اُثولوجيا، ترجمة عربى نوشتهاي منسوب به ارسطو، يا احتمالاً تفسير فيلسوف نوافلاطونى پرفوريوس (فُرفوريوس) برگزيدهاي از نظريات ارسطو، يا بخشى از آثار فلوطين كه در نيمة نخست سدة 3ق/دهۀ سوم سدۀ 9م در محافل فلسفى رواج يافت و از آن پس مهر و نشان خود را بر بسياري از انديشههاي فلسفى اسلامى ـ و نيز يهودي و مسيحى ـ نهاد. واژة «اثولوجيا» معرّب واژة يونانى ثِئولوگيا1، يعنى الهيات يا خداشناسى است. در ميان فيلسوفان يونان باستان، ارسطو و نوشتههاي وي سرنوشت ويژهاي داشتهاند. از زمان مرگ ارسطو به بعد، دهها اثر مجعول در زمينههاي گوناگون نوشته، و به وي نسبت داده شد. در سدههاي 3 و 4ق/9 و 10م انبوهى از اين نوشتهها به عربى ترجمه شد و سپس در سدههاي 6-10ق/12-16م، به صورت ترجمههاي لاتين به اروپاي سدههاي ميانه راه يافت. سرنوشت نوشتهها و انديشههاي فلوطين (205-270م) بنيادگذار فلسفة نوافلاطونى نيز كم و بيش چنين بوده است (نك: ﻫ د، فلوطين). پس از مرگ وي، محافل ناشناختهاي در مكتب اسكندريه، نوشتههايى پديد آوردند كه محور اصلى آنها انديشههاي نوافلاطونى و بهويژه فلوطينى بود. اينان در اين نوشتهها، غالباً عقايد و انديشههاي آن فيلسوف را ـ ظاهراً به قصد آسانتر ساختن و فهميدنىتر كردن آنها ـ دگرگون مىكردند و انديشهها و نظريات خود را نيز بر آنها مىافزودند و سپس آن نوشتهها را به فيلسوفانى مانند افلاطون و ارسطو ـ و حتى به بعضى از فيلسوفان پيش از سقراط، مانند فيثاغورس و اِمپِدُكلِس ـ نسبت مىدادند، اما در اين ميان، ارسطو از نفوذ و اعتبار ويژهاي برخوردار بود، هرچند كسانى كه آنگونه نوشتهها را پديد آورده، به ارسطو نسبت مىدادند، در روي كرد و گرايش اصولى خود. افلاطونگرا بودند. به هر حال بايد به ياد داشت كه گسترش فلسفه از سدة 3م به بعد دو ويژگى داشت: نخست اينكه اين فلسفه صرفاً نوافلاطونى نبود، دوم اينكه مكتب نوافلاطونى مدتى كوتاه بيشتر ارسطويى بود، تا افلاطونى. همچنين از سدة 2م نيز كار اساسى آموزش فلسفه، تفسير آثار افلاطون و ارسطو بود، زيرا باور بر اين بود كه آن دو فيلسوف همة حقايق را يافته، و براي هميشه در آثار خود ثبت كردهاند. در مرحلهاي نيز شارحان و مفسران آثار ارسطو در مكتب «آكادميا»ي افلاطونى ـ مثلاً برجستهترين ايشان سيمپليكيوس2 (سدة 6م) ـ كوشش داشتند كه اثبات كنند ميان فلسفة افلاطون و ارسطو هماهنگى و يگانگى وجود دارد. در مرحلة ديگري، مفسران و جعلكنندگان نوشتههاي فلسفى، در مكتب نوافلاطونى با اينكه ـ چنانكه اشاره شد ـ اصولاً افلاطونگرا بودند، نظريات و عقايد ارسطويى را ـ حتى در مواردي كه نظريات متافيزيكى اصيل ارسطويى با گرايشهاي توحيدي آنان در تضاد مىنمود و كار هماهنگسازي نظريات افلاطون و ارسطو را دشوار مىساخت ـ براي اثبات گرايشهاي خود به كار مىگرفتند. بدينسان آنان نوشتههايى را با محتواهاي نوافلاطونى پديد مىآوردند و آنها را به ارسطو نسبت مىدادند و مىكوشيدند كه بر اين دشواريها چيره شوند. بنابراين، ارسطو همچنان «معلم اول» بهشمار مىرفت و نوشتههاي نوافلاطونى، رنگ ارسطويى به خود مىگرفت. اينگونه نوشتهها، از راه ترجمه - يا مستقيماً از يونانى، يا با واسطة سريانى ـ به جهان اسلام نيز راه يافت و يكى از برجستهترين و پرتأثيرترين آنها اثولوجيا بود كه در اينجا به اختصار به سرنوشت و سرگذشت آن مىپردازيم. متن عربى اثولوجيا، در شكلى كه اكنون در دست است، نخستينبار در شرق (بىذكر محل انتشار) در 1296ق/1879م منتشر شد. محقق آلمانى فريدريش ديتريچى، متن انتقادي عربى آن را بر پاية 3 دستنوشته در 1882م منتشر كرد و سپس ترجمة آلمانى3 آن را در 1883م در لايپزيگ انتشار داد. چاپ سنگى متن آن نيز در حاشية قبسات ميرداماد در تهران (1315ق/1897م) منتشر شده است. آخرين متنانتقادي اثولوجيا بهكوشش عبدالرحمان بدوي، برپاية 9 دستنوشته، با يك مقدمه، زير عنوان افلوطين عندالعرب در 1955م، در قاهره منتشر شد (براي نقدي از اين متن، نك: لوئيس، .(395-399 لوئيس پيش از آن، متنِ بازويراستة اثولوجيا را همراه با ترجمة انگليسى آن با عنوان «آزمايش دوبارة تئولوژي به اصطلاح ارسطو»، در 1949م، به عنوان رسالة دكتري خود فراهم كرده بود. وي بعدها ترجمة انگليسى اثولوجيا و بقية آثار عربى فلوطينى را در جلد دوم متن يونانى «آثار فلوطين4»، به كوشش پاول هنري و هانز رودلف شويتسر (پاريس و بروكسل، 1959م) منتشر كرد. همچنين 4 مقاله (ميمر) از اثولوجيا همراه با «تعليقات» قاضى سعيد قمى، به كوشش جلالالدين آشتيانى، در 1398ق/1978م، در تهران منتشر شده است. از دست نوشتههاي متن پذيرفته شدة اثولوجيا تاكنون 22 نسخه در كتابخانههاي متعدد شناخته شده است (نك: فنتون، .(249 همچنين دست نوشتة ديگري از اثولوجيا در كتابخانة مركز دائرةالمعارف بزرگ اسلامى (شم 97083) يافت مىشود كه ظاهراً مربوط به سدة 12ق است. اين دست نوشته كه نظم «ميمرها» در آن رعايت نشده است، جايجاي با متنهاي چاپ شده، اندك اختلافهايى دارد. از سوي ديگر، خاورشناس روسى بُريسُف5، در 1929م در كتابخانة دولتى عمومى «سالتيكوف شچدرين» در لنينگراد، 3 دست نوشتة كهنه از اثولوجيا را به خط عبري كشف كرد كه روايتى طولانىتر از متن چاپى ديتريچى را در بر داشت و مطالب آن با متن ترجمة لاتين اين اثر كه در سدة 16م در اروپا منتشر شده بود، مطابقت داشت. وي پژوهشهاي خود را پيرامون اين روايتِ طولانىتر، در مقالهاي با عنوان «اصل عربىِ [اثر] موسوم به تئولوژي ارسطو» در نشرية «يادداشتهاي هيأت خاورشناسان» (ص منتشر كرد. كشف بريسف در ميان پژوهشگران هيجانى برانگيخت، زيرا افزودههايى در آن يافت مىشود كه در روايت شناخته شدة كوتاهتر آن ديده نمىشود. اكنون ميكروفيلمهايى از اين دستنوشتهها در «مؤسسة ميكروفيلم نسخههاي عبري در دانشگاه اورشليم» (شم 40755-40757) و نيز در كتابخانة دانشگاه كمبريج (ميكروفيلم شرقى، شم 1386 يافت مىشود (نك: فنتون، 261 ، يادداشت .(37 اثولوجيا، فلوطين و پرفوريوس: چندين قرن در شرق و غرب، اثولوجيا را اثر اصيلى از ارسطو مىدانستند، هرچند گاهى كسانى در انتساب آن به ارسطو ترديد مىكردند و مطالب آن را نمايندة انديشهها و عقايد افلاطون و مكتب وي مىشمردند. كسانى نيز بودند كه چون از يكسو دليلى براي ترديد در انتساب آن به ارسطو نمىيافتند و از سوي ديگر اختلاف آشكار مطالب آن را با جهانبينى ارسطويى مىديدند، به اين نتيجه مىرسيدند كه گويا ارسطو در مرحلة پايانى زندگيش در آراء و عقايد خود تجديدنظر كرده، و به نگرش افلاطونى گراييده است. پژوهش جدي و پيگير دربارة نادرستىِ انتساب اثولوجيا به ارسطو در سدة 19م آغاز شد. براي نخستينبار پژوهندة انگليسى تيلر1، اين نوشته را يك «برساخته و جعل عربى» معرفى، و به اين نكته اشاره كرد كه مطالب تا اندازة زيادي «يك گردآوري ناشيانه» از گزيدههايى از انئادها2ي فلوطين است (نك: فنتون، 260 .(241, در 1857م محقق فرانسوي مونك با پژوهش بيشتري تأكيد كرد كه مطالب اساسى اثولوجيا درواقع برگرفته از نوشتههاي فلوطين است. وي پس از اشاره به اينكه عربها، با مهمترين عقايد و نظريات مكتب اسكندريه آشنا بودهاند، مىافزايد كه ادبيات عرب يك اثر تاريخى را براي ما حفظ كرده است كه در آن فلسفة اسكندريه و بهويژه فلسفة فلوطين، با تفاصيل بسياري بيان شده و گاه در آن بخشهايى را مىيابيم كه متن آنها از انئادها گرفته شده است. اين اثر تاريخى همان تئولوژي مشهور منسوب به ارسطوست كه در آغاز سدة 16م در ترجمة لاتين از روايت عربى آن منتشر شده است (مونك،250 .(248, مونك همچنين به اين نكته توجه داد كه متن عربى اثولوجيا كه وي در آن زمان دستنوشتهاي از آن را در كتابخانة سلطنتى پاريس يافته بود، در 10 كتاب است، در حالى كه متن ترجمة لاتين آن 14 كتاب را در بردارد و حاوي مطالب افزودهاي است كه در متن عربى آن يافت نمىشود و ميان اين دو متن اختلافهاي قابل ملاحظهاي وجود دارد (ص .(250 اين اشارة مونك به منابع اصلى اثولوجيا، توجه جدي پژوهشگران را به آن برانگيخت. پس از انتشار متن عربى اثولوجيا به وسيلة ديتريچى، دانشمند آلمانى و متخصص برجستة آثار مجعول ارسطو، رُزه3، در بررسى و نقد بر متن عربى ديتريچى، به اين كشف شگفتانگيز رسيد كه اثولوجيا درواقع ترجمة آزاد از برخى از بخشهاي انئادهاي 4-6 فلوطين است. وي همچنين در مقالة خود، شتابزده جدولى براي مطابقه ميان فصلهايى از اثولوجيا و بخشهايى از انئادها عرضه كرد و با اشاره به اختلافهاي موجود ميان ترجمة لاتين و متن عربى اثولوجيا به اين نتيجه رسيد كه افزودههاي ترجمة لاتين آن، از مترجمان مسيحى سدة 16م بر متن اصلى است (نك: بريسف، 86 ؛ بدوي، 6-7). از زمان رزه به بعد، پژوهش تازة قابل ملاحظهاي دربارة اثولوجيا نشده بود، تا هنگامى كه ـ چنانكه اشاره شد ـ بريسف در 1929م متن روايت ديگر و طولانىتري از اين اثر را كشف كرد. در اين ميان بعضى از پژوهشگران به اين پرسش پرداختند كه آيا متن عربى اثولوجيا مستقيماً از متنى يونانى به وسيلة ابن ناعمة حمصى (د ح 220ق/835م) به عربى ترجمه شده، يا ترجمة سريانى واسطهاي داشته است؟ نخست پژوهشگر آلمانى باومشتارك4 در مقالهاي بر اين نكته تأكيد كرد كه ترجمة عربى بر پاية يك متن سريانى انجام گرفته كه اكنون از ميان رفته است. وي همين عقيده را در جاي ديگري، در اثر ديگرش5 تكرار مىكند. پس از وي خاورشناس نامدار آلمانى ديگر شِدِر نيز بر اين باور است كه متن عربى اثولوجيا يك الگوي سريانى گم شده داشته است (ص .(222 از سوي ديگر، فلوطينشناس نامدار پاول هنري6 در 1937م در مقالهاي مىكوشد اثبات كند كه مطالب اثولوجيا برگرفته از درسهاي شفاهى فلوطين است كه شاگرد وي آمليوس7 آنها را در شكل يادداشتهايى در 100 جلد گرد آورده بود و همة آنها از ميان رفته است، چنانكه پرفوريوس نيز در نوشتة خود «دربارة زندگانى فلوطين» (بخش 3) اين نكته را گزارش كرده است (نك: بدوي، 24-29). هنري مىافزايد كه اثولوجيا در شكل كنونى آن، منعكس كنندة يادداشتهاي آمليوس نيست، زيرا يعقوب بن اسحاق كِندي ـ چنانكه در عنوان آغاز ترجمة عربى يافت مىشود ـ آنها را «اصلاح» كرده، از آنها كاسته، يا مطالبى بر آنها افزوده است و اگر متن كتاب در شكلى كه ابن ناعمة حمصى آن را ترجمه كرده بود، باقى مىماند، ما متن يادداشتهاي آمليوس را در اختيار مىداشتيم. آنگاه هنري به اين نتيجه مىرسد كه شايد اثولوجيا، بخشاول،يا بخشى از يادداشتهاي آمليوس بوده و اينبخش يكچهارم يا يك پنجم يادداشتهاي او را در بر مىگرفته است (همو، 29). اين نظرية توجهانگيز پاول هنري را، فلوطينشناس نامدار ديگر شويتسر1، همكار وي در تهية چاپ جديد انئادهاي فلوطين رد مىكند، اما مىافزايد كه ممكن است برخى از نقل قولهاي فلوطين كه در متن انئادها يافت نمىشود، به يادداشتهاي آمليوس باز گردد (نك: پاولى، ؛ XX(1)/510 نيز نك: فنتون، .(245 در كنار اين نظريات، پژوهشگر ديگر، كوچ، در 1953م پس از بررسى اثولوجيا بر پاية متن عربى چاپ ديتريچى، به اين نتيجه رسيد كه اصل اين متن را مىتوان از پرفوريوس دانست، بدين معنا كه وي گزيدهاي از نظريات متافيزيكى ارسطو را شرح و تفسير كرده است (ص 281 .(279, سرانجام در 1965م ريشارد والتسر، محقق سرشناس فلسفة اسلامى ـ يونانى، در يك سخنرانى اعلام كرد كه هيچ دليل معتبري نمىبيند كه ترجمة آزادي از آثار فلوطين كه مؤلف اثولوجيا انجام داده است، بر پاية ترجمة آزادي به وسيلة پرفوريوس نباشد، احتمالاً تا آن زمان اين نخستين كاري بوده كه به قصد آشنا كردن دانشجويان با اين اثر فلسفى ـ كه هنوز ناشناخته مانده بوده ـ صورت گرفته است. وي سپس نظرية پاول هنري را دربارة تعاليم شفاهى فلوطين چونان اصل اثولوجيا رد مىكند و آن را پذيرفتنى نمىشمارد (ص .(297 با وجود همة پژوهشهاي پيشين دربارة اثولوجيا و اصل آن، پس از 100 و اندي سال هنوز اين مسأله چنانكه شايد و بايد روشن نشده بود. پس جاي شگفتى نيست كه گروهى از پژوهشگران بار ديگر مسألة اثولوجيا را مطرح كرده، و كوشيدهاند كه به بسياري از پرسشها دربارة آن پاسخ گويند. چنانكه اشاره شد، در 1986م مجموعهاي با عنوان «ارسطوي مجعول در سدههاي ميانه، تئولوژي و متون ديگر»، در لندن منتشر شد. در اين مجموعه زيمرمان2 مقالة بسيار مهمى را با عنوان «سرچشمههاي تئولوژي ارسطو» به پژوهش در اثولوجيا اختصاص داده است. وي در اين مقاله به بازنگري جامع و كامل همة شواهد و پژوهشهاي پيشين مىپردازد و نظريات و پيشنهادهاي تازهاي را بر پاية تحليل مفصل و دقيق متون عرضه مىكند. 25 صفحه نخست نوشتة وي استدلالها و نتيجهگيريهاي او را در بر دارد و سپس شواهد اصلى را در 22 «ضميمه» مىگنجاند كه 90 صفحة ديگر را در بر مىگيرد. وي نخست اين فرضيه را مطرح مىكند كه يعقوب بن اسحاق كندي (د ح 259ق/873م)، به منظور تأمين بنيادهايى براي هلنيسم عربى، گروهى را به ترجمة متون معتبر فلسفة كلاسيك يونانى - كه مهمترين آنها متافيزيك يا مابعدالطبيعية ارسطوست ـ گمارده بوده است. زيمرمان اين گروه را «حلقة كندي» مىخواند. يكى از اين مترجمان، يعنى ابن ناعمة حمصى ـ كه مسيحى بوده است ـ ترجمهاي آزاد از بخشهايى از انئادهاي 4-6 فلوطين را فراهم كرده، و ديباچهاي بر آن افزوده، و توضيح داده است كه مسألة خدا، عقل، روان (نفس) و طبيعت مكمل پژوهشهاي ارسطو دربارة علل در كتاب متافيزيك اوست، يا به ديگر سخن، بيان كنندة الهيات ارسطوست، به گونهاي كه در آن كتاب طرح شده است (نك: ص .(128 زيمرمان مجموعة نوشتههايى را كه از بخشهاي گزيدهاي از آثار فلوطين به عربى ترجمه شده بوده است، AP مىنامد كه از جمله اثولوجيا را به روايت كنونى يا در شكل كوتاه كنونى آن در برداشته است؛ وي اين روايت را K مىنامد. ديگري متنى بىعنوان منسوب به «الشيخ اليونانى» (فلوطين) كه تنها از راه نقلهايى از آن شناخته شده است؛ وي به آن نشانة GS مىدهد (ص209 208, ,128؛ نك: بدوي، 184-198؛ نيز نك: مقالات روزنتال در مجلة اورينتاليا، زير عنوان «الشيخ اليونانى و منبع عربى فلوطين3»؛ سرانجام «رسالهاي در علم الهى» كه به غلط به فارابى نسبت داده شده است كه زيمرمان آن راDS مىنامد (ص214 ؛ قس: بدوي، 167-183). مطابقت در برخى جاهاي K وGS و يكى بودن بخشهاي مشترك آنها، وجود اثر بزرگتري را ثابت مىكند كه هر دو از آن مشتق شدهاند.DS نه باK مطابقت دارد، نه با هيچيك از نقلقولهاي شناخته شده از،GS اما با «افلوطينيات» ديگر، نه تنها به وسيلة يك «زيرنهادة» يونانى، بلكه همچنين از لحاظ شيوة مشترك در تعبير عربى و ترجمة آزاد، يگانگى دارد (زيمرمان، .(112-113 اما نتيجهاي كه زيمرمان به آن مىرسد، اين است كهK (اثولوجيادر شكل كنونى متن آن) تئولوژي اصيل نيست و بايد اين عنوان را كه همراه با ديباچة خود ازAP به ميراث برده است، از آن باز گرفت. عنوان دقيق آن را اكنون تنها مىتوان حدس زد. در ديباچه آمده كه مطالب آينده پيش از هر چيز و سرانجام دربارة تئولوژي است، اما اين تئولوژي را (با يك استثنا) به دشواري مىتوان در K يافت و آن بخشهايى از AP كه الهيات ويژة فلوطين را در بر دارد، غالباً در GS و DS يافت مىشوند. بدينسان از سه مجموعة حاوي پارههاي فلوطينى، K از همه كمتر شايستة عنوان تئولوژي است (همو، .(125-126 از سوي ديگر، زيمرمان مىگويد: مىتوان پذيرفت كه مؤلف AP (ابن ناعمه) براي كندي كار مىكرده است، زيرا AP هماننديهاي چشمگيري با بقية نوشتههاي يونانى ـ عربى مربوط به «حلقة كندي» و نيز نوشتههاي خود كندي دارد. همچنين مىتوان پذيرفت كه كندي اثولوجيا را به احمد پسر المعتصم بالله خليفة عباسى (د 227ق/842م) اهدا كرده باشد؛ زيرا كندي بعضى از نوشتههاي خود را نيز گاه به معتصم و گاه به احمد اهدا كرده است. كندي همچنين متن ترجمة ابن ناعمه را «اصلاح» كرده، اما اين ويراستاري كندي نه درK (متن كنونى اثولوجيا)، بلكه درAP انجام گرفته است. به هر حال نمىتوان گفت كه كندي تا چه اندازه محتواي ترجمة حمصى را تغيير داده است. به نظر زيمرمان، كندي سهم زيادي در اين كار نداشته است (ص .(117-118 زيمرمان همچنين اين فرضيه را قاطعانه رد مىكند كه گويا AP بر پاية تفسير پرفوريوس بر انئادهاي فلوطين پديد آمده است و مىافزايد كه اين فرضيه معماهاي بيشتري به ميان مىآورد كه نمىتوان آنها را حل كرد. وي نتيجه مىگيرد كه ،AP در كل آن، به نظر نمىرسد كه تفسيري از پرفوريوس باشد، و آنجا كه در آغاز اثولوجيا اشاره به «تفسير» [توضيح] پرفوريوس مىشود، نشانة كافى بر اين نيست كه زير نهادة يونانىAP اثر پرفوريوس بوده، يا متعلق به وي تلقى مىشده است (ص .(131-134 زيمرمان وجود يك الگوي واسطة سريانى را براي اثولوجيا نيز نفى مىكند (ص.(114-115 او در پايان مقالهاش، از پژوهشهاي خود چنين نتيجه مىگيرد: تئولوژي مجموعهاي براي قرائت1 بوده است ـ اما نه ضرورتاً در شكل يك كتاب مشخص با عنوان اثولوجيا، يعنى «فى علم الربوبية» ـ كه به وسيلة عضوي يا اعضايى از «حلقة كندي»، در آغاز سدة 9م گردآوري شده بود. آن مجموعه، افزون بر،AP همچنين حاوي [بخشهايى (؟) از] «عناصر الهيات» اثر پروكلوس و برخى رسائل متافيزيكى از اسكندر افروديسى بوده است. متنهاي زير نهادة يونانى آنها بيشتر به شكلى بوده است كه ما اكنون آنها را در دست داريم. شاهدي بر وجود يك متن واسطة سريانى نيز يافت نمىشود.AP ترجمة آزاد بخشهاي بيشتري از آنچه پارههاي موجود نشان مىدهند، از انئادهاي 4-6 فلوطين را در بر داشته است. ابن ناعمه همان نظم متن اصلى (يونانى) را حفظ كرده و فهرست و مطالب مفصلى بر آن افزوده است. بخشهاي افزوده و دخيل ديگر تئولوژي را مىتوان كار ديگر اعضاي حلقة كندي بهشمار آورد. از سوي ديگر نفى فرضية پرفوريوس چونان مؤلف اصلى اين مجموعه خلا´يى پديد مىآورد، زيرا مىتوان پرسيد كه چه كسى يا چه چيزي اين انديشه را در ذهن كسانى پيرامون كندي پديد آورده بود كه پروكلوس، اسكندر افروديسى و فلوطين را به عنوان نمايندگان تئولوژي يا الهيات پس از ارسطو، برگزينند، اما راه حل اكثر مسائل اثولوجيا را كه با آثار يونانى پاية آن متفاوت است، بايد در دوران و زمان خود آنها جست و جو كرد (ص 135 -134 ؛ دربارة نقد مقالة زيمرمان، نك: مقالة اِورِت ك. راسون، « تئولوژي ارسطو و متون مجعول ارسطويى ديگر در بازنگري» در «مجلة انجمن خاوري آمريكايى2»). ترجمة لاتين اثولوجيا و روايت طولانىتر آن: چنانكه در آغاز مقاله اشاره شد، روايتى از اثولوجيا در اروپاي دوران رنسانس به زبان لاتين ترجمه شد. مردي ايتاليايى به نام فرانچِسكو رُزي ـ كه دربارة او آگاهى چندانى دردست نيست و گويا زائر يا ديپلماتى با مأموريتسياسى در خاور نزديك بوده است ـ در سفرهاي خود، در كتابخانهاي در دمشق دستنوشتهاي از اثولوجيا مىيابد و پس از بازگشت به ايتاليا، پزشكى يهودي اهل قبرس، به نام موسِس اَرُواس را مأمور مىكند كه آن را لفظ به لفظ به لاتين ترجمه كند. ظاهراً ارواس خود نيز به اين اثر علاقهمند بوده است، زيرا نه تنها در نوشتههاي خود از آن نام مىبرد، بلكه يك ترجمة عبري نيز از آن فراهم كرده بوده كه اكنون فقط پارههايى از آن در دست است. پس از آن، پزشك و فيلسوف ايتاليايى پيِر نيكولا كاستِلانى، به اصلاح و ويراستاري آن ترجمة لاتين پرداخت و بعداً آن را به پاپ لِئو دهم تقديم كرد و با اجازة او در 1519م، با عنوان « تئولوژي فرزانهترين فيلسوف، ارسطوي استاگرايى، يا فلسفة عرفانى نزد مصريان» در رُم منتشر شد. سالها پس از آن دانشمند فرانسوي ژاك شارپانتيه، در 1572م بار ديگر ترجمة آزاد زيبايى به لاتين، بر پاية ترجمة تحت اللفظى قبلى اثولوجيا فراهم آورد. ديباچهاي نيز بر آن افزود و آن را در پاريس منتشر كرد. وي در ديباچة خود، در اصالت اين كتاب ترديد مىكند و حدس مىزند كه انتساب آن به ارسطو مجعول است؛ وي نشانههاي متعددي از تأثير فلسفة مكتب اسكندريه در آن مىيابد. اين ترجمه، پس از آن، چندينبار در سالهاي آخر سدة 16 و نيمة نخست سدة 17م در اروپا تجديد چاپ و منتشر شده است. از سوي ديگر، چنانكه در آغاز نيز اشاره شد، در 1929م، پژوهشگر روسى بريسف، متن تازهاي از اثولوجيا كشف كرد كه با متن شناخته و پذيرفته شدة آن تفاوتهايى داشت. اين متن در 10 «ميمر» است، در حالى كه ترجمة لاتين 14 كتاب را در بر دارد. از لحاظ محتوا و مطالب نيز ميان روايت كوتاهتر اثولوجيا و متن طولانىتري كه بريسف كشف كرده بود، تفاوتهايى يافت مىشود، از آن جمله افزودههايى است كه در ترجمة لاتين گنجانده شده است، بهويژه در كتاب دهم ترجمة لاتين مطالب بسياري دربارة «كلمه» آمده است كه در متن عربى ديتريچى يا بدوي يافت نمىشود. پيش از آن، والنتين رزه، در مقالهاي كه به آن اشاره شد، در تطبيق مطالب ترجمة لاتين اثولوجيا و متن عربى آن، به اين نتيجه رسيده بود كه ترجمه لاتين، تحريف عمدي متن عربى است كه با جهتگيري ويژه و منطبق با روح اسكولاستيكى مسيحى انجام گرفته و مطالب دخيلى دارد كه در ترجمة لاتين بر متن عربى افزوده شده است. اما بريسف كشف كرد كه معادلهاي آن مطالب اضافى در متن عربى روايت طولانىتر اثولوجيا يافت مىشود. از سوي ديگر، تفاوتهاي اندكى كه ميان ترجمة لاتين و روايت طولانىتر عربى اين اثر ديده مىشود، به كاستلانى و شارپانتيه باز مىگردد كه در نخستين ترجمة لاتين ارواس دستكاري كرده بودند. همچنين از آنجا كه در ترجمة لاتين نامى از كندي به عنوان اصلاحگر متن اثولوجيا نيامده است، بريسف به اين نتيجه رسيد كه احتمالاً خود اين فيلسوف مسئول مختصر كردن متن اصلى عربى اثولوجيا بوده، و كوشيده است همة مطالبى را كه رنگ بينش مسيحى داشته، از آن حذف كند و آن را با سليقة خوانندگان مسلمان موافق سازد. سرانجام متن كوتاهتر اين اثر رواج يافته و روايت طولانىتر اصلى به فراموشى سپرده شده، و تنها نزد محافل معينى باقى مانده بوده است. اين متن طولانىتر كه بريسف آن را يافته است، با حروف عبري نوشته شده، و اصل آن دست نوشتهاي به حروف عربى بدون نقطهگذاري بوده است. بريسف در سالهاي بعد همچنان به پژوهشهاي خود دربارة اثولوجيا ادامه مىداد. وي در 1933م، دربارة نظرية «اراده»، نزد ابن جبيرول و تأثير مطالب اثولوجيا بر انديشة اين فيلسوف، مقالهاي زير عنوان «در پيرامون نقطة آغاز ارادهگرايى ابن جبيرول» در «نشرية خبري آكادمى علوم اتحاد جماهير شوروي، بخش علوم اجتماعى1» منتشر كرد. بريسف در اين مقاله پارههايى از متن طولانىتر اثولوجيا را نقل كرد و به بررسى آنها پرداخت. وي در اين مقاله دربارة اصل مسيحى روايت، طولانىتر ترديد مىكند و وجود نظرية «كلمه» در آن را دليل قاطعى بر تأثير تفكر مسيحى بر اثولوجيا نمىشمارد و احتمال مىدهد كه مطالب روايت طولانىتر به نظريات فلسفى هلنيستى التقاطى باز مىگردد كه صابئة حرّان تا قرنها پس از ظهور اسلام پيرو آن بودهاند. خاورشناس ديگر پينِس در 1955م، در مقالهاي كه با عنوان «نسخه بدل طولانىتر تئولوژي ارسطو در پيوندهاي آن با عقيدة اسماعيلى» در «مجلة مطالعات اسلامى»، منتشر كرد، پارههايى را كه بريسف در مقالة دوم خود نقل كرده بود. به فرانسه ترجمه كرد. وي استنباطهاي بريسف را رد مىكند و بر اين باور است كه نظرية «كلمه» در نسخة طولانىتر اثولوجيا، پيوند تنگاتنگى با عقايد معادل آن نزد اسماعيليان دارد (ص 12 -11 ؛ قس: زيمرمان، .(197-198 خاورشناس ديگر استرن نيز در 1961م، مقالهاي با عنوان «نوافلاطونىِ ابن حَسداي، يك رسالة نوافلاطونى و تأثير آن بر اسحاق اسرائيلى و روايت طولانىتر تئولوژي ارسطو»، در اورينس2 منتشر كرد و متن عربى پارههايى از روايت طولانىتر اثولوجيا را همراه ترجمة انگليسى آنها آورد (دربارة روايت طولانىتر اثولوجيا، نك: فنتون، .(241-264 اثولوجيا و فيلسوفان اسلامى: چنانكه در آغاز گفته شد، اثولوجيا از سدة 4ق به بعد مهر و نشان خود را بر بسياري از انديشههاي فلسفة اسلامى نهاده است. نشانههايى از تأثير آن را نخست در برخى از نوشتههاي يعقوب بن اسحاق كندي مىيابيم، اما از سوي ديگر، جاي شگفتى و پرسش است كه خود كندي - كه گفته مىشود اثولوجيا در حلقة فلسفى او ترجمه و به وسيلة او اصلاح شده است - در فهرستى كه از آثار ارسطو فراهم كرده بود، اثولوجيا را نام نمىبرد (نك: كندي، 1/363-384). آيا نمىتوان پنداشت كه كندي در انتساب آن به ارسطو شك داشته، يا نام ارسطو بعدها، از سوي ديگران بر آن افزوده شده است؟ ابونصر فارابى نيز، در يك نوشتة مشهورش ( الجمع...)در چندجا از اثولوجيا نام مىبرد و به مطالب آن استشهاد مىكند (ص 101، 102، 103، 105، 109؛ دربارة فارابى و اثولوجيا، نك: زيمرمان، .(177-183 ابنسينا نيز تعليقاتى بر اثولوجيا داشته كه بخشى از كتاب الانصاف گم شدة او را تشكيل مىداده است. وي هر چند به نام نويسندة آن تصريح نمىكند، اما چنين پيداست كه انتساب آن را به ارسطو نيز نفى نكرده است (نك: ابنسينا، «شرح...»، 35-74). وي در نامهاي كه به ابوجعفر محمدبن حسين بن مرزبان كيا نوشته است، مىگويد كه در كتاب الانصاف خود، همة موارد مشكل فلسفى را تا پايان اثولوجيا با وجود همة اعتراضهايى كه به آن مىشود، توضيح داده و شرح كرده است (همو، « المباحثات»،121). پاول كراوس از اين عبارت استنباط مىكند كه ابنسينا در انتساب اثولوجيا به ارسطو ترديد داشته است (ص 273 -272 ؛ براي رد استنباط كراوس، نك: زيمرمان، .(183-184 در رسائل اخوان الصفا هم با پذيرش انتساب اثولوجيا به ارسطو، پارهاي از «ميمر» اول نقل مىشود (نك: 1/138؛ قس: بدوي، 22). اما در اين ميان، شهابالدين سهروردي (د 587ق/1191م) پس از نقل پارهاي از اثولوجيا، آن را گفتة افلاطون مىشمارد، نه ارسطو (نك: «التلويحات»، 112، قس: «حكمة الاشراق»، 162؛ قطبالدين، 162، حاشيه). صدرالدين شيرازي (د 1050ق/1640م) نيز در نوشتههاي خود به مطالب اثولوجيا استشهاد مىكند (نك: اسفار، 3/317). وي در نوشتة ديگري، پس از اعتراض به ابنسينا در انكار نظرية «مُثُل» افلاطونى، مىگويد كه گويا وي اثولوجيا را نديده، يا آن را نه به ارسطو، بلكه به افلاطون نسبت مىدهد (عرشيه، 240-241). در پايان جدول كاملى از مطالب اثولوجيا و معادلهاي آنها را در انئادها مىآوريم. متن عربى اين مطالب در افلوطين عندالعرب به كوشش عبدالرحمان بدوي يافت مىشود (براي مطابقة معادلها در انئادها، قس: متن يونانى و ترجمة فرانسوي از اميل برئيه3؛ نيز متن يونانى و ترجمة انگليسى انئادها از آرمسترانگ4). در سمت راست، متن عربى اثولوجيا (زير عنوان بدوي)، طبق صفحه و سطر (س) و در سمت چپ متن انئادها، طبق شمارة «انئاد»، شمارة رساله، شمارة بخش و سطر قرار دارد. اين جدول از «آثار پلوتينوس5» (II/489-494) برگرفته شده است. «اثولوجيا» (بدوي) انئاد ص 38، س 13-14 2-19 12, IV(3), ص 38، س 14- ص 39، س 1 1-5 19, IV(3), ص 39، س 1-4 - ص 39، س 4- ص 40، س 11 6-30 19, IV(3), ص 40، س 11-14 - ص 40، س 14- ص 41، س 2 30-31 19, IV(3), ص 41، س 2- 5 - ص 41، س 5 -7 1-3 20, IV(3), ص 41، س 7-13 - ص 41، س 17- ص 42، س 8 4-14 20, IV(3), ص 42، س 8 -12 - ص 42، س 13- 18 14-19 20, IV(3), ص 42، س 18- ص 43، س 8 19-23 20, IV(3), ص 43، س 8 -12 - ص 43، س 13- ص 44، س 13 24-39 20, IV(3), ص 44، س 13- 18 - ص 29، س 3- ص 32، س 2 1-31 1, IV(4), ص 32، س 3-9 31-36 1, IV(4), ص 32، س 10- ص 37، س 4 11 4, - 4 2, IV(4), ص 37، س 4- ص 38، س 12 - ص 99، س 10- ص 102، س 12 - ص 102، س 12-13 9-11 5, IV(4), ص 102، س 13- 18 - ص 102، س 19- ص 108، س 4 39 11-8, 5, IV(4), ص 74، س 4-6 1-4 32, IV(4), ص 74، س 7- ص 76، س 11 14 9-40, 39, IV(4), ص 76، س 12- ص 77، س 9 21-31 40, IV(4), ص 77، س 9-12 - ص 77، س 12- ص 78، س 1 1-9 41, IV(4), ص 78، س 1-9 - ص 78، س 9- ص 84، س 16 7 5-45, 42, IV(4), ص 121، س 5 - ص 128، س 15 14 1-4, 1, IV(7), ص 128، س 15-17 - ص 128، س 18- ص 129، س 7 18-30 4, IV(7), ص 48، س 8 -17 38-44 8, IV(7), ص 48، س 17- ص 49، س 9 1-11 , 1 8IV(7), ص 45، س 3-7 - ص 45، س 7- ص 46، س 6 9-23 , 1 8IV(7), ص 46، س 7-11 23-28 , 1 8IV(7), ص 46، س 12-14 28-31 , 1 8IV(7), ص 46، س 14- ص 47، س 1 32-34 , 1 8IV(7), ص 47، س 1-7 - ص 47، س 8 - ص 48، س 6 1-10 , 2 8IV(7), ص 48، س 7- 8 10-11 , 2 8IV(7), ص 49، س 9-14 15-22 , 2 8IV(7), ص 49، س 15- ص 51، س 7 1-22 , 3 8IV(7), ص 51، س 7- ص 52، س 8 - ص 52، س 8 - ص 55، س 5 11 , 5 822- , 3 8IV(7), ص 55، س 10-17 11-18 , 5 8IV(7), ص 55، س 17-19 - ص 55، س 5 -9 19-20 , 5 8IV(7), ص 18، س 13- ص 21، س 17 12 1-15, 13, IV(7), ص 22، س 2- ص 25، س 14 8 1-2, 1, IV(8), ص 25، س 15- ص 28، س 3 - ص 84، س 5 - ص 85، س 5 5 24-6, 5, IV(8), ص 85، س 5 -13 - ص 85، س 13- ص 86، س 15 6-18 6, IV(8), ص 86، س 15- 18 18-20 6, IV(8), ص 86، س 19- ص 87، س 6 - ص 87، س 6- ص 88، س 8 10 23-7, 6, IV(8), ص 88، س 8 -16 - ص 88، س 17- ص 89، س 13 11-23 7, IV(8), ص 89، س 13- ص 90، س 8 - ص 90، س 9- ص 91، س 20 1-23 8, IV(8), ص 108، س 17- ص 109، س 6 6-12 3, V(1), ص 109، س 6- ص 110، س 4 12-23 3, V(1), ص 110، س 5 - ص 112، س 11 1-41 4, V(1), ص 112، س 12- ص 114، س 6 11 1-6, 5, V(1), ص 114، س 7-14 12-19 6, V(1), ص 114، س 14- 16 19-20 6, V(1), ص 114، س 17- 18 - ص 129، س 10-11 - ص 129، س 11-16 1-5 11, V(1), ص 129، س 16- ص 130، س 16 - ص 130، س 16- ص 131، س 9 9 3-12, 11, V(1), ص 131، س 9- ص 132، س 12 - ص 132، س 12- ص 133، س 3 12-20 V(1), 12, ص 134، س 5 -11 1-6 1, V(2), ص 134، س 12- ص 135، س 4 - ص 135، س 5 - ص 136، س 18 7-27 1, V(2), ص 136، س 18- ص 137، س 4 - ص 137، س 5 - ص 138، س 15 1-33 2, V(2), ص 138، س 16- ص 139، س 5 - ص 56، س 4- ص 64، س 1 7 1-4, 1, V(8), ص 64، س 1- 5 - ص 154، س 9- ص 156، س 18 6-46 4, V(8), ص 156، س 18- ص 157، س 5 - ص 157، س 5 -10 47-50 4, V(8), ص 157، س 10-14 - ص 157، س 14- ص 160، س 12 9 50-6, 4, V(8), ص 160، س 12- ص 161، س 6 - ص 161، س 6- ص 162، س 3 8 13-7, 6, V(8), ص 162، س 3-10 - ص 162، س 11- ص 164، س 2 8-22 7, V(8), ص 114، س 19- ص 115، س 5 18-32 10, V(8), ص 115، س 5- ص 116، س 15 - ص 116، س 15- ص 117، س 2 7-13 11, V(8), ص 117، س 3-17 - ص 117، س 17- ص 119، س 16 26 24-12, 11, V(8), ص 119، س 17- ص 120، س 8 - ص 120، س 8 -17 12-22 13, V(8), ص 65، س 4- ص 67، س 15 1-38 1, VI(7), ص 67، س 16- ص 68، س 1 - ص 68، س 1- ص 70، س 2 19 45-2, 1, VI(7), ص 70، س 2- ص 71، س 6 - ص 71، س 7-9 24-27 2, VI(7), ص 71، س 9- ص 72، س 2 - ص 72، س 3- ص 73، س 15 30-50 2, VI(7), ص 73، س 15-16 - ص 139، س 7-14 51-55 2, VI(7), ص 139، س 15- ص 140، س 11 - ص 140، س 12- ص 146، س 15 16 7-6, 3, VI(7), ص 146، س 15- ص 151، س 18 46 17-9, 7, VI(7), ص 151، س 19- ص 154، س 9 36 50-11, 10, VI(7), ص 92، س 3- ص 93، س 8 36-63 11, VI(7), ص 93، س 9-21 1-13 12, VI(7), ص 94، س 1-10 19-30 12, VI(7), ص 94، س 10- 15 - ص 94، س 15- ص 95، س 14 1-15 13, VI(7), ص 95، س 15- ص 99، س 8 23 27-14, 13, VI(7), مآخذ: ابنسينا، «شرح كتاب اثولوجيا »، «المباحثات»، ارسطو عندالعرب عبدالرحمان بدوي، كويت، 1978م؛ «اثولوجيا»، منسوب به ارسطو، افلوطين عندالعرب (نك: هم، بدوي)؛ بدوي، عبدالرحمان، افلوطين عندالعرب، كويت، 1977م؛ رسائل اخوان الصفا، بيروت، 1957م؛ سهروردي، شهابالدين، «التلويحات»، فى الحكمة الالهية، به كوشش هانري كربن، استانبول، 1945م؛ همو، «حكمة الاشراق»، مجموعة مصنفات شيخ اشراق، به كوشش هانري كربن، تهران، 1952م؛ صدرالدين شيرازي، اسفار، تهران، 1383ق؛ همو، عرشيه، به كوشش غلامحسين آهنى، اصفهان، 1341ش؛ فارابى، الجمع بين رأيى الحكيمين، به كوشش البير نصري نادر، بيروت، 1968م؛ قطبالدين شيرازي، «شرح بر حكمة الاشراق» (نك: هم، سهروردي)؛ كندي، يعقوب، «فى كمية كتب ارسطو طاليس»، رسائل الكندي الفلسفية، به كوشش محمد عبدالهادي ابوريده، قاهره، 1369ق؛ نيز: , A., X Arabski o original latinskoi versi o tak nazivayemo o Teologii Aristotelya n , Zapiski kollegii vastokovedov, Leningrad, 1930, vol. V; Fenton, P. B., X The Arabic and Hebrew Versions of the Theology of Aristotle n , Pseudo-Aristotle in the Middle Ages, ed. J. Kraye et al., London, 1986; Kraus, P., X Plotin chez les Arabes n , Bulletin de l'Institut d'Egypte, 1940-1941, vol. XXIII; _ Kutsch, W., X Ein arabisches Bruchst O ck aus Porphyrios... n , M E langes de l'universit E Saint Joseph, Beirut, 1954, vol. XXXI; Lewis, G., X A Rexamination of the So - called, Theology of Aristotle n , Oriens, 1957, vol. X; Munk, S., M E langes de philosophie juive et arabe, Paris, 1955; Pauly; Pines, S., X La Longue recension de la Th E ologie d'Aristote dans ses rapports avec la doctrine isma E leinne n , Revue des E tudes islamiques, Paris, 1955; Schaeder, H., X Die islamische Lehre... n , ZDMG, 1925, vol. LXXIX; Walzer, R., X Porphyry and the Arabic Tradition n , _ Porphure, Geneva, 1965, vol. XII; Zimmermann,_F.W., X The Origins of the So-called. Theology of Aristotle n , Pseudo- Aristotle in the Middle Ages, London, 1986. شرفالدين خراسانى (شرف)