responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 6  صفحه : 2797
احمد
جلد: 6
     
شماره مقاله:2797

احمد: از برجسته ترين نامهاي پيامبر اسلام كه در قرآن مجيد نيز آمده است. از نظر دستوري، با اين تلقي غالب كه واژه از نظر اشتقاقي صيغه افعل تفضيل از ريشه «ح م د» است، مفهوم صفت تفضيلي ـ عالي از «محمود» به معني «ستوده ترـ ستوده ترين» يا از «حامد» به معني «ستاينده تر ـ ستاينده ترين» از آن بر مي آيد. اگر چه از ديدگاه قواعد مربوط به ساخت افعل تفضيل در صرف عربي، به ويژه از ديدگاه دستوريان بصره، احتمال دوم بر نخستين رجحان دارد، اما همواره در ميان عالماني كه به دور از قواعد صرفي بر اين مسأله نگريسته اند، قول نخست از پذيرش ويژه اي برخوردار بوده است(نكـ : ابن قيم، «زاد المعاد»،1/69 به بعد) ، با اينهمه ، برخي از پيشينيان، نه به اعتبار قواعد دستوري، بلكه بر پايه متون روايي مانند اين حديث نبوي كه «در روز قيامت براي او ًپيامبر (ص)ً ستايشهايي گشوده مي شود كه براي كسي پيش تر گشوده نشده است و او با آن ستايشها پروردگارش را مي ستايد»، مفهوم ستاينده ترين را بر ستوده ترين مرجح شمرده اند (نگـ : قاضي عيان، 1/312ـ313؛ سهيلي، 2/153؛ ملاعلي قاري،2/181ـ182).
درباره ساختار صرفي واژه «احمد» برخي سخنان نامشهور نيز وجود داشته است: برخي اشتقاق آن را از مصدر حمد شبيه به اشتقاق احمر از حمره شمرده، بدون لحاظ شرايط دستوريان براي چنين اشتقاقي، در واقع آن را گونه اي از صفت مشبه دانسته اند(نكـ : اربلي، 1/7) و گويا برخي نيز آن را همچون بعضي از نامهاي كهن عربي، علم منقول از فعل مضارع تلقي مي گرده اند (مثلاً نكـ : قرطبي، 18/83 ، با اشاره گذرا)، ولي هيچ يك از اين دو نگرش ، اعتباري تحصيل نكرده است.
واژه «احمد» براي ناميدن پيامبر اسلام در يك موضع از قرآن مجيد (صف /61/6) به كار رفته است؛ آنجا كه از زبان عيسي (ع) بشارتي درباره آمدن پيامبري در روزگاران بعد مطرح شده است. اينكه «احمد» از نظر دستوري اشتقاق روشني داشت و مي توانست در كنار نام اصلي پيامبر (ص)، «محمد» علاوه بر جنبه علميت، از حيث اشتقاق نيز تصويري نيكو از شخصيت روحاني پيامبر (ص) بنماياند، موجب گرديد كه علميت اين نامها به گونه اي نسبي نگريسته شود ، تا آنجا كه گاه اين امر به صورت نظريه اي به روشني بيان گرديده است. به عنوان نمونه، ابن قيم جوزيه اظهار داشته است كه تمامي نامهاي پيامبر(ص) غلمهايي محض براي مجرد شناسايي مسمي نيستند، بلكه ساختهايي وصفي و نامهايي مشتق هستند كه براي مسماي خود ستايش و كمال را ايجاب مي كنند (نكـ : همان، 1/66). هر چند در نوشته هاي كهن، نمونه اي صريح از چنين نظريه هايي به چشم نمي خورد، اما در عمل ديدگاه مشابهي در ميان مسلمانان در اعصار پيش تر نيز وجود داشته است.
درباره علميت نام احمد بايد گفت كه هر گاه نويسنده اي درصدد بر مي آمد تا بجز محمد، نامهاي ديگري را براي پيامبر اسلام بر شمارد، همواره نام احمد در مرتبه نخست ياد مي شد. مشهورترين متن روايي در اين باره حديث جبيربن مطعم به نقل از پيامبر(ص)است كه در آن از 5 نام پيامبر سخن رفته، و پيش از همه نامهاي محمد و احمد به ميان آمده است. نگرشي به اسانيد روايت نشان ميدهد كه اين حديث از طريق روايت زهري از محمد بن جبير از جبير بن مطعم شهرت يافته است (نكـ : بخاري، 2/270،3/201؛مسلم،1828؛ ترمذي، سنن، 5/135)؛ اما نظير همين مضون گاه با تفاوتي اندك در جزئيات از طريق جعفر بن ابي وحشيه و عتبه بن مسلم از نافع فرزند ديگر جبيربن مطعم از پدرش (ابن سعد، 1(1)/65؛ حاكم، 2/604؛ بيهقي، 1/155). همچنين با سلسسله اسناد اعمش و مسعودي از عمر و بن مره از ابوعبيده از ابو موسي اشعري از پيامبر(ص) (مسلم، 1828ـ1829؛ احمدبن حنبل، 4/395، 404 ،407؛ ابن سعد، حاكم، همانجاها؛ بيهقي 1/156ـ157) و با سلسله اسناد حماد بن سلمه از عاصم از زربن حبيش از حذيفه، يا سلسله اسناد ابوبكر بن عياش از عاصم از ابووائل از حذيفه از پيامبر(ص) (احمد بن حنبل، 5/405؛ ترمذي، الشمائل، 211ـ212؛ ابن سعد، همانجا) روايت شده است.برپايه اين اسانيد مي‌توان چنين برداشت كرد كه مضمون حديث ياد شده، در نيمه اول از سده 1 ق از سوي صحابيان مختلف بازگو مي‌شده است، اما تنها از نسلهاي آغازين سده 2ق است كه روايتها از حالت نقل فرد از فرد فراتر رفته، در سطح گسترده‌تري انتشار يافته است. در كنار اين روايات، بايد به متون شعري بازمانده از سرايندگان دهه‌هاي آغازين سده 1 ق چون حسان بن ثابت (ديوان حسان، 1/270)، ابن زبعري (ابن طيفور، 53)، امرؤالقيس كندي (ابن حبيب، 186) و كعب بن مالك (همو، 272) اشاره كرد كه در آنها پيامبر (ص)، «احمد» ناميده شده است (نيز براي برخي ابيات منسوب به عبدالمطلب و ابوطالب با همين مضمون، نكـ : سهيلي، 2/157؛ ديوان ابي طالب، 12، 13 ،19، جمـ). برپايه مجموع آنچه ذكر شد، ظاهراً بايد پذيرفت كه تلقي وجود بيش از يك نام براي پيامبر(ص) و به‌ويژه نام احمد، از همان نيم سده نخستين هجري وجود داشته است و اين امر با توجه به مفهوم ظاهر از عبارت قرآني «اسمه احمد» دور از انتظار نبوده، كاملاً قابل درك است.
اگرچه در ميان برخي از عالمان سده‌هاي ميانه اسلامي، اين تلقي با تأكيد ويژه‌اي ديده مي‌شود كه هرگز كسي پيش از پيامبر اسلام به احمد ناميده نشده است و اين امر نشانه اي از حكمت خداوند دانسته شده، تا كسي با احمد بشارت داده شده از سوي حضرت مسيح مشتبه نگردد (مثلاً نكـ : قاضي عياض، 1/313)، اما نمونه‌هايي پراكنده از تداول اين نام در ميان عرب پيش از اسلام به دست آمده است. اين نمونه‌ها كه روايات آنها از نظر صحت ودقت ضبط، بايد به درجات مختلفي طبقه‌بندي شوند، عبارتند از: ابوعمرو احمد بن حفص بن مغيره مخزومي (تنها در روايت ابوهشام مخزومي، نكـ : ابن اثير، علي، 1/53؛ قس: ابن حجر، الاصابه، 4/139)، احمد بن غجيان، احمد بن ثمامه طايي، احمد بن دومان و احمد بن زيد (نكـ : زرقاني، 3/158؛ نيز ابن حجر، همان، 1/22)؛ همچنين تيره‌هاي مسمي به «بنواحمد» در ميان قبايل همدان، طيئ و غير آن (زرقاني، همانجا) و به صورت كنيه در مورد ابواحمد عبد ابن جحش (ابنس عد، 3(1)/62، جمـ ؛ ابن اثير، علي، 5/133؛ نيز نكـ : مونتگمري وات، 111 به بعد) گفتني است كه درسنگ نبشته‌هاي يافته شده در صفاه واقع در شمال شبه جزيره عربستان نيز نامهايي نزديك به احمد ديده مي‌شود كه به عقيده پژوهشگران، صورتي اختصار يافته از نامهايي بوده است كه با نام خداوند تركيب گرديده اند (نكـ : EI2).
با وجود اين پيشينه و به رغم كاربرد احمد به عنوان نام پيامبر(ص)، تا دهه‌هاي پاياني سده 1 ق، نام احمد برخلاف نامهاي هم ريشه آن محمد و محمود و حميد (يا حميد) تداول نيافته بود (براي تداول اين نامها و مقايسه، نكـ : مونتگمري وات ، 117ـ115).
نمونه‌اي از نامگذاري به احمد در نيمه نخست سده 1 ق از سوي واقدي گزارش شده كه به شدت مورد ترديد است؛ بر اساس اين روايت چهارمين فرزند جعفر بن ابي طالب از اسماء بنت عميس، احمد نام گرفت (نكـ: ابن حجر، همان، 1/97، لسان...، 4/122)، در حالي كه غالب منابع تنها به 3 فرزند از آن دو، با نامهاي عبدالله، عون و محمد اشاره كرده‌اند (مثلاً نكـ: ابن سعد، 4(1)/22ـ23؛ ابن اثير، علي، 5/395؛ قس : ابن عنبه، 36، كه شمار فرزندان اين زوج را به 8 تن رسانيده كه در ميان آنان از احمد نامي ياد نشده است). آنچه به قطع مي‌توان گفت، اين است كه در مواليد اسلامي احمد بن عمرو بن تميم، پدر خليل اديب مشهور مكتب بصره (د 170ق/786م) نخستين كسي است كه نام احمد يافت و با احتساب اينكه خليل خود در 74 سالگي وفات يافته است (نكـ: ابن نديم: 48؛ نووي، 1(1)/178) و تولد او بر اين پايه در حدود سال 96ق/715م رخ داده است، نامگذاري پدرش تخميناً مي‌بايست مربوط به ربع سوم از سده 1ق بوده باشد. فردي به نام «احمد ابن حمويه» را ـ كه از اصحاب امام علي بن حسين(ع) (د95ق/714م) شمرده شده (طوسي، 84) ـ نيز، در صورت اعتماد بر گزارش، بايد به عنوان نمونه‌اي در كنار احمد پدر خليل جاي داد و با اندكي تأخر، از فردي ديگر به نام «احمد بن محمد حضرمي» مي‌توان ياد كرد كه در زمره اصحاب امام باقر(ع) (د114ق/732م) به‌شمار آمده است (نكـ: برقي، 10؛ قس: گفته مونتگمري وات، 111؛ نيز پيرو او شناخت در EI2‌، كه آغاز نامگذاري به احمد را از حدود سال 125ق/743م دانسته‌اند).
تأكيد بر شخصيت پدر خليل به عنوان نخستين كسي كه در دوره اسلامي احمد ناميده شده است ، در منابع كهن اسلامي ديده مي‌شود (مثلاً نكـ: ابن نديم ، همانجا ) و گاه در اين‌باره دعوي اتفاق نظر نيز به چشم مي خورد (نكـ : ابن حجر ، همانجا ) و اين يادكردها خود تأييدي بر اين نكته تاريخي است كه حتي در اعصار كهن ، نويسندگان اسلامي مداركي دال بر اينكه در نيمه نخست سده 1 ق ، مسلمان زادگان را احمد ناميده باشند ، در دست نداشته اند .
شماري از پژوهشگران معاصر ، با توجه به تأخير رواج نامگذاري به احمد در ميان مسلمانان و برخي استدلالات ديگر ، چنين پنداشته اند كه واژه «احمد» در قرآن مجيد نبايد به سان يك علم ، بلكه بايد به عنوان يك صفت تلقي گردد و برداشت علميت از اين واژه ، از هنگامي آغاز شده است كه پيامبر اكرم را با «فارقليط» موعود انجيل يكي دانسته اند ( نكـ : مونتگمري وات ،113 ؛ EI2 براي ارتباط موضوع با فارقليط ، نكـ : سطور بعد ) . اگر چه در برخي از مباني استدلال براي پردازش اين نظريه جاي گفت و گوست ، اما فراسوي اين گفت وگوها ، حقيقتي انكار ناپذير وجود دارد ، مبني بر آنكه صرف كاربرد واژه «احمد» براي پيامبر (ص) در قرآن مجيد ، حتي در حد يك صفت ، و نيز سابقه اين نام در ميان عرب مي توانست انگيزه اي كافي در نامگذاري به احمد براي مسلمانان فراهم آورد ؛ از اين رو اگر تاريخ ، فترتي در نامگذاري به احمد را در ميان عرب ـ درست در همان زمان انتقال از آيين كهن به اسلام ـ نشان مي دهد ، علت آن را بايد در پندارهاي نخستين اسلامي جست و جو كرد . بدون اينكه گزارش بخصوصي در ميان باشد ، اين احتمال را مي توان مطرح ساخت كه مسلمانان صدر اسلام همچنانكه از تكني به ابوالقاسم ، كنيه پيامبر (ص) ( بخاري ، 2/14 ، جمـ ؛ مسلم ، 1682- 1684 ) يا دست كم از جمع بين نام محمد و كنيه ابوالقاسم پرهيز داشته اند ( نكـ : ابو داوود ، 4/292 ؛ ترمذي ، سنن ، 5/136 ـ 137 ؛ كليني ، 6/21 ) ، از نامگذاري فرزندان خود به احمد نيز اجتناب مي كرده اند . شكستن اين پرهيز و رواج نامگذاري به احمد ، حتي مطرح شدن استحباب اين نام ( مثلاً نكـ : كليني ، 6/19 ؛ زرقاني ، 5/301 ) نيز غريب تر از آن نيست كه پرهيز از جمع بين نام و كنيه محمد و ابوالقاسم در همان عصر صحابه گاه به گاه شكسته مي شده است ( براي نمونه ها ، نكـ : ابن حجر ، الاصابه ، 3/509 ) .
درباره علميت نام احمد براي پيامبر (ص) بايد از رواياتي ياد كرد كه از نامگذاري پيامبر (ص) به وسيله يكي از بزرگان خاندان نبوي در اوان ولايت سخن ب ميان آورده اند . برپايه روايتي از امام باقر(ع) ، در دوره حمل ، به آمنه مادر پيامبر (ص) ندا در رسيد كه نام فرزند خود را احمد گذارد ( نكـ‌ : ابن سعد ، 1 (1)/61 ، 64 ؛ قس : ابن هشام ، 1/145 ، كه در آن ( «محمد» آمده است ) ؛ همچنين در روايتي شيعي آمده است كه نام احمد را ابوطالب عموي پيامبر (ص) در روز نهم ولايت بر وي گذارد و حضرت را به سبب ستايش اهل آسمان و زمين احمد نام نهاد ( كليني ، 6/34 ) . به هر حال در مقايسه بين دو نام احمد و محمد از نظر تقدم زماني ، برخي از سيره نويسان ، تسميه پيامبر (ص) به احمد را پيش تر از تسميه او به محمد دانسته اند و با پيوند دادن نام احمد با مسأله بشارت ، نامگذاري پيامبر (ص) را به احمد ، به عهد مسيح (ع) باز گردانيده اند ( نكـ : سهيلي ، 2/153 ) ، حال آنكه گروهي ديگر برآنند كه نامگذاري آن حضرت به احمد از نظر زماني ، ميان تسميه وي به محمد در تورات و تسميه او به محمد در زمان حيات خود محصور گرديده است ( نكـ : ابن قيم ، جلاء … ،98 به بعد) .
با گذار از نگرش تاريخي و بازگشت به مسأله نسبي بودن علميت نامهاي پيامبر (ص) نزد مسلمانان و فراموش نكردن مفهوم وصفي در اين نامها ، بايد يادآور شد كه گاه در روايات اسلامي در مقايسه دو نام احمد و محمد با يكديگر ، بر مفهوم تفضيلي احمد تأكيد شده است . بر پايه يك روايت از خود پيامبر (ص)‌، وي از آن جهت محمد ناميده شد كه در زمين ستوده بود و از آن روي احمد نام گرفت كه در آسمان بيشتر ستوده بود ( نكـ‌ : قمي ، 2/365 ؛ براي روايتي مشابه ، نكـ : كليني ، همانجا ؛ ابن بابويه ، علل…، 1/127 ـ 128 ، معاني … ، 51ـ 52 ؛ الاختصاص ، 34 ) . جلوه اي ديگر از مفهوم تفضيل در نام احمد ، در حديثي از پيامبر (ص) به روايت علي (ع) و ابي بن كعب است كه در شمار 5 برتري پيامبر (ص) نسبت به پيغمبران پيشين ، از ناميده شدن به احمد ياد شده است ( نكـ : احمد بن حنبل ، 1/98 ، 158 ؛ سيوطي ، الدر … ، 6/214 ؛ قس : بخاري ، 1/70 ، جمـ ؛ با روايات مشابهي از طريق ابن عباس ، جابر و ابو هريره كه نامگذاري به احمد در آنها با فقره ديگري جايگزين شده است ؛ مسلم ، 370 ـ 372 ؛ ابن بابويه ، الخصال ، 1/292 ) .
گفتني است كه گاه به نام احمد در كنار محمد ، به سان تنها نامهاي اصلي پيامبر (ص) نگريسته شده است . به عنوان نمونه اي كهن به روايتي از علي (ع) بايد اشاره كرد كه بر پايه آن در ميان پيغامبران ، 5 تن به دو نام خوانده شده اند و آخرين آنان ، پيامبر اسلام دو نام محمد و احمد را داشته است ( نكـ : ابن بابويه ، عيون … ، 1/ 192 ؛ نيز نكـ : بيهقي ، 1/ 159 ، به نقل از خليل بن احمد ) .
بشارت به احمد : تنها نمونه كاربرد«احمد» در قرآن مجيد، اين نام را با موضوع بشارت پيوند داده است؛ آنجا كه از زبان عيسي مسيح بشارتي درباره آمدن پيامبر اسلام يا اين مضمون طرح مي شود كه «من رسول خدا به سوي شمايم، تورات را كه پيش از من آمده است، تصديق دارم و به رسولي بشارت مي دهم كه پس از من مي آيد و نام او احمد است» (صف /61/6).
اين بشارت صريح كه قرآن از زبان عيسي(ع) به ميان آورده است، از صدر اسلام، عالمان مسلمان را بر آن داشته تا نشاني از احمد را در نوشته هاي عهد جديد جست و جو نمايد. اين امر گاه در آن حد بود كه به گونه اي گذرا از ذكر نام«احمد» براي پيامبر اسلام در انجيل سخن به ميان آرند؛ مهم ترين نمونه از اين دست، شماري از احاديث منقول از زبان پيامبر(ص) از طريق صحابياني چون ابن عباس و جابر هستند كه برپايه آنها نام پيامبر(ص) در قرآن «محمد»، در انجيل «احمد» و در تورات «احبد» آمده بوده است (نكـ : ابن بابويه، معاني، 51؛ سيوطي، الخصائص...، 1/133).
گاه نيز سعي بر آن بوده است تا عبارت مشتمل بر «بشارت به احمد» عيناً ـ البته در قالب زبان عربي ـ ارائه گردد. به عنوان نمونه در روايتهاي بلندي كه از داستان «مباهله»(هـ م) در دست است، عباراتي مشتمل بر«بشارت به احمد» از زبان عالمان مسيحي نجراني از «مفتاح (در برخي نسخ مصباح)چهارم انجيل»(شايد اشاره اي به متن چهارم عهد جديد،انجيل يوحنا) نقل شده است(نكـ : الاختصاص،112ـ113؛ابن طاووس ، سعد…، 91 به بعد، روايت عبدالرزاق؛نيز همو،اقبال….، 509،روايت ابوالمفضل و ابن اشناس) كه احتمال مي رود اين روايتها با «بشارت به فارقليط» در انجيل يوحنا (نكـ : سطور بعد) در ارتباط بوده باشند، اما به هر تقدير نصوص نقل شده در آنها با نصوص بشارات مربوط به فارقليط سازگاري تمام ندارند.
همچنين بر پايه روايتي از ابن سعد، در سده 1ق شخصي تازه مسلمان به نام سهل مريسي مولاي عثيمه كه خود «قا 100
ري انجيل» بود، مي گفت كه نزد عمويش يك «مصحف» (كتاب مقدس) يافته بود كه در آن، سخن از پيامبر اسلام به ميان آمده، و در اوصاف وي چنين گفته شده بود كه «او از ذريه اسماعيل و نامش احمد است» (نكـ : (1)1/64،1(2)/89). بشارت نقل شده در اين روايت ، با برداشت اسلامي از موضعي در سفرذ پيدايش (20:17) ، مبتني بر «بشارت به مادماد» قابل مقايسه است؛ توضيح آنكه در سياق گفتار درباره اسماعيل فرزند ابراهيم (ع) در موضع ياد شده از اصل عبراني كتاب مقدس 1 (سفرپيدايش: 20:17) تركيبي به شكل «بمأدماد» به كار رفته است كه در برگردانهاي متداول عهد عتيق به صورت «بسيار كثير» يا معادلهاي آن در زبانهاي ديگر ترجمه گرديده است(براي نمونه هايي از ترجمه هاي كهن عربي با عباراتي مشابه، نكـ : ابن قيم، جلاء 99 به بعد؛ ابن كثير، 113ـ114) . در حالي كه برخي از عالمان مسلمان «مادماد» را اشاره به «محمد» دانسته ، واژه «مادماد» (گاه ضبط به صورت مود مود،ميدميد، در تمام موارد با دال و ذال) را از نامهاي پيامبر(ص) در برخي از كتب آسماني پيشين شمرده اند(نكـ : ابن شهر آشوب،1/152؛طبرسي،8؛ابن قيم،همانجا؛كازروني،140؛ابن كثير،سيوطي،همانجاها) و شايد عبارت مورد نظر سهل مريسي نيز همين عبارت سفر پيدايش و نه انجيل ، با ترجمه«مادماد» به احمد بوده باشد.
گاه در روايات، موضوع بشارت به احمد از تعاليم عيسي(ع)، يعني مورد منصوص قرآن، فراتر رفته، و به كتابهاي آيماني و تعاليم پيامبران پيشين نيز كشيده شده است. بشارتي مشهور نزد مسلمانان سده 1ق، به نقل از تورات وجود داشته كه با متن شناخته شده عهد عتيق قابل تطبيق نيست و در تعبير عربي آن به شكل كلي«عبدي المختارليس بفظ و لاغليظ» آغاز مي شده است. اين «عبدمختار» بشارت داده شده، در برخي از روايات، «احمد» ناميده شده است(نكـ : راوندي، 1/79ـ80؛ ابن شبه، 2/634ـ635 ؛ براي بشارتهاي ديگري به احمد در گفتار موسي(ع)، نكـ : سهيلي، 2/153؛اربلي،1/7؛سيوطي،الخصائص،1/133).
همچنين در روايتي از وهب بن منتبه، بشارت به پيامبر(ص) با عنوان «احمد» از زبور داوود(ع) (ابن عساكر،1/503) و در برخي روايات از صحيفه اشعيا(ابوحاتم،197) حكايت شده است. سرانجام بايد از «بشارت به احمد» منتسب به حقوق نبي ياد كرد كه با موضعي از متن حاضر صحيفه حبقوق قابل مقايسه است. در متني به روايت نوفلي از امام رضا(ع) مربوط به سده3ق/9م ؛ به نقل از حبقوق چنين آمده است : «خداوند تبيان را از كوه فاران بياورد و آسمانها از ستايش احمد و امت او پر شد…» (جاءالله بالتبيان من جبل فاران و امتلأت السماوات من تسبيح احمد و امته ….؛ نكـ : ابن بابويه، عيون، 1/134؛ راوندي، 1/75؛ قس: ابن رين، 169؛ ابوحاتم،همانجا؛ كراجكي،91؛مأخذ اخير به نقل از دانيال كه در آنها نام «محمد» آمده است). در صحيفه حبقوق (3:3) چنين آمده است: «خدا از تيمان آمد و قدوس از جبل فاران، جلال او آسمانها را پوشانيد و زمين از ستايس او مملوگرديد». واژه ترجمه شده به «جلال او» در اصل عبراني «هووو» است. گرد هم آمدن روايات متعدد و متنوع مبتني بر بشارت به احمد در نوشته ها و تعالمي اهل كتاب در طبقات ابن سعد (1(1)/103ـ107) نشان از توجه خاص و گسترده عالمان مسلمان در سده2 و شايد سده 1 ق به يافتن اشارتي بر «بشارت به احمد» در منابع ديني پيشينيان دارد.
در پايان سخن، بايد از بشارت موجود در انجيل يوحنا(16:14، 26؛26:15؛7:16) مبني بر فرستاده شدن «فارقليط» در دوره اي پس از عيسي مسيح ياد كرد(نيز ذكر آن در برخي از متون آپوكريف يا ديگر آثار كهن مسيحي، مانند : «دعاي پولس رسول2»، 28؛«تسليت نامه» يعقوب سروگي، 388) كه گاه با موضوع بشارت به احمد پيوند داده شده است. واژه «فارقليط»(يا بارقليط) شكل عربي شده اي از واژه يوناني پاراكلتوس3 به معناي مدافع، وكيل، شفيع يا ميانجي بوده است (نكـ : ليدل، 1313؛ مولر،519) كه در فرهنگ كليسايي به معناي «تسلي دهنده» تفسير مي شده است (براي پيشينه اين تفسير در ترجمه هاي عربي،نكـ : ابن قيم، هدايه… ، 84؛ در ترجمه هاي سرياني و قبطي، نكـ : گاثري،253؛كروم،333؛ نيز نكـ : ليدل ، همانجا).
عالمان اسلامي در قرون متمادي گاه گاه بر اين نكته اشارت نموده اند كه پاراكلتوس در واقع قرائت تحريف آميزي از واژه پريكلوتوس4 در يوناني است، هر چند كه تعابير آنان از اين تلقي از دقت زباني چنداني برخوردار نبوده است (براي توضيح ، نكـ : مونتگمري وات، 114ـ113). پريكلوتوس كه در لغت به معني بزرگوار ، مشهور و عالي بوده و در دوره هاي ماقبل مسيحي بارها كاربرد يافته است (نكـ : ليدل، 1377؛ مولي،541)، از نظر مفهوم لغوي مي تواند تعبيري از نام پيامبر اسلام «محمد» يا «احمد» تلقي گردد(نيز نكـ : براون،341). ماوردي بر اين نكته تصريح نموده كه فارقليط از ريشه‌اي به معناي «حمد» گرفته شده است (ص212؛ قس: نظرياتي كهن كه در آنها فارق ليطا يا بارقليط به معني «آنكه حق و باطل را از هم جداسازد» تفسير شده است؛ قاضي عياض، 1/321؛ ابن اثير، مبارك، 3/439؛ابن قيم، همانجا) و ابن قيم بر اين امر تصريح دارد كه برخي فارقليط را بر احمد مذكور در قرآن منطبق دانسته اند (همان،89ـ90؛ نكـ : فخر الدين، 19/131ـ314؛ يوردآيدين ، 142،به نقل از ابراهيم متفرقه؛ براي توضيح بيشتر، نكـ : هـ د ، فارقليط).
مآخذ: ابن اثير، علي اسدالغابه، قاهره،1280ق؛ ابن اثير، مبارك، النهابه، به كوشش طاهر احمدي زاوي و محمود محمد طناحي، قاهره ، 1383ق/1963م؛ ابن بابويه، محمد، الخصال، به كوشش علي اكبر غفاري، قم ، 1362ش؛ همو،علل الشرائع، نجف، 1385ق/1966م؛ همو، عيون اخبار الرضا(ع) ، نجف ، 1390ق/1970م؛ همو، معاني الاخبار، به كوشش علي اكبر غفاري، قم،1361ش؛ ابن حبيب،محمد،المحبر، به كوشش ليشتن اشتتر، حيدر آباد دكن، 1361ق/1942م؛ ابن حجر ، احمد،الاصابه، قاهره 1328ق؛ همو،لسان الميزان، حيدرآباد دكن،1329ق؛ ابن ربن، علي، الدينو الدوله، به كوشش عادل نويهض، بيروت، 1402ق/1982م؛ ابن سعد، محمد، كتاب الطبقات الكبير، به كوشش زاخا و ديگران، ليدن، 1904ـ1915م؛ ابن شبه، عمر، تاريخ المدينه، به كوشش فهيم محمد شلتوت، حجاز، 1399ق/1979م؛ ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابي طالب، قم چاپخانه علميه؛ ابن طاووس، علي، اقبال الاعمال ، تهران 132ق؛ همو، سعد السعود، نجف،1369ق/1950م؛ ابن طيفور ، احمد، كتاب بغداد ، به كوشش محمد زاهد كوثري، قاهره، 1368ق/1949م؛ ابن عساكر، علي ، تاريخ مدينه دمشق، (عمان)، دارالبشير؛ ابن عنبه، احمد، عمده الطالب، نجف 1380ق/1961م؛ ابن قيم جوزيه، محمد، جلاءالافهام، بيروت، 1405ق/1985م؛ همو،«زادالمعاد»، در حاشيه شرح المواهب (نكـ : همـ ، زرقاني) ؛ همو،هدايه الحياري، به كوشش سيف الدين كاتب، بيروت، 1400ق/1980م؛ ابن كثير ، اسماعيل، الفصول في سره الرسول(ص) ، بيروت ، 1405ق/1985م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابن هشام، عبدالملك، السيره النبويه، به كوشش طه عبدالرئوف سعد، بيروت، 1975م؛ ابوحاتم رازي، احمد، اعلام النبوه، به كوشش صلاح صاوي و غلامرضا اعواني، تهران، 1356 ش؛ ابوداوود سجستاني، سليمان، سنن، به كوشش محمد محيي الدين عبدالحميد، قاهره ، داراحياء السنه النبويه؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره ، 1313ق؛الاختصاص، منسوب به شيخ مفيد، به كوشش علي اكبر غفاري ، قم جماعه المدرسين ؛ اربلي، علي، كشف الغمه، بيروت، 1405ق/1985م؛ «القاب الرسول و عترته(ع)» ، المجموعه النفيسه، قم 1406ق؛ بخاري، محمد، صحيح ، همراه با حاشيه سندي، قاهره ؛ برقي، احمد، رجال، به كوشش جلال الدين محدث ارموي، همراه رجال ابن داوود حلي، تهران، 1342ش؛ بيهقي، احمد، دلائل النبوه، به كوشش عبدالمعطي قلعجي، بيروت، 1405ق/1985م؛ ترمذي، محمد، سنن، به كوشش احمد محمد شاكر و ديگران ، قاهره ، 1357ق/1938م به بعد؛ همو، «الشمائل»، همراه با حاشيه با جوري، قاهره، 1344ق؛ حاكم نيشابوري، محمد، مستدرك الصحيحين، حيدرآباد دكن، 1334ق؛ ديوان ابي طالب، روايت ابوهفان مهزمي، نجف ، 1356ق؛ ديوان حسان بن ثابت، به كوشش وليد عرفات، بيروت، 1974م؛ راوندي قطب الدين، الخرائج و الجرائح ، قم،1409 ق؛ زرقاني، محمد، شرح المواهب اللدنيه، قاهره، 1329ق؛ سهيلي، عبدالرحمان، الروض الانف، به كوشش عبدالرحمان وكيل، قاهره، 1387ق/1967م؛سيوطي، الخصائص الكبري، بيروت ، 1405ق/1985م؛ همو، الدرالمنثور، قاهره ،1314ق؛طبرسي، فضل، اعلام الوري، نجف،1390ق؛طوسي، محمد، رجال، نجف،1380ق/1961م؛ عهد جديد؛ عهد عتيق؛ فخر الدين رازي، محمد، التفسير الكبير، قاهره، المطبعه البهيه؛ قاضي عياض، الشفاء ، به كوشش علي محمد بجاوي، بيروت،1977م؛ قرآن مجيد؛ قرطبي؛ محمد؛ الجامع لاحكام القرآن، بيروت،1966م؛ قمي، علي، تفسير، نجف،1387ق؛ كازروني، محمد، نهايه المسؤول، ترجمه كهن فارسي، به كوشش محمد جعفر ياحقي، تهران 1366ش؛ كراجكي، محمد، كنزالفوائد، تبريز، 1322ق؛ كليني، محمد، الكافي، به كوشش علي اكبر غفاري، تهران، 1391ق؛ ماوردي، علي، اعلام النبوه، به كوشش محمد معتصم بالله، بيروت،1407ق/1987م؛ مسلم بن حجاج ، صحيح، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقي ، قاهره ،1955 م؛ ملاعلي قاري، جمع الشمائل، قاهره، 1318ق؛ نووي، يحيي، تهذيب الاسماء و اللغات، قاهره، 1927 م؛ نيز :
احمد پاكتچي
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 6  صفحه : 2797
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست