بومَعْشَرِ سِنديي(د رمضان 170/مارس787)،محدث،راوي برخي اخبار تاريخي و يكي از
نخستين راويان سيرة پيامبر(ص).دربارة ابومعشر آگاهي چنداني در دست نيست.برخي
اطلاعات پراكندةضد و نقيض در مآخذ كهن نيز،بدون تغيير به مآخذ بعدي راه يافته و
دستيابي به اطلاعي درست هر چند كوتاه در مورد او را دشوارساخته است.در بيشت منابع
نام او را نجيح گفتهاند(ابن سعد،5/309؛يحيي بن
معين،3/204؛بخاري،4(2)/114؛مسلم،183)،اما يكي از نوادگان او گفته است كه نام و نسب
نيايش،نخست عبدالرحمن بن وليد بن هلال بوده و سپس نجيح ناميده شده
است(خطيب،13/428؛قس:ذهبي،7/435،كه نام پدر او ابومعشر را عبدالرحمن آورده است).
دربارة خاستگاه ابومعشر نيز اختلاف است و ظاهراً چنين اختلاف و ابهامي در زمان خود
او نيز وجود داشته است.برپاية گفتة يكي از نوادگان او(نكـ:خطيب،13/427ـ428)،وي
اصلاًيمني بود و در«واقعة يزيد بن مُهلّب در يمامه و بحرين»به اسارت گرفته شد.نخست
گروهي از قبيلة بنياسد وي را به غلامي گرفتند و سپس امموسي،همسر مهدي خليفة
عباسي،او را خريد و آزاد كرد(ابن قتيبه،504).گفته شده كه ابومعشر خود مدّعي انتساب
به حنظلة بن مالك،تيرة بزرگي از تميم(نكـ:كحاله،1/310)بوده،اما ولايش را در
بنيهاشم بيشتر ميپسنديده است(خطيب،13/428)؛چنانكه او را مولاي بنيهاشم نيز
خواندهاند(نكـ:ابن عدي،7/2516).برخي محققان(هروتيس،97)،با توجه به تناقض ميان نسبت
سندي و يمني،حدس زدهاند كه پدر ابومعشر از سند به يمن مهاجرت كرده است،ولي بايد به
اين نكته توجه داشت كه در مآخذ تاريخي،به«واقعه»اي منسوب به يزيدبن مهلب در يمامه و
بحرين اشاره نشده است(نكـ:هـ د،آل مهلب).نسب«مدني»وي نيز ظاهراً به سبب اقامت
طولاني او در مدينه است(نكـ:ابن عدي،همانجا؛نجاشي،457).گفته شده كه وي،ابوامامه
اسعدبن سهل بن حنيف(د100ق)را كه احتمالاً از صحابيان بود،درك
كرد(خطيب،13/427؛ذهبي،3/517ـ518،7/435)،اما روايت او از سعيد بن مسيب(د
ح95ق:همو،4/246)كه در صحيح ترمذي آمده(همو،4/217،219)،بعيد به نظر ميرسد(نيز
نكـ:ابن حجر،لسان،7/484)،از اين رو ميتوان تولد او را در حدود 90ق تخمين زد.
ابومعشر را پس از آنكه به مدينه آوردند،چنانكه خود گفته،در دكان خياطي به شاگردي
مشغول شد و چون برخي بزرگان تابعي همچون محمد بن قيس و سعيد مقبري به آنجا آمد و شد
ميكردند،وي به كمك حافظة نيرومند خود،از آنان احاديث و اخبار
ميشنيد(نكـ:ابوزرعه،1/581؛خطيب،13/428).اگرچه گفته شده كه وي تنها احاديثي را كه
شنيده بود،بازگو ميكرد و ديگران مينوشتند و به همين سبب او
را«امّي»خواندهاند(ابنعدي،همانجا)،ولي از يك گفتة خود او چنين برميآيد كه حتي در
خردسالي هم نوشتن ميتوانسته است(احمد بن العلل،3/487).از اين رو بعيد نيست كه نسبت
امي بودن وي طعن باشد.به هر روي وي آن اندازه مشهور بود كه وقتي در 160ق مهدي خليفة
عباسي اندكي پس از آغاز خلافتش به مدينه آمد،او را با خود به عراق برد و گراميداشت
و به ادامة فعاليت علمي تشويق كرد(نكـ:خطيب،13/427،428؛ذهبي،7/439).
ابومعشر در بغداد درگذشت و گفته شده است كه پيش از مرگ به اختلال حواس و ناتواني
شديد دچار شده بود(ابنسعد،5/309؛عقيلي،4/308؛خطيب،13/429).هارونالرشيد كه چند
ماهي بيش،از خلافت اونميگذشت،بر پيكر ابومعشر نماز گزارد.او را در گورستان بزرگ
بغداد به خاك سپردند(ابنحبّان،3/60).
ابومعشر به جز محمد بن كعب قرظي ومحمد بن قيس،از نافع مولاي ابنعمر،محمد بن منكدر
و هشام بن عروة حديث روايتيكرد (بخاري، 4(2)/114)؛ بحشل،142؛ ابنابيحاتم،
4(1)/494؛ خطيب، 13/427؛ ذهبي،5/95،97)و فرزندش محمد و نيز يزيد بن هارون و محمد بن
عمرواقدي و برخي ديگر از او روايت كردهاند(خطيب،همانجا).با اينهمه،رجالشناسان
بسياري او را به سهلانگاري در اسناد متهم كرده و در روايتِ حديث«ضعيف»دانستهاند
(نكـ:ابنسعد،همانجا؛نسائي،242؛عقيلي، همانجا؛ابنحجر،الاصابة،4(7)/216؛نيز
نكـ:جورقاني،2/89). رجال شناس مشهوري همچون يحيي بن معين او را در روايت موثق
نميدانسته است(3/160؛نيز نكـ:ابنعدي،7/2516)،ولي برخي ديگر،به رغم ايرادي كه به
سهلانگاري در اسناد بر او داشتهاند،بر«صدوق»بودن وي صحه
گذاردهاند(ابنشاهين،336).طوسي(ص325)ابومعشر را ظاهراً بيشتر به سبب تقارن
زماني،در زمرة اصحاب حضرت صادق(ع)نام برده است.بعدها نسبتِ«معشري»به چند نفر از
اعضاي خاندان ابومعشر اطلاق شد(سمعاني،2/349).
آثار:
1.المغازي(ابننديم،105).در حقيقت آنچه موجب شهرت ابومعشر شده،روايتهايي است كه او
در سيرة پيامبراكرم(ص)نقل كرده است.وي يكي از نخستين كساني است كه بدين كار دست
زده،اما ظاهراً شهرت سيرة ابن اسحاق(هـ م)،مانع رواج بيشتر روايات ابومعشر در اين
باب شده و اين امر البته نميتواند با عدم اعتمادي كه رجالشناسان به روايتهاي او
ابراز ميداشتهاند،بيارتباط باشد.با اينهمه،احمد بن حنبل دانش او را
در«مغازي»ستوده است(ابن ابي حاتم،همانجا).بيشترين نقلها را در باب روايات مغازي
ابومعشر،ميتوان در اثر واقدي(1/149،199،2/441،571،731،3/885،922،جمـ)يافت.بلاذري
نيز چندبار به او استناد كرده(1/111،458،558،568)و چند نقل ارزشمندِ ديگر
همو(1/205،212،215،222،223)داراي جنبة مقايسهاي است،ميان روايات ابناسحاق و
ابومعشر.فرزند او محمد،المغازي پدرش را روايت كرد(نكـ:ذهبي،7/436)و خطيب بغدادي نيز
بر اجازة روايت اين كتاب دست يافت(GAS,I/292).ابوالعلاء معري(ص510)از كتاب المبعث
ابومعشر نام برده و به آن استناد كرده است كه ميتوان آن را جزئي كوچكتر از
المغازي وي در سيرة پيامبر(ص)دانست.
2.التاريخ يا تاريخ الخلفاء،كه خطيب بغدادي اجازة روايت اين كتاب را نيز دارا بوده
است(GAS،همانجا؛نيز نكـ:خطيب،1/143).در مآخذ كهن از انتساب چنين كتابي به او ياد
نشده،ولي در نقل حوادث تاريخي بسياري،به ابومعشر استناد شده است(مثلاً نكـ:احمد بن
حنبل،مسند، 1/74؛ جاحظ،1/309؛اخبار،159).معمولاً اين اخبار را اسحاق بن عيسي از
ابومعشر نقل كرده و خاصه بسوي(1/116،118،158،جمـ)،طبري(5/132،136،143،جمـ)و
ازدي(4،5،50،160،جمـ)،از اين طريق از آگاهيهاي تاريخي ابومعشر سود بسيار
بردهاند.البته اين نقلها تنها مشتمل بر برخي اطلاعات جزئي دربارة رويدادهايي مانند
خلافت يافتن يا مرگ يكي از خلفاء يا امارت حج در هر سال است(مثلاً:نكـ:طبري،
6/418،426،617،7/21،35،200،228).ظاهراً همين اطلاعات را واقدي نيز در كتابهاي
تاريخي خود آورده است كه در برخي موارد،نشان از اعتبار بيشتر ابومعشر
دارد(مثلاً:نكـ:همو،7/91،420).در اين موارد،اطلاعات تاريخي ابومعشر يكي از مهمترين
مآخذ طبري بوده است.واپسين مورد از اين اطلاعات به چند ماه پيش از مرگ
ابومعشر(ربيعالاول170)،در مرگ هادي،خليفة عباسي بازميگردد (نكـ:بسوي، 1/161؛
طبري، 8/213؛ ازدي، 259).نجاشي(ص457)كتابي در واقعة حرّه به ابومعشر نسبت داده كه
نوادة وي داوود بن محمد ابي معشر از او نقل كرده است و اكنون نشاني آن در دست نيست.
مآخذ:ابن ابي حاتم،عبدالرحمن بن محمّد،الجرح و التعديل،حيدرآباد دكن،372،1953م؛ابن
حبان،محمد،المجروحين،به كوشش محمود ابراهيم زايد،بيروت،1396ق/1976م؛ابن حجر
عسقلاني،احمد بن علي،الاصابة،قاهره، 1328ق؛همو،الميزان،حيدرآباد دكن،1331ق؛ابن
سعد،محمد،الطبقات الكبري،به كوشش ادوخاو و ديگران،ليدن،1905م؛ابن شاهين،عمر بن
احمد،تاريخ اسماء الثقات كوشش عبدالمعطي امين قلعجي،بيروت،1406ق/1986م؛ابن
عدي،عبدالله،الكا في ضعفاء الرجال،بيروت،1405ق/1985م؛ابن قتيبه،عبدالله بن
مسلم،المعارف،به كوشش ثروت عكاشه،قاهره،1960م؛ابن نديم،الفهرست،ابوزرعه،عبدالرحمن
بن عمرو،تاريخ،به كوشش شكرالله قوچاني،دمشق،1400ق/1980م؛ابوالعلاء معر،احمد بن
عبدالله،رسالة الغفران،به كوشش عايشه عبدالرحمن،قاهره،1977م؛احمد حنبل،العلل و
معرفة الرجال،به كوشش وصيالله عباس،بيروت،1408ق/1988م؛همو،مسند،قاهره،1313ق؛اخبار
الدولة العباسية،به كوشش عبدالعزيز دوري،عبدالجبار مطلبي،بيروت،1971م؛ازدي،يزيد بن
محمد،تاريخ الموصل،به كوشش علي حبيبه،قاهره،1387ق/1967م؛بحشل،اسلم بن سهل،تاريخ
واسط،به كوشش كوركيس عوّاد،بيروت،1406ق/1986م؛بخاري،محمد بن اسماعيل،التاريخ
الكبير،حيدرآباد دكن،1398ق/1978م؛بسوي،يعقوب بن سفيان،المعرفة و التاريخ،به كوشش
اكرم ضياء عمري،بغداد،1974م؛بلاذري،احمد بن يحيي،انساب الاشراف،به كوشش محمد
حميدالله،قاهره،1959م؛جاحظ،عمرو بن بحر،البيان و التبيين،به كوشش حسين
سندايي،قاهره،1351ق/1932م؛جورقاني،حسين بن ابراهيم،الاباطيل و المناكير،به كوشش
عبدالرحمن عبدالجبار فريوائي،بنارس،1404ق/1983م؛خطيب بغدادي،احمد بن علي،تاريخ
بغداد،قاهره،1349ق؛ذهبي،محمد بن احمد،سيراعلام النبلاء،به كوشش شعيب ارنؤوط و
ديگران،بيروت،1405ق/1985م؛سمعاني،عبدالكريم بن محمد،الانساب،حيدرآباد
دكن،1401ق/1981م؛طبري،تاريخ؛طوسي،محمد بن حسن،رجال،به كوشش محمد كاظم
كتبي،نجف،1380ق/1961م؛عقيلي، محمد بن عمرو،الضعفاء الكبير،به كوشش عبدالمعطي امين
قلعجي،بيروت،1404ق/1984م؛كحاله،عمررضا،معجم قبائل العرب،بيروت،1405ق/1985م؛مسلم بن
حجاج نيشابوري،الكني و الاسماء،به كوشش مطاع طرابيشي،دمشق،1404ق/1984م؛نجاشي،احمد
بن علي،رجال،به كوشش موسي شبيري زنجاني،قم،1407ق؛نسائي،احمد،كتاب الضعفاء و
المتروكين،به كوشش محمود ابراهيم زايد،بيروت،1406ق/1986م؛واقدي،محمد بن
عمر،المغازي،به كوشش مارسدن جوئز،لندن،1966م؛هرويتس،يوسف،المغازي الاولي و
مؤلفوها،ترجمة حسين نصّار،قاهره،1369ق/1949م؛يحيي بن معين،التاريخ،به كوشش احمد
محمد نورسيف،مكه،1399ق/1979م؛نيز: GAS
بخش تاريخ