responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 6  صفحه : 2532
ابومحمد خازن
جلد: 6
     
شماره مقاله:2532

َبومُحَمَّدِ خازِن،،عبدالله بن احمد اصفهاني،شاعر،اديب و كتابدار صاحب بن عبّاد(سدة 4ق/10م).از زندگي،تاريخ تولد و وفات،اصل و نسب و استادان وي اطلاع دقيقي در دست نيست و غالب منابع در اين باب به گفتاري مختصر بسنده كرده‌اند.آن دسته از منابع نيز كه از زندگي وي سخن گفته‌اند،تنها به ذكر مسئوليت شاعر در بارگاه صاحب بن عباد(326-385ق/937-995م)و نقل نظريات ستايش‌آميز ثعالبي در يتيمةالدهر پرداخته‌اند.
دربارة نام پدر ابومحمد اختلاف است.ثعالبي(3/321)و مافروخي(ص50،جمـ)آن را احمد دانسته‌اند،اما منابع متأخر،چون خوانساري(2/23)آن را حسين،علي‌خان مدني(1/57)،محمد،و امين(3/330)،حسن ضبط كرده‌اند.از آنجا كه شاعر از آغاز جواني نزد صاحب بن عباد بوده(ثعالبي،همانجا)،مي‌توان احتمال داد كه در نيمة اول سدة 4ق به دنيا آمده است.نسبت«اصفهاني»شاعر و نيز اين نكته كه ثعالبي(3/296)و مافروخي(ص31)او را در زمرة مشاهير اصفهان شمرده‌آند،دلالت بر آن دارد كه اين شهر زادگاه او بوده و وي بيشتر عمر خود را در آنجا گذرانده است.در همين شهر بود كه صاحب بن عباد بساط علم و ادب گسترده و محافل ادبي مشهور خود را تشكيل داده بود.شاعر چنانكه اشاره شد،از جواني به دستگاه او پيوست و در همان احوال،به تكميل دانش خود در نحو،لغت،تفسير قرآن،حديث و امثال آن پرداخت و ذوق هنري خود را پرورش داد(نكـ:عوفي،62).به يُمن استعداد و طبع شاعرانه و دانشهايي كه اندوخته بود،اندك اندك نزد صاحب بن عباد گرامي‌تر شد،تا عاقبت در سلك نديمان و ملازمان او درآمد(ثعالبي،3/321).
شهرت ابومحمد به«خازن»به آن سبب است كه وي كتابدار صاحب بن عباد بود.اين كتابخانه كه به گفتة اغراق‌آميز و افسانه‌گونِ ياقوت(13/97)،206000جلد كتاب داشته(دربارة اين رقم،نكـ:هـ د،ابوالفرج اصفهاني)،پيوسته به كتابداري اهل فضل نيازمند بوده است،به خصوص كه،بنابر آنچه در منابع آمده،اين كتابدار وظايف ديگري نيز برعهده داشته كه عمده‌ترين آنها حفظ و جمع‌آوري وسائل صاحب بوده است(همو،6/177).ابومحمد از اين رهگذر ثروتي اندوخته و حتي به گفتة خويش املاكي نيز در اصفهان تهيه كرده بود(ثعالبي،3/324).وي علاوه بر صاحب،با بسياري از بزرگان و ادباي اصفهان نيز رابطة ادبي داشته است(عوفي،61-62)،اما او خود بيشتر به ابوالعباس احمد بن ابراهيم ضَبّي كه پس از مرگ صاحب وزارت فخرالدولة ديلمي را برعهده گرفت و نيز ابوبكر خوارزمي خواهرزادة طبريِ مورخ اشاره كرده و از اين دو تن با لقب استاد نام برده است(ثعالبي،3/322؛مدرس،7/257).
با توجه به اينكه ابومحمد،كتابدار و شاعر صاحب و مدّاح فخرالدولة ديلمي بوده(ثعالبي،3/333).مي‌توان گفت كه احتمالا مذهب تشيع داشته است.
ابومحمد ديرزماني،همراه ديگر اديبان در ري،گرگان و اصفهان در مجالس صاحب حضور داشت(همو،3/189؛ياقوت،6/281-282؛صفدي،9/134)،اما پيوند استوار كتابدار و وزير،به عللي كه بر ما پوشيده است،دچار خلل شد.ثعالبي علت آن را به طور مبهم ناشي از جواني و كم‌تجربگي ابومحمد مي‌داند و سپس مي‌افزايد كه وي گاه دچار لغزشهايي مي‌شد كه صاحب از آنها چشم مي‌پوشيد،تا آنكه كار از حد معقول درگذشت و صاحب درصدد تأديب و عزل وي برآمد در نتيجه ابومحمد از آستان وي گريخت و در سرزمينهاي عراق و شام و حجاز آواره و سرگردان بود(3/321-322)،اما 10 سال بعد،پس از زيارت كعبه به ديار خود بازگشت.همة آنچه در اين باب مي‌دانيم اطلاعاتي است كه او خود در نامه‌اي معروف بيان داشته و ظاهرا مراجع ديگر نيز در اين مورد از همين نامه كسب خبر كرده‌اند.وي در اين نامه شمّه‌اي از سرگرداني و نابساماني چندسالة خود و رنج و حرمان مفارقت آستان صاحب را با دوست ديرين خويش،ابوبكر خوارزمي در ميان گذاشته است.وي در اصفهان كوشيد تا با وساطت ابوالعباس بار ديگر نظر لطف صاحب را كه آن هنگام در گرگان بود،به خود جلب كند.از اين رو،با نوشتن نامه‌اي بلند و زيبا او را به شفاعت نزد صاحب برانگيخت.(همو،3/322-323).ابوالعباس نيز در نامه‌اي به صاحب،ضمن اظهار خشنودي از بازگشت ابومحمد،تقاضا كرد كه وي را دوباره در ساية حمايت خويش گيرد.سرانجام صاحب به گرمي او را پذيرا شد و مورد عفو عنايت قرار داد(بهمنيار،172).اينكه صاحب در پاسخ نامة او به آيه‌هاي«اَلَمْ نُرَبِّكَ فِينا وَليداً…»(شعراء/26/18-19)استشهاد كرده(ثعالبي،3/197؛ابن خلكان،1/414)،نشان از پيوند و محبّت گذشتة اين دو تن دارد.در هر حال ابومحمد به محض دريافت پاسخ محبّت‌آميز صاحب،مشتاقانه راهي گرگان شد تا به حضرتش بپيوندد(ثعالبي،3/322،323).
سرانجام كار ابومحمد و تاريخ و محل وفات وي نيز همچون تاريخ تولدش به درستي دانسته نيست،اما مي‌دانيم كه تا چند سال پس از وفات صاحب زنده بوده است،زيرا همو بود كه بي‌درنگ خبر مرگ وزير را به فخرالدولة ديلمي رسانيد(بهمنيار،52)و در رثاي او نيز قصيده‌اي سرود(جرفادقاني،113).از اين شاعر ايراني نژاد فارسي‌زبان،جز اشعاري چند به زبان عربي برجاي نمانده است.دربارة اين اشعار به رغم ظرافتهاي فراوان كه گاه رايحة فرهنگ ايراني از آنها به مشام مي‌رسد،نمي‌توان از جهت تأثير ادب فارسي چندان اظهار نظر كرد.آنچه از اشعار ابومحمد برجاي مانده،بالغ بر 320بيت است كه بيشتر آنها را ثعالبي در يتيمة جمع‌آوري كرده است(3/220-221،232،جمـ).علاوه بر آن،6بيت از اشعارش را مافروخي(ص50،76،108).6بيت ديگر را راغب اصفهاني(2/522.4/412،540)و 6بيت در رساي صاحب را جرفادقاني(ص13-114)نقل كرده‌اند.
شعر ابومحمد به سبب استحكام و متانت و درآميخته بودن با ظرافت و لطافت،به آساني مقبول صاحب بن عباد افتاد؛يك بار هنگامي كه يكي از قصايدش را در مدح وي مي‌خواند،صاحب چندان به وجد آمد كه بي‌اختيار از جاي برخاست،نسخة قصيده را از ابومحمد گرفت و به مطالعة آن مشغول شد و آنگاه وي را خلعت و پاداش بسيار داد(ثعالبي،3/191-192؛ياقوت،6/272-274).
ابومحمد به بيشتر موضوعات معمول شعر،از مدح و وصف و غزل گرفته،تا اشعار اخلاقي و رساء پرداخته است،اما در اين ميان،مدح غالب است.ساختمان قصايد او محكم و استوار و واجد همة خصوصيات شعر آن روزگار از آن جمله گرايش به تصنع و تصويرپردازي و ميل به آرايش‌هاي لفظي است.
ثعالبي سخت شيفتة شعر اوست،چنانكه قصيدة اعتذارية وي را كه در سالهاي دوري از آستان صاحب سروده،زيباتر و شيواتر از اعتذاريات نابغة ذبياني به نعمان،ابراهيم بن مهدي به مأمون،و علي بن جهم به متوكّل مي‌داند(3/326،327)و شعر او را به گردن‌بند جادويي تشبيه مي‌كند(3/325)و خود وي را همچون ستاره‌اي مي‌داند كه در آسمان فضل و كمال اصفهان درخشيده است(3/321).
ظاهرا ابومحمد خود،ديواني از اشعارش را گردآوري كرده بود،اما هنگام سفر به بغداد مودرد هجوم دزدان واقع شد و همة اموال وي،از جمله كتابها و ديوان شعرش به غارت رفت(همو،3/324).
دو قطعه از نثر ابومحمد برجاي مانده كه همة ويژگيهاي نثر آن دوره را در بردارد و به شدت از نثر صاحب بن عباد متأثر است(نكـ:بستاني).قطعة اول نامه‌اي است كه به ابوبكر خوارزمي نوشته و در آن احوال خود را از زمان مفارقت از آستان صاحب تا بازگشت به گرگان شرح داده است.ثعالبي اين نامه را آيتي از فصاحت و بلاغت عربي و مشتمل بر لطايف صنعت مي‌داند(3/325).قطعة دوم نيز خطاب به ابوبكر خوارزمي در خصوص«داريّات»است(براي متن نامه،نكـ:همو،3/203).موضوع«داريات»از اين قرار است كه صاحب در 347ق/958م در محلة«باب درية»اصفهان،سرايي عالي كه بعدها به محلة صاحب اشتهار يافت،بنا كرد و در روز انتقال به سراي جديد،هر يك از شعرا در وصف آن سرا قصيده‌اي سرودند.مجموع آن قصايد به«داريات»موسوم گرديد.(بهمنيار،173)
مآخذ:ابن خلكان،وفيات؛امين،محسن،اعيان الشيعة،به كوشش حسن امين،بيروت، 1403ق/1983م؛ بستاني؛بهمنيار،احمد،صاحب بن عباد،به كوشش محمد ابراهيم باستاني پاريزي،تهران،1334ش؛ثعالبي،عبدالملك بن محمد،يتيمة الدّهر،بيروت،دارالكتب العلمية؛جرفادقاني،ناصح بن ظفر،ترجمة تاريخ يميني،به كوشش جعفر شعار،تهران،1357ش؛خوانساري،محمدباقر،روضات الجنات،تهران،انتشارات اسماعيليه،راغب اصفهاني،حسين بن محمد،محاضرات الادباء،قاهره،1287ق/ 1870م؛صفدي،خليل بن ايبك،الوافي بالوفيات،به كوشش فان اس،بيروت،1402ق/1982م؛علي‌خان مدني،انوار الربيع،به كوشش شاكر هادي شكر،نجف،1388ق/1968م؛عوفي،محمدبن محمد،تذكرة لباب الالباب،به كوشش سعيد نفيسي،1335ش؛مافروخي،مفضل بن سعد،محاسن اصفهان،به كوشش جمال‌الدين حسيني تهراني،تهران،1312ش/1933م؛مدرّس،محمدعلي،ريحانة الادب،تبريز،1346ش؛ياقوت،ادبا.
عزت ملاابراهيمي

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 6  صفحه : 2532
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست