساكن‌ بوده‌اند، به‌ نحوي‌ دسترسى‌ داشته‌ است‌ (نك: دنبالة مقاله‌).
در اين‌ بررسى‌، نگاهى‌ به‌ اوضاع‌ سياسى‌ دوران‌ اسفار و وزيرش‌ ابونصر مطرفى‌، مفيد خواهد بود: اسفار بن‌ شيرويه‌ (د 319ق‌/931م‌) سردار مقتدر ديلمى‌ كه‌ در سالهاي‌ نخست‌ سدة 4ق‌ در مناطق‌ جبال‌ و طبرستان‌ سر به‌ شورش‌ برداشت‌، نخست‌ خود را مطيع‌ خليفة عباسى‌ نشان‌ داد، اما پس‌ از كسب‌ پيروزيهايى‌، سر به‌ نافرمانى‌ برداشت‌، چندانكه‌ مقتدر عباسى‌ در 317ق‌/929م‌ سپاهى‌ به‌ سركوب‌ او فرستاد (مسعودي‌، 5/262؛ ابن‌ اثير، 8/190-192). ابونصر مطرفى‌ نيز از خاندان‌ بسيار مشهوري‌ بود كه‌ بيشتر اعضاي‌ آن‌ در مناطق‌ جرجان‌ و استراباد شهرت‌ داشتند (نك: سمعانى‌، 12/309 به‌ بعد) و او كه‌ ملقب‌ به‌ «رئيس‌» بود (مسعودي‌، 5/263)، به‌ عنوان‌ وزير و مشاور اسفار شهرت‌ داشت‌ (ابن‌ اسفنديار، 290؛ ابن‌ اثير، 8/192). با توجه‌ به‌ اين‌ نكات‌ و نيز با توجه‌ به‌ اطاعت‌ اولية اسفار از خليفه‌، اقدام‌ ابومحمد كوفى‌ ياد شده‌ در تاريخ‌ جرجان‌ براي‌ تأليف‌ كتابى‌ دربارة عباسيان‌، مى‌تواند تا حدودي‌ به‌ منظور خدمت‌ و استوار ساختن‌ مبانى‌ دوستى‌ با عباسيان‌ صورت‌ گرفته‌ باشد؛ خاصه‌ كه‌ تاريخ‌ تأليف‌ كتاب‌، 315ق‌، يعنى‌ دو سال‌ پيش‌ از بر هم‌ خوردن‌ روابط اسفار با خليفه‌ است‌.
همچنين‌، از اخبار همين‌ كتاب‌ بر مى‌آيد كه‌ دعوت‌ عباسى‌ به‌ نحو چشمگيري‌ در شهر جرجان‌ پاي‌ گرفت‌ و نخستين‌ بيعت‌ بر ضد امويان‌ در همين‌ شهر صورت‌ پذيرفت‌ و رجال‌ بزرگ‌ دعوت‌ هم‌ از اين‌ شهر برخاستند (براي‌ تفصيل‌، نك: ه د، ابوعون‌). جز اينها، پاره‌اي‌ منابع‌ اشاره‌ شده‌ در اين‌ كتاب‌، نشان‌ مى‌دهد كه‌ مؤلف‌ آن‌ به‌ منابع‌ ويژه‌اي‌ دسترسى‌ داشته‌ است‌. در قضاياي‌ مربوط به‌ فتوحات‌ لشكريان‌ ابومسلم‌، مؤلف‌ در اشاره‌ به‌ منابع‌، به‌ طور مبهم‌ فقط از لفظ «قال‌» استفاده‌ كرده‌ است‌ و متذكر جزئياتى‌ شده‌ كه‌ به‌ اين‌ تفصيل‌ در هيچ‌ مأخذ ديگري‌ يافت‌ نمى‌شود. در اين‌ قضايا، از يك‌ اشارة وي‌ مى‌توان‌ دريافت‌ كه‌ منبع‌ او چه‌ بوده‌ است‌: مؤلف‌ در شرح‌ «واقعة جابَلَق‌» از كسى‌ به‌ نام‌ قاسم‌ بن‌ وليد نام‌ برده‌، و از قول‌ او به‌ نقل‌ مطلبى‌ پرداخته‌ است‌ (ص‌ 344). در يكى‌ دو صفحة بعد روشن‌ مى‌شود كه‌ اين‌ قاسم‌، كاتب‌ عامر بن‌ اسماعيل‌ از رجال‌ بزرگ‌ دعوت‌ بوده‌ (ص‌ 345) و اشارات‌ مبهم‌ مؤلف‌ از اقدامات‌ لشكريان‌ خراسان‌، در صفحات‌ بعد - كه‌ حاوي‌ گزارش‌ جزئى‌ترين‌ حوادث‌ جنگ‌ است‌ - با ضماير اول‌ شخص‌ جمع‌ - كه‌ شامل‌ خود راوي‌ هم‌ مى‌شود - بى‌ گمان‌ همگى‌ به‌ خود قاسم‌ باز مى‌گردد (نك: ص‌ 359). اين‌ عامر بن‌ اسماعيل‌ كه‌ از موالى‌ بنى‌ مُسْليه‌ بود (دربارة بنى‌ مُسليه‌، نك: ه د، ابوالعباس‌ سفاح‌، نيز ابومسلم‌ خراسانى‌، بخش‌ 1)، با خاندان‌ كهن‌ «نهبدان‌»، از شاهان‌ محلى‌ دورة ساسانيان‌ در منطقة جرجان‌، نسبت‌ داشت‌ (نك: ه د، ابوعون‌). ازاين‌ رو مى‌توان‌ تصور كرد كه‌ احتمالاً بازماندگان‌ اينگونه‌ خاندانها، اسناد مكتوب‌ خود، از حوادث‌ آن‌ دوره‌ را در موقعيتى‌ استثنايى‌، در اختيار مؤلف‌ اخبار الدوله‌ نهاده‌ بودند، تا از آن‌ و مجموعة روايات‌ ديگري‌ كه‌ سرچشمة آنها به‌ نحوي‌ در اخلاف‌ِ رجال‌ دعوت‌ در شهر جرجان‌ بود، كتابى‌ در باب‌ اخبار دعوت‌ و نقش‌ گستردة ايشان‌ در آن‌، رقم‌ زند. نقل‌ از منابع‌ بسيار نزديك‌ به‌ رجال‌ دعوت‌ منحصر به‌ اين‌ نيست‌ و بخش‌ دوم‌ اخبار الدوله‌ در حقيقت‌ فراهم‌ آمده‌ از همين‌ گونه‌ اسناد است‌ كه‌ از قول‌ اخلاف‌ رجال‌ بزرگ‌ دعوت‌ نقل‌ شده‌ است‌: مثلاً از قول‌ عمرو بن‌ شبيب‌ (ص‌ 240، 247)، يا از قول‌ يكى‌ از همراهان‌ بُكير بن‌ ماهان‌ در بازگشت‌ از نزد ابراهيم‌ امام‌ (ص‌ 241)، از قول‌ خود ابوسلمة خلال‌ (ص‌ 242) و نمونه‌هاي‌ بسيار ديگر. به‌ هر حال‌ ترديد نمى‌توان‌ كرد كه‌ مؤلف‌ اخبار الدوله‌ به‌ گونه‌اي‌ به‌ اين‌ اسناد مكتوب‌ كه‌ از قول‌ رجال‌ دعوت‌ نوشته‌ شده‌ بوده‌، دسترسى‌ داشته‌، و اين‌ موضوع‌ توجه‌ دوري‌ را نيز به‌ خود جلب‌ كرده‌ است‌ (نك: «ضوء»، 66). از اين‌ رو، احتمال‌ آنكه‌ اخبار الدوله‌، همان‌ «اخبار ولد العباس‌» از ابو محمد كوفى‌ باشد، دور نيست‌. البته‌ در نسخة موجود اخبارالدوله‌ از خبري‌ كه‌ سهمى‌ از قول‌ كس‌ ديگري‌ به‌ نام‌ ابو محمد عبدالرحمان‌ بن‌ محمد سعيدي‌ از كتاب‌ ابومحمد كوفى‌ نقل‌ كرده‌ (ص‌ 259)، اثري‌ ديده‌ نمى‌شود، هر چند بايد اين‌ نكته‌ را در نظر گرفت‌ كه‌ خبر مذكور به‌ دوران‌ مهدي‌ عباسى‌ و حتى‌ پس‌ از او تا روزگار مأمون‌ باز مى‌گردد و نسخة موجود اخبارالدوله‌ حتى‌ به‌ خلافت‌ نشستن‌ ابوالعباس‌ سفاح‌ را به‌ طور كامل‌ شامل‌ نمى‌شود؛ از اين‌ رو، احتمال‌ آنكه‌ نسخة موجود، دست‌ نوشتة ناقصى‌ از بخشهاي‌ آغازين‌ آن‌ كتاب‌ بوده‌ باشد، اندك‌ نيست‌. فهرستى‌ نيز كه‌ از نامهاي‌ خلفا در پايان‌ كتاب‌ آمده‌، چنانكه‌ دوري‌ گفته‌، به‌ احتمال‌ بسيار به‌ نسخة موجود افزوده‌ شده‌ است‌ (مقدمه‌، 7).
تحقيق‌ در بارة شخصيت‌ ابو محمد كوفى‌ نيز پايه‌هاي‌ اين‌ استدلال‌ را تقويت‌ مى‌كند: سهمى‌ كه‌ مى‌گويد (همانجا)، ابومحمد كوفى‌ در 315ق‌ به‌ تأليف‌ كتاب‌ اقدام‌ كرد، در بخش‌ نخست‌ تاريخ‌ خود از «ابومحمد احمد بن‌ اعثم‌ بن‌ نذير... الا´زدي‌ الكوفى‌» (ص‌ 81) نام‌ مى‌برد كه‌ او كسى‌ جز ابن‌ اعثم‌ صاحب‌ كتاب‌ مشهور الفتوح‌ نيست‌. البته‌ وي‌ در گذشته‌ چندان‌ مشهور نبوده‌، و محدثان‌ و مورخان‌ چندان‌ اعتنايى‌ به‌ او نداشته‌اند، اما امروزه‌ شهرت‌ يافته‌ است‌. ابن‌ اعثم‌ كه‌ اسم‌، نسب‌، كنيه‌ و نسبت‌ او در كتاب‌ سهمى‌ - كه‌ اتفاقاً تاكنون‌ هيچ‌ كس‌ در شرح‌ حال‌ وي‌ بدان‌ توجه‌ نكرده‌ - به‌ طور كامل‌ آمده‌ است‌، مى‌تواند با ابومحمد كوفى‌ تطابق‌ داشته‌ باشد. زمان‌ حيات‌ ابن‌ اعثم‌ نيز با 315ق‌ كه‌ از حيات‌ ابومحمد كوفى‌ در دست‌ است‌ (سهمى‌، 259)، كاملاً تطابق‌ دارد و تاريخ‌ 314ق‌ كه‌ براي‌ وفات‌ ابن‌ اعثم‌ در مآخذ متأخر آمده‌ (مثلاً نك: آقابزرگ‌، 16/119)، بى‌گمان‌ خطاست‌. زيرا وي‌ تاريخ‌ خود را تا پايان‌ روزگار مقتدر عباسى‌ يعنى‌ 320ق‌/932م‌ رسانده‌ بوده‌ است‌ (ياقوت‌، 2/230). از اين‌ رو نه‌ تنها تا اين‌ تاريخ‌ زنده‌ بوده‌، بلكه‌ چندان‌ بعيد نيست‌ كه‌ ساليانى‌ پس‌ از آن‌ نيز حيات‌ داشته‌ است‌ (براي‌ تفصيل‌، نك: ه د، ابن‌ اعثم‌ كوفى‌). همچنين‌ برپاية نقل‌ مؤلف‌، از على‌ بن‌ ابراهيم‌ بن‌ هاشم‌ قمى‌ روايتى‌ در كتاب‌ آمده‌، و احتمال‌ داده‌ شده‌ كه‌ مؤلف‌ اخبارالدوله‌ از رجال‌ سدة 4ق‌ باشد (نك: سطور پيشين‌). بررسى‌ سياق‌ نوشته‌هاي‌ تاريخى‌ ابن‌ اعثم‌ با آنچه‌ در اخبارالدوله‌ آمده‌، اين‌ گمان‌ را كه‌ مؤلف‌، همان‌ ابن‌ اعثم‌ كوفى‌ است‌، تقويت‌ مى‌كند. آشكارترين‌ نشانه‌ها، مقايسة شيوة روايت‌ از مآخذ در كتاب‌ الفتوح‌ ابن‌ اعثم‌ و نسخة اخبارالدوله‌ است‌. يكى‌ از دشواريها در كتاب‌ ابن‌ اعثم‌ اين‌ است‌ كه‌ در چند جا مجموعه‌اي‌ از مآخذ خود را با هم‌ ذكر كرده‌، و در ذيل‌ مطلب‌، بارها به‌ ذكر كلمة «قال‌» اكتفا كرده‌ است‌ كه‌ غالباً معلوم‌ نيست‌ ضمير به‌ چه‌ كسى‌ باز مى‌گردد (مثلاً نك: 1/13، 16، 21، 43 جم)؛ عيناً چنين‌ وضعى‌ در اخبارالدوله‌ نيز ديده‌ مى‌شود و در موارد متعددي‌ مؤلف‌ كتاب‌ فقط به‌ ذكر «قال‌»، بى‌ آنكه‌ مرجع‌ ضمير مشخص‌ باشد، بسنده‌ كرده‌ است‌ (مثلاً نك: ص‌ 28، 34، 66، 83، 140، 144). همچنين‌ در بخشهاي‌ نخستين‌ اخبارالدوله‌ شباهتهاي‌ بسيار نزديكى‌ در برخى‌ اخبار با الفتوح‌ ديده‌ مى‌شود، چنانكه‌ گاه‌ متن‌ خبر يكى‌ است‌ و فقط در برخى‌ كلمات‌، اندك‌ تفاوتى‌ وجود دارد (مثلاً نك: اخبارالدولة، 100-106؛ نيز نك: ابن‌ اعثم‌، 6/131 به‌ بعد؛ دوري‌، حاشيه‌، 100 به‌ بعد). از اين‌ رو احتمال‌ آنكه‌ اخبارالدوله‌ همان‌ «كتاب‌ اخبار ولد العباس‌» ابومحمد كوفى‌، و وي‌ همان‌ ابن‌ اعثم‌ كوفى‌ مشهور باشد، دور نمى‌نمايد.
كتاب‌ اخبارالدوله‌ خاصه‌ در بخشهاي‌ آغازين‌ با مآخذ سده‌هاي‌ نخستين‌ هجري‌ اشتراكاتى‌ در اخبار دارد. برخى‌ را مؤلف‌ صريحاً نام‌ برده‌، و برخى‌ ديگر را هم‌ ويراستاران‌ كتاب‌ و هم‌ كسانى‌ كه‌ با موضوعات‌ مطروح‌ در آن‌ سرو كار داشته‌اند، يادآوري‌ كرده‌اند. اما آنچه‌ با اخبارالدوله‌ پيوند نزديك‌ دارد، نخست‌ كتابى‌ با عنوان‌ تاريخ‌ الخلفاء و ديگري‌ العيون‌ و الحدائق‌ است‌ كه‌ مؤلف‌ اين‌ دو كتاب‌ نيز معلوم‌ نيست‌. تنها نسخة برجاي‌ مانده‌ از كتاب‌ نخست‌، آغاز و انجام‌ ندارد و نام‌ تاريخ‌ الخلفاء را ناشر بر آن‌ نهاده‌ است‌ (گريازنويچ‌، .(16 ظاهراً اين‌ كتاب‌، اخبار دوران‌ خلفا را از آغاز تا روزگار مؤلف‌ شامل‌ مى‌شده‌ است‌؛ اما در نسخة حاضر، پس‌ از پايان‌ خلافت‌ امويان‌، مؤلف‌ با آوردن‌ خطبه‌اي‌ در آغاز مطلب‌، به‌ ذكر تاريخ‌ بنى‌ عباس‌ پرداخته‌، و در اين‌ قسمت‌ تا آنجا كه‌ به‌ دعوت‌ عباسى‌ مربوط است‌، تقريباً گاه‌ با كاستى‌ و فزونى‌ اندكى‌، بخش‌ دوم‌ كتاب‌ اخبارالدولة موجود را رونويسى‌ كرده‌، چندانكه‌دوري‌ در تصحيح‌ بسياري‌ نكات‌ غامض‌ در نسخة اخبار الدوله‌، يكسره‌ بر آن‌ تكيه‌ كرده‌ است‌. مؤلف‌ تاريخ‌ الخلفاء در يك‌ جا، هنگام‌ نقل‌ روايتى‌ از شريف‌ ابويعلى‌ اقساسى‌، تاريخ‌ سماع‌ خود را از او 480ق‌ ذكر كرده‌ است‌ (ص‌ 126). با احتساب‌ تحريف‌ تاريخ‌ 408ق‌ به‌ 480ق‌ - كه‌ به‌ نظر كراچكوفسكى‌ با وفات‌ ابويعلى‌ اقساسى‌ سازگاري‌ ندارد - بليايف‌ نيز چنين‌ حدس‌ زده‌ كه‌ تأليف‌ كتاب‌ در 408 تا 422ق‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ (گريازنويچ‌، همانجا). العيون‌ و الحدائق‌ نيز در اين‌ موضوع‌، با اخبارالدوله‌ شباهتهايى‌ در كليات‌ دارد، ولى‌ اين‌ شباهتها مانند تاريخ‌ الخلفاء نيست‌ كه‌ مؤلف‌ يكسره‌ از اخبارالدوله‌ اقتباس‌ كرده‌ باشد.
كتاب‌ اخبارالدوله‌ همچنين‌ از جهت‌ نام‌ كسان‌ و جايها و برخى‌ عبارات‌ فارسى‌ قابل‌ توجه‌ و بررسى‌ است‌ (مثلاً ص‌ 374: «تو ابوسلمة ديدي‌»؟).
مآخذ: آقابزرگ‌، الذريعة؛ ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ اسفنديار، محمد، تاريخ‌ طبرستان‌، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌، تهران‌، 1320ش‌؛ ابن‌ اعثم‌ كوفى‌، احمد، الفتوح‌، حيدرآباد دكن‌، 1392ق‌/1972م‌؛ ابن‌ بابويه‌، على‌، امالى‌، بيروت‌، 1400ق‌/1980م‌؛ اخبارالدولة العباسية، به‌ كوشش‌ عبدالعزيز دوري‌ و عبدالجبار مطلبى‌، بغداد، 1971م‌؛ تاريخ‌ الخلفاء (نك: مل، گريازنويچ‌)؛ دانيل‌، التون‌ ل‌.، تاريخ‌ سياسى‌ و اجتماعى‌ خراسان‌ در زمان‌ حكومت‌ عباسيان‌، ترجمة مسعود رجب‌نيا، تهران‌، 1367ش‌؛ دوري‌، عبدالعزيز، «ضوء جديد على‌ الدعوة العباسية»، مجلة كلية الا¸داب‌ و العلوم‌، بغداد، 1957م‌، شم 2؛ همو، مقدمه‌ و حاشيه‌ بر اخبارالدولة العباسية (هم)؛ سرنجاوي‌، عبدالرحمان‌، «كشف‌ جديد فى‌ تاريخ‌ الدعوة العباسية»، الا´زهر، قاهره‌، 1372ق‌/1952م‌، شم 24(1)؛ سمعانى‌، عبدالكريم‌، الانساب‌، حيدرآباد دكن‌، 1399ق‌/1979م‌؛ سهمى‌، حمزه‌، تاريخ‌ جرجان‌، حيدرآباد دكن‌، 1387ق‌/1967م‌؛ مسعودي‌، على‌، مروج‌ الذهب‌، به‌ كوشش‌ شارل‌ پلا، بيروت‌، 1974م‌؛ ياقوت‌، ادبا؛ نيز:
Gryaznevich, P.A., introd. and ed. Istoriya Khalifov, Moscow, 1967.
على‌ بهراميان‌
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 7  صفحه : 2984
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست