َبُومُحَمَّدْ صالِح،،ابن ينصارَن بن غَفيّان ماجري
دُكّالي(550-631ق/1155-1234م)،صوفي مراكشي كه پيروانش موسوم به ماجريون از
سلسلههاي صوفية مغرب دور به شمار رفتهاند(ابن قنفذ،64،66).وي منسوب به دكّاله است
كه ناحيهاي است در غرب مراكش و منتهي به سواحل اقيانوس
اطلس(نكـ:ياقوت،2/581؛قس:عمراني،143).
نسبت ابومحمد به عمر بن عبدالعزيز،هفتمين خليفة اموي ميرسد(اسماعيل،391).از زادگاه
او و سالهاي آغازين زندگيش چيزي دانسته نيست.وي مراحل تحصيل و كسب مقامات را نزد
ابومحمد عبدالرزاق جزولي(ابن زيات،327؛ابن قنفذ،61)و ابوطاهر بن اسماعيل
زهري(اسماعيل،همانجا)و صوفي مشهور ابومدين مغربي(غبريني،124؛ابن خلدون،1/126؛ابن
قنفذ،35،62)سپري كرد.ابومحمد همچنين از مصاحبت و ديدار ابوابراهيم اوادار بهره
داشت(همانجا).از مدت تحصيل وي 20سال در اسكندريه به شاگردي ابوطاهر بن اسماعيل زهري
گذشته است(اسماعيل،همانجا).از اينكه استاد ديگر او،عبدالرزاق جزولي خود از شاگردان
ابومدين بوده(ابنقنفذ،61)و احتمال داده شده كه ابومحمد در آغاز با واسطه شاگرد
ابومدين به شمار ميرفته(همو،62)،ميتوان پنداشت كه اقامت او در اسكندريه و نيز
مراحلي از دوران پختگيش پيش از زمان شاگردي ابومدين بوده است.
ابومحمد شاگردان و مريدان بسياري را پرورده است كه از آن جمله ميتوان ابوعبدالله
محمد بن ابي القاسم سجلماسي(همانجا؛غبريني،123،124)،ابو زكرياي يحياوي(بلوي،143)و
ابوسعيد هنصلي(تري مينگهام،86)را نام برد.آنچه از طريقة ابومحمد ميدانيم،اهتمام به
حفظ سنتهاي مشايخ نخستين و ممارست در مجاهده و مراقبه و مداومت بر آداب و اوراد
است(ابن زيات،13).وي در ارشاد و دستگيري طالبان كوشا بود(ابن قنفذ،61)و آنان را به
تزكية نفس و ترك و تجرد فرا ميخواند و براي سلوك هر يك مراحلي را توأم با اوارد
خاص قرار ميداد(همانجا).به گفتة ابن زيات شاگردان ابومحمدكرامات بسيار به او نسبت
دادهاند(همانجا)
ابومحمد در اواخر عمر مقيم اسفي مركز دكّاله بود(ابن زيات،همانجا)و در آن شهر رباطي
بنا نهاد كه خود نيز در آن سكني داشت(نكـ:همانجا؛صديق،143).مدفن او در همان مكان
قرار دارد(ابن خطيب،71؛ابن قنفذ،همانجا)و امروزه نيز از از
زيارتگاههاست(بستاني،5/113).اين رباط كه اكنون،به نام خود او شهرت دارد،تا دير
زماني از مراكز دعوت صوفيان به شمار ميرفته و نيز از فعاليتهايي كه در آن صورت
ميگرفته،فراخواندن مردم به حج و راهنموني و ياري رستندن به حجاج بوده
است(نكـ:صديق،همانجا).ابن خطيب كه در سفر به مغرب در اين رباط ميهمان بوده،از آن به
عنوان مكاني پرازدحام ياد كرده و به وصف فضاي آنجا و مقبرة ابومحمد پرداخته
است(همانجا).اين قنفذ كه در 763ق از اين رباط ديدن كرده است،مينويسد كه نوادگان
ابومحمد در آن ناحيه مقيم بودند و بزرگ ايشان ابوالعباس احمد بن يوسف
بود(نكـ:همانجا)كه نظارت بر اموال رباط را برعهده داشت و از مقامات مذهبي شهر به
شمار ميرفت(نكـ:ابن خطيب،69-70،71).ابومحمد 7 فرزند داشته است كه 3تن از آنان در
كنار قبر او مدفونند(اسماعيل،391-395).از فرزندانش،عبدالعزيز(د646ق)در شمار اولياء
مصر بوده و عيسي(د698ق)عمارت آسفي را داشته است(همو،393).
احمد بن ابراهيم بن احمد،نواده ابومحمد،كتابي دربارة با عنوان المنهاج الواضح في
تحقيق كرامات ابي محمد صالح داشته كه در قاهره(1352ق/1933م)به چاپ رسيده است.اين
كتاب در پاسخ به نسبتهاي نارواي مخالفان مالكي مذهب ابومحمد به طريقة او و نيز در
پي بيساماني اوضاع و احوال پيروانش در اواخر سدة 7ق،تأليف شده بود(نكـ:تري
مينگهام،51).
به ابومحمد اثري به نام تلقين الورد منسوب شده است(نكـ:همانجا)كه از آن نشاني در
دست نيست.
مآخذ:ابن خطيب،محمد،نفاضة الجراب،به كوشش احمد مختار عبادي و عبدالعزيز
اهواني،قاهره،دارالكتاب العربي؛ابن خلدون،يحيي،بغيةالرواد،به كوشش عبدالحميد
حاجيات،الجزاير،1400ق/1980م؛ابن زيات،يوسف،التشوف الي رجال التصوف،به كوشش آدولف
فور،رباط،1958؛ابن قنفذ،احمد،انس الفقير و عز الحقير،به كوشش محمد الفاسي و آدولف
فور،رباط،1965م؛اسماعيل،عثمان عثمان،حفائر شالة
الاسلامية،بيروت،1959-1960م؛بستاني؛بلوي،احمد،الثبت،به كوشش عبدالله
عمراني،بيروت،1403ق/1983م؛صديق بن
عربي،المغرب،تونس،1404ق/1984م؛عمراني،عبدالله،حواشي بر
الثبت(نكـ:همـ،بلوي)؛غبريني،احمد،عنوان الدراية،به كوشش عادل
نويهض،بيروت،1969م؛ياقوت،بلدان؛نيز:
Trimingham,J.S.,The Sufi Orders in Islam,London,1973.
محمدجواد انواري