َبوالْمَعاليِ رازي،،بُلمعالي نحّاس يا نخّاس يا نخّاسي(د نيمة اول سدة 6ق)،نقاش
و نگارگر رازي و از شاعران شيعي مذهب و پارسيگوي دورة سلجوقيان.آگاهي نسبت به
احوال او اندك است.از او با لقب دهخداي(عوفي،2/228؛هدايت،1/197؛رازي،3/39)و نيز
ملكالكلام(جاجرمي،2/495)ياد كردهاند.نظامي عروضي نخستين كسي است كه نام وي را ذيل
شعراي آل سلجوق و در رديف فرخي گرگاني،لامعي دهستاني،امير معزي و ديگران
آورده(ص45)و نيز اوحدي بلياني(ص29)او را معاصر سنائي و حكيم مختاري غزنوي دانسته
است.در منابع كهن به روشني از مذهب ابوالمعالي ياد نشده است،ولي از قراين برميآيد
كه وي بر مذهب شيعه بوده و در يكي از قصايدش،ضمن ستايش علي(ع)،شرط وصول به مصطفي را
پيروي از مرتضي،دانسته است(نكـ:عوفي،2/230-231).
از آغاز خدمت ابوالمعالي در دربار سلجوقيان اطلاع دقيقي در دست نيست،ولي از شواهد
چنين برميآيد كه وي در اواخر حكمراني ملكشاه سلجوقي(465-485ق/1072-1092م)در
دستگاه وي حضور داشته و ظاهراً از چنان منزلتي برخوردار بوده كه ميتوانسته است در
اشعار خود،رفتار و تصميمگيريهاي ملكشاه را مورد انتقاد قرار دهد.چنانكه خطاب به وي
از عزل نظامالملك و دو تن ديگر از ديوانيان و جانشينساختن 3تن ديگر به جاي
آنان،اظهار ناخشنودي كرده و پريشان شدن اوضاع سلطنت را نتيجة اين اقدام او دانسته
است(راوندي،135-136).ابوالمعالي پس از مرگ ملكشاه ستايشگر خاص امير دادبك حبشي،امير
خراسان(مقـ493ق)شد كه در آن هنگام از جانب بركيارق بر قلمرو وي نيابت مطلق يافته
بود(جويني،2/2).به گفتة بيهقي(ص47)اين امير در 489ق در جنگي با قزلسارغ،از امراي
ملكشاه كه پس از مرگ وي در خراسان به تاخت و تاز و سركشي پرداخته بود،پيروز شد.همو
ضمن اشاره به اين واقعه،از شاعري به نام ابوالمعالي قومسي كه قصيدهاي در وصف اين
پيروزي سروده،ياد كرده است(همانجا).در هيچ يك از منابع به چنين نامي اشاره نشده و
باتوجه به سخن جويني(همانجا)،ميتوان احتمال داد كه منظور بيهقي،همان ابوالمعالي
رازي بوده است.
از ديگر ممدوحان ابوالمعالي رازي كه بيشتر اشعار به جا مانده از وي در ستايش او
سروده شده(عوفي،2/228-236؛جاجرمي،همانجا)،فخرالملك ابوالفتح مظفر بن نظام الملك
طوسي است كه از 488 تا 500ق وزارت بركيارق و سنحر را برعهده داشت.به گفتة
هدايت(همانجا)،وي نوة ملكشاه غياثالدين مسعود(حكـ527-547ق)،از سلاجقة
عراق(زامباور،334)را نيز مدح كرده است.
نكتة قابل بحث در اشعار اين شاعر شيعي مذهب اين است كه وي به ستايش فخرالملك شافعي
مذهب كه خود و پدرش،خواجهنظامالملك از مخالفان سرسخت شيعيان بودند و هردو به دست
باطنيان به قتل رسيدند(نكـ:ابناثير،10/204)،پرداخته است.در توجيه اين رفتار
شاعر،شايد بتوان گفت كه اين قبيل كشمكشها در ميان اهل مذاهب بيشتر معلول اختلافات
سياسي بوده،تا مسائل اعتقادي؛از اين روي،گاهي شاعران بدون در نظر گرفتن عقايد
ممدوحان،به ستايش آنان ميپرداختند.
ميان برخي از تذكرهنويسان متقدم و متأخر در اين باره كه ابوالمعالي رازي و
ابوالمعالي نحاس يك تنند يا دو تن اختلاف نظر هست.برخي از منابع(اوحدي
بلياني،28،30؛هدايت،1/195-197)دو تن پنداشتهاند،اما عباس اقبال آشتياني در تعليقات
حدائق السحر با ذكر دليلهايي چند اثبات كرده كه اين دو نام از آن يك تن
است(ص121-123)و برخي از محققان نيز اين نظر را
پذيرفتهاند(صفا،2/602؛رياحي،56-57)،ولي قراين نشان ميدهد كه دو تن
بودهاند(نكـ:شهمردان،26-28؛هدايت،همانجا).
قزويني رازي در چندجا از ابوالمعالي با القاب نحاس،نقاش و نگارگر ياد كرده
است(ص105،108،176،481)و رياحي در تعليقات نزهة المجالس(همانجاها)،با عنايت به گفتة
قزويني رازي و با استناد به ابياتي از يك قصيده كه عوفي(2/228-230)آن را به
ابوالمعالي نسبت داده و در آن اصطلاحاتي چند از هنر نقاشي به كار رفته،چنين استنباط
كرده كه ابوالمعالي نحاس،نقاش نيز بوده است.
منابعي كه ابوالمعالي نحاس را شاعري ديگر،جز ابوالمعالي رازي،دانستهاند،شرح حال او
را با شرح زندگاني ابوالمعالي عضدالدين سديدالملك مفضّل بن عبدالرزاق،عارض سپاه
ملكشاه و بركيارق و محمد-كه او نيز داراي فصاحت و بلاغت ادبي
بوده-درآميختهاند(منشي كرماني،29-30؛خواندمير،90؛اوحدي بلياني،هدايت،همانجاها)كه
خطاست(اقبال،وزارت،92،قس:«تعليقات»،122-132).
عصر ملكشاه و سنجر را كه اوج شكوه و قدرت سلجوقيان بود،عصر طلايي شعر و ادب فارسي
دانستهاند(شبلي نعماني،160)و سبك شعر فارسي در اين دوره،سبكي است بين دو سبك
خراساني و عراقي.در ميان انبوه شاعران صاحبنام اين عصر و در زمرة شاعراني چون اسدي
طوسي،اسعد گرگاني،مسعود سعد سلمان،امير معزي،قطران تبريزي و ديگران به نام
ابوالمعالي رازي و ابوالمعالي نحاس نيز اشاره شده است(نكـ:محجوب،558-560).رشيد
وطواط نيز در قصيدهاي كه در ستايش شعر و شاعر ساخته،ابوالمعالي را ستوده(ص179؛نيز
نكـ:صفا،2/601-602)و عوفي(2/228)«شعراي آن عصر]را[خوشهچين خرمن فوايد و ريزهخوار
مائدة عوايد»او دانسته است(نيز نكـ:رازي،3/39).
قصايد و ابياتي از ابوالمعالي به صورت پراكنده در تذكرهها و جُنگها باقي
مانده،ولي تاكنون ديوان مستقلي از وي به دست نيامده است.علاوه بر چند بيتي كه
هدايت(1/196)از او نقل كرده،3 قصيده نيز عوفي(همانجاها)و جاجرمي(همانجا)به او نسبت
دادهاند.يك قصيده نيز در نزهتنامة علائي بدو نسبت داده شده(شهمردان،26-27)كه
رياحي(ص57)آن را از اشعار منسوب به رودكي دانسته است.همچنين 6رباعي از او در نزهة
المجالس شرواني(نكـ:ص191،222،410،426،548)نقل شده است.
مآخذ:ابناثير،الكامل،اقبال آشتياني،عباس،تعليقات بر حدائق السحر رشيد
وطواط،تهران،1308ش؛همو،وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقي،به كوشش محمدتقي دانشپژوه
و يحيي ذكاء،تهران،1338ش؛اوحدي بلياني،تقيالدين،عرفاتالعاشقين،نسخة خطي كتابخانة
ملي ملك،شمـ5324؛بيهقي،علي،تاريخ بيهق،به كوشش قاري سيد كليم الله حسيني،حيدرآباد
دكن،1986م؛جاجرمي،محمد،مونسالاحرار،به كوشش ميرصالح طبيبي،تهران،1350ش؛
جويني،عطاملك،تاريخ جهانگشاي،به كوشش محمد
قزويني،ليدن،1916م؛خواندمير،غياثالدين،دستورالوزراء،به كوشش سعيد
نفيسي،تهران،1355ش؛رازي،امين احمد،هفت اقليم،به كوشش جواد
فاضل،تهران،1340ش؛راوندي،محمد،راحة الصدور و آية السرور،به كوشش محمد اقبال و مجتبي
مينوي،تهران،1364ش؛رشيد وطواط،محمد،ديوان،به كوشش سعيد
نفيسي،تهران،1339ش؛رياحي،محمد،امين،تعليقات بر نزهة
المجالس(نكـ:همـ،شرواني)؛زامباور،ادوارد،معجم الانساب،بيروت،1400ق/1980م؛شيلي
نعماني،محمد،شعر العجم،ترجمة محمد تقي داعي گيلاني،تهران،1363ش؛شرواني،جمال
خليل،نزهة المجالس،به كوشش محمد امين رياحي،تهران،1366ش؛شهمردان بن ابي الخير،نزهت
نامة علائي،به كوشش فرهنگ جهانپور،تهران،1363ش؛صفا،ذبيحالله،تاريخ ادبيات در
ايران،تهران،1363ش؛عوفي،محمد،لباب الالباب،به كوشش ادوارد براون،ليدن،1906م؛قزويني
رازي،عبدالجليل،نقض،به كوشش جلالالدين محدث ارموي،1331ش؛محجوب،محمد جعفر،سبك
خراساني در شعر فارسي،تهران،1345ش؛منشي كرماني،ناصرالدين،نسائم الاسحار من لطائم
الاخبار،به كوشش جلالالدين محدث ارموي،تهران،1364ش؛نظامي عروضي،احمد،چهار مقاله،به
كوشش محمد معين،تهران،1333ش؛هدايت،رضاقلي،مجمع الفصحاء،به كوشش مظاهر
مصفا،تهران،1336ش.
نسترن ريحانيمنفرد