اُحَيْمِرِ سَعْدي(دح 170ق/787م)، از شعراي صعاليك اواخر دورة اموي و اوايل
عصر عباسى. نياي وي حارث بن يزيد نام داشت (جاحظ، البيان...، 3/130) و نام
پدرش كه در منابع به صورت «فلان» نوشته شده، معلوم نيست (ابوعبيد، 1/195؛
ملوحى، 386؛ فروخ، 2/98). احيمر ظاهراً منسوب به بنى سعد است كه يكى از
تيرههاي تميم بوده است، هر چند كه آمدي (ص 43؛ قس: ملوحى، همانجا) در
اين نسبت ترديد مىكند.
به رغم اشارات بسياري كه در منابع به او شده است، آگاهى چندانى از
زندگى او در دست نيست. در حقيقت، احيمر شخصيتى نيمه افسانهاي است كه حتى
دربارة زمان زندگى او نيز ترديد وجود دارد. بر پاية روايات موجود، احيمر از
دوران جاهلى تا سدة 2ق امكان وجود داشته است. مثلاً ابن عبدربه (1/117)
مىگويد كه احيمر از سواركاران مشهور عرب در عصر جاهليت است؛ به عكس، ابن
قتيبه ( الشعر...، 2/672) او را يكى از متأخران مىداند و ابوعبيد بكري
(همانجا) زمان دقيقتري را بيان كرده، وي را همدورة دو دولت (اموي و
عباسى) مىپندارد. ياقوت (2/619) اشاره مىكند كه احيمر در زمان حكومت
سليمان بن على بر بصره، توسط او به مرگ محكوم شد و به بيابان گريخت، حال
آنكه ابن قتيبه (همانجا) آن امير را جعفر بن سليمان ناميده است. از آنجا
كه سليمان بن على در 133ق والى بصره شد و جعفر بن سليمان چند بار در اواسط
و نيمة دوم سدة 2ق به ولايت مدينه، مكه و بصره رسيد (طبري، 7/459، 467،
500، 656، 8/141، 149، 151، 154؛ قس: فروخ، 2/98 - 99)، از اين رو مىتوان
پنداشت كه احيمر در نيمة اول يا دوم سدة 2ق مىزيسته است.
چنانكه اشاره شد، بيشتر منابع او را راهزن خواندهاند (مثلاً جاحظ، آمدي،
همانجاها؛ ابن قتيبه، همان، 2/671؛ قالى، 1/49). حتى ابن قتيبه و آمدي
(همانجاها) او را جنايتكار، سركش و خونريز وصف كردهاند. بر پاية همان روايات
نيمه افسانهاي، يك بار قبيلة شاعر، احيمر را از خود راند و امير بصره نيز حكم
به قتل او داد و او به بيابان گريخت و مدتها در ميان وحوش زندگى كرد. در
قطعه نثر كوتاهى كه ابن قتيبه (عيون...، 2/104)، به او نسبت داده، شاعر
به اين نكته اشاره كرده است (نيز نك: همو، الشعر، همانجا؛ جاحظ، الحيوان،
4/421؛ ابن عبدربه، 6/238). بر اساس اين قطعه و نيز با توجه به يك قطعة
رائيه از او، مىتوان پذيرفت كه احيمر به عراق، شام، يمن، دورق (در
خوزستان)، كرمان، نجد، كرخ (در بغداد) و بحرين سفر كرده است (ملوحى، 387-
388، 392- 395)، اما چون دانسته نيست كه اين قصيده تا چه حد قابل اعتماد
است، دربارة سفرهاي احيمر و دست كم مناطق و شهرهايى كه او ديده است،
نمىتوان اظهار نظر كرد. احيمر در پايان عمر از راهزنى و جنايت توبه كرده، و
در ابياتى بر دوستان راهزنش تاخته است (قالى، آمدي، همانجاها؛ ملوحى، 388-
389).
چنانكه ملاحظه مىشود، زندگى افسانه آميز اين صعلوك نيز مانند ديگر صعاليك
عرب در پردة ابهام است. اين صعاليك گرچه دزدانى كج رفتار و خونريز بودند،
ولى در ادب عرب پيوسته به چشم قهرمانانى دوست داشتنى در ايشان نگريسته
مىشد. آنچه اين عنايت ادبى را نسبت به آنان شدت مىبخشد، اين است كه
آنان همه شاعر بودهاند، هر چند كه در صحت انتساب شعر به آنان هيچ اعتمادي
نيست. بدين سان دانسته نيست، اندك ابياتى كه به احيمر نسبت داده شده،
در چه روزگاري و توسط چه كسانى ساخته شده است. 40 بيت از اشعار منسوب به
او را عبدالمعين ملوحى از منابع مختلف گرد آورده، و با مقدمهاي دربارة
زندگى وي در مجلة مجمع اللغة العربيه در دمشق به چاپ رسانده است.
مهمترين بخش اين اشعار، قصيدة رائيهاي 28 بيتى است (نك: ملوحى، 392-396)
كه به گفتة ياقوت، شاعر آن را در تبعيد و به ياد زادگاه خويش سروده است
(2/619 -620). بصري، نيز 4 بيت از او ياد كرده است (2/356) كه در ديگر منابع
نيست.
مآخذ: آمدي، حسن، المؤتلف و المختلف، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره،
1381ق/1961م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و ديگران،
بيروت، 1402ق/1983م؛ ابن قتيبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، بيروت، 1964م؛
همو، عيون الاخبار، به كوشش يوسف على طويل، بيروت، 1406ق/1986م؛ ابوعبيد
بكري، عبدالله، سمط اللا¸لى، به كوشش عبدالعزيز ميمنى، قاهره،
1354ق/1936م؛ بصري، صدرالدين، الحماسة البصرية، به كوشش مختارالدين احمد،
حيدرآباد دكن، 1383ق/1964م؛ جاحظ، عمرو، البيان و التبيين، به كوشش حسن
سندوبى، قاهره، 1351ق/1932م؛ همو، الحيوان، بهكوشش
عبدالسلاممحمدهارون،بيروت،1388ق/ 1969م؛ طبري، تاريخ؛ فروخ، عمر، تاريخ
الادب العربى، بيروت، 1984م؛ قالى، اسماعيل، الامالى، بيروت، دارالكتب
العلميه؛ ملوحى، عبدالمعين، «الاحيمر السعدي»، مجلة مجمع اللغة العربية،
دمشق، 1402ق/1982م، شم 57، ج 1 و 2؛ ياقوت، بلدان.
فاطمه سلمانزاده