اَحْمَر، ابوالحسن على بن مبارك (يا حسن، نك: ياقوت، 13/5) (د ح
194ق/810م)، اديب و نحوي اوايل عصر عباسى. هيچ يك از منابع به اصل و
نسب يا آغاز زندگى او اشاره نكردهاند. تاريخ و محل ولادت او نيز دانسته
نيست و اين بىخبري احتمالاً از آنجاست كه وي مردي گمنام بود و با سماجت و
خوش اقبالى، از فرصتها بهره جست و مدارج ترقى را پيمود و در زمرة نامداران
ادب عرب درآمد.
در روايتى آوردهاند كه وي نخست سپاهى بود و از پاسداران كاخ هارونالرشيد
به شمار مىرفت، اما در دنبالة اين روايت افسانهآميز، پيشة او با مراتب دانش
وي پيوند مىيابد، از اين قرار كه احمر علاقة وافري به فراگيري دانش داشت،
به هنگام فراغت در مجالس درس كسايى (ه م) شركت مىجست و ادب و نحو
مىآموخت، اما چون فرصت او اندك بود، ناچار همه روزه كه كسايى براي آموزش
فرزندان خليفه به بارگاه او مىرفت، احمر او را تا كاخ خليفه همراهى مىكرد
و در راه پرسشهاي علمى خود را با وي در ميان مىگذاشت و از او پاسخ مىشنيد.
اين پرسش و پاسخ در هنگام مراجعت كسايى نيز ادامه مىيافت و بدينسان،
احمر رفته رفته از ادب عرب توشهاي اندوخت و بر اثر زيركى و ممارست خويش،
نزد استاد منزلتى يافت؛ چنانكه وقتى كسايى بيمار شد و هارون از او خواست تا
جانشينى براي خويش برگزيند، او كه از دستاندازي رقيبان بر مقام و منصب
خويش بيمناك بود، از احمر كه شاگردي بىخطر مىنمود، خواست تا آموزش فرزندان
خليفه را برعهده گيرد و براي اين كار هر روز آنچه را كه بايد به آنان
بياموزد، از خود وي فرا گيرد. از سوي ديگر، خليفه را نيز كه از بركشيدن مردي
سپاهى و گماشتن او به آموزگاري فرزندانش اكراه داشت، به اين كار راضى
ساخت. فراگيري تدريجى مسائل ادبى از كسايى و آموزش آنها به فرزندان
خليفه، احمر را كه پيش تر سپاهى گمنامى بيش نبود، به شهرت و ثروت رسانيد،
تا آنجا كه خود اديبى نامدار شد و بر همة شاگردان كسايى برتري يافت (همو،
13/5 - 9).
به درستى نمىدانيم كه اين روايت طولانى كه ياقوت از قول مرزبانى و او
نيز از قول يكى از شاگردان كسايى نقل كرده، تا چه پايه با واقعيت تاريخى
سازگار است. مسلّم اين است كه احمر از بركت آشنايى و مصاحبت با اديبانى
چون رُؤاسى و كسايى آوازهاي يافت و در زمرة استادان مكتب نحوي كوفه درآمد
(نك: ابن جراح، 26؛ ابوطيب، 89؛ يغموري، 235، 283؛ ابن نديم، 72-73).
گفتنى است كه آنچه منابع كهنتر دربارة گماشتن احمر به آموزگاري امين
آوردهاند، مؤيد روايت ياقوت است (نك: مسعودي، 6/321-322؛ زبيدي، 134؛
يغموري، 301؛ خطيب، 12/104؛ ابن انباري، نزهة...، 64). در يكى از اين روايتها
(مسعودي، همانجا)، سفارشهاي هارون به احمر دربارة چگونگى تربيت امين و حقوق
و وظايف استاد و آنچه جانشين او بايد بياموزد ( قرآن، تاريخ، شعر و ادب،
آداب رفتار و جز آن)، از قول خود احمر نقل شده است. خدمت در بارگاه هارون،
چنانكه پيداست، نحوة زندگانى و شيوة رفتار احمر را يكسره دگرگون كرد. درآمد
هنگفت او را، هم از اشارههاي خود او و ديگران مىتوان دريافت و هم از
روايتى كه در آن زندگانى پر تجمل و رفتار اشراف منشانة احمر كه در نظر برخى
معاصرانش ناخوش آيند مىنموده، وصف شده است (نك: زبيدي، همانجا؛ ياقوت،
13/5، 9-10؛ قفطى، 2/314، 316-317؛ فيروزآبادي، 162).
يكى از مايههاي شهرت احمر، مناظرههاي او با برخى اديبان و نحويان نامدار
آن عصر مانندابوعبيده، اصمعى و يزيدي است(زجاجى، 171-172، 192؛ قفطى، 2/314-
315)، اما مهمتر از اينها، شركت او در مناظره ميان كسايى و سيبويه (ه م)، دو
پيشواي مكتبهاي كوفه و بصره است. اين مناظره كه به «مسألة زنبوريه»
معروف شده، و يكى از مشهورترين مباحثههاي نحوي ميان اين دو مكتب است، در
بغداد و در حضور يحيى، جعفر و فضل برمكى برگذار شد و در آن، چنانكه منابع
نقل كردهاند، نخست احمر و فرّاء (ه م) كوشيدند با پرسشهاي نحوي خود عرصه را
بر سيبويه تنگ كنند تا كسايى بتواند با پرسش معروف خويش دربارة اِعراب
كلمهاي و سپس نظرخواستن از عربى بدوي دربارة آن، برسيبويه چيره گردد
(زجاجى، 8 -10؛ زبيدي، 68 -70؛ خطيب، 12/104- 105؛ سخاوي، 549 -553؛ قفطى،
2/314، 4/104؛ قس: ابن انباري، الانصاف، 1/702-706؛ ابن هشام، 1/121-123).
رابطة احمر با فراء، ديگر شاگرد نامدار كسايى، نيز درخور توجه است. ايندو كه
در مناظرة مذكور در كنار هم برسيبويه مىتاختند، در واقع خود رقيب يكديگر بودند
و رقابتشان حتى به نوعى اختلاف و دشمنى تبديل شده بود (ياقوت، 13/10). با
آنكه برخى، اين اختلاف را ناشى از مسائل مالى ميان اين دو دانستهاند
(قفطى، 2/317)، شك نيست كه رقابتها و برتري جوييهاي شخصى، ايندو اديب را
در برابر هم قرار داده بود. چه، برطبق برخى روايتها كه البته سخت
مبالغهآميز مىنمايد، احمر همواره برجستهترين شاگرد كسايى بوده، و بهخصوص
در ذوق و قريحه و احاطه به مسائل نحوي بر فراء برتري داشته است و حتى
گويند فراء در مواردي از او دانش آموخته، و يك بار هم كه درصدد برآمده تا
مانند احمر به املاي شواهد نحوي بپردازد، استقبالى از مردم نديده است (ابن
انباري، نزهة، همانجا؛ ياقوت، 13/10، 11؛ سيوطى، بغية...، 2/159). سخنان
دوستانه و ستايشآميزي نيز كه وي پس از مرگ احمر دربارة او بر زبان راند
(ياقوت، 13/10؛ قفطى، همانجا)، اگر هم به مصلحتى بوده باشد، باز مانع آن
نشد كه وي از مخالفت احمر با نظريات نحوي خود ياد كند (ابنانباري، همانجا).
اما، شايد روايتى كه در آن، داوري كسايى دربارة اين دو رقيب نقل شده، به
حقيقت نزديكتر باشد: وي در پاسخ اين پرسش كه كدام يك از ايندو به نحو
آگاهترند، گفتاحمر حافظ تر است و فراء به آنچهمىگويد آگاهتر(زجاجى،212).
آنچه كسايى به آن اشاره كرده، يعنى حافظة نيرومند، يكى ديگر از عوامل
شهرت احمر بوده است. گويند وي، گذشته از قصيدهها و ابيات غريب، 40 هزار
بيت شاهد نحوي از برداشته است (خطيب، 12/104؛ ابن انباري، همانجا؛ ياقوت،
13/11). به هر روي، شواهد لغوي و شعري متعددي كه منابع از او نقل كردهاند،
از وسعت دانستهها و محفوظات ادبى او حكايت مىكند (مثلاً، نك: ابوعبيد قاسم،
1/249؛ ابن سكيت، 76، جم ؛ ابن ابى ثابت، 155، جم ؛ ابن عاصم، 2، 3؛ قالى،
2/89؛ ازهري، 10/120، جم ؛ زبيدي، 134؛ جوهري، 1/71، جم؛ ابو عبيد، 43، جم؛ نيز
نك: VIII/118-119 .(GAS, حتى در روايتى مىبينيم كه وي بر برخى اشعار
ابونواس خرده مىگيرد (مرزبانى، 247- 248). با اينهمه، برخى معاصران برآنند
كه در مقام علمى احمر مبالغه شده است و اين نكته را كه تقريباً در هيچيك
از منابع كهن به قول يا رأي خاصى از او در مسألهاي اشاره نشده، مؤيد نظر
خود دانستهاند. آنچه را نيز دربارة احاطة احمر به نحو و برتري او بر فراء گفته
شده، صرفاً از ادعاهاي برخى نحويان كوفه شمردهاند كه درستى آنها به ثبوت
نرسيده است (نك: مخزومى، 111-112؛ قس: روايت داوري كسايى ميان احمر و
فراء).
احمر راويان نامداري چون ابوعبيد قاسم بن سلام و ابومسحل اعرابى داشته
است (زبيدي، 135؛ يغموري، 315؛ سيوطى، المزهر، 2/412؛ قس: ,S 2 . دو كتاب نيز
به نامهاي التصريف و تفنن البلغاء به وي نسبت دادهاند. در الفهرست ابن
نديم (ص 73) نام كتاب اخير يقين البلغاء آمده است (نك: ياقوت، همانجا؛
قفطى، 4/104) كه هيچيك در دست نيست. وي شعر نيز مىسروده است (زبيدي،
128). بيتى از سرودههاي او را ياقوت نقل كرده است. اسحاق موصلى كه برخى
اشعار او را ديده،آنها را سست و ضعيف خواندهاست (ياقوت،همانجا).
در تاريخ وفات احمر اختلاف است، اما بيشتر منابع وفات او را در 194ق حين
سفر حج نوشتهاند (يغموري، 301؛ ياقوت، 13/5، 10؛ قفطى، 2/317؛ قس: ابن
انباري، همانجا). برخى منابع از مجلسى خبر دادهاند كه متوكل، خليفة عباسى،
براي گزينش آموزگاري براي فرزندانش، منتصر و معتز، ترتيب داده، و در آن
جمعى از اديبان عصر، از جمله احمر را گرد آورده است (زجاجى، 61 -62؛ ابن
نديم، 79). اما با توجه به تاريخ خلافت متوكل (232-247ق)، بايد روايت مزبور
يا دست كم حضور احمر را در آن بىاساس دانست.
مآخذ: ابن ابى ثابت، ابومحمد، خلق الانسان، بهكوشش عبدالستار احمد فراج،
كويت، 1985م؛ ابن انباري، عبدالرحمان، الانصاف، قم، 1380ق/1961م؛ همو،
نزهة الالباء، بهكوشش ابراهيم سامرايى، بغداد، 1959م؛ ابن جراح، محمد،
الورقة، بهكوشش عبدالوهاب عزام و عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1953م؛ ابن
سكيت، يعقوب، كنز الحفاظ، بهكوشش لويس شيخو، بيروت، 1895م؛ ابن عاصم،
مفضل، الفاخر، بهكوشش استوري، ليدن، 1915م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابن
هشام، عبدالله، مغنى اللبيب، بهكوشش مازن مبارك و محمدعلى حمدالله، قم،
1408ق؛ ابوطيب لغوي، عبدالواحد، مراتب النحويين، بهكوشش محمد ابوالفضل
ابراهيم، قاهره، 1375ق/1955م؛ ابوعبيد بكري، عبدالله، فصل المقال، بهكوشش
عبدالمجيد عابدين و احسان عباس، خرطوم، 1958م؛ ابوعبيد قاسم بن سلام
خزاعى، غريب الحديث، بيروت، 1396ق/1976م؛ ازهري، محمد، تهذيب اللغة،
بهكوشش على حسن هلالى و ديگران، قاهره، الدار المصرية للتأليف و الترجمه؛
جوهري، اسماعيل، الصحاح، بهكوشش احمد عبدالغفور عطار، تهران، 1368ش؛ خطيب
بغدادي، احمد، تاريخ بغداد، قاهره، 1350ق؛ زبيدي، محمد، طبقاتالنحويين
واللغويين، بهكوششمحمدابوالفضلابراهيم، قاهره،1973م؛ زجاجى، عبدالرحمان،
مجالس العلماء، بهكوشش عبدالسلام محمد هارون، كويت، 1962م؛ سخاوي، على،
سفر السعادة و سفير الافادة، بهكوشش محمد احمد دالى، دمشق، 1403ق/1983م؛
سيوطى، بغية الوعاة، بهكوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1384ق/1965م؛
همو، المزهر، بهكوشش محمد احمد جاد مولى بك و ديگران، صيدا/بيروت،
1406ق/1986م؛ فيروزآبادي، محمد، البلغة فى تاريخ أئمة اللغة، بهكوشش محمد
مصري، دمشق، 1392ق/1972م؛ قالى، اسماعيل، الامالى، بيروت، دارالكتب
العلميه؛ قفطى، على، انباه الرواة، بهكوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره،
ج 2، 1952م، ج 4، 1973م؛ مرزبانى، محمد، الموشح، بهكوشش محبالدين خطيب،
قاهره، 1385ق؛ مخزومى، مهدي، مدرسة الكوفة، قاهره، 1377ق/1958م؛ مسعودي،
على، مروج الذهب، بهكوشش باربيه دُمنار، پاريس، 1871م؛ يغموري، يوسف، نور
القبس، مختصر المقتبس مرزبانى، بهكوشش رودلف زلهايم، بيروت، 1964م؛
ياقوت، ادبا؛ نيز: GAS. S; , 2EI
مهران ارزنده