responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 6  صفحه : 2557
ابوالمعالی، محمد
جلد: 6
     
شماره مقاله:2557

َبوالْمَعالي،،محمد بن نعمت بن عبيدالله(دپس از 485ق/1992م)،فقيه و نويسندة كتاب بيان الاديان.دربارة ابوالمعالي اطلاعات اندكي در دست است.مهمترين منبعي كه از خلال گزارش‌ها و اشارات موجود در آن،مي‌توان به آگاهي‌هايي دربارة ابوالمعالي دست يافت،همين كتاب بيان‌الاديان است.
تاريخ تولد و وفات ابوالمعالي معلوم نيست،اما مي‌دانيم كه او از قاضي ابوالفتح بلخي عبدالرحيم بن عبدالله(د450ق،دربارة وي نكـ:صفي‌الدين،325).حديث شنيده(ابوالمعالي،چ اقبال،23)و بيان‌الاديان را در 485ق تأليف كرده است(همان،44).از سلسله نسب ابوالمعالي كه در آغاز كتاب آمده(همان،1؛اقبال،«ج»)،معلوم مي‌شود كه او علوي و از خانداني است كه نسب ايشان به حسين اصغر فرزند امام علي بن حسين(ع)مي‌رسد.مطابق اين سلسله نسب،وي از اعقاب عبيدالله اعرج و فرزندش جعفر الحجة،از سادات مشهور سدة 2ق،بوده است.حسين فرزند جعفر الحجة كه از اجداد ابوالمعالي است،در 241ق به بلخ آمد و در آنجا سكني گزيد و اعقاب او در اين شهر از فرمانروايان و نقباء و بزرگان اين شهر محسوب مي‌شدند(ابن‌عنبه،331؛كياگيلاني،142).از برخي منابع چنين برمي‌آيد كه ابوالمعالي نيز در بلخ مي‌زيسته است(نكـ:فخرالدين،الشجرة،153).
در نسخه‌اي از بيان‌الاديان كه جزء مجموعة شخصي شارل شفر بود و اكنون در كتابخانة ملي پاريس نگهداري مي‌شود(بلوشه،147)و چاپهاي مختلف كتاب براساس آن صورت گرفته،بخشي از سلسله نسب ابوالمعالي،توسط ناسخ حذف گرديده و همين امر موجب شده است كه برخي محققان به خطا او را با يكي از اجدادش-يعني ابوالحسن محمد بن عبيدالله زاهد-اشتباه كنند(نكـ:اقبال،«و»؛ايرانيكا).توضيح آنكه ابوالمعالي فرزند ابوابراهيم نعمت و او خود فرزند ابوعلي عبيدالله،ملقب به يارخداي و او فرزند ابولحسن محمد بن عبيدالله زاهد بوده است(ابوطالب،62،63؛فخرالدين،همان،152،153).به احتمال زياد در مقدمة بيان‌الاديان نام پدر ابوالمعالي،يعني نعمت،به سبب اختصار در نسب يا به سبب شهرت و معروفيت جد ابوالمعالي،عبيدالله يارخداي كه از سادات مشهور و از رؤسا و نقباي بلخ بوده،در سلسله نسب ذكر نشده بوده و از اين رو در ابتداي نسب نام محمد بن عبيدالله دوبار ذكر مي‌شده است و ناسخ كه گمان كرده كه يكي از آنها زايد است،آن را حذف كرده است.اينگونه اشتباه در بخش ديگري از نسب ابوالمعالي،جايي كه نام حسين بن علي مي‌بايست كه يكبار ديگر نيز ذكر شود،مشاده مي‌شود كه اقبال به اين مورد اخير توجه كرده است(نكـ:اقبال،«ج»).در برخي از نسخ خطي موجود از بيان‌الاديان نيز نام ابوالمعالي به صراحت محمد بن نعمت ذكر شده است(دانش‌پژوه،«از چند كتابخانه»،281،282؛مرعشي،16/9).
در منابع هيچ اشاره‌اي به اينكه ابوالمعل از نقبا بوده باشد،وجود ندارد (نكـ: ابوطالب، 63؛فخرالدين،همان،153)و از اين رو آنچه برخي در اين مورد گفته‌اند،محل ترديد است(نكـ:اقبال،«و»).
از عبارتها و تعبيرات ابوالمعالي به هنگام نقل حديث(نكـ:چ اقبال،23،24)،چنين برمي‌آيد كه او از علم حديث نيز بهره‌اي داشته و از طرفي مي‌دانيم كه وي فقيه نيز بوده است(ابوطالب،همانجا)،اما از مشايخ و استادان او در فقه و حديث چيزي نمي‌دانيم،جز اينكه وي بدون واسطه از قاضي القضاة ابوالفتح عبدالرحيم بن عبدالله صيرفي حديث نقل مي‌كند(ابوالمعالي،همانجا).
ابوالمعالي در هيچ جاي كتابش مذهب خود را صريحاً اظهار نكرده و از منابع ديگر نيز در اين مورد مطلبي به دست نمي‌آيد.با مطالعة بيان الاديان در بادي امر چنين به نظر مي‌رسد كه نويسنده از اهل سنت است به خصوص كه وي در منطقه‌اي مي‌زيسته كه اكثريت با اهل سنت به ويژه حنفيها بوده است،چنانكه برخي همچون شفر(ص133) و مادلونگ(ص 137)او را عالمي سني و حنفي دانسته‌اند،اما هيچ يك از اين قرائن احتمالات ديگر را دربارة مذهب ابوالمعالي منتفي نمي‌سازد.از اين رو برخي تشيع و يا دست كم گرايش وي به تشيع را مطرح كرده‌اند(باوزاني،296؛صفا،2/266؛ايرانيكا).در اين مورد به ويژه توجه به جند نكته لازم است؛نخست آنكه وي زماني كه از فرق اسلامي صحبت مي‌كند،بيش از همه به شيعه و بالاخص شيعة اثناعشري مي‌پردازد و فهرستي از ائمة شيعة اثناعشري را با ذكر جزئيات مربوط به تاريخ زندگي آنان به دست مي‌دهد(ابوالمعالي،چ اقبال،42،43).ديگر اينكه وي در موارد بسياري به نقل آراء فقهي خاص شيعة اماميه مي‌پردازد و سعي دارد شيعه را با فقهش معرفي نمايد،حال آنكه دربارة ديگر فرق،جز يكي دو مورد به آراء فقهي توجهي ندارد(همان،33،34،40،41)،و نيز حديث مشهور 73فرقه را كه از طريق عامه و خاصه به طور مستقل روايت شده است(نكـ:بغدادي،4-9:ابن‌بابويه،307)،در ضمن حديث غيرمشهوري از طريق ائمه اماميه(ع)روايت مي‌كند كه شامل حديث غدير،حديث ثقلين و برخي باورهاي ديگر شيعي است.ابوالمعالي ايم حديث را داراي بهترين سند و طريق مي‌داند(نكـ:همان،23-25).تركيب حديث به گونه‌اي است كه گويا مي‌خواهد به خواننده اين باور را القا كند كه فرقة ناجيه جز پيروان اهل بيت،فرقة ديگري نمي‌تواند باشد.
آنچه به خصوص پژوهنده را دربارة سني‌بودن ابوالمعالي به ترديد مي‌اندازد،اين است كه وي ضمن برشمردن 73فرقة اسلام،6فرقه را به اهل سنت اختصاص مي‌دهد(همان،26،29،31)و با اين كار،از اهل سنت و شيوة معمول ايشان در تقسيم و برشمردن فرق،بسيار فاصله مي‌گيرد.در ميان اهل سنت چنين متداول است كه 72فرقه را به فرق ضاله و يكي را به فرقة ناجيه يعني اهل سنت و جماعت اختصاص مي‌دهند(نكـ:حكيم،166-178؛بغدادي،14-28؛اسفرايني،15-16؛عضدالدين،429؛هفتادوسه ملت،4-5،65).به طور كلي ابوالمعالي در تقسيم‌بندي و برشمردن فرق‌اسلامي،به ويژه در داخل‌كردن مذاهب فقهي در اين تقسيم‌بندي تحت تأثير كتاب مفاتيح العلوم خوارزمي است(نكـ:خوارزمي،45-51).اين شيوه بعدها در برخي آثار اماميه دنبال شده است(نكـ:تبصرة،91-107؛قزويني،457،458).
بيان‌الاديان تنها اثري است كه از ابوالمعالي برجاي مانده است.اين كتاب كه در شرح اديان و مذاهب قبل از اسلام و همچنين فرق و مذاهب اسلامي به رشته تحرير درآمده است.ظاهراً بيشتر از مؤلف آن مشهور بوده است.از اين رو كتابهاي انساب وي را به عنوان صاحب بيان‌الاديان معرفي كرده‌ا‌ند(فخرالدين،الشجرة،153؛ابوطالب،63).اين كتاب كه به نثر فصيح فارسي تأليف شده،احتمالاً قديم‌ترين كتابي است كه اكنون دربارة ملل و نحل به زبان فارسي در دست است(اقبال«ط»بلوشه،147)،البته در بخشي از كتاب السوادالاعظم تأليف حكيم سمرقتدي كه ترجمة فارسي آن مربوط به سدة 4ق است(نكـ:حبيبي،12)،سخن از 73فرقه به ميان آمده است(حكيم،166-190).از اين‌رو متن مذكور را بايد مقدم بر بيان‌الاديان دانست،اما تمامي آن كتاب به ملل و نحل اختصاص ندارد.
ابوالمعالي خود تاريخ تأليف كتاب را 230سال پس از ولادت امام دوازدهم شيعه گزارش كرده و باتوجه به اينكه سال ولادت آن امام را 255ق مي‌داند(چ اقبال،44)،بيان‌الاديان مي‌بايست در 485ق تأليف شده باشد،اما به گزارش فتح‌الله مجتبائي،در نسخه‌اي خطي از بيان‌الاديان موجود در هندوستان،سال تأليف آن 525ق ياد شده است(تفضلي،339).ظاهراً اين نسخه همان نسخة لاهور است كه دانش‌پژوه آن را وصف كرده است(نكـ:دنبالة مقاله).
ابوالمعالي در مقدمة كتابش به مجلس پادشاهي اشاره مي‌كند كه در آن از اديان و مذاهب جاهلي و اسلامي و اعتقادات ايشان سخن مي‌رفته(چ اقبال،2)و ظاهراً بيان‌الاديان به دنبال اين مذاكرات نوشته شده است.شفر باتوجه به برخي مطالب كتاب دربارة شهر غزنه(نكـ:ابوالمعالي،همان،17،39)،حدس مي‌زند كه بيان‌الاديان در اين شهر نوشته شده و پادشاه مذكور كسي جز سلطان غزنوي مسعود بن ابراهيم نباشد(ص133؛قس:اقبال،«ح»،كه در اين باره ترديد كرده است).اما با توجه به آنكه دوران سلطنت مسعود بن ابراهيم از 492ق به بعد آغاز مي‌شود و اين امر با سال تأليف بيان‌الاديان در 485ق هماهنگي ندارد،مي‌توان گفت كه حدس شفر دربارة پادشاه مزبور اشتباه است و بيان‌الاديان در دوران ابراهيم بن مسعود(حكـ451-492ق/1059-1099م)تأليف شده است.البته ابوالمعالي در بلخ مي‌زيسته است،اما شايد بتوان گفت وي سفري به غزنه كرده است،به ويژه كه برخي از نزديكان او در اين شهر سمت نقابت و نقيب النقبايي داشته و از القاب آنان(نديم‌السلطان)چنين برمي‌آيد كه با دربار نيز داراي روابط نزديكي بوده‌اند(ابوطالب،همانجا).
ابوالمعالي بابي مستقل از كتاب خود را به شرح اديان و مذاهب پيش از اسلام اختصاص داده است.سابقة طرح اين موضوعات در ميان مسلمانان به نخستين بحثهاي كلامي كه ميان ايشان و پيروان اديان ديگر در سده‌هاي اولية اسلام درگرفت،بازمي‌گردد.به دنبال اين رويارويي آراء و انديشه‌ها بود كه در سده‌هاي 3و4ق و پس از آن،متفكران مسلمان در آثار خود به اين موضوع پرداختند كه از جملة اين آثار مي‌توان به البدء و التاريخ مقدسي،الفهرست ابن‌نديم،مروج الذهب مسعودي،المقالات ابوعيسي وراق،الآراء و الديانات نوبختي،جلد پنجم مغني قاضي عبدالجبار،تمهيد باقلاني و تحقيق ماللهند بيروني اشاره كرد.شيوة برخي از اين نويسندگان تنها ارائة گزارشي از آراء و عقايد اديان پيشين بوده،حال آنكه برخي ديگر همچون باقلاني،با هدف نقض و رد اين مذاهب،به آنها پرداخته‌اند.بيان الاديان كه پس از همة اين آثار به وجود آمده،بي‌شك از تأثير آنها بركنار نمانده است.ابوالمعالي كه خود به برخي از منابع مذكور اشاره كرده،تنها گزارشي مختصر از آراء اديان قبل از اسلام را-بدون آنكه به نقض آنها بپردازد-آورده است.
از ويژگيهاي بيان‌الاديان اطلاعات و گزارشهايي است كه مؤلف از برخي وقايع زمان خود به دست داده است.ابوالمعالي كه معاصر ناصرخسرو بوده،از وي و فعاليتها و آثارش بادشمني ياد مي‌كند.بيان‌الاديان اولين اثري است كه در آن از ناصرخسرو و فرقة ناصريه سخن به ميان مي‌آيد و اطلاعاتي كه مؤلف در اين باره مي‌دهد،با گزارشهاي خود ناصرخسرو هماهنگي دارد (ابوالمعالي، همان، 39؛ اقبال، «ي»؛ شفر،همانجا؛برتلس،149).وي همچنين از حسن صباح و فرقة صباحيه سخن به ميان مي‌آورد،اما از قلعة الموت ذكري نمي‌كند(ابوالمعالي،همانجا).تأثير گزارشهاي ابوالمعالي دربارة دو فرقة ناصريه و صباحيه را در منابع پس از او مي‌توان مشاهده كرد(نكـ:فخرالدين،اعتقادات،78؛تبصرة،183-184).
ابوالمعالي آشكارا به مخالفت با اسماعيليه مي‌پردازد و در معرفي آنان،در مواردي تحت تأثير منابع ضداسماعيلي است و در مواردي از كتب خود اسماعيليان بدون اينكه صريحاً متذكر شود،بهره مي‌گيرد.در اين باب وي به خصوص آثار ناصرخسرو را مورد توجه قرار داده است(ابوالمعالي،همان،36-39؛به عنوان مثال در مورد تفسير آية شريفة«والتين والزيتون»،قس:ناصرخسرو،98-100).
ابوالمعالي كتاب را به 5 باب تقسيم كرده است:«باب اول،در پيدا كردن آنكه در همة روزگارها و به همة اقليم‌ها بيشتر خلق به صانع عزّوجلّ مقر بوده‌اند و مقرند؛باب دوم،در بيان مذهبها كه پيش از اسلام داشته‌اند؛باب سوم در بيان اين خبر كه پيغامبر(ص)گفت:امت من پس از من به 73فرقه شوند،و وجه و اسناد آن خبر و شرح و معني آن؛باب چهارم،در بيان مذهبهاي اسلام و پيداكردن مقالت هر يكي و شرح القاب ايشان به استقصا؛باب پنجم،در پيداكردن حكايات و نوادر گروهي كه بيرون آمدند و دعوي‌هاي محال كردند،گروهي دعوي خدايي و گروهي دعوي پيغامبري»(ابوالمعالي،همان،2-3).
ابوالمعالي دربارة منابع كتاب خود مي‌گويد:«در اين ابواب آنچه گفتيم و بنوشتيم،از خويشتن نگفتيم،بلكه از آموخته و خوانده گفتيم،چه آنچه پيش استادان و امامان خوانديم و چه آنچه به تلقّف ياد گرفتيم و چه آنچه از كتب معروفان التقاط كرديم و بيشتر از نام استادان و نام آن كتب ياد كرديم…»(همان،3).ابوالمعالي در چند جاي از اثر خويش به نام كتابها يا نويسندگاني كه از آنها نقل كرده است،اشاره مي‌كند كه از مهمترين آنها مي‌توان البدء و التاريخ مقدسي،الامد علي الابد ابوالحسن عامري،آراء الهند ابوريحان بيروني،المقالات ابوعيسي وراق،المقالات ابوالقاسم بلخي،كامل مبرد و المقنع في الغيبة اثر سيدمرتضي علم الهدي نام برد(همان،5،6،8،10،41،چ رضي،53،54)،
نسخة ناقصي از بيان‌الاديان را كه فاقد باب پنجم بود،نخستين بار شارل شفر در 1883م در مجموعة«منتخبات فارسي1»چاپ كرد.سپس در 1312ش،عباس اقبال با مقدمه و تعليقاتي،آن را از روي نسخة ناقص شفر در تهران به چاپ رسانيد(اقبال،«ب»).«باب پنجم»كتاب را محمدتقي دانش‌پژوه يافت و در مجلة فرهنگ ايران زمين منتشر كرد(ص287-318)،و سرانجام در 1342ش،هاشم رضي هر 5باب كتاب را يكجا چاپ كرد.نسخه‌هاي كاملي از بيان‌الاديان نيز در دست است كه با نسخة به چاپ رسيده،تفاوتهايي دارد در اين ميان نسخة وحيد قريشي در شهر لاهور از اعتبار بيشتري برخوردار است(دانش‌پژوه،«از چند كتابخانه»،281،282؛مركزي،2/161؛مرعشي،16/9).از اين كتاب ترجمه‌هايي به زبان فرانسه توسط هانري ماسه(لازار،116)و به زبان عربي توسط يحيي خشاب صورت گرفته است(افشار،20).
مآخذ:ابن بابويه،محمد،معانب الاخبار،قم،1971م؛ابن‌عنبه،احمد،عمدة الطالب،به كوشش محمد حسن آل طالقاني،نجف،1380ق/1961م؛ابوطالب مروزي،اسماعيل،الفخري في انساب الطالبيين،به كوشش سيدمهدي رجايي،قم،1409ق؛ابوالمعالي،محمد،بيان‌الاديان،به كوشش عباس اقبال،تهران،1312ش؛همو،همان،به كوشش هاشم رضي،تهران،1342ش؛اسفرايني،شهفور،التبصير في الدين،به كوشش محمدزاهد كوثري، قاهره،1359ق/1940م؛افشار،ايرج،فهرست مقالات ايران‌شناسي در زبان عربي،تهران،1356ش؛اقبال،عباس،مقدمه بر بيان الاديان(نكـ:همـ،ابوالمعالي):برتلس،آ.ي.،ناصرخسرو و اسماعيليان،ترجمة يحيي آرين‌پور،تهران،1346ش؛بغدادي،عبدالقاهر،الفرق بين الفرق،به كوشش محمد محي‌الدين عبدالحميد،قاهره،مطبعة المدني،تبصرة العوام في معرفة مقالات الانام،منسوب به مرتضي بن داعي حسني رازي،به كوشش عباس اقبال،تهران،1364ش؛حبيبي،عبدالحي،مقدمه بر السواد الاعظم(نكـ:همـ،حكيم سمرقندي)؛حكيم سمرقندي،اسحاق،السواد الاعظم(ترجمة فارسي)،به كوشش عبدالحي حبيبي، تهران، 1348ش؛خوارزمي،محمد،مفاتح العلوم،به كوشش ابراهيم ابياري، بيروت، 1404ق/1984م؛ دانش‌پژوه، محمدتقي،«از چند كتابخانة هند و سند»،نشرية كتابخانه مركزي دانشگاه تهران،نسخه‌هاي خطي،تهران،1358ش،دفتر10؛همو،«باب پنجم از كتاب بيان الاديان»،فرهنگ ايران زمين،تهران،1341ش،ج10؛صفا،ذبيح‌الله،تاريخ ادبيات در ايران،تهران،1363ش؛صفي‌الدين بلخي،عبدالله،فضائل بلخ،ترجمة محمد حسيني بلخي،به كوشش عبدالحي حبيبي،تهران،1350ش؛عضدالدين ايجي،عبدالرحمن،الواقف في علم الكلام،بيروت،عالم الكتب؛فخرالدين رازي،محمد،اعتقادات فرق المسلمين و المشركين،به كوشش علي سامي نشّار،قاهره،1356ق/1938م؛همو،الشجرة المباركة،به كوشش سيد مهدي رجائي،قم،1409ق؛قزويني رازي،عبدالجليل،نقض،به كوشش جلال‌الدين محدث ارموي، تهران،1358ش؛ كياگيلاني، احمد،سراج‌الانساب،به كوشش سيدمهدي رجائي،قم،1409ق؛مرعشي، خطي؛ مركزي،ميكروفيلمها؛ناصرخسرو،وجه دين،به كوشش غلامرضا اعواني،تهران،1356ش؛هفتادوسه ملت،به كوشش محمدجواد مشكور،تهران،1337ش،نيز:
Bausani,A.,"Religion in the Saljuq Period",The Cambridge History of Iran,Cambridge,1968,vol V;Blochet,E.,Le Messianisme dans l heterodoxie musulmane,Paris,1903;Iranica;Lazard,G.,La langue des plus anciens monuments de la prose persane,Paris,1963;Madelung,W.,Religious Schools and Sects in Medieval Islam,London,1985;Schefer,Ch.,"Notice sur le kitab beian il-edian",Chrestomathie persane,Paris,1883,vol.I;Tafazzoli,A.,"Some Middle Persian Quotations in Classical Arabic and Persian Texts",Memorial Jeande Menasce,Fondation Culturelle iranienne,1974.

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 6  صفحه : 2557
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست