َبوقَطيفه،، عمروبن وليدبن عقبه (د ح 70ق/689م) شارع اموي. بيشتر منابعي كه به
شرح حال وي پرداختهاند تنها به ذكر نام و ماجراي تبعيد شدن او به شام بسنده
كردهاند. كاملترين اين منابع الاغاني ابوالفرج اصفهاني است كه مطالب آن از
كتابهاي نسب قريش زبيري و انساب الاشراف بلاذري برگرفته شده است.
كنية واقعي او ابوالوليد است (ابوالفرج، 1/20؛ مرزباني، 67) و گويا به دليل انبوهي
موبه ابوقطيفه شهرت يافته است (زبيري، 146؛ بلاذري، 5/127). جد وي عقبه بن ابي معيط
از مخالفان سرسخت پيامبر اكرم(ص) بود كه در غزوه بدر اسير شد و به روايتي به دست
رسول اكرم(ص) به قتل رسيد ابوالفرج 1/18، نيز نك:1/20: رفتار توهينآميز وي با
رسول اكرم(ص) در مكه). مادرش ربيع دختر ذوالخمار از قبيله بنياسد بن خزيمه بود
(زبيري، همانجا).
پدرش وليد از جانب مادر با عثمان بن عفان برادر بود و عثمان در زمان خلافت خود
ولايت كوفه را به او سپرد حكايت نماز خواندن وليد نيز در حال مستي در مسجد كوفه
مشهور است (نك: ابوالفرج، همانجا).
ابوقطيفه در شعري كه در هجاي عبدالملك پرداخته به اصل و نسب خويش و مادرش افتخار
كرده است (همو، 1/34). وي مريم دختر عثمان بن عفان را به همسري گرفته بود (بلاذري،
5/12). اما پس از چندي كه علت آن معلوم نيست او را طلاق داد و سپس در شعري پشيماني
خود را از اين كار ابراز داشت (ابوالفرج، 1/35).
وي اصولاً در مدينه ساكن بود و اگرچه در دستگاه سياسي امويان دست نداشت اما با توجه
به پيوند نزديك با عثمان همطرازي با بزرگان زمان، سخت مورد توجه امويان بود و خود
نيز از طرفداران آنان به شمار ميآمد (همو 1/31). به همين سبب عبدالله بن زبير،
هنگاميكه والي حجاز شد، ابوقطيفه و جمعي از هواخواهان بنياميه را به شام تبعيد كرد
(همانجا).
وي در زمان تبعيد به سرودن اشعاري اندوهناك در دوري از وطن پرداخت. يكي از اين
اشعار چندان سوزناك است كه به قول ابوالفرج (1/29) باعث مرگ زني شد كه از ديار خويش
دور افتاده بود.
بنابر گزارش ابوالفرج (1/34) او در شام به نزد عبدالملك بن مروان شتافت اما گويي
عبدالملك او را آنچنانكه شايسته وي بود پذيرا نشد زيرا به روايت مرزباني، (ص 68)،
هنگامي كه وي هم زمان با خالد نوادة معاويه وعبدالله بن جعفر به بارگاه عبدالملك
وارد شد و در شعري كه از بزرگ منشي نيز تهي نيست متذكر شد كه تنها هنگام نيازاست كه
امويان به او و خاندانش روي آوردند و اينك دو تن را كه در دل دشمن بنياميهاند، بر
وي مقدم ميدارند.
گويا هرگز ميان او و خليفه آشتي برقرار نشد زيرا دو قطعه كوچك ديگري كه ابوالفرج
(همانجا) از او نقل كرده هجاي بيپردة عبدالملك است. در قطعه اول اصل و نسب خويش
را بسي ارجمندتر از نسب خليفه ميانگارد. اين هجا خشم عبدالملك را برانگيخت و اگر
حرمت او نبود البته جانش را ميستاند (همانجا).
ظاهراً تأثيرپذيري عبدالله بن زبير از شعر او خالي از برخي اهداف سياسي نيز نبوده
است، زيرا در روايتي (همو، 1/31) چنين ميخوانيم كه چون كسي خبر فتح عراقين را به
عبدالملك داد، وي به ابوقطيفه كه ميدانست سخت شيفته مدينه است گفت كه اينك راه
مدينه بر تو باز شده است (البته تاحدود 73ق عراق جزء حكومت عبدالله بن زبير در حجاز
بوده است)، اما او در قطعه كوتاهي از تصديق اين خبر خودداري كرد. گويا براساس اين
ملاحظات بود كه عبدالله به او اجازه بازگشت داد، اما وي به روايت ابوالفرج (همانجا)
در راه بازگشت درگذشت بر اين اساس ميتوان پنداشت كه او چند سالي پيش از فتح مكه به
دست حجاج بن يوسف، درگذشته باشد (نك: زركلي، 5/87، كه سال درگذشت او را 70 ق آورده
است).
مضمون اشعار ابوقطيفه افزون بر فخر و غزل بيشتر اندوه از دوري وطن گريه بر اطلال و
اشتياق به قوم خويش بوده است (ابوالفرج، 1/26-31). اگرچه وي در زمان خويش چندان
مشهور نبود،اما هنگامي كه هارونالرشيد دستور داد تا 100 نمونه از بهترين ترانههاي
شاعران را گرد آورند، شعر وي مقام نخست را به دست آورد (همو، 1/7-8، 11) و بعدها
يكي از مباني تأليف كتاب الاغاني شد.
بديهي است كه نميتوان به صحت همه اين اشعار اعتماد كرد. روايت اشتياق او به مدينه
و چگونگي عفو ابن زبير به چند شكل نقل شده است، قطعه اشتياق به مدينه نيز كه ظاهراً
بايد يك شعر باشد اينك بر چند قطعه بالغ شده است (نك: همو، جم( و گويي جاعلان شعر
خواستهاند ـ همچنانكه معمول راويان و شعرپردازان اين عصربوده است ـ به تقليد از آن
ماية نخستين كه غالباً افسانهاي بيش نيست قطعات ديگري بسرايند و بدينسان مشهور
گردند. آنچه دربارة اشعار اشتياق به مدينه ميتوان ذكر كرد آن است كه تقريباً
همهجا معاني يكي است اما الفاظ و قوافي دگرگون شده است.
از شاعر ديواني برجاي نمانده است و مجموع ابيات موجود از 50 بيت تجاوز نميكند
(زبيري، 146، 177؛ بلاذري، 5/127؛ ابوالفرج، 1/11، 26-31، 34-35؛ ابن شجري، 165).
مآخذ: ابن شجري، هبه الله، الحماسه، حيدرآباد دكن، 1345ق؛ ابوالفرج اصفهاني،
الاغاني، قاهره، 1383ق/1963م؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، به كوشش گويتين،
بيتالمقدس، 1936م؛ زبيري، مصعب، نسب قريش، به كوشش لوي پرووانسال، قاهره، 1953م؛
زركلي، اعلام، مرزباني، محمد، معجمالشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، بيروت،
1379ق/1960م.
رضوان مساح